پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۴
معجونی از قرآن، حکمت و عرفان در کلاس‌های درس استاد

حوزه/ حال و هوای کلاس بسیار معنوی و جذاب بود از خصوصیات ایشان این بود که در مسجد سلماسی یا سایر مدرَس‌ها جایی می‌نشستند که اساتیدشان می‌نشستند. در زمان تدریس، دست راستشان را کنار گوششان می‌گذاشتند و سرشان را پایین می‌انداختند، چشمهایشان را بسته و درس می‌گفتند.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، به مناسبت فرا رسیدن چهلمین روز ارتحال حکیم فرزانه، علامه فقید مرحوم آیت الله انصاری شیرازی در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین حیدری تهرانی از مدرّسین سطح عالی حوزه و شاگردان استاد به بررسی سیرۀ علمی و عملی این حکیم فقید پرداخته است.

*با سلام و تشکر از حضرتعالی و تسلیت چهلمین روز درگذشت علامه فقید مرحوم آیت الله انصاری شیرازی(ره)، شما چه مدت با استاد حشر و نشر داشتید و از ایشان استفاده علمی و معنوی بردید؟

با سلام و تشکر بنده هم متقابلاً ایام اربعین حکیم فرزانه آیت الله انصاری شیرازی (ره ) را به همه ارادتمندان ایشان تسلیت عرض می کنم؛ حقیر توفیق این را داشتم که در حدود  15 سال در محضر ایشان باشم و در این سال ها استفاده علمی و معنوی زیادی نمودم.

*چگونه با استاد آشنا شدید؟

بنده در آن زمان در درس فقه حضرت آیت الله جوادی آملی شرکت می کردم، یکی از هم کلاسی های بنده گفت: شما بهتر است در درس حضرت آیت الله انصاری شیرازی، نیز حاضر شوید. فصل تابستان بود و ساعت سه بعد از ظهر درس داشتند و برای من حضور در آن ساعت مقرر، سخت بود، اما دوستم تأکید می‌کرد یک جلسه در درس‌شان حاضر شوید، اگر نخواستید دیگر نیایید، قبول کردم و در محضر استاد زانو تلمذ زدم و این گونه بود که شیفته او شده و پانزده سال در محضر او کسب فیض کردم.

 *استاد را چگونه یافتید؟.

اگر بخواهم استاد را در این فرصت کوتاه و در چند عبارت توصیف کنم، باید بگویم، فردی بسیار ساده زیست بود، همواره لباس ساده می پوشید. یک وقتی خدمت‌شان عرض کردم به جای این کفشِ راحتی که استفاده می‌کنید، کفش مناسب تری بپوشید؛ در پاسخ گفتند: همین هم برای من زیاد است. بسیار خوش برخورد بودند و در بیان با تأمل و شمرده شمرده صحبت می‌کردند. ابتدا طرف مقابل را وارسی می‌کردند تا در پاسخ و برخورد با او چگونه برخورد کنند. نسبت به مراجعین و طلاب نیز بسیار محترمانه و دلسوزانه برخورد می‌کردند.

 حافظه بسیار خوبی داشتند و از اشعار مولانا زیاد نقل می‌کردند. از روحیه بسیار کریمانه ای برخوردار بودند. نسبت به انقلاب علاقمند و بسیار حساس بودند. از کسانی که به ایشان خدماتی داشتند به خوبی یاد می‌کردند، به خصوص از اساتیدشان حتی از اهالی روستای جاسب که مدتی آنجا بودند، فراوان یاد می‌کردند. در آن روستا با دست خالی و خودشان به طور مستقیم، اقدام به احداث جاده و حمام کرده بودند و اهالی روستا به خاطر علاقه ای که به آقا داشتند برای ایشان آب شیرین می‌آوردند. از مردم فین زیاد یاد می کردند چون مدتی آنجا منبر می‌رفتند.

همان طور که گفتم، احترام فوق العاده ای برای اساتید قائل بودند و کوتاهی نسبت به اساتید یا توهین به آنها را هرگز نمی پذیرفتند.

*روش درسی استاد چگونه بود؟.

