سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
محور مقاومت

حوزه/ «فصلی نو در جهان با مقاومت»، محتوای منبری است که مبلغان می توانند به مناسبت شهادت شهید اسماعیل هنیه از آن استفاده نمایند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «فصلی نو در جهان با مقاومت»، عنوان منبری است که به مناسبت شهادت شهید اسماعیل هنیه تقدیم شما مبلغان خواهد شد.

مقام معظم رهبری:

«امروز بلندترین پرچم اسلام در دست ملت فلسطین و مردم غزه است و به برکت این مقاومت زمینه ترویج بیش از پیش اسلام فراهم آمده است.»

شهادت رهبر مقاومت فرصتی برای معرفی مقاومت به جهان بشریت

شهادت آقای اسماعیل هنیه، موجب شد دوباره همه نگاه های جهان، به مسئله مقاومت بیش از گذشته برگردد، همه دوباره به مقاومت نگاهی نو داشته باشند. امروز مقاومت حرف تازۀ برای جهان هست، همۀ عالم دوباره چشم دوخته تا ببینید چگونه مقاومت بساط ظلم را از جهان جمع می کند، گوش های شنوایی پیدا شد که از مقاومت بیشتر و بهتر بشنود. باید این فرصت طلایی را قدر بدانیم، که با شهادت رهبر مقاومت یعنی اسماعیل هنیه، مقاومت را به عنوان عنصر تمدن ساز به جهان معرفی کنیم.

مقام معظم رهبری در آخرین دیدار با شهید اسماعیل هنیه فرمودند: «امروز بلندترین پرچم اسلام در دست ملت فلسطین و مردم غزه است و به برکت این مقاومت زمینه ترویج بیش از پیش اسلام فراهم آمده است.» چگونه این اتفاق افتاده است؟ با مقاومت.

از زمان آغاز عملیات طوفان الاقصی از سوی مقاومت فلسطین و تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه، آمار گرایش به دین مبین اسلام در اروپا، چهار برابر افزایش یافته است. طبق گزارش منابع خبری این افزایش درحالی است که بیشتر افراد گرایش پیدا کرده به دین اسلام، ترجیح می‌دهند شیعه شوند. انتشار تصاویر بمباران مناطق مختلف غزه، قدرت ایمان مردم فلسطین، و همچنین برانگیختگی مردم جهان علیه جنایات رژیم صهیونیستی، هزاران غیرمسلمان را مشتاق این کرده تا شروع به خواندن قرآن کنند.[۱]

دوران ایسم ها و مکاتب و نظاماتی که مدعی بودند ما جهان را مدیریت می کنیم ما منجی هستیم گذشته، امروز مقاومت فصل جدیدی را برای جهان رقم می زند و چشم انداز نویی را به روی جهانیان باز کرده است. محور مقاومت هم بی شک در کربلاست، اگر بخواهیم مقاومت را نشان دهیم، باید از کربلا شروع کنیم.

عنصر مقاومت، محوری سازندۀ عاشورا

بی شک عنصر مقاومت، یک عنصر برجسته و بسیار شاخص و فاخر در کربلا هست. اگر شما عنصر مقاومت را از عاشورا و قیام سید الشهداء بگیری، چه چیزی از عاشورا می ماند؟

تمام عناصر دیگر هم باید نسبتش را با این عنصر حیات بخش بسنجیم. مثلاً مهربانی، عزت، شجاعت، همه با محوریت مقاومت سیدالشهداء معنا پیدا می کنند. مقاومت قلب تپیندۀ شخصیت اباعبدالله الحسین(ع) است، که به دیگر پیکره های شخصیتی حضرت، معنا و مفهوم و حیات می بخشد.

