یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

قيام امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و شهادت ايشان و نيز مجاهدت و تدبير سياسي و روشن‌گري امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» باعث شد بني‌اميّه پس از عاشورا، قدرت سياسي و موقعيّت اجتماعي خود را از دست بدهد.

به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، حضرت آیت الله مظاهری در ادامه درس اخلاق خود با اشاره به نقش برجسته امام سجاد«ع» در احیای تشیّع، اظهارداشتند: امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه»، پس از واقعه جانگداز عاشورا، حدود سي و چهار سال عهده‌دار امامت شيعيان بوند. در اين مدّت، در اثر مجاهدت، تلاش و تدبير آن امام بزرگوار، اهداف کلّي قيام عاشورا محقّق شد.

متن کامل سخنان این مرجع تقلید در ادامه تقدیم خوانندگان محترم می گردد.

نقش برجسته امام سجاد«ع» در احیای تشیّع

امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه»، پس از واقعه جانگداز عاشورا، حدود سي و چهار سال عهده‌دار امامت شيعيان بودند. در اين مدّت، در اثر مجاهدت، تلاش و تدبير آن امام بزرگوار، اهداف کلّي قيام عاشورا محقّق شد؛ از يک‌سو، ريشه شجره خبيثه بني‌اميّه خشکيد و مسلمين نسبت به آن سلسله شوم، انزجار قلبي پيدا کردند. از سوي ديگر، تشيّع در بين مسلمان‌ها احياء شد و محبّت به اهل‌بيت «سلام‌الله‌عليهم» در قلوب مردم ريشه دوانيد.

آن امام بزرگوار به خواست خداوند متعال و برای آنکه امامت باقی بماند، در روز عاشورا بیمار بودند و در آن زمان شهید نشدند. اما باید دانست که وجود ایشان ذخیره شد و در مدّت امامت، عامل بقاى اسلام و احیای تشیّع گردید. در واقع می‌توان گفت: قيام امام حسين«سلام‌ا‌لله‌علیه» درختى بود كه در كربلا كاشته شد، امّا آبيارى، به‏ ثمر رساندن و نگاهدارى از آن به دست امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» و حضرت زينب‏كبرى«سلام‌ا‌لله‌علیها» انجام گرفت. پس از آن هم حرارت و گرمی شهادت شهدای کربلا، با عزاداری شیعیان باقی ماند و تا قیامت، عامل زنده ماندن و طراوت تشیّع خواهد بود.

همچنين باید دانست که امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» در مدت عمر و به خصوص در دوران امامت، پاسدار تشيّع بودند. مورّخين معتقدند كه تدبير و درایت امام سجاد، مدينه و بلکه تشیّع و شيعيان را از خطر نابودی به دست كسانى چون يزيد و عبدالملك مروان نجات داد.

جهاد غير مستقيم امام سجاد«ع»

از آنجا که آغاز دوران امامت امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» با اختناق و سرکوب شديد شیعیان همراه بود، آن حضرت صلاح نبود که به طور مستقیم به مبارزه با بنی‌امیّه بپردازند. از این جهت به مبارزه غیر مستقیم روی آوردند که نتایج و آثار بسیار مفیدی داشت. در واقع، تدابير امام«سلام‌ا‌لله‌علیه» در اسارت، گريه‏هاى ایشان در مدينه و روضه خواندن مکرّر آن حضرت، به مثابه جهادى مفيد و ثمر بخش بود که در تحریک غیر مستقیم مردم بر علیه بنی امیّه و رسوایی آنان تأثیر به سزایی داشت. مهم‌تر اینکه محبّت اهل بیت«سلام‌ا‌لله‌علیهم» در دوران امامت آن امام بزرگوار و در اثر اقدامات و تدبیرهای ایشان، به قلوب مسلیمن بازگشت و مردم در اواخر دوران حیات آن حضرت، قدر ایشان را بهتر از قبل می‌شناختند و احترام عجیبی برای اهل بیت«سلام‌ا‌لله‌علیهم» قائل می‌شدند. این، در حالی بود که بنی‌امیّه در آن دوران، از هیچ محبوبیّتی در بین مردم برخوردار نبودند و با سرکوب و کشتار شیعیان نیز روز به روز منفورتر از قبل می‌شدند تا اینکه سلسله آنها منقرض شد و به کلی نابود شدند.

