به گزارش خبرگزاری حوزه، روایتها و داستانهای جذاب از شروع جاذبهی مغناطیس حسینی در روز اربعین، محوریت اصلی این کتاب را شامل می شود؛ جاذبه ای که جابربن عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد. این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی، در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل بیت(ع) دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. این کتاب، در نوع خود اولین کتاب طنز در زمینه سفرنامه پیادهروی اربعین حسینی(ع) است که تاکنون به رشته تحریر درآمده است.
" او یافت مرا" در راستای سلسله کتاب های "روایت براده ها" در واقع روایت عیوضی است از پیاده روی اربعین سال۱۳۹۴ با همراهی گروهی از فعالان فرهنگی کشور، اما به اضافه کمی مزاح و طنز که شاید هرکسی با خواندن این کتاب بخندد، اما اگر دل به سفر داده باشی اشک هایت نیز در همین اثر روان می شود.
در بخشی از این کتاب که به همت انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است، می خوانیم؛
"به جز مشکل دلپیچه و تکرر شببیداری، امراض دیگری هم در بین بچهها شایع شده است. یکی از شایعترین آنها عرقسوختگی پاهاست! شاید به جرأت بشود گفت که وقتی راه رفتن نصف بچههای گروه را از دور تماشا میکنم، به نظر میآید که میخواهند برای زدن یک ضربه آزاد کاشته دورخیز کنند! بعضیها هم ترجیح میدهند توی موکب تا جایی که میشود، چهار دستوپا یا سینهخیز حرکت کنند و هیچ حرکت اضافهای ازشان سر نزند!؛ اما یکی دو نفر هستند که همان سینهخیز را که چه عرض کنم، کلاً ترجیح میدهند حتی برای غذا و قضا هم از جا بلند نشوند. "
در جای دیگر هم می خوانیم؛
"جای اولی که اشک ام درآمد، آن جایی بود که باید منِ دانشجوی بی کار، دو میلیون تومان پول نقد جور می کردم و به عنوان وثیقه می گذاشتم در حساب محترم نظام وظیفه تا به من گذرنامه و مجوز خروج از کشور بدهند.
راستی! یعنی ممکن است کسی که قرار است از مملکت فرار کند، به خاطر این دو میلیونی که گذاشته در حساب نظام وظیفه، منصرف شود و برگردد؟ اصلاً بهتر نیست یک همچین آدمی کلاً برود و برنگردد؟ نه خداییش بهتر نیست؟
البته اتفاقات مختلفی در طول این مسیر، از رفتن به کربلا تا برگشتن و چاپ این کتاب از من گریه گرفتند!
اما اگر از من بپرسند کدام یک بیشتر اشک ات را درآورد، خواهم گفت "وثیقه! " چون تازه ماجرای من سر این وثیقه، بعد از برگشتنم به ایران بالا گرفت.
همان جایی که تازه فهمیدم نظام محترم وظیفه، قرار نیست یکی-دوساعته یا حتی یکی-دوروزه پول بهرام و صادق را (که از آن ها قرض کرده بودم) پس بدهد... "
انتهای پیام
نظر شما