به گزارش خبرگزاری حوزه، شهید مرتضی مطهری در آثار خود به نقش یهودیان در تحریف حقایق و جعل حدیث اشاره کرده است و آنها با تظاهر به اسلام و نشر افکار خود در قالب احادیث جعلی، سعی در تضعیف اعتقادات مسلمانان داشتهاند.
این معلم برجسته تاریخ معاصر ایران، یهودیان را نژادی متقلب میداند که از دیرباز در حوزههای فرهنگی، اقتصادی و رسانهای نفوذ کردهاند و حتی در زمان موسی نیز سخنان خدا را تحریف میکردند و این رویه تا امروز ادامه دارد.
گزارش حاضر به بررسی دیدگاههای شهید مطهری درباره نقش یهودیان در تحریف حقایق و نفوذ در جوامع بشری میپردازد.
همین قدر به شما بگویم امان از دست یهود که بر سر دنیا از دست اینها چه آمد. یکی از کارهایی که قرآن به اینها نسبت میدهد که هنوز هم ادامه دارد، مسأله تحریف و قلب حقایق است.
اینها شاید باهوشترین مردم دنیا باشند؛ یک نژاد فوقالعاده باهوش و متقلّب. این نژاد باهوش متقلّب همیشه دستش روی آن شاهرگهای جامعه بشریت است، شاهرگهای اقتصادی و شاهرگهای فرهنگی.
الآن خبرگزاریهای بزرگ دنیا -که یکی از آن شاهرگهای خیلی حساس است- به دست یهود میچرخد، برای اینکه قضایا را تا حدی که برایشان ممکن است آنطور که خودشان میخواهند به دنیا تبلیغ کنند و برسانند.
در هر مملکتی اگر بتوانند، آن شاهرگها را، وسایل به قول امروزیها ارتباط جمعی مثل مطبوعات و بهطور کلی آن جاهایی که فکرها را میشود تغییر داد، تحریف کرد، تبلیغ کرد و گرداند و نیز شاهرگهای اقتصادی را [در دست میگیرند] و اینها از قدیم الایام کارشان این بوده.
در موضوع وضع و جعل حدیث، ابتکار در دست یهود بود. یهودیها افکار و معتقدات خودشان را در میان مسلمانان به صورت حدیث درآوردند.
* اینها سخن خدا را میشنیدند، اما آگاهانه آن را به میل خود تغییر میدادند
اینها در نفاق هم عجیب بودند. به ظاهر مسلمانی میکردند و با مسلمانها رفتوآمد مینمودند، ولی افکار خودشان را بهصورت حدیث در میان مسلمین رایج میکردند و در این کار بسیار مهارت داشتند.
البته مسیحیها و مانویها هم این کار را کردهاند، ولی یهودیها خیلی زیاد کردهاند، چون اینها مهارتشان در تظاهر فوقالعاده است که گاهی مسلمانها آنها را از خودشان مسلمانتر میدانستند.
شخصی نقل میکرد که سابقاً یهودی بوده است. او دختری داشت. جوانی که سابقاً یهودی بود و مسلمان شده بود، از دختر این شخص خواستگاری کرد و او نمیداد. گفتند چرا نمیدهی؟
گفت: من خودم که مسلمان شدم تا پانزده سال دروغ میگفتم، حالا باور نمیکنم که این جوان راست بگوید، برای اینکه هفت سال است که اسلام آورده است.
قرآن در یک جا میفرماید: «افَتَطْمَعونَ انْ یؤْمِنوا لَکمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یسْمَعونَ کلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلوهُ وَ هُمْ یعْلَمونَ.» (بقره: ۷۵).
مسلمین! شما به ایمان اینها چشم [دارید]؟! آیا اینها را نمیشناسید؟! اینها همان کسانی هستند (یعنی الآن هم روح همان روح است و الّا کسی اجدادش فاسد باشند، دلیل فساد امروزش نمیشود.
اینها همان روح اجداد خودشان را حفظ کردهاند که با موسی هم که بودند، سخن خدا را که میشنیدند، وقتی که بر میگشتند آنرا مطابق میل خودشان عوض میکردند، نه از روی جهالت و نادانی، در کمال دانایی.
* یهودیان برای تکذیب قرآن، روایات جعل کردند تا کسی نفهمد
تحریف و قلب حقایق، یکی از کارهای اساسی یهود از چند هزار سال پیش تا امروز است. در میان هر قومی در لباس و زیّ خود آن قوم ظاهر میشوند و افکار و اندیشههای خودشان را از زبان خود آن مردم پخش میکنند، منویات خودشان را از زبان خود آن مردم میگویند.
مثلاً میخواهند میان شیعه و سنّی اختلاف بیندازند. نه اینطور است که خودش حرف بزند. یک سنّی پیدا میکند و او شروع میکند آنچه که میتواند علیه شیعه تهمت میزند و دروغ میگوید.
البته دفاع از حقیقت به جای خودش، باید دروغها را رد کرد، ولی گاهی افرادی نظیر صاحب الخطوط العریضة را پیدا میکنند که چهار تا دروغ هم او بیاید ببندد. از زبان این به آن دروغ میبندند و از زبان آن به این.
اینها تورات خودشان را پر از این دروغها کردند، و داستانها از امّتهای گذشته هست که تورات به گونهای نقل کرده است، قرآن به گونه دیگر، و بلکه قرآن به گونهای نقل کرده است که دروغ اینها را که داستان را تحریف کرده و در توراتِ تحریف شده آوردهاند آشکار میکند.
