به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین حمیدالله رفیعیزابلی، سطح چهار تخصصی کلام اسلامی مؤسسهٔ امامصادق علیه السلام در مقاله ای با عنوان «بررسی نسبت میان اهلسنت و فرقۀ وهابیت» که در فصلنامه شماره ۳۵ پاسخ منتشر شده، به بررسی این موضوع پرداخته که متن این مقاله تقدیم شما خواهد شد:
چکیده
وهابیت یک جریان سلفی تکفیری است که از بدو پیدایش درصدد تکفیر مسلمانان برآمد. این تفکر در آغاز از بدعت دانستن تقلید و حرمت زیارت قبور بهویژه قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشئت گرفته است. به دلیل اینکه مسلمانان شیعه و سنی اعتقاد به زیارت قبور دارند، از سوی این فرقه مشرک و کافر تلقی شدهاند. محمد بن عبدالوهاب که مؤسس فرقۀ وهابیت است، در دعوت آغازین خود اهلسنت را بهسوی خویش دعوت میکند؛ اما اهلسنت دعوت او را نپذیرفتند و در تقابل با وهابیت قرارگرفته و مذهب او را بدعت در دین اسلام قلمداد کردند. محمد بن عبدالوهاب و وهابیها در کتابهایشان و هم در عمل علیه اهلسنت قیام نموده و مکاتب کلامی و مذاهب فقهی اهلسنت را مردود شمرده و مذهب جدید وهابیت را اهلسنت نامیدهاند. این پژوهش با روش مطالعۀ کتابخانهای تقابل بین اهلسنت و فرقۀ وهابیت را به اثبات میرساند و نتیجه میگیرد که نسبت بین اهلسنت و فرقۀ وهابیت نسبت تقابل و تضاد است.
واژگان کلیدی: اهلسنت، فرقۀ وهابیت، تکفیر، سلفیه، محمد بن عبدالوهاب.
مقدمه
فرقۀ وهابیت خود را ازجمله اهلتسنن بشمار میآورد؛ اما جامعه اهلسنت این فرقه را در جمع خود نمیپذیرند؛ پس سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که بین اهلسنت و فرقۀ وهابیت چه نسبتی وجود دارد؟ آیا بین آنها نسبت تساوی است یا اینکه نسب تقابل و تضاد بین آنها وجود دارد؟ اگر نسبت بین آنها تقابل است چه دلایلی برای اثبات آن وجود دارد؟ با توجه به این سؤالات لازم است در آغاز بهصورت مختصر مذهب اهلسنت و فرقۀ وهابیت معرفی گردد و سپس به دلایل تقابل و تضاد آنها پرداخته شود.
مذهب اهلسنت
مذهب اهلسنت ادامۀ جریان سقیفه است که بعد از وفات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در اثر مخالفت با امامت و جانشینی امام علی علیه السلام به وجود آمده است. در سقیفه بنی ساعده ابوبکر توسط عمر بن خطاب بهعنوان خلیفه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعیین گردیده و سپس از دیگران برای او بیعت گرفته شد (بخاری، محمد بن اسماعیل، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۳۴۱). اساس مذهب اهلسنت مبتنی بر اعتقاد به خلافت خلفای پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است. اهلسنت بر اساس تعیین خلفا میگویند خلیفه و امام برحق بعد از رسولخدا صلی الله علیه و آله ابوبکر است و پس از او عمر خلیفۀ بر حق است و پس از عمر، خلافت و امامت، حق عثمان و پس از عثمان حق علی است (ر.ک: ابنابیالعز، ۱۳۹۱ق، ج۱، ۵۳۳- ۵۴۰).
البته اسم اهلسنت در ابتدا بر این گروه اطلاق نمیشده است بلکه بهعنوان طرفداران عمر و ابوبکر معروف بودند و بنابر قول ابوحاتم رازی بعد از کشته شدن عثمان در زمان معاویه و بعد از آن، به «عثمانیه» نامیده میشدند و شیعیان علی علیه السلام در این زمان به نام علویه معروف بودند تا اینکه در زمان عباسیان نام علویه و عثمانیه نسخ گردیدند و علویه بنام پیشین خود یعنی شیعه برگشتند و بر دیگران اسم اهلسنت گذاشته شد و این اسم تا امروز ادامه دارد (ربانیگلپایگانی، ۱۳۸۱، ص۱۷۳).
امروز اکثر اهلسنت از عقاید کلامی اشعری و ماتریدی متابعت میکنند. اهلسنت از جهت فقهی به چهار مذهب تقسیمشده است که عبارتنداز: مذهب حنفی که توسط ابوحنیفه نعمان بن ثابت پایهگذاری گردیده است. مذهب دوم مذهب شافعی است که مفتی و مجتهد آن امام ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی است. مذهب سوم که با مرجعیت مالک بن انس به وجود آمده مذهب مالکی نام دارد. مذهب چهارم مذهب حنبلی است که امام و پیشوای این مذهب احمد بن حنبل است. همۀ این مذاهب در تحت اسم اهلسنت قرار میگیرند.
فرقۀ وهابیت
فرقۀ وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب تأسیس شده است اسم این فرقه منسوب به پدر او (عبدالوهاب) است. محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بنا بر یک قول در سال ۱۱۱۱ق (زهاوی، ۱۹۸۴م، ص۱۶) و بنا بر قول دیگر در سال ۱۱۱۵ق/۱۷۰۳م. در شهر عیینه یکی از شهرهای نجد به دنیا آمد و پدرش عبدالوهاب بن سلیمان در این هنگام قاضی این شهر بود (نجدی، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م، ص۸۱؛ ضاهر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۳۳).
فرقۀ وهابیت پرچمدار جریان سلفیۀ تکفیری است که بر اساس دیدگاه خاصی در برخی مسائل دین اسلام، تمام مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی در ردیف مشرکان قرار دادهاند و درنتیجه ازنظر آنان مهدورالدم هستند. به همین دلیل تمام جنگهای وهابیت در طول تاریخ با مسلمانان بوده (علیزادهموسوی، ۱۳۹۱، ج۱، ص۹۴-۹۵) و در عصر حاضر نیز جنگهای آنان با مسلمانان در قالبهای گروههای مختلف جریان دارد. دانشمندان اهلسنت این فرقه را برنتابیده و علیه آن موضع گرفته و پیروان آن را از تحت عنوان اهلسنت طرد نمودهاند. این نوشته به مطالبی در این خصوص پرداخته است.