پیغمبر در معرفی شخصیت اباعبدالله الحسین(ع) فرمودند: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ ؛ حسین بن علی(ع)، در آسمان ها بزرگتر است تا در زمین، یعنی جایگاه اباعبدالله الحسین(ع) را زمینی ها درک نمی کنند.»[۲] بعد در توضیح این بزرگی اباعبدالله الحسین(ع) یک چشمۀ آن را این طوری توضیح دادند: «فَإِنَّهُ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ ؛ در گوشۀ عرش نقش و نگاری است که در آن این چنین نوشته شده است حسین بن علی(ع) چراغ هدایت است و کشتی نجات»[۳] تا اینجا را همه می دانیم اما بعدش چه می فرماید؟ بقیه اش رو معمولاً نمی گوییم و نمی شنویم، بعد فرمود:« وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ و امامی است سستی نمی کند یعنی حسین بن علی(ع) امام مقاومت است»[۴] بعد فرمود: «وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ بَحْرُ عِلْمٍ وَ ذُخْرٍ؛ و او امام عزت است و فخر است و دریای علم و ذخیره الهی است.»[۵]

مقاومت بی نظیر اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا، به تنهایی شکل نگرفت، بلکه یک امت هرچند این امت عدد کمی بود اما کافی بود که یک امت مقامت هم در کنار امام مقاومت شکل بگیرد و این ترکیب بسیار معنادار هست، که چرا خدا در کنار مقاومت امام، امت مقاوم هم قرار می دهد؟ آیا خدا می خواهد بگوید که مقاومت امام به تنهایی کافی نیست؟ من در کنار امام مقاومت، امت مقاوم هم می خواهم. در اینباره باید بعداً سخن بگوییم.

نگذاریم به چهره مقاوم امام مقاومت زخم بخورد

جریانی در جامعه ما وجود دارد که نمی خواهد و نمی گذارد، شما چهره مقاومت را از اباعبدالله الحسین(ع) ببینید، رفقا! خیلی باید روی مقاومت اباعبدالله الحسین(ع)، مقاومت کنیم. می گویند چرا شما می گویید:«امام مقاومت» بگویید:«امام مذاکره و امام کوتاه آمدن در برابر دشمن» در حالی که پیغمبر فرمود: «او امامی است که ذرۀ سستی از خودش نشان نداد.»

نگذارید این زخم به شخصیت و چهرۀ مقاوم اباعبدالله الحسین(ع) بنشیند، گاهی زخم به تن حضرت می زنند، الان که جسم و تن حضرت در بین ما نیست، می خواهند به شخصیت حضرت، زخم و جراحت وارد کنند، حسینی ها نمرده اند، از شخصیت و چهرۀ مقاوم امام شان تا پای جان دفاع خواهند کرد. نمی گذاریم دیگر حسین بن علی(ع) را دوباره به قتلگاه تحریف ببرند. یک امام حسین(ع) دیگری را معرفی کنند که اصلا با این امام حسین(ع) واقعی فاصله فراوانی دارد. مثلا حسین(ع) مهربان، مهربانی امام حسین(ع) خیلی هم خوب است اما دقیق نیست، اگر آنقدر به مهربانی حضرت تاکید بورزی که دیگر مقاومت او را نبینی، این هم ظلم و زخم است. چه فرقی می کند.

مقاومت حسینی بر سر چه بود؟ تا پای جان پای قرار با خدا

خب باید بدانیم امام حسین(ع) سر چه مسئلۀ مقاومت کرد، ایستادگی کرد؟ مهم ترین مسئلۀ که اباعبدالله الحسین(ع) بر سر آن ایستاد، سر به دار شد اما سر خم نیاورد چه بود؟ قراری که با خدا بسته بود، آن قراری که حضرت با خدا بسته بود این آیۀ بود که حضرت بالای سر مسلم بن عوسجه و همچنین هنگام شنیدن خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی می‌خواندند. فرمودند: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه؛ از مومنین یعنی نه همۀ مومنین این طوری باشند، بلکه عدۀ از مومنین هستند که اینطوری هستند، مردانی وجود دارند، مردان مردی که بر آن عهد و پیمان و قراری که با خدا بستند، صادقانه ایستاند.»[۶] اصل صداقت در این نیست که راست بگوییم یا غلط. اصل صداقت در میدان مبارزه معنا دارد، لذا دو صفت صدیق بودن و شهید بودن کنار هم می آید.

حالا اینها در چه عهدی با خدا بستند، چه قراری با خدا گذاشتند و تا پای جان پای این قرارشان با خدا ایستادند؟ اینکه در میدان مبارزه با دشمن، فرار نکنند. برای خدا این مسئله خیلی مهم است. نقطه مقابل مقاومت فرار از مقابل دشمن است.