درس‌شان خیلی عمیق بود و معجونی از قرآن، حکمت، فلسفه و عرفان را آموزش می‌دادند. استاد با مهارت بی نظیری، سنگینی و صعوبت درس را می‌گرفتند، به طوری که بعد از درس، کتاب برای شاگردان بسیار آسان جلوه می‌کرد، درس را به خوبی درک کرده بودند و با ادراک بالا درس را بیان می‌کردند، هر روز حدود پنج سطر درس می‌دادند.

درس أسفار ساعت سه بعد از ظهر در مسجد سلماسی برگزار می شد و یک درس هم روزهای چهارشنبه‌ قبل از ظهر داشتند که همان درس علامه طباطبایی بود و از جلد هفت بحار مطالبی را نقل می‌کردند تا گفته های استادشان مرحوم علامه در شرح حدیث باقی بماند.

*حال و هوای کلاس های استاد در مسجد سلماسی چگونه بود؟.

حال و هوای کلاس بسیار معنوی و جذاب بود، از خصوصیات ایشان این بود در مسجد سلماسی یا سایر مدرس‌ها، جایی می‌نشستند که اساتیدشان می‌نشستند؛ به عنوان مثال، سمت شرقی مسجد سلماسی ستونی بود که بین محل نماز آقایان و خانم‌ها بود و ایشان به آن ستون تکیه ‌داده و می گفتند: مرحوم امام (ره) اینجا می‌نشستند؛ یا سمت جنوب مسجد نزدیک محراب ستونی بود که عنوان می کردند: مرحوم علامه اینجا درس می‌گفتند و همانجا می‌نشستند. در زمان تدریس، دست راستشان را کنار گوششان می‌گذاشتند و سرشان را پایین می‌انداختند، چشمهایشان را بسته و درس می‌گفتند. اشعاری را نقل می‌کردند، یا جریاناتی را از اساتید خود نقل می‌کردند و هر چقدر جا داشت از مرحوم علامه مطالبی را نقل کرده و پیرامون آن مطالب، اضافاتی نیز از خودشان می‌گفتند. بعدها متوجه شدیم که ایشان از نماز صبح مشغول مطالعه می‌شدند و بعد از ظهر‌ها هم استراحت نمی کردند و ساعت سه بعد از ظهر درس می‌گفتند.

استاد عنایت داشتند یک ساعت کامل درس دهند و گاهی خواهش می‌کردیم مبحث جدید را برای روز دیگر باقی گذارند و ایشان ضمن قبول با احترام، شمه ای از درس جلسه بعد را بازگو می‌کردند که زمان کامل را درس گفته باشند، بسیاری از اوقات بعد از درس که ساعت چهار یا چهار و نیم بعداز ظهر بود، تا منزلشان، مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد آقا تبریزی را ملاقات می‌کردند و با همدیگر سلام و علیک بسیار گرم و خاضعانه ای داشتند که ناشی از روح بزرگ ایشان بود و به مراجع تقلید اهمیت زیادی می‌دادند، به گونه ای با مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی برخورد می‌کردند که گویی، استاد طلبه ای ساده هستند.

*ظاهرا مدیریت کلاس های استاد با جناب عالی بوده است؟

بله؛ مرحوم آیت الله انصاری شیرازی(ره) در مسجد سلماسی درس می‌گفتند، هفته اول که از درس ایشان گذشت، بعد از درس، همراه ایشان بیرون رفتم و داخل کوچه از ایشان سؤالی پرسیدم. با این که می‌دانستند من تازه وارد هستم به خوبی سؤال بنده را گوش داده و گفتند: سؤال خوبی پرسیدی، بعد اظهار داشتند: درس را ترک نکنم و در قم بمانم. آرام آرام و خود به خود، مدیریت کلاس ایشان به عهده بنده گذاشته شد. اگر قصد داشتند، کلاس را تعطیل کنند یا مجلس خاصی داشتند، اداره امور به عهده حقیر بود و از منزل تا مدرَس و در برگشت تا منزل، خدمت ایشان بودم. در مراجعات مردم هم سعی می‌کردیم کمک حال‌شان باشم.

*از سخنان استاد مطلبی به یاد دارید؟

تمام مدت عمر شریفشان را صرف تربیت طلاب و مردم کردند، روزی سؤال کردم در مدت عمر شریفتان چه عنایتی را نسبت به خود ملاحظه کردید؟، جواب دادند: چه عنایتی از این بالاتر که من به عنوان یک بچه روستایی در حوزه علمیه تدریس می‌کنم. این بالاترین عنایت است.

از جمله مطالبی که از اساتیدشان نقل می‌کردند حضرت امام بود و نقل می‌کردند که امام خمینی(ره) می‌فرمود: حُبّ واقعی امیر المؤمنین علیه السلام از گناه پیشگیری می‌کند. همچنین با افتخار نقل می‌کردند: یک سال در درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی حاضر بوده و ده درس از کتاب صلاة معظم له را نوشته اند. از مرحوم نور الدین شیرازی بهره های زیادی برده بودند و گاهی در درس می گفتند: استادِ اساتیدنا و این طور از ایشان یاد ‌کرده و اظهار می داشتند: وقتی منبر می‌رفتند، نیم ساعت درس می‌دادند و نیم ساعت دیگر درسشان عوامانه بود که عموم مردم استفاه کنند؛ دربارۀ مسائل اخلاقی هم از اساتیدشان مطالبی بیان می کردند؛ مثلاً از آشیخ محمد تقی آملی یاد می‌کردند که در زمان سابق به همراه جمعی به ملاقات ایشان رفته بودند و با توجه به نفوذی که داشتند، تذکری برای آزادی علمایی که زندانی شده بودند بدهند، استاد نقل می‌کردند: در تهران به منزل وی رفتند و وقتی آشیخ محمد تقی آملی آمد، مانند یک روح مجسّم بودند. در مورد مرحوم رفیعی قزوینی که در  مسجد جامع تهران درس داشتند و نماز هم می‌خواندند، می‌گفتند: در جلسه ایشان شرکت کرده و بعد از درس به ایشان اشکال کرده بودند و مرحوم رفیعی قزوینی به اشکال ایشان گوش داده و پاسخ گفته بودند: "برو بابا!" و استاد این جواب مرحوم قزوینی را بر قوت علمی ایشان تعبیر کرده و می گفتند: حضرت امام (ره) نیز از ایشان درس گرفته اند، همچنین در سخنان خود از مرحوم آیت الله شاه آبادی که استاد امام (ره) بودند، مطالب زیادی نقل می‌کردند؛ از جمله روح بزرگ ایشان در برخورد با رضا شاه و قدرت علمی‌شان بود و در این زمینه نقل می‌کردند: نظامیان زمان رضا شاه درب مسجد را بسته بودند تا ایشان نتواند وارد مسجد شود و به مردم می‌گفتند مسجد تعطیل است؛ مرحوم آیت الله شاه آبادی با عصا به درب مسجد زده بود که درب مسجد را باز کنید؛ خادم هم گفته بود: مأمورین درب را بسته اند و ایشان با قدرت گفته بودند درب را باز کنید و مأمورین نتوانسته بودند جلوگیری کنند، در عین حال عرفان بالایی هم داشتند. استاد این گونه مطالب را نسبت به برخی از اساتیدشان نقل می‌کردند.

*شخصیت های محبوب استاد چه کسانی بودند؟.

 علاقه عجیبی به حضرت امام (ره)، مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری داشتند. زمانی خدمت استاد عرض کردم: شما که به این شخصیت‌ها علاقه زیادی دارید، آیا بعد از فوت مرحوم علامه با ایشان ارتباطی هم دارید و آیا نسبت به شما عنایتی دارند؟. در جواب گفتند: بله، رابطه ای هست.

 همچنین راجع به علت ارادت و محبتشان به شهید مطهری سؤال کردم اظهار داشتند: از راه تهجد شبانه به مقاماتی رسیدند و استادشان مرحوم علامه طباطبایی(ره) هم علاقه زیادی به ایشان داشت؛ سؤال کردم با شهید مطهری هم دوره بودید؟ در پاسخ گفتند: خیر؛ شهید مطهری در دوره اول درس مرحوم علامه شرکت می کردند، عرض کردم: چرا شما زمانی که از شهید مطهری یاد می‌کنید به جای علم و هوش از تهجد وی یاد می‌کنید؟. گفتند: شهید مطهری هر چه بدست آورد از تهجد شبانه اش بود.