منشأ تفکر تکفیری محمد بن عبدالوهاب
محمد بن عبدالوهاب جوان که به تبع پدرش پیرو مذهب حنبلی بوده است. او پس از تماس با برخی از شخصیتهای سلفی از آنان متأثر گردیده و تفکر تکفیر مسلمان در ذهن او جوانه می زند. طبق گفته خود وهابیها او هنگام سفر به حج و در زمان برگشت به مدینه، شیخ محمد حیات سندی را ملاقات کرد که تقلید و تعصب بر مذاهب چهارگانه را نمیپسندید و میگفت تمام مصائبی که مسلمانان را در برگرفته ثمره این تقلید خبیث است و این بدعتی است که نزدیکتر به شرک است تا به اسلام. او از این شیخ بسیار متأثر گردید و در افکار و رویکرد او تحول بزرگی ایجاد کرد. عالم دیگری که در او تأثیر گذاشت شیخ عبدالله بن ابراهیم از بزرگان علماء «المجمعة» در «سدیر» نجد بود که بر محور عقیده توحید و شکایت از شرک و عبادت بتها (منظور زیارت قبور است) از طرف مردم نجد و دیگران باهم، همفکری داشتند (ضاهر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۳۵).
در همین سفر هنگامیکه در حجره نبوی مردم را میبیند مشغول زیارت قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند و در کنار قبر نبی صلی الله علیه و آله استغاثه میکنند و دست بر دعا برداشتهاند، او را خوش نیامده، به استادش میگوید که این کارها باطل است (نجدیحنبلی، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م، ج۱، ص۳۶) او بعد از این سفر کوتاه و بعد از سفرهای متعدد دیگر به نجد برمیگردد (نجدی، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م، ص۸۳؛ نجدیحنبلی، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م، ج۱، ص۳۶) او در ۱۱۵۰ق/ ۱۷۳۷م. به حریملا پیش پدرش میرود (ضاهر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۳۹) که طبق گفته برخی به علت رفتارهای بدعتآمیز محمد بن عبدالوهاب از مقام قضاوت عزل شده و با خانوادهاش به حریملا کوچ کرده بود (الگار، ۱۳۸۷، ص۱۷) محمد بن عبدالوهاب پس از استقرار در حریملا به شرح معنای توحید برای مردم آغاز نمود.
دعوت محمد بن عبدالوهاب باعث ایجاد اختلاف در بین اهلسنت
ابنبشر میگوید بین عبدالوهاب و پسرش بر سر عقاید او مشاجراتی رخ داد و همچنین بین او و مردم نیز منازعاتی به وجود آمد. این وضع تا دو سال ادامه داشت تا اینکه پدرش در سال ۱۱۵۳ق. از دنیا رفت. او بعد از فوت پدرش دعوتش را علنی کرد (نجدیحنبلی، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م، ج۱، ص۳۷).
نویسندۀ معاصر وهابیت در راستای تبلیغ وهابیگری برخلاف این حقیقت تاریخی قلم برداشته، میگوید هنگامیکه محمد بن عبدالوهاب دعوتش را علنی کرد، پدرش عقاید او را قبول داشت؛ لکن به پسرش میگفت اعتدال را حفظ کند و به معتقدات مردم متعرض نشود تا فتنهای به وجود نیاید و او را به کفر و خروج از دین متهم نکند. بعد از فوت پدرش از قول «جان ریمون» نقلشده که پدرش در خفاء معتقد به عقاید پسرش بود و به دلیل کم بودن یاران محمد بن عبدالوهاب آن را اظهار نمیکرد و سرّش را میپوشاند. این نویسنده بلافاصله بعد از بیان این مطالب، مطلبی را یادآور میشود که سخنان قبلیاش را نقض میکند. او میگوید محمد بن عبدالوهاب بعد از وفات پدرش، خود را آزاد از هر قید دریافت و دعوتش را با صدای بلند اعلان کرد و صدای دعوت او در سراسر نجد پخش گردید (ضاهر، محمد کامل، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۴۷ - ۴۸).
هنگامیکه محمد بن عبدالوهاب بعد از فوت پدرش دعوتش را علنی کرد و به فعالیتش در ترویج عقاید خود شدت بخشید، مردم دربارۀ او به دودسته تقسیم شدند. عدهای از او طرفداری کردند و عدهای او را رد کرده و دعوتش را قبول نکردند. او بعدازاینکه در این شهر در معرض تهدید کشته شدن قرار گرفت به عیینه رفته و به دلیل اینکه با همدستی عثمان بن حمد حاکم این شهر زیارتگاههایی را که بر قبرهای صحابه و اولیاء در اطراف این شهر وجود داشت، نابود کرد، مردم علیه او شوریدند و نامههایی را به علماء احساء، بصره و حرمین فرستادند تا علیه او و عثمان آنان را یاری کنند و بسیاری از علماء اسلامی علیه او کتاب نوشتند و در این تصنیفات او را گمراه، جاهل، مبتدع و تغییردهنده شرع و سنت معرفی کردند؛ ولی محمد بن عبدالوهاب هنوز در عیینه بود و در این زمان زنی را به اتهام زنای محصنه محکوم به رجم کرد.
در اثر این حکم محمد بن عبدالوهاب، سخنان دربارۀ گمراهی و بدعتگذاری او شدت بیشتری پیدا کرد و علمای اسلامی بیشتر علیه او تحریک شدند. هنگامیکه حاکم احساء به نام سلیمان از فعالیتهای محمد بن عبدالوهاب مطلع گردید، به حاکم عیینه نامه نوشت که او را یا بکشد و یا از شهر خود اخراجش کند. محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۱۵۷ یا ۱۱۵۸ق از عیینه اخراج میگردد و به درعیه میرود حاکم درعیه به نام محمد بن سعود به او پناه میدهد. محمد بن سعود بعد از جروبحثهایی که در بین آنان صورت میگیرد، دو شرط را برای پذیرش توحید محمد بن عبدالوهاب مطرح میکند:
۱. شرط اول اینکه محمد بن عبدالوهاب تا آخر عمر در کنار او باشد.
۲. شرط دوم اینکه با گرفتن خراج از محصولات مردم بر طبق قانون حکومت درعیه، مخالفت نکند.
محمد بن عبدالوهاب بیدرنگ در مورد شرط اول میگوید: «الدم بالدم و الهدم بالهدم» و در مورد شرط دوم میگوید با فتوحاتی که انجام خواهد شد به غنائم و اموال بیشتری خواهید رسید. در این هنگام محمد بن سعود دستش را دراز کرده و محمد بن عبدالوهاب با او بیعت میکند (نجدی، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م، ص۸۴-۸۷).