اینها برای اینکه قرآن را- العیاذبالله- تکذیب کنند آمدهاند یک سلسله روایات به نام پیغمبر یا ائمه و یا مثلاً بعضی از صحابه پیغمبر و به نفع آنچه در تورات آمده است جعل کردهاند ولی به گونهای جعل کردهاند که کسی نفهمد اینطور نیست؛ از جمله- که شاید عبرت آموز باشد- داستان عمالقه است.
* تو و خدایت بروید بجنگید، بعد ما را خبر کنید تا بیاییم!
در داستان عمالقه که بیتالمقدس را اشغال کرده بودند، موسی به اینها میگفت: آنها به زور اینجا را اشغال کردهاند، بیایید به آنجا برویم، اینها [یهودیها] حفظ جان میکردند و میگفتند: «یا موسی انّا لَنْ نَدْخُلَها ابَداً ماداموا فیها فَاذْهَبْ انْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا انّا هیهُنا قاعِدونَ.» (مائده: ۲۴)
قرآن آبروی اینها را برده. هرچه موسی گفت: کمی غیرت داشته باشید، هنر داشته باشید، حقتان را بگیرید، گفتند: خیر، آنها مردمی هستند زورمند، ما اینجا نشستهایم، تو و خدایت دوتایی بروید آنجا بجنگید، عمالقه را بیرون کنید، وقتی که کارها تمام شد بیا ما را خبر کن که برویم وارد آنجا بشویم!!
موسی دوباره آمد با اینها صحبت کرد که این حرفها یعنی چه؟! به خدا توکل کنید، در راه خدا جهاد کنید، اگر در راه خدا جهاد کنید خدا شما را یاری میکند؛ که نشان میدهد قضیه، عملی بوده است [غیرممکن نبوده]. گفتند: نمیرویم که نمیرویم!
در اینجا قرآن آبروی اینها را به این صورت برده است که میگوید: «اینها مردمی بودند طمّاع و میخواستند بدون آنکه زحمتی کشیده باشند [سرزمین بیتالمقدس] مفت به چنگشان آمده باشد»؛ که در جنگ بدر ظاهراً مقداد اسود به پیغمبر عرض کرد:
«یا رسول الله! ما آن حرف را نمیزنیم که یهود به موسی گفتند که تو با خدایت برو با آنها بجنگ، وقتی که تصفیه کردی و مانع را برداشتی ما را خبر کن؛ ما میگوییم که تو هرچه امر کنی همان را اطاعت میکنیم، اگر امر کنی خودتان را به دریا بریزید خودمان را به دریا میریزیم».
* میخواستند بگویند اگر ما نجنگیدیم حق داشتیم و قرآن بیجهت اعتراض کرده است
[یهودیها] فکر کردند چه کار کنند که تورات را تأیید و قرآن را تکذیب کنند ولی مسلمین هم نفهمند که اینها دارند قرآن را تکذیب میکنند!
آمدند افسانهها برای عمالقه ساختند. گفتند این عمالقه که در بیتالمقدس بودند، میدانید چگونه آدمهایی بودند؟ (میخواستند بگویند اگر نژاد ما نرفت بجنگد حق داشت و قرآن- العیاذبالله- بیخود اعتراض کرده، جای جنگیدن نبود.) آن مردمی که در آنجا بودند از نژاد آدمهای معمولی نبودند!
گفتند مردمی آنجا بودند از اولاد زنی به نام عُناق، و عناق زنی بود که وقتی مینشست ده جریب در ده جریب را میگرفت، و پسری داشت به نام عوج که وقتی موسی با عصایش آمد کنار او ایستاد، با اینکه چهل ذراع قدش بود و چهل ذراع طول عصایش و چهل ذراع از زمین جستن کرد، تازه عصای او به قوزک پای عوج بن عنق خورد.
جمعی از اینها آمده بودند در بیابان بیتالمقدس. موسی عدهای جاسوس فرستاده بود برای اینکه بروند خبر بیاورند که اینها چه میکنند.
آدمهایی که قدشان چند فرسخ بود و حتی ماهی را از دریا میگرفتند مقابل خورشید کباب میکردند و میخوردند و در صحرا آنطور راه میرفتند، یک وقت یکی از آنها دید یک چیزهایی روی زمین دارند میجنبند (که همان افراد موسی بودند).
چند تا از آنها را گرفت، در آستینش ریخت و نزد پادشاهشان آمد، آنها را ریخت آنجا و گفت: «اینها میخواهند اینجا را از ما بگیرند.»
اگر واقعاً در بیتالمقدس یک چنین نژادی بوده است، پس موسی بیخود گفت بروید آنجا را بگیرید؛ حق با آنها بود که میگفتند کار، کار ما نیست، تو و خدایت بروید آنها را بیرون کنید تا ما بعد بیاییم. آنها که آدم معمولی نبودهاند.
[یهودیها] برای آنکه انتقاد قرآن از قوم یهود را زیرکانه رد کرده باشند، آمدند این داستانها را جعل کردند و در زبان خود مسلمین انداختند. بعد خود مسلمین مینشستند داستان عوج بن عنق را میگفتند، از اهمیت عمالقه میگفتند و اینکه اگر قضیه اینطور باشد پس قرآن به اینها چه میگوید؟!
منبع: استاد شهید مرتضی مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، ص۱۳۸-۱۴۰؛ اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۹۷
نظر شما