خبرگزاری حوزه/ صفحات سبز و سرخ زندگی شهیدان روحانی سرشار از غرایب روحانی و قرایب انسانی.
آنها گرچه مثل ما می زیستند و حیات ظاهری مادیشان با ما تفاوتی نداشت، اما در باطن حضور و متن ظهور معنویشان، رشحاتی از آسمان و قطعاتی از بهشت وصال حق را با خود داشتند و در عالم حضور می پراکندند.
در این میان نام و یاد این شهیدان همان دستاویز بزرگ و لطف عظیمی است که می تواند راه آموز ما و دستگیر دلمان در این وانفسای فتنه های آخرالزمان باشد.
ستاره ای روشن در آسمان پرفروغ شهادت
اما یکی از ستاره های روشن این آسمان ربانی روحانی شهید یوسف اصفهانی است.
او که در جهان معنویش، سیاره زمین را درحدقه کهکشانی خویش بر مدار عشق به طواف می کشید.
شهید «یوسف اصفهانی» در سال 1349 در شهرستان بابل دیده به عرصه دنیا گشود. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی با حضور در پایگاه های مقاومت فعالیت های مذهبی خود را شروع کرد و سپس برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه بابل شد و پس ازمدتی به قم رفت ومدت چهار سال با تلاش وافر به کسب علوم حوزوی پرداخت و عاشقانه این دروس را می آموخت.
وقتی سنگر، خلوتکده این جوان روحانی می شود
در میدان جنگ تحمیلی قدم های با صلابتش با خاک مطهر جبهه آشنا شد و آن چنان با سنگر، انس گرفت که بریدن از آن برایش غیر ممکن شده بود.
آری؛ جبهه مبدل به خلوتکده عارفانه و میدان رزم عاشقانه او شده بود و در سه مرحله اعزامی که به جبهه شده بود، مردانه به نبرد با سپاه شب پرداخت.
آخرین بار در کربلای پنج در شلمچه بود که این شهید سعیدراهی راه وصال حق گشت و شربت شهادت نوشید و به ملکوت اعلی پیوست.
روز9/ 12/ 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه همان موعد و میعادی بود که این روحانی دلیر و مرد پیکار و جهاد به دیدار حضرت معبود رسید.
«روزه استيجاري» و دلیرمردی های خاموش
از روحاني شهيد يوسف اصفهاني خاطرات زیبا و پرمغز و ربانی بسیاری نقل شده است. مادرش اینچنین روایت می کند که فرزندم يوسف چه در هنگام تحصيل و چه قبل از تحصيل دمي از ياد ما واينكه احوال ما چگونه ميگذرد غافل نبود، يادم هست زمانيكه در حوزه بود، بدون اينكه كسي متوجه شود روزه استيجاري ميگرفت و پول آن را براي كمك خرج خانه به من ميداد. روحش شاد، بعد از رفتنش من خيلي تنها شدم.
«رخصت» از مادر
و برادرش نکته ای پرمغز و نغز از خاطرات این مرد ربانی و روحانی عزیز را اینگونه روایت می کند که در سال 1365 كه يوسف مشغول درس طلبگي بود به خاطر دوران حساس جنگ، حضور بيشتر رزمندگان را ميطلبيد، اين ايام يوسف نزد مادرمان آمد و رخصت ميدان گرفت، مادرم به دليل علاقه زياد به يوسف و موفقيت وي در تحصيل اجازه رفتن به او نداد، ولي يوسف كه حضور خود را در جبهه لازم ميديد با بوسيدن دست و روي مادر، با حالتي ملتمسانه خواسته خود را تكرار كرد. دست آخر ديديم كه يوسف به پاي مادرم افتاده و اجازه ميدان ميخواهد. مادر نيز كه چنين حالتي را ديد، ديگر هيچ نگفت و به وي رخصت ميدان داد به جرأت ميتوانم بگويم آن روز، زيباترين روز يوسف بود.
رهبر را تنها نگذارید!
اما وصیت نامه که صحیفه سرخ فام این شهیدان راه خداست و در واژه واژه آن می توان ملکوت حق را به نظاره نشست.
طلبه شهید یوسف اصفهانی وصیت نامه اش را اینچنین می آغازد و با آیه «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»(احزاب/23) آن را می گشاید.
و یعد جملاتی طلایی از جنس تواضع و اخلاص که در آوردگاه شهادت معنی پررنگ تری می یابد.
نمی دانم با چه زبانی وصیت نامه را شروع کنم؛ اول از این که این بنده حقیر خیلی کوچکتر از همه هستم که وصیتی کنم... وصیت من به شما امت مسلمان این است که اول رهبر عزیزمان را هیچ وقت تنها نگذارید و یک وصیت من به شما خواهران مسلمان این است که حجاب خود را حفظ کنید تا این بد حجاب ها خجالت بکشند.
آه ای مادر رنجدیده و مهربانم!
... مادرم! من خیلی شرمنده هستم. می دانم از هر جهت سختی دیده اید، ان شاءالله جزای این سختی ها را در آن دنیا بگیرید، حتما هم می گیرید. مادرم! ... مادر مهربان و رنجدیده ام! مرا ببريد کنار حرم حضرت معصومه -سلام الله علیها- تا لااقل یک بار آن ضریح را مشاهده کنم مادرم! مرا با لباس مقدس که همان لباس پدرم می باشد دفن کنید...!
آری؛ صفحات سبز و سرخ زندگی شهیدان روحانی سرشار از غرایب روحانی و قرایب انسانی.
آنها گرچه مثل ما می زیستند و حیات ظاهری مادیشان با ما تفاوتی نداشت اما در باطن حضور و متن ظهور معنویشان، رشحاتی از آسمان و قطعاتی از بهشت وصال حق را با خود داشتند و در عالم حضور می پراکندند.
یادشان گرامی و راهشان هماره زنده و سبز و پررهرو باد!
نظر شما