*آیت الله انصاری چگونه تا این حد مورد احترام بزرگان و علماء بودند؟.

 از جمله مسائلی که باعث می‌شد علما نسبت به ایشان علاقه داشته باشند، خلوص بود؛ حدود سال 1380 با کمک یکی از فضلای محترم مدرسه شهید صدوقی، تمامی طلاب مجموعه مدرسه شهید صدوقی را در مسجد حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در کنار آن مجتمع جمع کردیم، تا درس اخلاقی بگویند. بسیاری از افراد زحمت کشیدند تا این مجلس برقرار شود برخی از برادران اعلامیه ای چاپ کرده بودند با این عنوان که درس اخلاق آیت الله انصاری در فلان ساعت و فلان مکان برقرار است استاد این مطلب را شنیده و به بنده اظهار داشتند: در این جلسه حاضر نخواهند شد و علت را چاپ همین اعلامیه ذکر کرده و گفتند: خودشان را در این حد نمی بینند و هر چقدر اصرار کردیم، نپذیرفتند.

گاهی همراه‌شان برای مجلس ختم به مسجد اعظم می‌رفتیم و به استاد اصرار می‌کردیم از درب اصلی وارد شوند، اما از داخل حیاط وارد مجلس می‌شدند و قدری در مجلس می‌نشستند و بعد خارج می‌شدند.

*ظاهراً شما نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب حفظه الله در خصوص وضعیت نامناسب مسکن استاد نوشته بودید؟.

بله، من از این که مرحوم آیت الله انصاری شیرازی منزل محقری دارند بسیار ناراحت بودم، حدود ده یا پانزده سال قبل نامه ای به رهبر معظم انقلاب نوشتم که استاد از لحاظ مالی مشکلاتی دارند و از آقا تقاضای رسیدگی داشتم. به دنبال این نامه، شخصی به بنده مراجعه کردند و ضمن پرسیدن ماجرا گفتند: مقام معظم رهبری از این مطالب خیلی ناراحت شده اند و قصد پی گیری مطلب را دارند. البته این مطلب را به خانواده ایشان اطلاع داده بودم. بعداً متوجه شدم از طرف مقام معظم رهبری خدمت خانواده ایشان رسیده اند و به مرحوم آیت الله انصاری شیرازی اصرار کرده اند که منزلشان را عوض کنند و ایشان قبول نکرده بودند.

*میراث معنوی استاد چه بود؟.

سیره عملی و آثار علمی استاد، میراثی است که برای حوزه علمیه باقی مانده است؛ ایشان مجتهد مسلّم بودند و از شاگردان خاص درس فقه و اصول حضرت امام (ره) بودند. از جمله آثار ایشان کتابی در شرح منظومه و همچنین کتابی از دوره درس أسفار است. بسیاری از شاگردان استاد، امروزه از مدرسین حوزه هستند و افرادی که شاگرد خاص ایشان بوده یا با ایشان محشور بوده اند، همگی دارای تواضع خاصی هستند که از استاد به یادگار برده اند.

*آخرین دیدار شما با مرحوم آیت الله انصاری شیرازی(ره) کی بود؟.

آخرین دیدار بنده با مرحوم آیت الله انصاری شیرازی سه شب قبل از وفات ایشان بود؛ در آن شب استاد را به طور کامل هوشیار دیدم. چون اکثر اوقات وقتی خدمت استاد می‌رسیدم، گاهی به دلیل بیماری خواب بودند و متوجه حضور افراد نمی شدند، اما در آخرین ملاقاتی که همراه جمعی از دوستان با ایشان داشتم، دیدم که بسیار هوشیار هستند.

انگار از رحلت خود خبر داشتند. دست همۀ دوستان را گرفته و ابراز محبت می کردند. 

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha