به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام عباسی در مقاله ای به مناسبت روز نهج البلاغه نوشت:
کتاب پُرارج نهجالبلاغه، دریایی از معارف و حکمتهای بشری را در زمینههای گوناگون در خود جای داده است.
سید رضی، در کتاب نهجالبلاغه انگیزه خود را از جمع آوری این اثر گرانبها چنین بیان میدارد: «در آغاز جوانی و طراوت زندگی، دست به تألیف کتابی در خصائص و ویژگیهای ائمه علیهم السلام زدم که مشتمل بر خبرهای جالب و سخنان برجسته آنها بود. انگیزه این عمل را در آغاز آن کتاب یادآور شده و آن را آغاز سخن قرار دادهام. پس از گرد آوردن خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، در اثر مشکلات و حوادث روزگار، از اتمام کتاب باز ماندم. من آن کتاب را به بابها و فصلهای مختلفی تقسیم کرده بودم. در پایان آن، فصلی متضمّن سخنان جالب امام (ع) از سخنان کوتاه در مواعظ، حکم، امثال و آداب (نه خطبههای طولانی و نه نامههای گسترده) آورده شد. برخی از دوستان، از جنبه های گوناگون آن را جالب و شگفتانگیز دانستند و از من خواستند کتابی تألیف کنم که سخنان برگزیده امیرالمومنین علیه السلام در جمیع فنون و بخشهای مختلف، از خطبهها، نامه ها، مواعظ و ادب در آن گرد آید. آنان میدانستند این کتاب متضمّن شگفتیهای بلاغت و نمونههای ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینی و دنیوی خواهد بود که در هیچ کتابی جمعآوری و در هیچ نوشته ای تمام جوانب آن گردآوری نشده است؛ زیرا امیرمؤمنان (ع) منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پدیدآورنده آن است. گوهرهای پنهان بلاغت بهوسیله او آشکار گردیده و قوانین و اصول آن از او گرفته شده است. تمام خطبا و سخنرانان به او اقتدا نموده و همه واعظان بلیغ از سخن او استمداد جسته اند. با این همه، او همیشه پیشرو است و آنها دنباله رو. او مقدم است و آنها مؤخّر؛ چون سخن او کلامی است که آثار علم الهی و عطر سخن پیامبر را با خود دارد. از اینرو خواسته دوستان را اجابت و این کار را شروع کردم؛ درحالیکه یقین داشتم سود و نفع معنوی آن بسیار است و بهزودی همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخیره آخرت خواهد بود».[۱]
سید رضی، از چهرههای برجسته جهان تشیع، دارای هوش و استعدادی خارقالعاده بود. علوم متعارف را نزد اساتید برجسته فرا گرفت؛ در حدی که در سن هفده سالگی تصنیف و تألیف و تدریس در علوم مختلف را آغاز کرد و در سن بیست سالگی از تحصیل نزد اساتید بینیاز گردید. ایشان همچنین ادیب و شاعری زبردست از نژاد عرب و در نزد مؤالف و مخالف دارای احترام بود، همگان او را عالمی فصیح و ادیبی بلیغ میشناختند و میشناسند. از آنجایی که سید رضی در رأس ادیبان امامی بغداد در اواخر سده چهارم هجری بود، با ادغام ادب زبانشناختی با ادب اخلاقی-دینی، علاوه بر نهجالبلاغه، آثار برجسته دیگری همچون المجازات النبویه در حدیث، تلخیص البیان عن مجازات القرآن و حقائق التاویل فی متشابه التنزیل در تفسیر که امتیازهای فراوان از جنبه ادب زبانشناختی دارد از خود بر جای گذارد. وی معلمی غیرمسلمان داشت که در ادبیات قوی بود. سید رضی در درس او حاضر میشد و از وی ادبیات میآموخت. پس از اینکه معلم سید رضی از دنیا رفت، او را در قبرستان غیرمسلمانان دفن کردند. سید رضی هنگامی که میخواست از این قبرستان عبور کند، از اسب پیاده میشد و پیاده طول قبرستان را طی میکرد. وقتی از او می پرسیدند چرا این کار را میکنی؟ در پاسخ می فرمود: «برای احترام به معلم خودم. معلم من در این قبرستان خوابیده است و من به احترام قبر او، سواره از اینجا عبور نمیکنم».[۲]
اسناد نهجالبلاغه
یکی از چالشهای نهجالبلاغه، ذکر نشدن سند سخنان امام علی علیه السلام است. ازاینرو برخی معتقدند این روایتها مرسل و در مباحث فقهی قابل استناد نیستند. گرچه غالبا موضوع روایات نهج البلاغه مباحث فقهی نیست، برخی از پژوهشگران برای اثبات درستی انتساب نهجالبلاغه به حضرت علی (ع)، سند روایات و سخنان موجود در این کتاب را از منابع کهن در قالب اسناد و مدارک نهجالبلاغه جمعآوری کردهاند. از جمله این آثار:
- نَهْجُ السّعادَة فی مُسْتَدْرَکِ نَهجِالبلاغه، تألیف محمدباقر محمودی؛
- مدارکُ نهجِالبلاغه و دَفعُ الشبهاتِ عنه، تألیف هادی کاشف الغطاء؛
- مَصادرُ نهجِالبلاغةِ فی مَدارکِ نهجالبلاغه، تألیف سید هبةالدین حسینی شهرستانی؛
- مَصادرُ نهجِالبلاغه، تألیف عبدالله نِعْمه؛
- اسناد و مدارک نهجالبلاغه، تألیف محمد دشتی؛
- روات و محدثین نهجالبلاغه، تألیف محمد دشتی؛
- بحثی کوتاه پیرامون مدارک نهجالبلاغه، تألیف رضا استادی؛
- مصادرُ نهجِالبلاغة و أسانیدُه، تألیف سید عبدالزهراء الحسینی الخطیب.
ساختار نهجالبلاغه
سید رضی، نهجالبلاغه را تقریباً در مدت ۱۷ سال (۳۸۲-۴۰۰ق) تألیف کرده و آن را در سه فصل سامان میدهد: خطبهها، نامهها و حکمتها، که پس از حکمت ۲۶۰ نهجالبلاغه بخشی کوتاه اما پُراهمیت به نام غریب الحدیث است که با عنوان «فصلٌ نَذکُرُ فیه شیئاً عَن اختیارِ غَریبِ کلامِهِ المحتاجِ إلی التَّفسیر» آورده شده است.
- خطبه ها
بخش اولِ نهجالبلاغه، برگزیدهای از خطبههای امام علی (ع) است. این بخش ۲۴۱ خطبه دارد و میتوان گفت دائرةالمعارفی از فرهنگ اسلامی و شامل موضوعاتی همچون خداشناسی، شناخت جهان، پیدایش عالم، طبیعت انسان، امتها و حکومتهای نیکوکار و ستمکار است.[۳]
- نامه ها
دومین فصل نهجالبلاغه، بخش نامههاست که از ۶۳ نامه، ۱۲ وصیتنامه، سفارش و بخشنامه، دو فرمان، یک دعا و یک پیماننامه تشکیل شده است. این بخش خطاب به کارگزاران حکومتی، فرماندهان نظامی و مأموران مالیاتی بود و بیشتر به مسائل حکومتداری و چگونگی تعامل مسئولان با مردم پرداخته شده است.
- حکمتها و کلمات قصار
این بخش شامل گزیده سخنان حکمتآمیز امام علی (ع)، پندها و نیز پاسخ پرسشها و گفتارهای کوتاه وی میباشد و ۴۸۰ کلمه قصار دارد. سید رضی در میانه این بخش، فصلی را با عنوان فصل فی غَرائِبِ کلامِه (یعنی: فصلی درباره سخنان شگفت امام) ذکر کرده که به اعتقاد وی فهمیدن آنها دشوار و نیازمند تفسیر است. چنین سخنان دشواری را غریب مینامند؛ زیرا معنای آن دور از ذهن است. غریب نگاری، سبکی است که از قدیم مورد توجه واژهنگاران بوده است و غریبنگاران، واژگان دشوار احادیث را توضیح میدادند.