حرکت فرهنگی امام سجاد«ع»

اقدام مهمّ دیگری که از سوی امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» و به عنوان کار فرهنگی صورت گرفت، عرضه صحيفه سجاديّه به بشریّت بود. ایشان در آن صحيفه که از سوی محقّقان، خواهر قرآن یا انجیل اهل بیت یا زبور آل محمد«سلام‌ا‌لله‌علیهم» نام گرفته است، در ضمن دعا، معارف اسلام، سياست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعيّات اسلام، حقانيّت شيعه، حقانيّت اهل بيت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقيقت و بالاخره يك دوره معارف اسلامى را نه تنها به مسلمین، بلکه به بشریّت آموختند. این کتاب گران‌بها، پس از قرآن مجید و نهج البلاغه، بزرگترین گنجینه معارف اسلامی است که نظیر آن نیامده و نخواهد آمد.

در واقع می‌توان گفت: امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» در دوران امامت خویش، با ریشه کن کردن بنی امیّه و با رسوخ دادن محبّت اهل بیت«سلام‌ا‌لله‌علیهم» در قلوب مسلمین و با دفاع از حقانیّت تشیّع، زمینه ساز حرکت علمی و فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق«ع» شدند. به بیان دیگر، اقدامات مؤثر صادقین«سلام‌ا‌لله‌علیهما» در تشکیل حوزه درسی و علمی و آموختن فقه آل محمّد«صلوات‌الله‌علیهم» به شاگردان فراوان و در پی آن، ترویج تشیّع، مرهون زحمات و زمینه‌سازی امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» است.

تأثیر شگرف قیام عاشورا و اقدامات امام سجاد«ع» بر اوضاع شیعیان

حکومت بني‌اميّه، تا پيش از قيام کربلا، از نظر ظاهر ريشه‌دار بود و در مدّت پنجاه سال تلاش معاويه، پايه‌هاي محکمي پيدا کرده بود. حمايت افراد شاخص سقیفه بني‌ساعده از معاويه، از يک سو، سياست‌بازي و نيرنگ خود او و اشخاصي نظير عمروعاص که گرد او را گرفته بودند، از سوي ديگر، باعث شده بود تا حکومت بني‌اميّه در بين مسلمين ريشه بدواند و پذيرفته شود.

همچنين مردم در آن دوران، در اثر تبليغات شوم بني‌اميّه، نسبت به حقانیّت شجره طيّبه تشيّع، غافل بودند و جايگاه اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» را به درستي نمي‌شناختند. در آن زمان، جايگاه والاي اهل‌بيت «سلام‌الله‌عليهم» و حتّي نام آنان مي‌رفت که به فراموشي سپرده شود و به گواهي تاريخ، مردم در اثر تاريکي ظلم بني‌اميّه و جهل خود، قادر به دیدن نور اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» نبودند و از برکات وجود آن ذوات مقدّس محروم شده بودند. کار به جايي رسيده بود که راوي مي‌گويد: يک عرب در خانه خدا از ابن‌عبّاس سؤالي پرسيد. ابن‌عبّاس که در محضر امام حسن و امام حسين«سلام‌الله‌عليهما» بود، خجالت کشيد در حضور ايشان آن سؤال را پاسخ دهد. پس، رو کرد به امام دوم و پاسخ سؤال را از ايشان خواست. امّا آن عرب حاضر به شنيدن پاسخ ايشان نشد و از ابن‌عبّاس پاسخ خود را طلب کرد.

به هر حال، شيعيان در انزواي عجيبي بودند و حقّ اظهار عقيده نداشتند. امّا، قيام عاشورا، شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و پس از آن اقدامات مؤثّر حضرت زين‌العابدين«سلام‌الله‌عليه» باعث شد تا مردم متوجّه نعمت عظيم اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» شوند و به شجره طيبه تشيّع که همان شجره طيبه قرآن کريم است، روي آورند و از ثمرات و ميوه‌هاي روح‌بخش آن بهره‌مند گردند:

«مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»[1]

به عبارت ديگر، محبّت اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» در دوران امامت امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» همگاني شد و انتظار قرآن کريم از مردم که فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»[2] تا حدّي جامه عمل پوشيد. اين آيه شريفه در آن دوران نوراني، ظهور و بروز عجيبي در بين مردم پيدا کرد. علاوه بر آن، درخت بني‌اميّه که مصداق همان شجره‌اي است که قران کريم از آن به عنوان شجره خبيثه نام مي‌برد، نابود شد: «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[3]

در واقع شجره خبيثه‌اي که توانسته بود با اقدامات و تبليغات سوء خود، مردم را از اهل‌بيت جدا کند و قلوب آنها را بميراند، به واسطه انقلاب همين مردم، مزمحل و نابود شد. قيام امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و شهادت مظلومانه ايشان، قلوب مردم را زنده و آنها را از خواب غفلت بيدار کرد و روحيّه مجاهدت، ايثار و شهادت‌طلبي را در شيعيان به وجود آورد و در واقع محرّکي شد تا آنان، در مدّت کوتاهي، حدود بيست انقلاب و قيام بر عليه بني‌اميّه پديد آورند. قيام توّابين و قيام مختار ثقفي، دو انقلاب از بيست انقلابي بود که پس از عاشورا به وقوع پيوست و ضمن انتقام از ظالمان و قاتلان شهداي کربلا، بني‌اميّه را نابود ساخت.

نمونه‌ای از محبّت مردم به اهل بیت«ع» در دوران امام سجاد«ع»

هشام بن عبدالملك یکی از مروانیان بود که در بخشی از دوران امامت امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» به خلافت رسید. طبق نقل تاریخ، در سالی برای حج به مکه رفته بود و با اینکه خلیفه بود، كثرت جمعيت مانع استلام حجر توسط او شد. پس، در گوشه‏اى براى او فرشى انداختند و نشست. در آن هنگام مشاهده کرد که امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» وارد مطاف شدند و وقتى به حجرالاسود رسيدند، مردم كنار رفتند و آن حضرت مكرّر استلام حجر نمودند. هشام که با بی‌اعتنایی مردم مواجه شده بود، با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد. يكى از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام می‌گذارند؟! هشام خود را به نفهمیدن زد و گفت: نمى‏دانم! فرزدق شاعر که از محبّین اهل بیت«سلام‌ا‌لله‌علیهم» به شمار می‌رفت، آنجا بود و گفت: من او را می‌شناسم. سپس قصيده مفصّلى در مدح اهل بیت«سلام‌ا‌لله‌علیهم» و امام سجاد سرود و قرائت کرد. در بخشی از آن قصیده می‌گوید:

هذَا الَّذِى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأتَهُ‏

 

وَالْبَيتُ يعْرِفُهُ‏وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ‏

مَا قَالَ لَاقَطُّ الَّا فِى تَشَهُّدِهِ‏

 

لَوْلَا التَّشَهُّدُ كَانَتْ لَائُهُ نَعَمُ‏

يغْضِى حَياءً وَبُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ‏

 

فَمَا يكَلَّمُ الَّاحِينَ يبْتَسِمُ‏

مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دِينٌ وَبُغْضُهُم‏

 

كُفْرٌ وَقُرْبُهُمْ مُنْجى وَمُعْتَصَمُ‏

مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِكْرَ اللّهِ ذِكْرُهُمْ‏

 

فِى كُلِ‏فَرْضِ وَمَخْتُومٌ بِهِ الْكَلِمُ‏

     

هشام از شنيدن اين قصيده، به شدت عصبانی شد و بعد به تلافي آن، دستور داد فرزدق را در راه مکه و مدینه به زندان بیندازند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند.[4]

عبدالرحمن جامي، شاعر معروف که سنّی مذهب بوده، قصيده فرزدق را به نظم فارسي در آورده است. در بخشی از شعر مفصّل جامی چنین آمده:

آن کس است این که مکه بطحاء

 

زمزم و بو قبیس و خیف و منی

هر یک آمد به قدر او عارف

 

بر علوّ مقام او واقف

قرة العین سید الشهداست

 

زهره شاخ دوحه زهراست

حب ایشان دلیل صدق و وفاق

 

بغض ایشان نشان کیفر و نفاق

     
     

قربشان پایه علو و جلال

 

بعدشان مایه عتو و ظلال

ذکرشان سابق است در افواه

 

بر همه خلق بعد ذکر الله

سر هر نامه را رواج افزای

 

نامشان هست بعد نام خدای

ختم هر نظم و نثر را الحق

 

باشد از یمن نامشان رونق

همچنین جامی نقل می‌کند که پس از مرگ فرزدق، در خواب از او پرسيدند: خداوند با تو چه كرد؟ پاسخ داد: خداوند مرا به واسطه همان قصيده كه در مدح علي بن الحسين(ع) سرودم، آمرزيد. سپس، جامي اضافه مي‌كند: اگر خداوند همه مردم را به خاطر اين قصيده بيامرزد، عجيب نيست. در اثنای شعر خود هم با ذکر زندانی شدن فرزدق توسط هشام، خطاب به هشام گفته است:

            اگرش چشم راست بين بودى                        راست كردار و راست‏دين بودى‏

            دست بيداد و ظلم نگشادى              جاى آن حبس، خلعتش دادى

تأثیر محبّت اهل بیت«ع» در رستگاری آدمیان

قرآن شریف به پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرماید: بگو من اجر رسالت نمی‌خواهم؛ اجر زحمات من با خداست، ولی یک چیز می‌خواهم و آن، مودّت درباره نزدیکان من است:

«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[5]

در آیه‌ دیگری می‌فرماید: این مزد رسالت هم به‌خودتان بر می‌گردد:

«قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[6]

یعنی نتیجه این دوستي و مودّتی که دارید، به خود شما برمی‌گردد و سپس در آیه دیگري تبیین می‌فرماید که چگونه برگشت پاداش رسالت به خود شماست:

«قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً»[7]

یعنی اگر کسی بخواهد به خدا برسد و سعادت دنیـا و آخـرت را پیدا کند، بایـد اين درجـات را از راه مـودّت اهل‌بیت«سلام‌الله‌عليهم» به دست آورد.

بنی‌امیّه، با گرفتن محبّت و مودّت اهل بیت«سلام‌الله‌عليهم» از مردم، آنها را بدبخت و شقاوتمند کردند و تا آنجا پیش بردند که امام معصوم خود را مظلومانه به شهادت رساندند. در واقع، زندگی بدون اهل بیت«سلام‌الله‌عليهم» و عاری از محبّت و مودّت ایشان، شیطان انسی و شیطان جنّی را بر سر انسان مسلّط می‌کند و به جای حسن عاقبت، او را به عاقبت سوء دچار می‌سازد.

امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» توانستند با احیای محبّت اهل بیت«سلام‌الله‌عليهم» در قلوب مسلمین، آنها را از گمراهی نجات بخشیده، به راه حق هدایت کنند. البته برخی از مردم، خود لیاقت هدایت نداشتند و همچنان به سوی گمراهی شتافتند؛ امّا ما باید افتخار کنیم که ایرانی‌ها همیشه با نبوغ خاص خود، درّ تشیّع را در دریای متلاطم روزگار یافته‌اند و تحت تأثیر نفوذ عاطفی ائمه طاهرین«سلام‌الله‌عليهم» در تاریخ سربلند شده‌اند. چراکه طبق گواهی تاریخ، ایرانی‌ها در نابودی و انقراض بنی امیّه و بنی عبّاس نقش ویژه و تأثیر گذار داشته‌اند. همچنین از قرآن کریم استفاده می‌شود که بالأخره همین ایرانی‌ها به رهبری حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» ظلم جهانی را نابود می‌کنند و پرچم اسلام را روی کره زمین برافراشته می‌سازند.[8]

تحلیل تاریخی، سیاسیِ انقراض سلسله بني اميّه

همان‌طور که بيان شد، معاويه در طول حدود پنجاه سال، سلطنت مستحکمي براي خود و نسل آينده بني اميّه پايه ريزي کرد. امّا بايد توجّه داشت که همين حکومت بني‌اميّه با پايه‌هاي محکمي که براي خود ايجاد کرده بود؛ بعد از قيام حضرت سيد‌الشّهداء«سلام‌الله‌عليه» در مدّت کوتاهي در هم کوبیده شد.

