پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
حجت‌‌الاسلام رشاد

باروري فكر، از درون برمي‌خيزد، كساني كه حرف تازه مي‌زنند به این شيوه عمل مي‌كنند، نه اينكه تنها سخنان و آراء ديگران را بخوانند، در این صورت انسان ديگر عالم نيست، بلکه دايرة‌المعارف است!

به گزارش سر ویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام و المسلمین رشاد در سلسله جلسات اخلاقی خود در جمع طلاب مدرسه علمیه امام رضا(ع) تهران به بیان آفات زبان و تفاوت «صمت و سکوت» و آثار صمت بر انسان پرداخته است. .

*آفت بيهوده‌گويي

در اين بحث معادل‌ها يا مقابل‌هاي «الكلام في ما لا يعنيك» یعنی همان «بيهوده‌گويي» را بررسی می‌کنیم .

*تفاوت صمت با سکوت

ممكن است پرسيده شود كه مقابل بيهوده‌گويي چيست؟ شايد به لحاظ توسعه‌ي در معنا و يا با تلقي لغوي بتوان گفت، مقابل بيهوده‌گويي «صمت» و «سكوت» است؛ هر چند در مقابل بيهوده‌گويي، تنها صمت معنا پیدا می‌کند نه سكوت؛ زیرا صمت با سكوت تفاوت دارد. در جلسات گذشته نيز اشاره شد اما پیرامون ماهیت صمت به تفصیل بحث نشد.

شاید گفته شود «صمت» همان «سكوت» است یعنی، همين‌قدر كه انسان حرف نزند، حتي اگر ارادي و اختياري و آگاهانه نيز نباشد، كفايت مي‌كند، این گونه نیست بلکه، «سكوت» ممكن است فعل قلمداد نشود، اما «صمت»، فعل است. فعل عبارت است از ظهور وجودي كه از انسان سر مي‌زند و مبادي اراديّه در آن اتفاق مي‌افتد. مبادي اراديّه عبارتند از:

ـ تصور فعل و يا غايت آن و وارسي سود و زيان آن،

ـ ترجيح سود آن بر زيان،

ـ عزم بر كسب نفع و سود فعل و دستيابي به غايت آن،

ـ و سپس حركت عضلات و وقوع فعل.

هر چيزي كه عمده‌ي اين مبادي را دارا باشد، فعل است و عدم فعل نيست لذا ترك با انتراك فرق مي‌كند. ترك از سر اراده و ناشي از مبادي اراده است، اما انتراك و ترك‌شدن خودبه‌خود است اگر مثلاً انسان در خواب باشد و كاري انجام ندهد، غير از آن است كه انسان كاري را از روی اراده انجام ندهد.

پس صمت ممكن است، معنايي اخص از سكوت را داشته باشد. هرچند در لغت هر دوي اين اصطلاحات در معناي واحد به كار رفته باشند، اما «صمت» لزوماً در اصطلاح به معناي سكوت نيست لذا باید گفت؛ صمت منشأ حِكمي دارد و يك رفتار و فعل حكيمانه است كه از سر حكمت از انسان سر مي‌زند؛ اما سكوت به معناي عام آن معلوم نيست از سر حكمت باشد، ممكن است فردي از سر ناتواني سكوت كند و يا لكنت زبان دارد، و يا اينكه چيزي بلد نيست. چنين سكوتي را «صمت» نمي‌گوييم. اگر بنا باشد تعبيري مناسب در زبان فارسي در مقابل صمت ذكر كنيم، شايد واژه‌ي «خاموشي» شايسته‌تر است تا واژه‌ي سكوت.

*صمت در آئنیه روایات

از حضرت رسول(ص) نقل شده است كه فرمودند: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ يُلْقِي الْحِكْمَةَ»  (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 18) اگر مؤمني را ديديد كه آرام و خاموش نشسته است، به او نزديك شويد، زيرا چنين كسي مهر بر لب زده است، اگر به سخن درآيد حكمت القاء خواهد كرد. سكوت او از سر دارايي و پري است، نه از سر نداري و تهي‌بودن. اگر او را به سخن بياوريد، او حكمت به شما خواهد آموخت.

همچنين از اميرالمؤمنين علي(ع) است كه فرمودند: «الصَّمْتُ حُكْمٌ وَ السُّكُوتُ سَلَامَةٌ» (تحف العقول، ص 223) ظاهراً حضرت در اين تعبير بين صمت و سكوت تفاوت قائل شده‌اند. صمت، حكمت است، يعني فعال است؛ كسي كه ملتزم به فضيلت صمت است از حكمت مملو است و چنين خاموشي و آرامشي نشانه‌ي حكمت اوست. اما سكوت موجب سلامت است. انسان وقتي سخن نگويد، حداقل اين است كه اسرار او فاش نمي‌شود. در بعضي روايات هست كه با سكوت اسرار خود را حفظ كنيد. برخي از افراد مدام حرف مي‌زنند. اولين زياني كه اين دسته از انسان‌ها مي‌بينند اين است خيلي از اسرار او فاش مي‌شود، و خيلي‌ها را آزار مي‌دهد؛ عيب او برملا مي‌شود و... سكوت موجب سلامت است، انسان با سكوت به كسي تعرض نمي‌كند؛ اما صمت فراتر از اين است و از سر حكمت واقع شده و اگر فرد مؤمنِ صامت، سخن بگويد از حكمت سخن خواهد گفت.

حديث ديگري از حضرت امير(ع) است كه فرمودند: «الصمت آية النبل و ثمرة العقل» (غررالحكم، ص 215)؛ صمت نشانه‌ي خرد و انديشه است، اصولاً صمت ثمره‌ي عقل است، اگر كسي ملتزم به صمت باشد از سر عقل و حكمت است.

همچنين، اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «الصمت روضة الفكر» (همان‌جا)؛ صمت، بوستان انديشه است؛ شكوفا، زيبا، سرسبز و باطراوت است.

از امام كاظم(ع) است كه فرمودند: «دَلِيلُ الْعَاقِلِ التَّفَكُّر وَ دَلِيلُ التَّفَكُّرِ الصَّمْت‏» (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 18)؛ نشانه‌ي عاقل، تفكر است؛ اگر فردي اهل تفكر باشد مي‌فهميم كه عنصر خردمندي است؛ و يا تفكر انسان عاقل را راهنمايي مي‌كند. اينكه در بعضي از روايات داشتيم كه زبان مؤمن در پس عقل اوست، يعني اول مي‌انديشد، سپس زبان را به كار مي‌بندد؛ يعني اول تفكر مي‌كند بعد حرف مي‌زند. اين توضيح ممكن است مفهوم صدر اين حديث باشد. حضرت مي‌فرمايند؛ اگر بخواهيد تفكر كنيد، بايد صمت كنيد. انسان، ساعاتي را از اوقات خود بايد به صمت اختصاص بدهد، زيرا صمت يك رفتار حكيمانه و فعالانه است. سكوت بيهوده، بي‌مبنا، بي‌منشأ، منفعلانه و منفي، حكيمانه و فعالانه نيست. سكوت، سكوت منفي است و سلبي است، درحالي‌كه صمت، ايجابي است.

*لازمه توجه حضرت حجت به ما

سكوت ايجابي كه صمت است، مايه‌ي تفكر است. كداميك از شما سحرها بيدار و مشغول تهجد هستيد؟ هرشب؟ بعضي شب‌ها؟ و يا خدايي ناكرده هيچ شب؟ روي اين پرسش فكر كنيد و اگر پاسخ منفي و از نوع آخر باشد، بايد خيلي تأمل كنيم، لابد مشكلي وجود دارد و لابد فاقد توفيق هستيم و اگر كسي توفيق نداشته باشد، مطمئن باشيد كه مورد توجه حضرت حجت نيست. كداميك از شما ساعات و لحظاتي از اوقات روزانه خود را به صمت و سكوت ايجابيِ فعالِ حكيمانه مي‌گذرانيد؟ انسان بايد ساعت‌ها فكر كند و با تفكر مطلب توليد كند و خود را ارزيابي، بازبيني، نقادي و بازسازي كند؛ خود را نقد كند و كاستي‌ها و عيوب و نقايص خود را فهرست كند و براي آنها راه حل پيدا كند.

اگر صمت باغ انديشه است، به اين معناست كه انسان بايد توليد فكر و معرفت كند. انسان با انديشيدن ، معرفت توليد مي‌كند. بايد كتاب خواند، درس را جدي گرفت و مطالعه كرد ساعت‌ها به درون خود بازگردد و مراجعه كند و درون خود را بكاود كه باروري فكر از درون برمي‌خيزد.

*بیانی زیبا از حضرت عیسی(ع)

حضرت عيسي(ع) فرمودند: «علم از آسمان نمي‌ريزد و از زمين نمي‌جوشد، سرچشمه‌ي علم در درون شماست» و اين حتماً درست است. كساني كه حرف تازه مي‌زنند به همين شيوه عمل مي‌كنند، نه اينكه تنها سخنان و آراء ديگران را بخوانند، البته سخنان ديگران را بايد دانست، اما كفايت نمي‌كند و آن موقع انسان ديگر عالم نيست، و در اين صورت انسان دايرة‌المعارف است و نه عارف. عارف آن است كه مي‌انديشد، تفكر مي‌كند و علم توليد مي‌كند.

*عارف یا دائرة المعارف

بارها عرض كرده‌ايم كه بايد اينگونه فكر كنيم، مفصل تاريخ بدانيم، و خودمان را مبدأ تاريخ و منشأ تحول بيانگاريم و با يك خودآگاهي تاريخي اينگونه فكر كنيم كه در كجاي تاريخ ايستاده‌ايم، پيش از ما چه بوده و پس از ما چه بايد باشد. اگر كسي همه‌ي آراء و افكار و انديشه‌هاي ديگران را فرا بگيرد، حداكثر تبديل به يك دايرة‌المعارف ناطق مي‌شود و چيزي بر علم و معرفت او افزوده نمي‌شود. افزودن بر معرفت تنها به خواندن و دانستن نيست، بلكه به انديشيدن و درنگ كردن و دراي و تفكر كردن به دست مي‌آيد. به‌خصوص صبحگاهان و در ساعات فراغت و آرامش، ذهن انسان فعال مي‌شود و اعجاز مي‌كند. كساني كه حرف تازه‌اي مي‌زنند به اين شيوه عمل مي‌كنند؛ و به اين دليل است كه صمت را بوستان انديشه دانسته‌اند.

از امام رضا(ع) است كه فرمودند: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْر» (كافي، ج 2، ص 113) صمت دروازه‌اي از دروازه‌هاي حكمت است كه بر روي انسان گشوده مي‌شود. حتماً در برنامه‌ي خود قرار دهيد كه ساعاتي را تفكر كنيد، حداقل يك يا دو ساعت را براي تفكر در روز در نظر بگيريد. اين كار معجزه مي‌كند و دروازه‌هاي حكمت را به سوي انسان مي‌گشايد و خداوند مطالبي را الهام مي‌كند كه در منابع و آثار ديگران نيست؛ كه در پي آن مي‌گويند اين فرد «انديشمند» است. ولذا «عالم» غير از «متفكر» است، متفكر حرف‌هاي تازه دارد و حرف‌هايي را مطرح كرده كه كسي قبل از او نگفته بوده و به اين ترتيب اين فرد تبديل به مفصل تاريخ مي‌شود؛ يعني قبل از او چيزهايي نبود، و بعد از او به وجود آمد و او نقطه‌ي عطف شد.

*صمت راهنمای خیرات

«صمت» محبت‌ها را به سمت انسان سرازير مي‌كند و ديگران به انسان علاقه‌مند مي‌شوند. و فراتر از بحث علم و معرفت، «صمت» راهنماي آدمي به همه‌ي‌ خيرات است، چون با صمت و سكوتِ فعالِ ايجابيِ حكيمانه، انسان علم فرامي‌گيرد، مي‌انديشد، معرفت توليد مي‌كند، عارف و اهل معرفت و معنا مي‌شود، خويش را ارزيابي و نقادي مي‌كند، آفات و آسيب‌هاي مسلط بر وجود خود را مي‌بيند، راهكارها را پيدا مي‌كند، طريق التزام به راهكارها را مي‌انديشد، به خوبي مي‌انديشد، بدي‌ها را مي‌شناسد، به نعمات مي‌انديشد، به خدمات ديگران و به وظايف خود فكر مي‌كند. به اين ترتيب صمت راهنماي آدمي به همه‌ي خيرات است.

*سرآغاز عبادت

در بيان ديگري از پيامبر اعظم(ص) است كه فرمودند: «يَا أَبَا ذَرٍّ أَرْبَعٌ لَا يُصِيبُهُنَّ إِلَّا مُؤْمِنٌ الصَّمْتُ وَ هُوَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ» (بحارالانوار، ج 74، ص 90) در اين بيان حضرت فرموده‌اند كه صمت سرآغاز عبادت است.

همچنين از اميرالمؤمنين علي(ع) است كه درخصوص مؤمن فرمودند: «كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُه‏» (بحارالانوار، ج 64، ص 305) صمت مؤمن فراوان است، و خاموشي فعالِ ايجابيِ حكيمانه‌ي او بسيار است و همه‌ي اوقات او نيز پر است و وقت خود را به بطالت نمي‌گذارند.

*نتیجه بحث

بنابراين در مقابل «بيهوده‌گويي» و «الكلام في ما لا يعنيك»، «صمت» است و نه «سكوت». همچنين، صمت و سكوت با هم متفاوت‌اند. صمت اولاً از سر حكمت است و ثانياً براساس اراده و آگاهي از انسان سر مي‌زند، از پري انسان ناشي مي‌شود و صمت درواقع وجه ايجابي دارد و انسان در حال صمت تفكر مي‌كند، نه اينكه تنها لب بربسته باشد. از برون فارغ مي‌شود و به درون وارد مي‌شود و درون‌كاوي مي‌كند.

و بيهوده‌گويي در مقابل اين است و انسان وقت را تلف مي‌كند، حرف بيهوده مي‌زند، مرتباً ديگران را مي‌آزارد و اسرار خود را فاش مي‌كند. «استر ذهبك و ذهابك و مذهبك»؛ لازم نيست كه انسان همه چيز خود را به ديگران بگويد.

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha