خدایا! من را از کسانی که به تو توکل میکنند قرار بده؛ و من را از جمله كامروايان و سعادتمندان قرار ده؛ و من را از نزدیکان به درگاهت قرار ده، به احسان تو ای نهایت خواسته جويندگان.
در دعای روز دهم بر چهار نکته تکیه شده است:
1. توکل؛
2. کامروایی و سعادت؛
3. قُرب و نزدیکی به خدا؛
4. احسان الهی.
توکل چیست و چگونه از متوکلین باشیم
در فراز اول می خوانیم: «اللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکلین علیک»؛ «خدایا! من را از کسانی که به تو توکل می کنند قرار بده.»
توکل چیست؟ توکل یعنی انسان کار را به خدا وانهد، و بر عهده خدا گذارد. آیا می توان از توکل این گونه برداشت کرد که انسان فقط توکل بر خدا کند و خود کاری انجام ندهد و دست روی دست بگذارد؟ به یقین این معنا، انحرافی است و تواکل و تنبلی نام دارد، نه توکل.
در اصل معنای توکل این است که کار را شما انجام دهید، اما اینکه نتیجه آن چه می شود را به خداوند وابگذارید. امام خمینی جمله معروفی دارند که «ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم، نه مأمور به نتیجه.» پس نتیجه چه می شود، بر عهده خداوند است، اینجاست که جای توکل بر خداست...
توکل بسیار مهم است و آثار روانی بسیاری دارد و در زمینه روحی و اخلاقی انسان تأثیر مستقیم دارد. در قرآن و روایات نسبت به توکل بسیار سفارش شده است.
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلینَ» پس به رحمت الهی، با آنان نرم خو [و پُرمهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار[ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.
همچنین خداوند در سوره فرقان می فرماید: «وَ تَوَکلْ عَلَی الْحَی الَّذی لا یمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً »
و بر آن زنده ای توکل کن که هرگز او را مرگ نباشد، و او را همراه با سپاس و ستایش به پاکی یاد کن، و او به گناهان بندگان خویش آگاه است.
در روایات معصومان: آمده است: «ایمان رکن چهار رکن دارد؛ اول توکل بر خدا، دوم تفویض، سوم راضی به رضای خداوند و چهارم تسلیم امر الهی شدن.»
برداشتی انحرافی از حقیقت توکل
برداشت انحرافی برخی از توکل آن است که آن را به گونه ای تفسیر کنند که گویا هیچ وظیفه ای خود ندارند جز آن که آن را بر عهده خدا وانهند، این دیگر توکل نیست، بلکه تواکل و دست بر دست نهادن و تنبلی است. روزی یکی از مسلمانان از رسول خدا(ص) سئوال کرد: آیا استرم را رها کنم و بر خدا توکل کنم، و یا ببندم و بعد به خدا توکل کنم؟ پیامبر(ص) در جواب وی فرمود: «ببند و توکل کن.»
روزی رسول خدا(ص) از کنار مزرعه ای عبور می کردند، دیدند که کشاورزان بیکار نشسته اند و مشغول کار نیستند. پیامبر از آنان پرسید: چرا بیکار نشسته اید؟ در پاسخ گفتند: ما بر خدا توکل کرده ایم. پیامبر در جواب فرمود: «شما متوکل نیستید، بلکه متکل و تنبل هستید.»
امیرمؤمنان علی(ع) در مسجد افرادی را مشاهده کردند که بیکار نشسته اند، حضرت به آن ها فرمود: «در گوشه مسجد چه می کنید؟» پاسخ دادند: ما توکل کرده ایم. امام علی(ع) به آنان فرمود: شما متوکل نیستید، بلکه تنبل اید و می خواهید از دست رنج دیگران روزی بخورید.
وقتی این آیه شریفه نازل شد: «مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ویرزقه من حیث لا یحتسب» و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد، و او را از جایی که گمان نمی دهد، روزی می دهد.
پس از نازل شدن این آیه عده ای از اصحاب با شنیدن آن دست از کار و کسب روزی کشیدند و مشغول عبادت شدند. خبر این رفتار به پیامبر رسید و فرمود: «چرا این کار را کردید؟» آنان در جواب گفتند: ضمانت خدایی آمده است که روزی می رسد، بنابراین مشغول عبادت شدیم. پیامبر در پاسخ به آن ها فرمود: «هر کس این کار را بکند، دعایش به استجابت نمی رسد. بروید و مشغول کار شوید.»