تحليل سياسي اين واقعيّت چنين است که قيام امام حسين«سلام‌الله‌عليه»، شهادت ايشان و نيز مجاهدت، تدبير سياسي و روشن‌گري امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» باعث شد تا بني‌اميّه پس از عاشورا، قدرت سياسي و موقعيّت اجتماعي خود را از دست دهد.

افزون بر این، با سپري شدن حدود دو سال از واقعه عاشورا و با مرگ يزيد و نیز با کاره‌گیری فرزند یزید از حکومت، اساس حکومت بني‌اميّه برچيده شد، امّا چون سران بنی‌امیّه علیرغم آشفتگی اوضاع، هنوز دوست‌دار قدرت بودند، به سرعت مروان را به حکومت رساندند و حکومت بني‌اميّه را از حيث ظاهري حفظ کردند؛ حکومتي که از ريشه و پايه سابق برخوردار نبود و به قول قرآن کريم از روي زمين کنده شده بود و ريشه و قرار نداشت:

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[9]

در حقيقت، حکومت بني اميّه حدود دو سال پس از عاشورا، نابود شد و از آن به بعد، مروانيان حکومت کردند و اينکه بعضي اوقات گفته مي‌شود: بني اميّه بعد از عاشورا هفتاد سال حکومت کردند، باعث تعجب است. حکومت مروانيان هم، ظاهري، بي‌قدرت و بي‌ريشه بود و چندين سال ادامه پيدا کرد، امّا با زور، قلدري، قتل و جنايت، توسّط افرادي نظير حجاج‌بن‌يوسف به حيات خود ادامه داد، وگرنه آنها هيچ‌گونه محبوبيّتي بين مردم نداشتند و جنایات آنان نیز برخاسته از موضع ضعف، ذلّت و زبوني در برابر بیداری شیعیان و ناشی از اضطراب و دستپاچگی بود. در واقع، حکومت آنها، يکي از شاخه‌هاي شجره خبيثه بني‌اميّه بود و آن هم پس از چندي به طور کلّي، با ذلّت و خواري مزمحل شد.

سرانجام يزيد

يزيد که وارث سلطنت معاويه و عامل اصلي شهادت شهداي کربلا بود، حدود دو سال با بحران‌هاي عجيبي روبرو شد تا اين که با خفّت و خواري مرد. اقدامات زشت و ننگ‌آور او هم در مدّت کوتاه پس از قيام عاشورا تا مرگ او، حاکي از حرکت مردم و شورش همگاني بر ضدّ او و نفرت عمومي نسبت به او بود. مثلاً او در يک تهاجم، مدينه را قتل عام کرد يا خانه خدا را به آتش کشيد. اين اقدامات، ناشي از ذلّت و ضعف او در برابر مردم بود. در خصوص نحوه مرگ او هم نقل مي‌کنند: روزي به شکار رفته بود و اسب او رم کرد و در حالي که يک پاي او در رکاب اسب مانده بود، اسب به سرعت حرکت مي‌کرد و او را در بيابان بر روي زمين مي‌کوبيد تا قطعه قطعه شد و فقط ساق پاي او در رکاب اسب باقي ماند.

ديدي که خون ناحق پروانه شمع را      چندان امان نداد که شب را سحر کند

کناره‌گیری فرزند یزید از خلافت

پس از يزيد، فرزند او که معاويه نام داشت را به خلافت رساندند. او که از تربيت يک معلّم خوب برخودار بود، مي‌دانست که نه مي‌تواند حکومت کند و نه بايد حکومت کند. از اين‌رو در یک جلسه عمومی بر فراز منبر رفت و گفت: من راغب به خلافت نيستم و اين خلافت و حکومت، متعلّق به اهل بیت رسول خدا(ص)است. جدّ من معاويه با على بن ابيطالب(ع) جنگيد و حق با على(ع) بود. پدرم يزيد هم با حسين بن على(ع) جنگيد و حق با حسين(ع) بود. سپس از پدر و جد خود اعلام بیزاری کرد و گفت: من لیاقت خلافت ندارم و براى اينكه گناهان جدّ و پدرم را مرتكب نشوم، از خلافت كناره گيرى مى‏كنم.

مادرش برخاست و گفت: اي کاش خون بسته‌اي مانده بودي و به دنيا نمي‌آمدي! او نيز پاسخ داد: اي کاش به دنيا نيامده بودم تا در قيامت و در تاريخ، مرا به ننگ پسر يزيد نخوانند.[10]

او با این حرکت خود، علاوه بر ممانعت از ادامه حکومت در آل ابوسفیان و بنی امیّه، مردم را به سوی امام سجاد«سلام‌ا‌لله‌علیه» سوق داد. یعنی تزلزل پایه‌های حکومت پنجاه ساله معاویه در درون درباری که او ساخته بود و از زبان جانشین او آشکار شد.

عاقبت مروانیان

طبق نقل تاریخ، آخرین خليفه از آل مروان، شخصی بود که به او مروان حمار لقب داده بودند. مروان حمار، پس از قیام گروهی از ايرانيان فرار كرد، ولی در هیچ شهری او را راه ندادند. سرانجام در خرابه‌ای دستگیر شد و حکومت آنها منقرض شد. آنجا بود که عربى گفت: «ذهبت الدولة بالبولة‏».

در برخی کتب تاریخی نوشته‌اند که مروان را نزد فرمانده لشکر بردند و به خاطر جسارتی که کرد، زبان او را بریدند و گربه‏‌ای زبان را برداشت و خورد. شخصی که نظاره‌گر ماجرا بود، گفت: «لا اله الا الله». حاضرین تعجب کردند و علّت آن را جویا شدند. آن شخص گفت: از عبرت روزگار در عجبم. یادم آمد که همين مروان‏ حمار روى تخت نشسته بود و دستور داد زبان کسی را ببرند؛ زبان را بريدند و گربه‏ آن زبان را خورد. طولی نکشید که دیدم زبان مروان حمار هم به همان صورت بريده و خوراک گربه شد.[11]

به دیگران تهمت نزنید

مروان حمار، تجسّم عمل خود را دید. از قرآن کریم استفاده می‌شود که عمل انسان، دست و پا پیچ او خوهد شد. به بیان دیگر، انسان، صرف‌نظر از آخرت، در همین دنیا تجسّم عمل خود را خواهد دید.[12]

                        از مكافات عمل غافل نشو                گندم از گندم برويد جو ز جو

بنابراین تقاضا دارم تهمت به دیگران نزنید، غیبت نکنید، به تحقیر دیگران نپردازید و مواظب باشید اهانت و توهین در رفتار و گفتار شما نباشد، عیب جویی از دیگران، در مجالس و در زندگی شما نباشد و از ظلم به دیگران و اذیّت و آزار مردم خودداری کنید؛ زیرا هر رفتاری از شما سر بزند، همان رفتار به سر شما خواهد آمد. اگر غیبت کنید یا تهمت بزنید، خود دچار غیبت و تهمت می‌شوید. اگر در کمک به دیگران کوتاهی کنید، در وقت نیاز، کسی به فریاد شما نمی‌رسد. چنان‌که اگر به خلق خدا خدمت کنید، دیگران از خودتان یا از اولادتان دستگیری خواهند کرد.

پی‌نوشت‌ها

================

1. ابراهيم / 24

2. شوری / 23

3. ابراهيم / 26

4. المناقب، ج4، ص169

5. شوری / 23

6. سبأ / 47

7. فرقان / 57

8. ر.ک. مظهرحق، از تألیفات معظّم‌له صص 63-60

9. ابراهيم / 26

10. بحار الأنوار، ج‏46، ص 118 و با اندکي اختلاف در جواهر العقدين، ج ‏3، ص 396 و ينابيع الموده، ج 3، ص 36، از منابع اهل سنّت

11. الكامل في التاريخ، ج ‏5، ص 426و427؛ با اندکي اختلاف

12. نحل/ 97، نحل/ 112، اعراف/ 96، رعد/ 31

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha