روحانی شهید حسین مظفر، در یکی از خاطرات خویش ماجرا را این گونه تعریف می کند؛« در دوران طلبگي عدهاي از دوستان از جمله شهيد مصطفي خميني به قصد رفتن جايي از من خواستند، همراه آنها باشم، لكن يك عبا بيشتر نداشتم و آن را هم شسته بودم. شهيد مصطفي خميني كه علاقه خاصي به من داشت گفت: صبر كنيد تا عباي پدرم را برايتان بياورم. چند لحظه بعد عباي امام (ره) را قرض گرفته و به من دادند و بدين ترتيب به اتفاق يكديگر حركت كرديم».
دومین روز از اردیبهشت ماه سال 1308 ، خداوند به آقا محمد رضا، فرزندی عطا کرد که بعدها به یکی از فضلای بنام حوزه و از مبارزین فعال انقلابی تبدیل شد.
این گونه بود که حسین مظفر، در روستاي تركآباد از توابع شهرستان يزد در خانوادهاي روستايي متولد شد. خواندن و نوشتن و قرائت قرآن كريم را در زادگاهش آموخت و براي كسب علوم و معارف ديني عازم قم گرديد و وارد مدرسه فيضيه این شهر مقدس شد.
طلبه ساده زیست یزدی بسان دیگر هم ولایتی هایش، قانع و کوشا بود و به سبب استعداد فراوان و خلق و خوي حسنه و دوست داشتني به زودي شمع محفل ياران شد.
با شهيد حاج آقا مصطفي خميني معاشرت و دوستي داشت. در حوزه علميه قم از محضر اساتيد و علماي گرانقدري چون حضرت امام خميني(ره) و آيات عظام نجفي، مشكيني، و حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي كسب فيض كرد و مراتب تحصيلي حوزه را با اتمام كفايتين به پايان رساند. شهيد مظفر در تمام دوران زندگي خود ساده و بيآلايش زيست و به سبب علاقه وافر به كسب علم، دارايي مختصرش را صرف خريد كتاب كرد.
این روحانی مبارز در سال 1335 براي نشر احكام و ترويج دين مبين اسلام به تهران عزيمت كرد. سخنور و واعظي برجسته بود و صدها حديث و روايت از حفظ داشت.
شهید مظفر در مبارزه عليه رژيم ستمشاهي سه بار توسط ساواك دستگير و زنداني شد و رنجهاي بسياري تحمل كرد، اما به سبب فروتني درباره این موضوع، حتي با بستگان نزديك خود نيز سخني نگفت و به رضاي خداي خالق منان راضي بود. نفوذ و تاثير كلامش در نشر فرهنگ و معارف اسلامي چنان بود كه چندين بار توسط منافقين كوردل تهديد به ترور شد. سرانجام صبح روز 27 اسفندماه سال 1360 به همراه يار همراهش شهيد حجتالاسلام افضل موسوي كه به قصد شركت در مراسم وعظ و ارشاد عازم كرج بودند، در بزرگراه تهران ـ كرج هدف گلولههاي منافقين زبون قرار گرفت و به فيض عظماي شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش در بهشتزهرا(س) آرام گرفت.