عوامل روحیه فرار از مقابل دشمن: ارزیابی غلط از موازنه قدرت

بعضی ها روحیۀ فرار از دشمن دارند، بعد همین روحیه را به جامعه منتقل می کنند. یکی از عوامل فرار از مواجه با دشمن، این است که اساسا ارزیابی درستی از قدرت موازنۀ جبهه خودی و جبهۀ دشمن ندارند، فکر می کنند آنها خیلی قوی تر از ما هستند و ما هم طاقتی نداریم مقابل آنها بایستیم و ایستادگی کنیم.

ما چقدر قوی هستیم؟ دشمن ما چقدر قوی هست؟ در جنگ احزاب، از این روحیه فرار از دشمن خدا پرده برداری می کند، می فرماید در جنگ احزاب، که دشمن تمام قوای خودش را به خط کرده بود، و دشمنان شما دست به دست هم داده بودند تا برای همیشه ریشه اسلام را بکنند و البته کور خوانده بودند، وضعیت مردم مدینه را خدا این طوری با جزئیات توضیح می دهد می فرماید: « إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر؛ زمانی که از بالا و از پایین [لشکرگاه‏] تان به سویتان آمدند، و آن گاه که دیده‏ها [از شدت ترس‏] خیره شد و جان‏ها به گلو رسید»[۷] بعد خدا ته دل آنها را به ما نشان میدهد می فرماید: «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ و به خدا آن گمان‏ها [ی ناروا] را [که خود می‏دانید] می‏بردید.»[۸] اینجا خدا می فرماید من جامعه را تکان دادم چه تکان دادنی. یک زلزله اجتماعی برپا کردم و این ها هم تکان خوردند.

اینجا منافقین و کسانی که قلب شان مریض بود، شروع کردند به حرف زدن و تو دل دیگران را خالی کردند، به حرف هم بسنده نکردند، رفتند با پیغمبر صحبت کردند با بهانه های الکی، تا میدان مبارزه را خالی کنند. خدا می فرماید: «إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً؛ فقط انگیزه اینها از این گفتار و رفتار فرار از مقابل دشمن بود.»[۹] در حالی که اینها با خدا قرار گذاشته بودند، که فرار نکنند و پشت به دشمن کنند و خدا از این عهدی که با خدا بستند می پرسد و آنها مسئولند «وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً» [۱۰] حالا چرا نمی توانند مقابل دشمن ایستادگی کنند و فرار می کنند؟ چون ارزیابی شان از قدرت دشمن این گونه است که آنها قوی تر از ما هستند و ارزیابی شان درباره قدرت جبهه حق و حقیقت این است که ما نمی توانیم در مقابل آنها بایستیم، برگردید به سراغ زندگی خودتان بروید.[۱۱]

چرا نباید از مقابل دشمن فرار کنیم؟

پاسخ خدا به این عده چیست؟ می فرماید: «پیغمبر به آنها بگو؛ قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً؛ بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، گریز شما هرگز سودتان نمی‏دهد، و در این صورت [اگر هم سودتان دهد، از این زندگی زودگذر فانی‏] جز اندکی برخوردار نخواهید شد.»[۱۲] یعنی از چی فرار می کنید؟ مگر از مرگ می شود فرار کرد، امروز فرار کردید، فردا به زودی می رسد و شما تسلیم مرگ خواهید شد. این فرار، فراری است که به ضرر شماست به نفع شما نیست. قربون خدا برم الهی! با چه ادبیات عقلانی با ما صحبت می کند، عقلانیت مقاومت را در مقابل دشمن را برای ما مطرح می کند، این فرار، به نفع شما نیست. شما فکر می کنید، فرار کنید، به نفع شما است.

روی من حساب باز کنید

بعد می فرماید چرا روی من حساب باز نمی کنید؟ همه در جنبۀ اینکه من می توانم نابودتان کنم و من می توان شما را حفظ کنم؟ «قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً؛ بگو: اگر خدا برای شما آسیب و گزندی یا پیروزی و غنیمتی بخواهد، کیست که شما را در برابر [تقدیرات و قضای‏] خدا نگه دارد؟ در صورتی که غیر از خدا نه کارسازی برای خود می‏یابند، نه یاری دهنده‏ای.»[۱۳] بعضی ها نمی توانند روی خدا حساب باز کنند، می گویند از کجا معلوم است که خدا کمک کند؟ بعد مثل آب خوردن روی دشمن خدا حساب باز می کنند. در حالی که هم دشمن خدا بد عهدی خودش را نشان داده و هم خدا وعده های صادق خودش را نشان داده است.

