اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِين «بحارالأنوار ج : 95 ص : 31 ؛ « اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْفَائِزِينَ إِلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ لَدَيْكَ بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ»»
اى خدا، مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند و نزد تو فوز و سعادت يابند، قرار ده و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند، قرار ده، به حق احسانت اى منتهاى آرزوى طالبان.
*معنای توکل
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ
خدايا، من را در ماه رمضان از كساني قرار ده كه اهل توكل به تو هستند، «توکل» مقابل «توکیل» است و توکیل به معنی این است که دیگری را وکیل می کنم ؛ اما توکل به معنای این است که من از طرف دیگری وکیلم ؛ پس معنا اینگونه است که من از طرف خدا وکیل هستم تا بدانم که اصل کارها، دردست خداوند است، من بهعنوان وکالت تو این کارها را انجام میدهم و اصل تو هستی، در قرآن وقتی راجع به توکل سخن میگوید، در بعض آیات بیان میدارد که، خدا وکیل است، در بعض آیات نیز میفرماید ما وکیل هستیم و هر یک به اعتبار و جهتی بیان شده است.
البته نباید در فهم معنای توکل به اشتباه افتاد و گمان کرد توکل یعنی دست روی دست گذاشتن، عدهاى مىگفتند: توكّل بر خدا مىكنيم، خدا خود روزى رسان است، ما چرا به دنبال كار برويم؟ امام صادق عليه السلام مىفرمود: « لَا تَدَعْ طَلَبَ الرِّزْقِ مِنْ حِلِّهِ، فَإِنَّهُ أَعْوَنُ لَكَ عَلَى دِينِكَ، وَ اعْقِلْ رَاحِلَتَكَ وَ تَوَكَّلْ؛اأمالي (طوسي)، ص: 193 » دست از طلب رزق از راه حلال بر نداريد، اين روش، كمك بر دين شماست، مثلاً میگویند هميشه شترت را ببند اما توكّل هم بكن (مثل معروف عرب/ اعقل البعير ثمّ توكّل).
توكل مرحوم قاضى
آقاى حاج شيخ عبّاس قوچانى وصىّ مرحوم قاضی، كه مدّت سيزده سال كسب فيوضات از محضر ایشان نموده است میگفتند: مرحوم قاضى يك حجره در مسجد كوفه و يك حجره در مسجد سهله داشت و غالباً در مسجد كوفه و يا مسجد سهله بود، و بسيارى از شبها را در آنجا بيتوته ميكرد، و به تهجّد، تلاوت قرآن و شب زنده دارى ميگذرانيد و غالباً هم مسافت ميان نجف و كوفه و يا سهله را پياده مىپيمود، در بين راه غرق ذكر خدا بود. و گهگاهى هم اين راه را با واگون اسبى كه روى ريل حركت ميكرد، ميان كوفه و نجف داير بود طىّ مينمود. و براى رفتن به كوفه كه يكى دو روز ممكن بود به طول انجامد، قند و چاى گذشته از نان و دوغ كه غذاى معمولى او بود، لازم بود.
يكى از شاگردان او كه تازه به او پيوسته بود، حكايت كرد: روزى مرحوم قاضى را ديدم از بازار بزرگ (بازار ساعت) به طرف دروازه كوفه ميرود. دانستم: قصد مسجد كوفه را دارد. من ميدانستم: او هیچ پولی در جيب ندارد، در شگفت افتادم كه ايشان قند و چاى حتماً لازم دارد، گذشته از اين هم هوا گرم است و پياده رفتن امكان ندارد. ايشان كه با كمال طمأنينه بازار را طىّ مينمود. من هم از پشت سر او ميرفتم تا ببينم آخر كار به كجا منتهى مىشود؟!
به اواخر بازار كه رسيديم؛ يك مرد عرب كه سر و صورت خود را با چفيّه (كوفيه- دستمال سربند) پيچيده بود و به صورت أعراب بود؛ آمد در مقابل ايشان ایستاد، و يك اسكناس يك دينارى به ايشان داد. مرحوم قاضى روى خود را به عقب برگردانده و به من فرمود: ديدى خداوند قادر است؟!
من بسيار شرمنده شدم، زيرا دانستم از تمام أفكار و خاطرات من، او اطّلاع داشته، و سبب سازى خداوند را بدين گونه به من گوشزد نموده است.
*چه کسانی رستگارند
وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ
خدايا، مرا از رستگاران قرار ده ؛ نه از اهل شقاوت، این دعای مهمی است؛ رستگاران، نامه اعمال روشنی دارند که وقتی در قیامت نامه اعمالشان را دریافت می کنند از خوشحالی فریاد می زنند« ُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَه؛ الحاقه 19» بیایید نامه اعمال مرا بخوانید
وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ
خدايا، مرا از مقربين در گاهت قرار بده؛ «مقرّبين» کسانی هستند كه يك سره خود را و جميع شؤون خود و جميع تعلّقات خود را وقف حضرت محبوب نمودهاند و در مقام انقياد و اطاعت، آنچنان دلباخته، پاكباخته، شيفته و شيداى حضرت حقّ شدهاند كه اصلًا وجودى براى خود نمىبينند، تا بر اساس آن خداى را در مقابل خويش قرار داده، به عبادت بپردازند. اينان از مرتبه و مرحله فعل، اخلاص و ثواب درگذشتهاند و هيچ مؤثّرى را سواى پروردگار به رسميّت نمىشناسند، و هيچ اثرى را بالطّبع به غير از پروردگار نسبت نمىدهند.
بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِين
به حق احسانت، خواستههاي من را اجابت كن ؛ اي كسي که غايت طالبين تويي ! انسان اگر به دنبال مادیات و دیگر امور باشد، آرام نمی شود مگر زمانی که به کمال مطلق برسد، که او غایت الغایات است.