مرگ محمد بن عبدالوهاب و ادامۀ تکفیر مسلمانان
سرانجام محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ق. در آخر ذیقعده از دنیا میرود (همان، ص۱۸۰)؛ پس از مرگ محمد بن عبدالوهاب فرزندان او مرجعیت وهابیت را به عهده گرفتند و در رأس آنان شیخ حسین قرار داشت. فرزندان محمد بن عبدالوهاب معروف به آل الشیخ بزرگترین وزیران و مستشاران عبدالعزیز اول بوده و بر رأی آنان اعتماد کامل داشت هرچند آنان توانایی پدرشان را نداشتند (عجلانی، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م، ج۲، ص۱۲-۱۳)؛ پس از محمد بن عبدالوهاب، شاگردان او درصدد ادامۀ تکفیر مسلمانان برآمدند؛ ازاینرو هرکسی را که در ظاهر با اهالی شهر خود موافق بود و هرچند به خطای آنان باور داشت و حتی دوست شیخ محمد بن عبدالوهاب بود، تکفیر میکردند. آنان هرکسی را که به شهرهای خارج از قلمرو دعوت محمد بن عبدالوهاب سفر میکرد و اهالی آن شهرها را مسلمان میدانست، تکفیر کردند. آنان اهل مکه، مدینه و دولت عثمانی را تکفیر کردند و حتی کسانی را که آنان را تکفیر نمیکردند، نیز تکفیر کردند. این گروه اکثر فرقههای اسلامی را مورد تکفیر قراردادند. شیخ سلیمان بن عبدالله بن محمد تمام کسانی را که در ظاهر با عمل اهالی شهرشان، مانند حجاز، یمن، شام موافق بودند هرچند در باطن دوستدار وهابیت و دشمن هموطنانش بودند، تکفیر کرده است (مالکی، ۱۳۸۷، ص۱۵۳ - ۱۵۴).
بدعت بودن دعوت محمد بن عبدالوهاب
به گفته وهابیها پیروان محمد بن عبدالوهاب در آغاز، خودشان را «موحدون» میخواندند لکن دشمنان آنان (مسلمانان) به این باور بودند که محمد بن عبدالوهاب مذهب جدیدی تأسیس کرده است و آن را مذهب وهابی یا وهابیت نامیدند و این نام شیوع پیدا کرد (ضاهر، محمد۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۲۸). تمام مورخان نجدی بر وهابیان و اتباع دوره اول سعودی در جنگها و غیر آن کلمه «موحدین» یا «مسلمین» را اطلاق کردهاند و خود آنان هم این اسم را مختص به خود میدانستند تا به اینگونه دیگران در ردیف مشرکین قرار گیرند (عجلانی، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م، ج۲، ص۲۷۹).
ازنظر وهابیها عنوان وهابیت برای این گروه قابل تحمل نبوده است. در «فتاوای اللجنة الدائمة رقم ۹۴۵۰ (۳/۳۶۶)» بر این امر چنین تأکید شده است:
وهابیت لفظی است که دشمنان شیخ محمد بن عبدالوهاب بر دعوت او که عبارت از تجرید توحید از شرکیات است، اطلاق میکنند؛ و مرادشان از آن، این است که مردم را نسبت به دعوت او متنفر کنند؛ ولی وهابیها میگویند که این برخورد دشمنان به تفکر محمد بن عبدالوهاب ضرری وارد نکرده بلکه برخلاف میل آنان این عقیده جهانگیر شده است (مشوح، ۲۰۱۱م، ص۱۶ – ۱۷؛ دویش، أحمد بن عبدالرزاق، [بیتا]، ج۲، ص۱۷۴).
وهابیها از اسم وهابیت وحشت داشتند؛ به دلیل اینکه این اسم اشعار بر این دارد که محمد بن عبدالوهاب مذهب پنجم را به وجود آورده است؛ ولی در عصر حاضر کلمه «وهابیت» را بر خود پذیرفتهاند؛ ازاینرو برخی از عالمان بزرگ نجد این کلمه را به کار میبرند. مثلاً شیخ سلیمان بن سحمان اسم کتابش را «الهدیة السنیة والتحفة الوهابیة النجدیة» گذاشته است (عجلانی، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م، ج۲، ص۲۷۹).
بههرحال آنان میخواهند با این توجیه، جدید بودن مذهب وهابیت را نفی کنند تا مسئلۀ بدعت و انحراف از اسلام بهخصوص انحراف از مذهب اهلسنت و جماعت متوجه آن نشود.
خود وهابیها این سؤال را که آیا دعوت محمد بن عبدالوهاب بدعت است، را طرح کرده و سپس به آن پاسخ گفته و میگویند: بدعت در دین عبارت از شرعی است که خداوند اجازه آن را نداده و افتراء بر خداوند باشد و عبادتی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و جماعتی از مسلمانان در زمان آن حضرت نبوده است. سپس میگویند این تعریف هرگز بر دعوت محمد بن عبدالوهاب شامل نمیشود؛ زیرا او برای جنگ با بدعت قیام کرد و مردم را بهسوی قرآن و اقتداء به پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره و سنت او دعوت کرد.
خود محمد بن عبدالوهاب در نامهای به شیخ عبدالرحمن سویدی یکی از عالمان بزرگ بغداد چنین نوشت: «به خدا قسم من مبتدع نیستم. عقیده و دین من تا روز قیامت همان است که مذهب اهلسنت و جماعت مانند ائمه چهارگانه و پیروان آنان به آن اعتقاددارند. لکن من برای مردم اخلاص در دین را بیان کردهام و آنان را از خواندن زندگان و مردگان از صالحان و غیر آنان نهی کردهام و از شرک در چیزی که خداوند به آن عبادت میشود مانند ذبح، نذر، توکل، سجود و غیر آنها که از حقوق خداوند است نهی کردهام».
محمد بن عبدالوهاب در نامهای دیگر به شیخ محمد بن عبداللطیف از عالمان بزرگ دیگر اهلسنت نوشته است: «... خداوند مرا به راه مستقیم که عبارت از دین قیم و ملت ابراهیم و حنیف و مسلم باشد، هدایت کرده است. من کسی را بهسوی صوفی یا فقیه یا متکلم یا امامی از ائمه دین دعوت نکردهام؛ بلکه بهسوی خداوند و بهسوی سنت رسولخدا دعوت کردهام»؛ بنابراین دعوت وهابی نه یک مذهب جدید اسلامی است و نه بدعت در دین بلکه صمیم و قلب اسلام است (ضاهر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م، ص۳۰ و ۳۱.).
نقد توجیهات
با توجه به آنچه بیان شد وهابیها به سه دلیل زیر خواستهاند، ثابت کنند که مذهب وهابیت بدعت در اسلام نیست:
۱. مذهب وهابیت در کنار مذاهب دیگر اهلسنت و جماعت مذهب جدید نیست تا بدعت باشد.