پس ریشۀ عدم مقاومت، پای آن عهدی که با خدا بسته شده است، همین است که آدم ها دچار خطاهای شناختی می شوند، یعنی قدرت دشمن را بیش از اندازه، ارزیابی می کنند، قدرت جبهه حق و حقیقت را کمتر از اندازۀ که هست، ارزیابی می کنند. بله شما اگر به همان امکانات کم ظاهری، نگاه کنی خب نمی توانی مقاومت کنی. ولی اگر امکاناتی که خدا برای تو به میدان آورده است نگاه کنی، ضریب قدرت تو چند برابر است.

مدرسه تا خانه محل تمرین روی خدا حساب باز کردن

این حرف هایی است که از مدرسه باید الفبای آن زده شود، باید تمرین شود. در خانه مادر مقاوم، نشان دهد که چطور با امکانات کم زندگی، یک زندگی شیرین را می توان با تکیه بر خدا داشت. بچه ها مثل غذا، این حقیقت با خدا زندگی کردن را تمرین کنند. صداقت مادر را ببینند، چقدر مادر صادقانه و پدر صادقانه روی خدا حساب باز می کند، برای زندگی فردی، مقاومت از خانه شکل می گیرد، بعد از مدرسه به جامعه روحیه مقاومت منتقل می شود.

مادر محترم! شما چقدر می توانی در زندگی روی خدا حساب باز کنی؟ بعد می توانی بچه های مقاوم تربیت کنی، بچه های حسینی تربیت کنی، بچه های مهدوی تربیت کنی. مقاومت این طوری نیست که شب بخوابم و صبح ببینم جامعۀ ما یک جامعۀ مقاوم شده است. مقاومت یک ساز و کار تربیتی دارد که می توانیم از همین آیات قرآن به آن برنامه تربیتی برسیم. یک رکن اصلی این برنامه تربیتی، این است که چقدر ما می توانیم روی خدا حساب باز کنیم؟ در معادلات و محاسبات ما، خدا کجای زندگی ما است؟

در رزق و روزی، در ازدواج، در فرزند آوری، هر جای زندگی را که نگاه کنی که نیاز به مقاومت است، نیاز به اقدام و ایستادگی است، سر و کلۀ این اصل تربیتی روی خدا حساب باز کردن وجود دارد.

خدا حاضر!

خدا در زندگی ما غایب نیست، خدا در زندگی اجتماعی ما حضور فعال دارد، اصلاً وقت مبارزه سر و کله خدا بیشتر از هر وقت دیگری پیدا می شود، اصلا خدا را می شود وسط میدان مبارزه دید، به شرطی که اهل مقاومت شد. بعد ببینید خدا چگونه به اهل مقامت، قدرت می دهد.

من می خواهم پای پیمانم با خدا بایستم که در میدان مبارزه با دشمن ایستادگی کنم و فرار نکنم، چه کنم؟ اول ارزیابی قدرت جامعه را بعلاوه خدا ببین، بعد ضعف دشمن را ببین، تو کافی است مقاومت کنی، بعد ضعف دشمن را خواهی دید، فرار دشمن را از میدان مبارزه خواهی دید، کافی است فرار نکنی. این یعنی پای صادقانۀ که در عاشورا از خدا می خواهی داشته باشی. در عاشورا چه می گویید؟ «وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»[۱۴] پای صدق، در دنیا و آخرت با اهل بیت و امام حسین(ع) داشتن، مسیرش این است.

ما هم در معرض پیمان مقاومت هستیم

امروز ما هم و جمع ما و جامعۀ ما در معرض چنین عهد و پیمان الهی هستیم، فکر نکنید، فقط خدا با یک عهده خاص عهدو پیمان بسته است که صادقانه پای این عهد مقاومت بایستند و ایستادگی کنند، نه این عهد ما هست. خدا دست از امتحان مقاومت خودش بر نمی دارد، هر جامعۀ را با امتحان مقاومت که بعدها به آن خواهیم پرداخت، مواجه می کند. تا ببیند ما چند مرده حلاجیم؟!

