به گزارش خبرگزاری حوزه، روایت ولادت امام حسین (ع) و کرامات پیرامون آن از زبان صفیه دختر جناب عبدالمطلب و امام صادق (علیه السلام) که شامل وقایع نامگذاری، ماجرای فطرس ملک و داستانی از کودکی ایشان است، تقدیم شما فرهیختگان میشود.
صفیّه، دختر عبدالمطلّب گوید:
«هنگامی که حسین علیه السّلام تولّد یافت ، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: ای عمّه ! نوزادم را نزد من بیاور، که خداوند او را نظیف و تمیز گردانیده است .
هنگامی که نوزاد را خدمت پیامبر خدا آوردم، حضرت او را تحویل گرفت و زبان خود را در دهان نوزاد قرار داد و نوزاد آن را همچون شیر و عسل می مکید و میل می نمود و سپس حضرت رسول در گوش راست نوزادش اذان و در گوش چپش اقامه گفت» .
* درخشش پنجمین نور ایزدی
پس از آن، جبرئیل علیه السّلام نازل شد و اظهار داشت: «یا رسول الله! خداوند متعال تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این نوزاد را (حسین )، همچون (شُبیر) فرزند هارون قرار ده».
و روز هفتم ولادت ، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله برای نوزاد دو گوسفند عقیقه و قربانی نمود، همچنین موهای سر نوزاد را تراشید و هم وزن آن به فقراء، نقره صدقه داد و فرمود: در همین روز هفتم سنّت ختنه را جاری کنید.
امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: «زمانی که حضرت ابا عبداللّه الحسین سلام اللّه علیه تولّد یافت ، خداوند به خازن دوزخ خطاب نمود: به احترام نوزاد محمّد صلّی اللّه علیه و آله آتش را بر أهلش خاموش گردان و همچنین به مَلَک مسئول بهشت وحی فرستاد: به جهت نوزاد محمّد صلّی اللّه علیه و آله بهشت را مزیّن گردان و نیز حورالعین را دستور بده تا خود را بیارایند و زینت بخشند».
* قنداق حضرت و شفای فطرس ملک
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالی علیه در کتاب اءمالی خود به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه آورده است :
هنگامی که حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام تولّد یافت، خداوند متعال جبرئیل علیه السّلام را مأمور گردانید تا به همراه یک هزار ملائکه بر زمین فرود آیند و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله را بر ولادت نوزادش تبریک و تهنیت گویند.
جبرئیل علیه السّلام هنگام نزول ، عبورش بر جزیره ای افتاد که فرشته ای به نام فُطرس در آنجا قرار داشت .
و چون فُطرس در انجام وظائف الهی کُندی و سستی کرده بود، بال هایش شکسته و در آن جزیره مدّت هفت سال به عبادت خداوند مشغول گشت تا آن که امام حسین علیه السّلام تولّد یافت .
وقتی فطرس مَلَک، متوجّه عبور جبرئیل و همراهانش علیهم السّلام شد، سؤ ال نمود: ای جبرئیل ! کجا می روی ؟
پاسخ داد: همانا خداوند متعال نعمتی - نوزاد - به محمّد صلّی اللّه علیه و آله عطا کرده است ؛ و مرا جهت ابلاغ سلام و تهنیت بر آن حضرت ماءمور گردانید.
فُطرس اظهار داشت : «اگر امکان دارد، مرا نیز همراه خود ببرید، شاید محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله برایم دعائی کند».
جبرئیل تقاضای فطرس را پذیرفت و به کمک همراهانش او را نیز با خود آوردند.
امام صادق علیه السّلام افزود: «زمانی که جبرئیل بر پیامبر خدا وارد شد، از طرف خداوند متعال ؛ و نیز از جانب خود به آن حضرت سلام و تبریک و تهنیت گفت ؛ و پس از آن موقعیّت فطرس را به عرض حضرت رسول رساند».
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به فطرس بگو که خود را به این نوزاد بمالد و سپس به مکان اولیّه خود مراجعت کند».
و چون فطرس خود را به قنداقه امام حسین علیه السّلام مالید، مشکلش برطرف شد، اظهار داشت :
ای رسول خدا! امّت تو به زودی این نوزاد را به قتل خواهد رساند، هرکس او را زیارت کند و یا بر او سلام و درود فرستد، در هر کجا و در هر موقعیّتی که باشد، من برای جبران این کرامت ، سلام او را به حسین علیه السّلام ابلاغ خواهم کرد.
سپس فُطرس به سمت آسمان عروج کرد.
* عید و لباس بهشتی
ابو عبداللّه نیشابوری در کتاب أمالی خود به نقل از حضرت علیّ ابن موسی الرّضا علیهماالسّلام آورده است :
در یکی از عیدها که امام حسن و حسین علیهماالسّلام لباس مرتّبی به تن نداشتند، به مادرشان، حضرت زهراء علیها السّلام اظهار داشتند:
مادرجان ! بچّه های مدینه برای عید لباس نو پوشیده و خود را زینت کرده اند؛ ولی ما چیزی نداریم و برهنه ایم ، چرا ما را لباس نو نمی پوشانی و زینت نمی کنی ؟
حضرت زهراء علیها السّلام فرمود: عزیزانم ! لباس های شما نزد خیّاط است ، هرگاه بیاورد شما را زینت می کنم .
لحظات به همین منوال گذشت ، تا آن که شب عید فرا رسید و حسن و حسین باز هم نزد مادرشان آمده و همان سخنان قبل را تکرار نمودند؛ در همین لحظه حضرت فاطمه زهراء علیها السّلام به شدّت غمگین
و اندوهناک شد و گریست ؛ و همان جواب قبلی را برای عزیزانش مطرح داشت .
پس چون تاریکی شب فرا رسید، کوبنده ای درب خانه را کوبید، حضرت فاطمه زهراء فرمود: کیست ؟
جواب آمد: ای دختر رسول خدا! من خیّاط هستم ، لباس ها را آورده ام ، پس حضرت زهراء علیها السّلام درب را گشود؛ و آن گاه دستمال بسته ای را تحویل گرفت و داخل منزل آمد.
هنگامی که آن دستمال بسته را باز کرد، دو پیراهن ، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت کفش سیاه منگوله دار در آن مشاهده نمود.
خوشحال و شادمان گشت ؛ و به نزد حسن و حسین آمد؛ و عزیزانش را از خواب بیدار نمود و لباس های عید را به ایشان پوشاند.
در همین لحظه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ، وارد منزل شد و چون حَسَنین را با آن وضعیّت مشاهده نمود، آن ها را در آغوش گرفت و بوسید؛ و سپس به دخت گرامیش فاطمه زهراء خطاب کرد و اظهار
داشت : دخترم ! خیّاط را دیدی ؟
حضرت فاطمه علیها السّلام پاسخ داد: بلی ، او را دیدم .
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ای دخترم ! او خیّاط نبود بلکه خزینه دار بهشت بود».
حضرت فاطمه علیها السّلام سؤ ال نمود: چه کسی شما را از این موضوع آگاه نمود؟
حضرت رسول در پاسخ فرمود: او پیش از آن که به آسمان عروج نماید، نزد من آمد و مرا از این جریان آگاه نمود.
منبع: کتاب چهل داستان و چهل حدیث
نظر شما