نهجالبلاغه در کلام بزرگان و دانشمندان
نهج البلاغه همواره مورد توجه اندیشمندان و علمای مذاهب اسلامی و حتی اندیشمندان ادیان دیگر بوده است و بسیاری از ایشان در توصیف نهج البلاغه عبارات مهمی را بیان کرده اند که در ذیل به برخی از آنان اشاره می کنیم:
حضرت امام خمینی رحمت الله علیه درباره این کتاب شریف می فرمایند:«کتاب نهجالبلاغه بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن، بالاترین راه نجات است».[۴]
مقام معظم رهبری در پنجمین کنگره نهجالبلاغه بیان میکنند: «نهجالبلاغه، کلام اولین مؤمن به وحی محمدی (ص) است، و کلام خلیفه پیغمبر. خلیفهای که همه مسلمانان بر او اتفاقنظر دارند و امامی که به اعتقاد شیعه و بسیاری از اهلسنت افضل صحابه است؛ یعنی انسانی در این حد از عظمت و اهمیت، سخنانش عیناً باقی مانده است و این میتواند نشاندهنده متنی عظیم و اصیل از معارف اسلامی باشد. متنی که همه چیز هم در آن وجود دارد؛ نبوت، فلسفه، تاریخ، اخلاق، زهد، رهبری در جامعه، نظام سیاسی، اجتماعی و مسائل عرفانی و... و میتوان پایههای اعتقاد کامل و جامع به اسلام را در این کتاب جست. این کتاب وقتی در کنار قرآن قرار گیرد، یقیناً تالی قرآن است؛ یعنی ما دیگر کتابی نداریم که دارای این حد از اعتبار و جامعیت و قدمت باشد. لذا احیای نهجالبلاغه تنها وظیفه شیعیان نیست، بلکه وظیفه تمام مسلمانان است. تمام مسلمانان بهعنوان احیای یک میراث بینظیر اسلامی باید نهجالبلاغه را زنده کنند و این احیا نه فقط به معنای کثرت چاپ که خب زیاد هم چاپ شده، بلکه به معنای تحقیق در آن است. همچنان که روی قرآن کریم تحقیق شده، تفسیرهای زیادی نوشته شده است، روی نهجالبلاغه هم باید این تحقیقات انجام گیرد. همانطوری که قرآن خوانده میشود نهجالبلاغه هم باید خوانده شود، چون تألی قرآن است. همانطوری که مسلمانها خودشان را موظف میدانند که با قرآن اُنس پیدا کنند و ندانستن قرآن را برای خود نقص میشمارند، ندانستن نهجالبلاغه هم باید نقص به حساب بیاید».[۵]
شیخ محمود شکری آلوسی میگوید: «نهجالبلاغه مشتمل بر خطبههای امیرالمؤمنین (ع) است که فوق سخن مخلوق و دون سخن خالق است، نزدیک به مرتبه اعجاز دارد و مبتکر طرق حقیقت و مجاز است».[۶]
استاد حسین نائل مرصفی، از دانشمندان اهلسنت و استاد فن بلاغت و بیان در دانشکده درالعلوم مصر و یکی از مدرسین دانشگاه الازهر مینویسد: «نهجالبلاغه کتابی است که خداوند آن را دلیل روشنی قرار داد تا ثابت کند که امام علی (ع) بهترین شاهد زنده نورانیت و پرتو بخش قرآن و حکمت و دانش و هدایت و اعجاز و فصاحت آن کتاب آسمانی است. آیات و نشانههای حکمت ارزنده و قوانین صحیح سیاست و پندهای روشن و دلنشین و برهانهای گویا و استواری که علی (ع) در این کتاب آورده خود دلیل فضیلت مافوق تصور و بهترین آثار یک پیشوای به حق است که هیچیک از حکمای بزرگ و فلاسفه عالی مقام و نوابغ روزگار نظیر آن را نیاوردهاند».[۷]
استاد امین نخله، دانشمند مسیحی مینویسد: «هرگاه کسی بخواهد بیماری روح و روان خود را درمان کند باید به گفتار امام علی (ع) در نهجالبلاغه روی آورد و راه و روش زندگی را در پرتو این کتاب ارزشمند بیاموزد».[۸]
داستانهای حکمتآمیز نهجالبلاغه
- ناله عقیل از آهن گداخته
امام علی (ع) در خطبهای میفرماید: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ، حَتَّی اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً؛ وَ رَأَیتُ صِبْیانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ، کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ؛ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً وَ کَرَّرَ عَلَی الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَیتُ إِلَیهِ سَمْعِی، فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی. فَأَحْمَیتُ لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کَادَ أَنْ یحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا؛ فَقُلْتُ لَهُ ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ یا عَقِیلُ، أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ، أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَی؟، وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قَیئِهَا. فَقُلْتُ أَصِلَةٌ أَمْ زَکَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَینَا أَهْلَ الْبَیتِ. فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ، وَ لَکِنَّهَا هَدِیةٌ؛ فَقُلْتُ هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ، أَعَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیتَنِی لِتَخْدَعَنِی، أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ، أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ، مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِین؛