پای طرماح در کربلا لرزید

خیلی ها در کربلا قدم صدق نداشتند، صادقانه در مسیر امامت گام برنداشتند، طرماح عاشق حسین بود. قبل از این که به کربلا برسد گریه می‌کرد و شعر می‌سرود و به سمت حسین می‌آمد. از امیرالمؤمنین شنیده بود، اصحابش گفته بودند با چند نفر آمد کربلا. اصحابش گفتند بابا از کجا معلوم است شهید بشوند؟ حالا انشاءالله که امام حسین می‌رویم کمک می‌کنیم پیروز. گفت نه من می‌دانم، من از امیرالمؤمنین شنیدم. گریه می‌کرد و به سمت حسین می‌رفت. می‌گفت ما هم داریم می‌رویم برای شهادت است، حواستان باشد.

آمد کربلا. دید هنوز چند روز مانده تا درگیری صورت بگیرد، گفت یا اباعبدالله اجازه می‌دهی من یک آذوقه‌ای برای بچه‌هایم بروم برسانم، بچه‌هایم بعد از من پای تو شهید، پای رکاب تو شهید بشوم کسی را ندارند، برگردم؟

از خیمه‌ی امام حسین آمد بیرون، دیدند دارد گریه می‌کند. گفتند چرا گریه می‌کنی؟ آقا اجازه نداد؟ گفت چرا آقا اجازه داد، می‌روم برمی‌گردم، ولی قربان، فدای غریبی حسین بشوم! چطور؟ برگشت به من گفت طرماح برو زود، برو، ولی زود برگردی ها! همچین که گفت زود برگردی جگرم برای غریبی‌اش آتش گرفت. رفت طرماح آذوقه را رساند، به سرعت خودش را رساند به کربلا. وقتی رسید به کربلا که غروب عاشورا سر حسین بالای نیزه بود. نشست، خاک به سر خودش ریخت. ببین درست محاسبه نکردی! وقتی که حسین می‌گوید زود برگرد، یعنی نرو. اینها قدم های بودند که صادق نبودند، در میدان مبارزه با امام، مقاومت نکردند.

امام حسین(ع): به خدا مثل بردگان از مقابل دشمن فرار نمی کنم

عاشورا، اوج این صداقت در فرار نکردن در مقابل دشمن است. وقتی که دشمن به اباعبدالله الحسین(ع) پیشنهاد صلح و مذاکره را داد، حضرت چه فرمود: «وَ اللَّهِ لَا أُعْطِی بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید؛ به خدا قسم نه دست ذلّت به خواهم داد و نه مثل بردگان فرار خواهم کرد.»[۱۵] ما به این امام اقتدا کردیم، جامعۀ ما به این امام اقتدا کرده است که پشت به دشمن نمی کند.

کوفه جامعۀ عهدشکن؛ امت مقاوم لازمۀ امام مقاوم

در کنار امام مقاومت، یک امت مقاوم هم نیاز هست وگرنه اساسا! امام مقاوم بدون امت مقاوم کارش پیش نمی رود، می شود کربلا، کوفیان جامعۀ بودند که در پای عهدشان با امام زمان شان صادقانه نایستادند بعد ببینید خدا چگونه با آنها برخورد کرد؟ فرمود:«مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ هرکسی در راه برآورده کردن درخواست ولی خدا حرکت نکند، خدا او را مبتلا می کند در راه دشمن خدا قدم بردارد و نیاز او را برطرف کند.» [۱۶] آی کوفیان صادقانه نیامدید در راه ولی خدا، نائب امام قدم بردارید و بجنگید؟ خدا کوتاه نمی آید. صادقانه می روید در جبهه دشمن خدا و ولی خدا جان می دهید و به جهنم می روید. این قصه تکرار شدنی است. خدا با هیچ جامعۀ فامیل بازی و پارتی بازی ندارد.

قرار نیست آخرین امام، کربلا داشته باشد، قرار است این امام حکمرانی جهانی داشته باشد، پس باید امت مقاوم هم پای امام باشد تا امام قیام کند. یک آیه در قرآن هست و اهمیتش در این است که می‌گویند وقتی این آیه آمد پیغمبر فرمود: پیر شدم! «شَیَّبَتی سورةُ هود» (تفسیر کنز الدقائق/ج۶/ص۲۵۰) در تاریخ آمده است که پیغمبر(ص) دیگر تا آخر عمرش لبخند نزد. آن آیه در مورد پاکیِ هرم قدرت است. می‌فرماید «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ» این راه را ادامه بده، اما همان‌طوری که به تو دستور داده‌ام؛ نه هرجوری عبارت «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‏» در جای دیگری از قرآن هم هست (شوری/۱۲) اما در سورۀ هود، یک نکتۀ اضافه دارد که پیغمبر را پیر کرده است؛ می‌فرماید «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» آنهایی هم که همراه تو هستند باید همین‌جوری استقامت بورزند و ادامه بدهند. همه مصیبت امت اسلام تا به امروز همین یک جمله هست. آیا امت اهل مقاومت است یا خیر؟!

غزه مصداق اتم امت مقاوم

امروز مردم غزه پای این جمله قرآن ایستادند و ایستادگی می کنند، شما آثار و برکاتش را می بینید که نگاه ها به اسلام تغییر کرده است و ما به قول رهبری بلندترین پرچم اسلام دست مردم غزه است. با مقاومت این اتفاق افتاده است. اگر ما بتوانیم این مقاومت را تبدیل به یک سبک زندگی کنیم، مشکلات اقتصادی خودمان را هم می توانیم حل کنیم. برخی جامعه را نگران می کنند به خاطر هزینه های مقاومت، در حالی هزینه سازش و کوتاه آمدن اگر کمتر از مقاومت نباشد بلکه بیشتر است. اما متاسفانه در جامعه هنوز این باور هست که می توانیم بدون مقاومت منافع خودمان را تامین کنیم.

خدا مقاومت مردم غزه را جلوی چشم ما و جهانیان قرار داده است تا ببینیم چطور می توانیم با مقاومت به اوج قله ها برسیم، اگرچه امروز دوران مظلومیت امت مقاوم هستیم اما این مظلومیت مقدمه قدرتمندی و نابودی نظام سلطه هست. همان طور که مقاومت اهل بیت ع در شام بلا، دشمن را رسوا کرد. زینب کبری(س) فرمود: «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا؛ هر چه می‌توانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمی‌توانی از میان برداری»( مقتل الحسین مقرّم،‌ ص ۴۶۴) یعنی امید به آینده، قدرتمندانه سخن گفتن و اینکه تلاش دشمن خنثی و بی اثر خواهد شد و اینکه دشمن دوران کوتاه مدتی را سپری خواهد کرد. اما خب یک حرف زده زینب کبری ع دل عالی را آتش زده است، فرمود:«آیا سزاوار هست که تو زن و بچه ات را از منظر عمومی دور کردی و پشت پرده نشستند اما دختران پیغمبر را شهر به شهر چرخاندی، همه ما را دیدند؛ من العدل یابن الطلقا (۲۱۷) تَخْدیرُکَ حَرائِرَکَ وامائک و سَوقُکَ بَناتِ
رسول اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِوَ آلِهِ وَ سَلم سبایا قد هتکت سُتُور هن و اَبْدَیْتَ وُجوهَهن»() این غصه زینب س را می کشد.

پی نوشت ها:

[۱] خبرگزاری ابنا، دسترسی در: «https://fa.abna24.com/story/1453211»

[۲] کمال الدین: ص ۲۶۵ ح ۱۱.

[۳] همان.

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] احزاب،۲۳.

[۷] همان،۱۰.

[۸] همان.

[۹] همان،۱۳.

[۱۰] همان،۱۵.

[۱۱] همان،۱۳.

[۱۲] همان،۱۶.

[۱۳] همان،۱۷.

[۱۴] عاشورا.

[۱۵] مثیر الاحزان، ص۵۱.

[۱۶] الفقیه، ج۴، ص۴۱۲.

منبع: کانال محتوای تبلیغی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha