به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از یزد، بامداد روز شانزدهم فروردین ماه بود که تلفن همراهم را برای اطلاع از اخبار و اتفاقات کشور و استان یزد برداشتم. اولین خبری که نظرم را به خود جلب کرد، حمله تروریستی گروهک جیش الظلم به مقرهای سپاه پاسداران و نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان بود.
دلهره ای به جانم افتاد که نکند به خاطر این اتفاق، بازهم پدر و مادری داغدار، همسری بی شوهر، فرزندی بی پدر و شهری حسرتکش وجود مردان مجاهد و ایثارگر شود.
در خبرهای اولیه اعلام شد که تعدادی از مدافعان امنیت، شهید و زخمی شده اند؛ ولی تعداد آنها مشخص نبود و اخبار ضدونقیضی در فضای مجازی منتشر می شد.
پس از چند ساعت، اسامی شهدای این حمله تروریستی اعلام و مشخص شد که سه تن از این عزیزان به نام های شهید امیر محسن حسن نژاد، شهید حسین سرسنگی و حسین انتظاریان، متعلق به استان دارالعباده یزد و از پاسداران خدوم سپاه الغدیر استان هستند.
دوستان و همرزمان این شهدای عزیز، در همان ساعات اولیه، اقدام به انتشار پیامکها، کلیپها و صحبتهای آنها در فضای مجازی کردند و آن زمان به این موضوع رسیدم که واقعا "خدا گلچین روزگار است".
همان روز شانزدهم خبر رسید که پیکر مطهر شهدای امنیت، جهت تشییع و خاکسپاری به یزد منتقل خواهد شد و آن صحنه ای که همه انتظارش را داشتند، فرارسید.
آن صحنه، حضور چند هزار نفری مردم قدرشناس یزد برای استقبال از این شهدا بود؛ عده کثیری از مردم، چندین ساعت در فرودگاه شهید صدوقی یزد، سرپا ایستاده بودند تا با حضورشان، هم التیامی بر داغ سنگین به وجود آمده بر خانوادههای معظم این شهدا باشند و هم اینکه، به نوعی قدردانی خود را از این ایثارگری و فداکاری اعلام کنند.
فردای آن روز (هفدهم فروردین ماه)، پیگیر دو تن از شهدای گرانقدر (امیر محسن حسن نژاد و شهید حسین سرسنگی)، بعد از راهپیمایی روز قدس، با حضور باشکوه مردم ولایتمدار یزد تا گلزار شهدای خلدبرین تشییع و به خاک سپرده شد؛ همچنین پیکر مطهر شهید حسین انتظاریان نیز با حضور گسترده مردم ولایتمدار اردکان در گلزار شهدای این شهرستان به خاک سپرده شد.
مراسم تدفین شهدا به شکل باشکوهی برگزار و اعلام شد که مراسم گرامیداشتی از سوی "هیئت علمدار حسین دارالعباده یزد" در مسجد امام سجاد (ع) اکرمیه، شامگاه همان روز برگزار میشود.
با خانواده برای حضور در مراسم یادبود شهدا حضور پیدا کردم و به صورت کاملا اتفاقی یکی دوستانم را پس از چند سال، در آن مراسم دیدم و از آشنایی او با شهدا پرسیدم، که گفت: شهید سرسنگی، پسر عموی من است.
از او خواستم تا قدری از خصوصیات این شهید 22 ساله برایم بگوید و او نیز انگار آماده بود تا بخواهد با کسی درددل کند و از این شهید برایش بگوید.
"خدا گلچین روزگار است"
پسر عموی شهید سرسنگی به من گفت: حسین (شهید سرسنگی) چندین سال از من کوچکتر بود؛ در این سالها یاد ندارم که کوچکترین بی احترامی به من کرده باشد یا بخواهد بابت موضوعی باهم کلکل کنیم. هر چند حسین رزمی کار بود؛ ولی هیچ گاه آزارش به کسی نرسید. این احترام را حتی به کوچکترها هم داشت و دلش نمیخواست کسی از او آزرده خاطر باشد و به معنای واقعی، "خدا گلچین روزگار است".
مراسم به اتمام رسید و با پدر شهید سرسنگی روبه رو شدم؛ در حال ابراز همدردی و عرض تسلیت بودم که به ناگهان پدر شهید گفت: چرا تسلیت؟! به من تبریک بگو. از این گفته پدر شهیدی که فرزندش را کمتر از 10 ساعت به خاک سپرده، منقلب شدم.
روحیه و استقامت این پدر، برایم مثال زدنی بود که چگونه در مقابل از دست دادن جگرگوشهاش، ایستادگی می کند و از من طلب می کند تا برایش دعا کنم تا خدا به او و خانواده صبر بدهد.
اینجا بود که متوجه شدم؛ خانوادههای معظم شهدا چه عزم و اراده پولادینی دارند و روحیه جهاد و ایثارگری فرزندشان، نتیجه تربیت چنین مردان و زنان بزرگی است که حاضرند فرزندشان را برای حفظ اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی به میدان نبرد با دشمن بفرستند...
روایتگر: محمد جواد خاکپور
نظر شما