جریان های انحرافی و عرفان های کاذب نیز از همین نقطه آغاز می شود؛ یعنی واژه مقدس را درون تهی می کنند و از خاصیت می اندازند، جلوه کار پُر زَرق و برق، ولی واقعیت سم و زهر است؛ به خاطر آن که ظاهری آراسته و جلوه ای معنوی مآب دارند، مردم و به خصوص نسل جوان و به ویژه بانوان را به گمراهی و انحراف می کشانند. باید معارف دین را از علما و اهل معنا پرسید و فهمید، وگرنه گرفتار ضلالت و گمراهی خواهیم بود.
خلاصه آن که از خداوند می خواهیم که ما را از جمله متوکلان قرار دهد؛ توکل به معنای بی حرکتی نیست، همان گونه که صبر به معنای ظلم پذیری نیست، بلکه صبر به معنای تحمل سختی و به جان خریدن مشکلات در مسیر حرکت است.
کامروایان و سعادتمندان چه کسانی هستند؟
در فراز بعدی دعا می خوانیم: «واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْک» خدایا! من را از جمله کامروایان و سعادتمندان و فائزان قرار بده.
فائز شدن به معنای رسیدن به خیر است؛ یعنی از مسیر باطل و عذاب نجات پیدا کردن و به سعادت و خیر رسیدن.
«واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیک» من را از نزدیکان به درگاهت قرار بده.
نزدیک شدن به خدا به معنای نزدیک شدن فیزیکی نیست، بحث از متر و سانتیمتر نیست. فاصله ای که در جهت قُرب با خداوند مطرح است از جهت میزان بندگی و عبادت است. هر کس اطاعتش بیشتر باشد به خداوند نزدیک تر می شود. مقام قُرب به خدای تبارک و تعالی مقام بسیار بالایی است. روزی یکی از یاران امام رضا(ع) از ایشان سئوال می کند: وقتی می گوییم فلان شخص به خدا نزدیک تر شده است، معنایش چیست؟ امام رضا(ع) در پاسخ می فرمایند: «اگر از لحاظ وجب و ذراع حساب کنیم، همه موجودات برای خداوند یکسان هستند، اما هر کس خدا را بیشتر اطاعت کند، به خدا نزدیک تر است» ، در نتیجه، اطاعت کردن خدا سبب نزدیک شدن به وی است.
علامه مجلسی حدیث قُدسی را ذکر می کند که خدا فرمود: «بنده من راه دوستی مرا نمی پیماید با کاری بهتر و دوست داشتنی تر از انجام دادن آنچه بر او واجب نموده ام، و او با انجام نمازهای مستحبی راه دوستی با من را تا آنجا می پیماید که من او را دوست بدارم، و هنگامی که او را دوست داشتم گوش و چشم و دست او شوم؛ وقتی مرا بخواند، اجابتش کنم، و هنگامی از من درخواستی کند، به او دهم.»
راه رشد و کمال در انجام واجبات و ترک مُحرّمات است. علامه مجلسی راه رشد و سلوک معنوی را انجام واجبات و ترک محرمات معرفی می کند. از مرحوم آیت الله بهاءالدینی پرسیدم: برای ترقی و رشد چه کاری انجام دهیم؟ فرمود: انجام واجبات و ترک محرمات.
بنابراین تنها مسیر درست همین راه است و مسیرهای دیگر انحرافی است و دام هایی بر سر راه است.
در پایان می خوانیم که پیمودن این مسیر جز به لطف و احسان خداوند میسر نیست: «بإحْسانِک یاغایَةَ الطّالِبین» به احسان تو ای نهایت جویندگان.
حجتالاسلام محمد امین پورامینی-نمی از یم رمضان
[1]. صحيفه امام، ج21، ص248.
[1]. سوره آلعمران: 159.
[1]. سوره فرقان: 58.
[1]. كافي، 2/47.
[1]. مشكاة الانوار، ص319.
[1]. مستدرك الوسائل، 11/217.
[1]. مستدرك الوسائل، 11/220 به نقل از تفسير ابوالفتوح رازي.
[1]. سوره طلاق: 2.
[1]. كافي، 5/84؛ من لايحضره الفقيه، 3/193.
[1]. مستدرك سفينه البحار، 8/493.
[1]. بحارالانوار، 75/155.