۲. تعریف بدعت بر وهابیت صدق نمیکند بلکه محمد بن عبدالوهاب برای جنگ با بدعت قیام کرد و ممکن نیست که دعوتی که مبتنی بر جنگ با بدعت باشد خودش بدعت باشد.
۳. ادعای خود محمد بن عبدالوهاب مبنی بر اینکه او مبتدع نیست بلکه دین و عقیده او همان دین و عقیده اهلسنت و جماعت و مذاهب چهارگانه اهلسنت است.
دلیل اول با اظهارات عقیده خود وهابیت نقض میگردد؛ زیرا آنان تصریح کردهاند که وهابیت خودش یک مذهب است. هم یک مذهب جدید در کنار دو مذهب کلامی اشعری و ماتریدی و هم یک مذهب جدید در کنار مذاهب چهارگانه فقهی اهلسنت. شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن از نوادگان محمد عبدالوهاب از علمای معاصر وهابیت میگوید که ابوالحسن اشعری امام اهلسنت و جماعت در عراق، ابومنصور ماتریدی امام اهلسنت و جماعت در سمرقند و محمد بن عبدالوهاب امام اهلسنت و جماعت در جزیرةالعرب است (همان، ص۱۷۸).
این مطالب که از طرف وهابیها طرحشده است کافی است بر اینکه گفته شود وهابیت یک مذهب جدید کلامی است که توسط محمد بن عبدالوهاب تأسیسشده است. افزون بر آن، وهابیها مطالبی را که در مخالفت با دو مذهب کلامی اشعری و ماتریدی بیان کردهاند، مطلب را روشنتر نموده و خط بطلان بر آن دو مذهب کشیده و بر وهابیت بهعنوان مذهب حق و اهلسنت و جماعت تأکید شده است. آنان میگویند: اشاعره در برخی مسائل متأثر از معتزله و جهمیه است و از آرای ابنحنبل انحراف دارد. باوجوداینکه خود ابوالحسن در کتاب «الابانة» تصریح کرده که ما از چیزی که با قول احمد بن حنبل مخالف باشد دور هستیم؛ زیرا او امام فاضل و رئیس کاملی بود که خداوند بهوسیله او حق را بیان کرد...؛ ولی بهرغم این ادعا او در استدلال بر عقاید، راه وسط بین معتزله و حشویه را رفته است و عقل را در خدمت گرفته و راه او کاملاً مخالف با روش امام احمد بن حنبل و اهلسلف است (همان، ص۱۷۵).
وهابیها در قضیه صفات خداوند اشاعره را از معتزله و جهمیه بهحساب میآورد و آنان را به مخالفت با آنچه اهلسنت و جماعت بر آن هستند، متهم میکنند. شیخ ابو بطین در این رابطه میگوید: «امروز اکثر مردم شهرهای کشورهای اسلامی اشعری مذهب هستند و مذهب آنان در صفات خداوند متعال موافق با آن چیزی است که معتزله و جهمیه میگویند که برخی صفات را ثابت کرده و برخی دیگر را نفی میکنند... و نیز اشاعره رؤیت خدا را آنگونه که در قرآن و احادیث آمده نفی میکنند» (همان، ص۱۷۹ - ۱۸۰)؛ بنابراین ازنظر وهابیت، اشاعره در اکثر آراء خود در عقاید از مفاهیم سلف و اهلسنت و جماعت خارج هستند؛ و وضعیت ماتریدیه ازنظر وهابیت بدتر از اشاعره است (ر.ک: همان، ص۱۸۱).
از آنچه بیان شد اشاعره و ماتریدیه که از زمان پیدایش آنها تا امروز اهلسنت و جماعت را تشکیل میدهند و تمام اهلسنت دنیا از این دو مکتب کلامی پیروی میکنند، وهابیت آنها را اهلسنت و جماعت نمیداند و مذهب وهابیت را که در قرن دوازدهم هجری توسط محمد بن عبدالوهاب تأسیس شد، بهعنوان اهلسنت و جماعت جایگزین آن کردهاند؛ پس انکار وهابیت بهعنوان یک مذهب جدید قابلپذیرش نیست و به همین دلیل وجود این مذهب در اسلام بدعت آشکار است؛ زیرا تا قرن دوازدهم قمری هیچ اثری از این مذهب نبوده و در این قرن در مقابل مذاهب دیگر ابداعشده است.
افزون بر اینها انتخاب نام «موحدون» از طرف وهابیها و نسبت دادن شرک و خروج از اسلام به همۀ مسلمانان دیگر منطقی است که این جنبش به نام وهابیگری یا وهابیان یاد شود (الگار، حامد، ۱۳۸۷، ص۱۷)؛ حتی ناظران غیرمسلمان به این حقیقت توجه داشته و جنبش وهابیت را سنیان افراطی با صفات بیشازاندازه «خشن» یا «سختگیر» توصیف میکنند؛ ولی باوجوداین، نظر سنیان فاضل از قدیمترین زمان این بوده که وهابیان اصلاً طبقهای از اهلسنت و جماعت شمرده نمیشوند؛ زیرا تقریباً تمام اعمال، سنتها و باورهایی را که محمد بن عبدالوهاب مردود شمرده بود ازنظر مسلمانان اهلسنت تاریخی بود که درمجموعه عظیمی از آثار خود سعی در حفظ آن داشتند و موردقبول اکثریت قاطع مسلمانان بود. درست به همین علت، بسیاری از علمای همزمان با آغاز پیدایش وهابیگری، پیروی آن را خارج از مرزهای اهلسنت و جماعت معرفی کردند (همان، ص۱۴).
اما نقد دلیل دوم که میگویند چون محمد بن عبدالوهاب با بدعت مبارزه کرد پس نمیشود که وهابیت خودش بدعت باشد، این است که اولاً لازمه اینکه کسی با بدعت مبارزه کند این نیست که او بدعتگذار نخواهد بود؛ بلکه چهبسا که بدعت او بدتر از آن بدعتهایی باشد که به اسم مبارزه با آن وارد میدان شده است. ثانیاً مؤسس مذهب وهابیت زیارت قبور، این سنت حسنه مسلمانان را بدعت قلمداد کرده است و برای مبارزه با آن مذهب وهابیت را تأسیس کرد. سنتی که هیچ دلیلی بر بدعت بودن آن وجود ندارد؛ بلکه دلایل عقلی بر جواز و دلایل نقلی فراوان بر استحباب آن در متون حدیثی و فقهی اهلسنت وجود دارد (ر.ک: نیشابوری،۱۴۳۰ق، ۳، ص۶۴؛ ابنعابدین، ۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۰م، ج۲، ص۲۴۲؛ سیواسی، [بیتا]، ج۳، ص۱۸۰؛ علیمی، ۱۴۲۰ق- ۱۹۹۹م، ج۱، ص۵۷) پس این دلیل وهابیها نمیتواند عنوان بدعت را از مذهب وهابیت پاک کند.