سوگند به خدا برادرم عقیل را دیدم که در زیر چنگال فقر و تهیدستی، دست و پا میزد تا آنجا که از من خواست از گندمی که از حقوق شما است به او ببخشم، در حالی که فرزندان او از شدت فقر، پریشان و غبارآلود دیدم، گویا صورتشان با نیل، سیاه شده بود، عقیل چند بار رفتوآمد کرد و مکرر در هر بار با حالت جانسوزی، خواستهاش را بازگو کرد من حرفهای او را گوش میدادم، او گمان کرد که من دینم را میفروشم و از خواسته او اطاعت میکنم و از شیوه خود دست برمیدارم، در این موقع آهنی را داغ کردم و آن را به بدن عقیل نزدیک نمودم تا از آن درسی بگیرد، او پس از آنکه حرارت آتش را احساس کرد، نالهای همانند ناله بیماران کشید و نزدیک بود از حرارت آهن تفتیده بسوزد، به او گفتم: زنان در سوگ تو بنشینند ای عقیل! آیا از آتشی که انسان برای بازی خود، آن را گداخته است ناله میکنی، ولی مرا به سوی آتش میکشی که خداوند جبار، آن را از خشم خود افروخته است، اتئنّ من الاذی ولا ائنّ من لظی؛ آیا تو از آزاری که مدت کوتاه است ناله میکنی و من از آتش افروخته و جاودانه دوزخ ناله نکشم؟».[۹]
- قطع دست دزد بیتالمال
دو نفر را به حضور علی (ع) آوردند تا میان آنها قضاوت نماید. هر دو چیزی را دزدیده بودند. اتفاقاً هر دو برده بودند، با این فرق که: یکی برده بیتالمال بود، و دیگری برده مردم.
امام (ع) چنین قضاوت کرد: «أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَیهِ، مَالُ اللَّهِ أَکَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَیهِ الْحَدُّ الشَّدِیدُ، فَقَطَعَ یدَهُ؛ آنکه از بیتالمال است حدی بر او نیست؛ زیرا برخی از مال خدا را برخی از مال خدا خورده است. اما دیگری را باید حد زد و دستش را قطع کرد».[۱۰]
- سرکشی ابلیس
امیرالمؤمنین (ع) در خطبهای به نام قاصعه، میفرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمًی وَ حَرَماً عَلَی غَیرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ، ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ لِیمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ -وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیوبِ- «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ»، اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیةُ، فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِأَصْلِهِ؛ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. أَ لَا [یرَوْنَ] تَرَوْنَ کَیفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً. وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیاؤُهُ وَ یبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلَائِکَةِ، وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْییزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیلَاءِ مِنْهُمْ. فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ -وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ- عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ؛ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیتِهِ، کَلَّا مَا کَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً، إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَ مَا بَینَ اللَّهِ وَ بَینَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمًی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ؛ حمد خدایی را که لباس عزت و کبریا را پوشیده و آن دو را برای خود اختیار کرد نه خلقش، و بر غیر خود حرام کرد و آن دو را برای جلال خود برگزید و بندگانی را که در آن دو با وی منازعه کنند لعنت کرد. سپس فرشتگان مقربش را بدان بیازمود تا متواضعان را از مستکبران جدا سازد. خدای سبحان که عالم به درون دلها و دانا از پوشیدههای غیبهاست فرمود: من آفریننده بشری هستم از گل، پس آنگاه که او را مستوی ساختم و از روح خود در او دمیدم، برای او به سجده افتید.
آنگاه همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس که دچار تکبّر شد. آنگاه به سبب خلقتش، بر آدم افتخار کرد و بر اصل خویش تعصب نمود. پس دشمن خدا پیشوای متعصبین و پیشتاز مستکبرین است که اساس عصبیت را نهاد و در ردای جبریت و حاکمیت، با خدا منازعه کرد و لباس تعزز را پوشید و پوشش ذلت و حقارت را در برابر خداوند برکَند. آیا نمیبینید چگونه خداوند او را به سبب تکبّرش کوچک نمود و به جهت توقعّش پست کرد؟ پس او را در دنیا مطرود ساخت و در آخرت برای او آتشی سوزان آماده نمود. اگر خدا میخواست آدم را از نوری بیافریند که درخشش آن چشمها را برباید، و زیبایی رویش عقلها را مغلوب سازد و بوی خوشش نفسها را بگیرد، چنین میکرد و اگر چنین میکرد گردنها برای او خاضع میشدند و آزمون فرشتگان به سبب او تخفیف مییافت. ولی خدای سبحان خلقش را به چیزی می آزماید که اصلش را نمیدانند تا در آزمایش از هم تمیز داده شوند و استکبار از آنان زایل و تکبر از ایشان دور گردد. پس از آنچه خدا با ابلیس کرده است عبرت گیرید، چنان که عمل دراز و جهد بسیار او را باطل نمود. او شش هزار سال خدا را پرستش کرد و معلوم نیست از سالهای دنیا بود یا از سالهای آخرت، که همه به سبب کبر یک ساعت از میان رفت پس چه کسی است که بعد از ابلیس از مثل معصیت او بر خدا سالم بماند. خدای سبحان به فرمانی که فرشتهای را بدان از بهشت خارج ساخت بشری را داخل آن نمینماید. حکم او نسبت به اهل آسمان و زمین یکسان است، و بین خدا و هیچ یک از خلق او وابستگی و دوستی چنان نیست تا محل محصورش را که بر جهانیان حرام ساخته است مباح نمایند».[۱۱]
نتیجه گیری
با توجه به تاریخچه و اهمیت نهجالبلاغه میتوان گفت این کتاب، پس از قرآن کریم و احادیث نبوی، مهمترین منبع شناخت اسلام و ارزشهای دینی است. این کتاب به دلیل محتوا و بالاترین سطح بلاغت به اخ القرآن (برادر قرآن) نامگذاری شده است. ترجمه این کتاب به زبانهای مختلف نشاندهنده جایگاه ویژه این کتاب نزد مسلمانان است. نهجالبلاغه، نه تنها برای شیعیان، بلکه برای غیرشیعیان و غیرمسلمانان جذابیت دارد. برخی غیرمسلمانها با خواندن آن مسلمان شدهاند آنچنان که محمد لگنهاوزن فیلسوف آمریکایی با خواندن نهجالبلاغه مسلمان و شیعه شد. این کتاب در دوره جمهوری اسلامی ایران با کمک رسانه و فرهنگ، به نوعی در فرهنگ عمومی حضور پیدا کرد. به نقل از شهید مرتضی مطهری، نهجالبلاغه در قرون گذشته در فرهنگ اسلامی و شیعی غریب بود و حتی در میان طلاب حوزه علمیه جایگاه درخوری نداشت،[۱۲] اما با تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران، همایشها و مسابقههای ملی و بینالمللی متعددی در خصوص نهجالبلاغه برگزار شد، مؤسسات و مراکزی با محوریت نهجالبلاغه شکل گرفت و در برخی از رشتههای علوم انسانی درسی با عنوان نهجالبلاغه برای تدریس اضافه شد.
منابع و مآخذ
|
پی نوشت ها:
[۱]. نهجالبلاغه، سید رضی، ص۱.
[۲]. مجله تربیت، ش۵، ص۵۸؛ نقل شده از آیتالله جنتی.
[۳]. ترجمه نهجالبلاغه، شهیدی، ص۱.
[۴]. وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی (ره)، خمینی، ص۸.
[۵]. فصلنامه نهجالبلاغه، ش ۲ و ۳.
[۶]. همان، ج۱، ص۹۱.
[۷]. ما هو نهجالبلاغه، حسینی شهرستانی، ص۶۱.
[۸]. مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، حسینی خطیب، ص۱۰۰.
[۹]. نهجالبلاغه، سید رضی، خطبه ۲۲۴.
[۱۰]. نهجالبلاغه، سید رضی، حکمت ۲۷۱.
[۱۱]. نهجالبلاغه، سید رضی، خطبه ۱۹۲.
[۱۲]. مجموعه آثار، مطهری، ج۱۶، صص۳۴۷-۳۵۱.
نظر شما