درخصوص آنچه خود محمد بن عبدالوهاب ادعا کرده است که او مبتدع نیست؛ بلکه عقیده او عقیده اهلسنت و جماعت و مذاهب چهارگانه است نیز قابلقبول نیست؛ زیرا او در نامهای که بیان شد این سخن خود را نقض کرده است. به این بیان که او کسی را بهسوی ائمه چهارگانه اهلسنت دعوت نکرده است بلکه مردم را بهسوی خدا و سنت رسولخدا دعوت کرده است. لازمه این سخن او این است که او مذهب جدیدی را پایهگذاری نموده است که موافق با مذاهب چهارگانه اهلسنت نیست.
تکفیر اهلسنت از سوی وهابیت
از دید فرقۀ وهابیت هرکسی وهابی نباشد کافر و مشرک به شمار میآید. به علت همین اعتقاد انحرافی و موضع خصمانه وهابیت و اسلاف آن در برابر مذاهب اهلسنت، علمای مذاهب اهلسنت، وهابیت را یک فرقۀ منحرف و بدعتگذار و حتی سران آن را کافر و مشرک معرفی نمودهاند (شوکانی، [بیتا]، ج۲، ص۲۶۲؛ هیثمی، [بیتا]، ص۸۶) هرچند در سالهای اخیر خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به علت ترس از گسترش و نفوذ مذهب شیعه در بین اهلسنت، وهابیها تا حدودی از ابراز نظرشان در محافل عمومی نسبت به اهلسنت تقیه کرده و سعی میکنند عقایدشان را نسبت به آنان اظهار نکنند ولی درعینحال کتابها و رفتارشان حاکی از دشمنی آنان نسبت به اهلسنت است.
محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقۀ وهابیت در ابتدای کار هنگامیکه به تبلیغ مذهب خود و دعوت مردم بهسوی این مذهب آغاز نمود، کتاب کوچکی را در دست گرفت و گفت خدا را شاهد میگیرم که من پیرو این کتاب هستم و هر چه در آن هست حق است. در این هنگام علی بن ربیعه که از قوم تمیمی و اهلسنت بود از او پرسید اگر کسی این کتاب را نپذیرد چهکار کنیم؟ گفت کار را با شمشیر حل میکنیم. علی بن ربیعه سؤال کرد چگونه کسی با نپذیرفتن این کتاب مستحق قتل میشود؟ محمد بن عبدالوهاب گفت به خاطر اینکه آنان مشرک و کافرند. بعد از پراکنده شدن جمعیت، محمد بن عبدالوهاب به خانه برگشت و پسرعمویش عبدالله بن حسین پیش او آمد و گفت: آیا این راست است که تو با این مذهب خودت خروج میکنی؟ گفت بلی؛ پسرعمویش گفت به خدا قسم اگر یک نفر از بنی سنان را به این مذهب دعوت کنی سرت را از بدنت جدا میکنم. در همین روز بین او و پسرعمویش جنگی درگرفت و عدهای کشته شدند (محمد بن عبدالوهاب، [بیتا]، ص۱۱۹).
محمد بن عبدالوهاب بعد از اینکه خروجش را علیه مسلمین عملی میکند میگوید: شرک مسلمانان غلیظتر از شرک بتپرستان زمان جاهلیت است (محمد بن عبدالوهاب،۱۴۲۰ق، ص۳۳- ۳۴) او میگوید کسی که مشرکین (مسلمانان) را تکفیر نکند و یا شک در کفر آنان داشته باشد از بزرگترین نواقض اسلام است (عوبیس، ۱۴۲۳ق، ص۱۳۵).
وهابیها به حدّی در تکفیر مسلمانان و اهلسنت افراط نمودهاند که حتی عبادات آنان را که قبل از وهابی شدنشان انجام داده بودند باطل میشمارند. زینی دحلان میگوید: محمد بن عبدالوهاب کسانی را که از مذهب او پیروی میکردند و قبلاً فریضه حج را انجام داده بودند، وادار میساختند که عمل حج را اعاده کنند به آنها میگفت حج اول آنان در حال شرک بوده و باطل است. همچنان به کسانی که به مذهب او میگرویدند پس از ادای شهادتین میگفت شهادت سوم را هم به زبان جاری کنند و بگویند که قبلاً کافر بودهایم و پدر و مادر ما نیز در حال کفر از دنیا رفتهاند. اگر کسی این شهادت را به زبان جاری نمیساخت دستور قتلش داده میشد. او بهطور آشکار میگفت مسلمانان شش صدسال کافر بودهاند و غیر از پیروان خود بقیه مسلمانان را مشرک و کافر میدانستند و خون و مالشان را حلال و مباح میشمردند (دحلان، ۱۳۹۷ق، ص۳۳۸ـ۳۴۰).
وهابیت کشتن اهلسنت و علمای آنان را مباح میدانند، ابنعابدین یکی از علمای معروف حنفی مذهب اهلسنت میگوید: فرقۀ وهابی تمام اهلسنت را کافر دانسته و فقط خودشان را موحد میپندارند و بهطورکلی هر کس با اعتقاد آنان مخالف باشد از دیدگاه آنها مشرک و کافر است و به همین دلیل کشتار اهلسنت و علمای آنان را مباح دانستهاند (ابنعابدین، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۴۹).
به گفته احمد امین نویسنده معروف اهلسنت وهابیها غیر از سرزمین خود سرزمینهای دیگر اسلامی را مملکت اسلامی نمیدانند و معتقدند که باید با ممالک اسلامی دیگر جهاد نمود (امین، [بیتا]، ص۲۰ـ ۲۱.
حسن بن علی سقاف میگوید: وهابیت با همۀ مذاهب اسلامی اعم از فقهی و کلامی بهشدت مخالفت نموده و سران و اتباع آنها را با القاب زشت هم چون دزد، کافر، ملحد، زندیق، یهود اهل قبله و... نامبرده است (سقاف، ۱۴۲۳ق، ص۷۳ و ۱۱۰).
موضع علمای اهلسنت در برابر وهابیت
فرقۀ وهابیت از همان آغاز شکلگیری از سوی عالمان اهلسنت، خارج از مذهب اهلسنت دانسته شده و تا امروز عالمان آگاه اهلسنت این فرقه را از فرقههای اهلسنت نمیدانند.
پیش از همه، پدرش عبدالوهاب که یکی از علمای صالح حنبلی مذهب به شمار میآمد عقاید او را مردود شمرده و او را از ابراز عقاید انحرافی بازمیداشت و مردم را به دوری از او سفارش مینمود (زهاوی، ۱۹۸۴م، ص۱۷؛ عاملی، [بیتا]، ص۷) و نیز برادرش سلیمان بن عبدالوهاب با عقاید او شدیداً مخالفت نموده و دو کتاب به نامهای «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة» و «فصل الخطاب فی الرّد علی محمد بن عبدالوهاب» نوشته است (زهاوی، ۱۹۸۴م، ص۱۷).
در اینجا به سخنان برخی از علمای اهلسنت که دربارۀ محمد بن عبدالوهاب و فرقۀ وهابیت گفتهاند، اشاره میشود:
سخن جمیل صدقی زهاوی دربارۀ وهابیت
شیخ جمیل صدقی زهاوی یکی از علمای بنام اهلسنت بعد از طرح حدیث افتراق امت اسلامی به ۷۳ فرقه میگوید: «از آخرین فرقههایی که هلاک شده، دشمن دین و نسبت به عصای مسلمین شکافندهترین (اختلافبرانگیزترین) است، فرقۀ وهابیت است. این فرقۀ باغیه از زمانی که به وجود آمده پیوسته در گمراهی فرورفته و دین را به بازی گرفته است» (همان، ص۲). این عالم اهلسنت و همچنین زینی دحلان میگویند او بسیار تشنه خواندن مطالبی بود که از ادعای نبوت کاذب مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی و امثال اینها خبر میداد. در ضمیرش ادعای نبوت نهفته بود؛ اما نمیتوانست آن را آشکار سازد؛ ولی درعینحال مردم شهر خود را انصار و مردم خارج شهر خود را مهاجرین نام گذاشته بود (همان، ص۱۷؛ زینی دحلان، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م، ص۴۷).
سخن زینی دحلان دربارۀ وهابیت
شیخالإسلام زینی دحلان مفتی مکه و از بزرگان شافعیه (۱۲۳۱-۱۳۰۴ق.) میگوید: پدر و برادر محمد بن عبدالوهاب از سخنان و رفتار او و از ایجاد فساد در بسیاری از مسائل بهوسیله او، با فراست دانسته بودند که بهزودی فرقهای گمراه از طرف او تأسیس خواهد شد؛ ازاینرو آنان مردم را از او بر حذر میداشتند؛ و بالاخره این پیشبینی آنان تحقق پیدا کرد؛ زیرا او فرقهای گمراه را با بدعت به وجود آورد که جاهلان را با آن اغوا کرده و با امامان دین مخالفت نموده و با این کار به تکفیر مؤمنین متوسل شده و گمان برده که زیارت قبر نبی صلی الله علیه و آله و توسل به انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آنان و نداء پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام توسل و همچنین نداء سایر پیامبران و صالحان در هنگام توسل به آنان، شرک است (زینی دحلان، [بیتا]، ص۴).
زینی دحلان میگوید بسیاری از احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به فتنه وهابیت تصریح دارد. ازجمله این حدیث که فرمود مردانی از شرق خروج کرده، قرآن قرائت میکنند؛ اما از حلقوم آنان تجاوز نمیکند و از دین بیرون میروند مانند تیری که از کمان خارج میشود و چهرهشان تحلیق (سر تراشیده) است. در این روایت عبارت «سیماهم التحلیق» تصریح به این طائفه دارد؛ زیرا آنان هرکسی را که وارد این فرقه شود دستور میدهند موی سرش را بتراشد و این علامت قبل از فرقۀ وهابیت برای هیچکسی حتی خوارج نبوده است. به همین دلیل سید عبدالرحمن اهدل مفتی شهر «زبید» میگوید که هیچ نیازی در رد وهابیت برای نوشتن کتاب نیست؛ بلکه این سخن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود «سیماهم التحلیق» در رد آن کافی است؛ زیرا از میان مبتدعه هیچ گروهی این علامت را ندارد (زینی دحلان، احمد بن زین، [بیتا]، ص۱۹-۲۰).
سخن قنوجی دربارۀ وهابیت
قنوجی در این رابطه میگوید: در زمان ما اتباع عبدالوهاب که از نجد سر درآورد و بر حرمین مسلط گردیدند و خودشان را به مذهب حنبلی منتسب میکردند همۀ آنان اعتقاد بر این دارند که فقط آنان مسلمان هستند و غیر آنها هرکسی میخواهد باشد مشرکاند و با این شعار کشتار اهلسنت و علماء آنها را مباح دانستند (قنوجی، ۱۹۹۸م، ج۳، ص۱۹۸).
سخن سرهندی مجددی دربارۀ وهابیت
سرهندی مجددی از علمای اهلسنت هندوستان، فرقۀ وهابیت را اهل هوا دانسته، میگوید این فرقه خود را اهلحدیث نامیده و در مقابل اهلسنت و جماعت بهویژه در برابر مقلدین مذهب حنفی در پیمانه بسیار بالایی کارهای خلاف انجام داده و برای خاموش کردن نور ملت و مذهب بسیار تلاش میکند و عوام را در دام فریب خود قرار داده، هممشرب خود نموده است (سرهندی مجددی، [بیتا]، ص۱).
دیدگاه علمای دیوبندیه دربارۀ وهابیت
دیوبندیه منسوب به مدرسه دیوبند است که در ۱۵ محرم سال ۱۲۸۳ق. در «دیوبند» یکی از شهرهای هند توسط شیخ محمدقاسم نانوتوی تأسیس شد. علمای دیوبندیه ازنظر دین مسلمان، ازنظر فرقۀ اهلسنت و جماعت، ازنظر مذهب حنفی و ازنظر عقیده ماتریدی است (طالبالرحمن، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م، ص۷) در اینجا بر دیدگاه برخی از علمای دیوبندیه اشاره میشود:
۱. شیخ خلیل احمد سهارنفوری از علمای بزرگ دیوبندیه میگوید: «نظر ما دربارۀ فرقۀ وهابیت نظر صاحب «الدرالمختار» است که گفته است فرقۀ وهابیت خوارج است. آنان با تأویلشان خون، مال و اسارت زنان ما را حلال کردهاند؛ ولی درعینحال آنان را تکفیر نمیکنیم به دلیل اینکه با تأویل چنین اعتقادی پیداکردهاند» (همان، ص۶۷).
۲. شیخ انورشاه کشمیری عالم دیگر دیوبندی در خصوص محمد بن عبدالوهاب میگوید: «محمد بن عبدالوهاب یک آدم کودن و نادان بود که با شتاب و بدون اندیشه به کفر حکم میکرد» (همان).
۳. شیخ حسین احمد مدنی عبارت «خبیث» را نسبت به فرقۀ وهابیت بهکاربرده میگوید: «وهابیت خبیث صلوات بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را امر قبیح و شرک میداند» (همان، ص۲۱).
۴. شیخ محمدحسین احمد یکی از علمای مهم دیوبندی دربارۀ محمد بن عبدالوهاب میگوید: «محمد بن عبدالوهاب نجدی، از نجد ظهور نمود او دارای افکار باطل و عقیده فاسد بود و بسیاری از اهلسنت و جماعت را کشت. او اهل حجاز و خصوصاً ساکنان حرمین شریفین را مورد بدترین آزار و شکنجه قرار میداد... .» (مدنی، حسین احمد، [بیتا]، ص۴۳).
۵. شیخ خالد بغدادی میگوید: اگر کتابهای وهابیها را بهدقت مطالعه کنیم درمییابیم که مانند کتابهای لامذهبها سعی دارند که با افکار باطلهشان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند (رضوی مرتضی، [بیتا]، ص۱۲۵).
اما برخی از دیوبندیهای معاصر از مسیر خود به بیراهه رفته و بهسوی سلفیه و وهابیت گرایش پیدا کردهاند. آنان از یکسو خود را پیرو فقه حنفی و عقائد ماتریدی و طریقت تصوف میدانند و از سوی دیگر گرفتار تفکر سلفیه وهابی شدهاند که دشمن مذهب حنفی و فرقۀ ماتریدی و طریقه تصوف است که باهم قابلجمع نمیباشند.
اجلاس علمای اهلسنت در گروزنی
در اوایل شهریورماه ۱۳۹۵از ۴ تا ۶ شهریور اجلاسی با حضور علمای مطرح اهلسنت در گروزنی پایتخت چچن برگزار شد که شرکتکنندگان در بیانیه پایانی بر برائت خود از فرقۀ جعلی وهابیت تأکید کردند و آن را خارج از مذهب اهلسنت دانستند.
این اجلاس باهدف شناسایی و معرفی هویت اهلسنت و جماعت، با حضور شمار زیادی از علمای اهلسنت بهویژه احمد الطیب شیخ الازهر مصر به میزبانی گروزنی پایتخت چچن و با حضور علما و اندیشمندان ارشد اهلسنت برگزار شد؛ در این اجلاس بیش از صد مفتی و اندیشمند اهلسنت از کشورهای مختلف ازجمله روسیه، سوریه، لبنان، اردن، ترکیه، هند، سودان، انگلیس، آفریقای جنوبی و مصر شرکت داشتند (خبرنامه جامعه مدرسین، شمارۀ ۱۳۰۰، ص۴۷). این اجلاس سهروزه، روز شنبه ۲۷ آگوست با صدور بیانیهای به کار خود پایان داد. شیخ شوقی علام مفتی اهلسنت مصر، شیخ اسامه الزهری مشاور رئیسجمهور مصر و معاون کمیسیون دینی مجلس این کشور، شیخ علی جمعه مفتی سابق مصر، شیخ عبدالفتاح البزم مفتی دمشق ازجمله شخصیتهای مهم شرکتکننده در این اجلاس بودند (ر.ک: http://www.tasnimnews.com/fa/news/ ۱۳۹۵).
مهمترین نتیجه این اجلاس، خروج وهابیت از دایره اهلسنت بود و بر این مطلب تأکید شد که اهلسنت و جماعت در اعتقاد و مذاهب کلامی اشاعره و ماتریدیه و در فقه پیروان مذاهب چهارگانه اهلسنت (حنبلی، حنفی، شافعی و مالکی) و اهل تصوف هستند (همان).
به علت اینکه در این اجلاس، وهابیت و جریان تکفیری بدنام کننده دین مبین اسلام معرف گردید، شماری از نویسندگان و وهابیان سعودی به این اجلاس واکنش شدید نشان داده و برگزاری این اجلاس را زیر نظر سازمان اطلاعاتی روسیه و ایران دانستند. «سعدالبریک» از مفتیان وهابی دربارۀ این اجلاس گفته است: «نشستی که از رشتههای توطئه علیه اهلسنت محسوب میشود، یک دشمنی آشکار علیه اهلسنت و کشورمان است» (خبرنامه جامعه مدرسین، شماره، ۱۳۰۱، ص۴۶).
نگارش کتاب از سوی دانشمندان اهلسنت علیه وهابیت
بیش از سیصد عنوان کتاب بر طبق اطلاع نگارنده توسط علمای اهلسنت در ردّ وهابیت تألیف و چاپ شده که با توجه به اینکه مجالی برای ذکر همۀ آنها نیست به چند عنوان اشاره میشود:
۱. تجرید سیف الجهاد لمدّعی الاجتهاد، تألیف علامه عبدالله بن عبد اللطیف شافعی.
۲. الصواعق و الرعود، تألیف عفیف الدین عبدالله بن داود حنبلی.
۳. تهکّم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین، تألیف محمد بن عبدالرحمن حنبلی.
۴. الصارم الهندی فی عنق النجدی، تألیف شیخ عطا مکی.
۵. السیف الباتر لعنق المنکر علی الاکابر، تألیف سید علوی بن احمد حداد.
۶. سعادة الدارین فی الرد علی الفرقتین، تألیف صالح الکورش التونسی.
۷. الاقوال المرضیه فی الرد علی الوهابیة، تألیف شیخ عطا دمشقی.
۸. جلال الحق فی کشف احوال اشرار الخلق، تألیف شیخ ابراهیم حلمی القادری اسکندری.
۹. النّقول الشّرعیة فی الرّد علی الوهّابیة، نویسنده: مصطفی بن احمد بن حسن شطی حنبلی، چاپ استانبول.
۱۰. المنحة الوهبیة فی الرّد علی الوهّابیة، نویسنده: داود بن سلیمان حنفی بغدادی (م: ۱۲۹۹ هـ.)، چاپ بمبئی.
۱۱. فصل الخطاب فی ردّ ضلالات ابن عبدالوّهاب، نویسنده: احمد بن علی بصری قپانچی شافعی.
۱۲. السّیوف المشرفیة لقطع أعناق القائلین بالجهة و الجسمیة، نویسنده: علی بن محمد میلی جمالی مالکی تونسی.
۱۳. الرسالة المرضیة فی الرد علی من ینکر الزیارة المحمدیة، نویسنده: محمد سعدی مالکی.
۱۴. الردّ علی ابن عبدالوهاب، نویسنده: عبدالوهاب بن احمد برکات شافعی مکی.
۱۵. اجوبة النّجدیة، نویسنده: شمسالدین سفارینی، نابلسی حنفی، متوفای ۱۱۸۸ق.
نتیجهگیری
نتیجهای که از این نوشتار به دست میآید این است که فرقۀ وهابیت، فرقۀ نوپدید و بیریشهای است که در برابر مذهب اهلسنت قد علم کرده است. وهابیت مراجع دینی اهلسنت را چه در حوزه عقاید و چه در حوزه فقه نمیپذیرد و آنها را موجب گمراهی مردم میداند و پیوسته در طول زندگی خود پیروان مذهب اهلسنت را تکفیر کرده و در حوزه قدرت خود، خون آنان را تحت عنوان جهاد ریختهاند. در مقابل، اهلسنت نیز فرقۀ وهابیت را بدعتگذار شمرده و باعث گمراهی و اختلاف در بین جامعه اهلسنت دانسته و آن را از حوزه مذهب اهلسنت خارج میداند. به همین دلیل علیه یکدیگر کتابهای متعددی منتشر نمودهاند.
فهرست منابع
- ابنابیالعز، علیبنعلی حنفی، شرح العقیدة الطحاویة، چاپچهارم، بیروت: مکتب الإسلامی، ۱۳۹۱ق.
- ابنعابدین، محمدامین بن عمر، حاشیة رد المحتار علی الدر المختار، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
- امین، احمد، زعماء الإصلاح فی عصر الحدیث، قاهره: شرکة نوابغ الفکر، ۱۴۲۹ق/۲۰۰۸.
- بخاری، محمدبنإسماعیل، صحیح بخاری (الجامع الصحیح المختصر)، تحقیق: مصطفی دیب البغا، چاپسوم، بیروت: دار ابن کثیر الیمامة، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
- جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، خبرنامۀ سیاسی، فرهنگی اجتماعی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، شماره ۱۳۰۰.
- دویش، أحمد بن عبدالرزاق، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ریاض: دار العاصمه،۱۴۲۶ق.
- ربانیگلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، چاپدوم، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۱.
- رضوی، مرتضی، صفحة عن علماء آلسعود الوهابیین و آراء علماء السنة فی الوهابیة، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
- زهاوی، جمیل صدقی، الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق، استانبول: مکتبة ایشیق، ۱۹۸۴م.
- زینی دحلان، احمدبنزین بن احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، استانبول: مکتبة ایشیق ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
- زینی دحلان، احمدبنزین بن دحلان مکی، فتنة الوهابیة، استانبول: المکتبة الحقیقة، [بیتا].
- زینی دحلان، سید احمد بن زینی، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، مکتبة الکلیات الأزهریة، ۱۳۹۷ق.
- سرهندی مجددی، خواجه محمدحسن جان صاحب، الأصول الأربعة فی تردید الوهابیة، تحقیق: أبوالریاض مولوی حکیم محمد معراجالدین أحمد، استانبول: مکتبة ایشیق، [بیتا].
- سقاف، حسنبنعلی، السلفیة الوهابیة أفکارها الأساسیة جذورها التاریخیة، اردن، عمان: دار الامام النووی، ۱۴۲۳ق.
- سیواسی، کمالالدین محمد بن عبدالواحد، شرح فتح القدیر، چاپدوم، بیروت: دار الفکر، [بیتا].
- شوکانی، محمدعلی، البدر الطالع، بیروت: دار المعرفة، [بیتا].
- ضاهر، محمد کامل، الدعوة الوهابیة و اثرها فی الفکر الإسلامی الحدیث، بیروت: دارالسلام للطباعة والنشر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
- طالبالرحمن، ابواسامه، عقائد علماء الدیوبندیة (من کتاب الدیوبندیه)، پاکستان، اسلامآباد: دارالکتاب و السنة، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
- عاملی، سید محسن امین، کشفالإرتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، قم: دار الکتاب الإسلامی، ۱۳۷۴.
- عجلانی، منیر، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، چاپدوم، دارالنفائس، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
- علیزادهموسوی، سیدمهدی، سلفیگری و وهابیت (تبارشناسی)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۹۱.
- علیمی، مجیرالدین عبدالرحمن بن محمد، الأنس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل، تحقیق: عدنان یونس عبد المجید نباتة، عمان: مکتبة دندیس، ۱۴۲۰ق- ۱۹۹۹م.
- عوبیس، عبد الحلیم، الدعوة علی منهاج النبوة، ریاض: [بینا]، ۱۴۲۳ق.
- قنوجی، صدیقبنحسن، ابجد العلوم، دمشق: دارالکتب العلمیة، ۱۹۹۸م.
- الگار، حامد، وهابیگری، ترجمۀ احمد نمایی، چاپدوم، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۷.
- مالکی، حسنبنفرحان، مبلّغ نه پیامبر (قرائتی انتقادی بر مسلک شیخ محمد بن عبدالوهاب)، ترجمۀ سیدیوسف مرتضوی، چاپدوم، قم: ادیان، ۱۳۸۷.
- محمد بن عبدالوهاب، عزیز العظمة (المنتخب من مدونات التراث)، ریاض: [بینا]، [بیتا].
- ــــــــــــــــــ، کشفالشبهات، عربستان، ریاض: وزارت شئون اسلامی و اوقاف و دعوت و ارشاد، ۱۴۲۰ق.
- مدنی، حسین احمد، شهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، دیوبند، برنتنک بریس، [بیتا].
- مشوح، خالد، التیارات الدینیة فی السعودیة من السلفیة الی جهادیة (القاعدة) و ما بینهما من تیارات، بیروت: موسسة الانتشارات العربی، ۲۰۱۱م.
- نجدی، حسینبنغنام، تاریخ نجد یا روضةالأفکار و الأفهام، تحریر و تحقیق: ناصرالدین اسد، چاپچهارم، بیروت: دارالشروق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م.
- نجدیحنبلی، عثمانبنعبدالله بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، چاپچهارم، ریاض: مطبوعات دارة الملک عبدالعزیز، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- نیشابوری، مسلمبنحجاج، صحیح مسلم (مع شرح الامام محیالدین نووی)، چاپدوم، پاکستان: مکتبة البشری، ۱۴۳۰ق.
- هیثمی، احمدبنحجر، الفتاوی الحدیثه، مصر: مطبعة العلمیة، [بیتا].
- ر.ک: http://www.tasnimnews.com/fa/news/ ۱۳۹۵.
نظر شما