برادر طلبه شهید حسن رنجبر در حاشیه دیدار حجت الاسلام والمسلمین شمس، مدیر حوزه علمیه استان یزد با این خانواده، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری«حوزه» در یزد، با اشاره به این که برادر شهیدم فرزند پنجم خانواده بود، اظهار داشت: قبل از این که ما در بافق ساکن شویم، در شهر یزد زندگی می کردیم و با توجه به اینکه پدر مرحومم اهل روضه رفتن بود، یک روز از یکی از سخنرانی روحانیون خوشش آمد و همان جا گفته بود یکی از فرزندان خود را به حوزه می فرستم.
*ورود به حوزه
وی ادامه داد: شب بعد از این ماجرا، شهید صدوقی(ره) به خواب پدرم آمده بود و به پدرم گفته بود که فرزندت را برای ادامه تحصیل راهی حوزه کن. بعد از این خواب پدرم عزمش را برای این کار بیش از بیش جزم کرد و با موافقت خود حسن، او را راهی مدرسه علمیه خان یزد کرد.
حسین رنجبر با بیان این که بعد از اینکه برادرم به مدرسه علمیه خان رفت، تقریباً سه سالی در آن جا طلبه بود و در ادامه راهی جبهه شد و 16 سال بعد از مفقود الاثری، جسد وی پیدا و در بافق به خاک سپرده شد.
*واکنش شهید به پیشنهاد برادر
وی با بغضی در گلو در رابطه با خاطره ای در مورد برادر شهیدش گفت: یک روز بعد از این که چند بار برادرم به جبهه اعزام شد و به خانه بازگشته بود، به او پیشنهاد دادم «جنگ بس است و به حوزه برو و درست را بخوان»، در جوابم گفت«حوزه برای همیشه هست، اما جبهه همیشه نیست». خدا را شکر برادرم از قافله عقب نماند و من قلباً معتقدم که ما امروز از این فیض و قافله عقب مانده ایم.
*16 سال مفقود الاثری
رنجبر ادامه داد: بعد از شهادت برادرم، همه خانواده خیلی منتظر بازگشت پیکر مطهر اوبودند تا این که 16 سال بعد از شهادتش، زمانی که پدرم تازه از کربلا برگشته بود، به ما خبر دادند جنازه برادرتان پیدا شده، ما گفتیم سه روز زمان می خواهیم چون پدر تازه از سفر برگشته و نمی دانستیم چگونه ماجرا را به او بگوییم، وقتی که با حضور همه اعضای خانوده به پدرگفتیم جنازه حسن پیدا شده، گفت «می دانستم جنازه پسرم پیدا شده، چون در کنار ضریح مطهرامام حسین(ع) به حضرت گفتم اگر صلاح می دانید دیگر فراق حسن بس است».
*زمان ملبّس شدن یک طلبه از دید شهید
وی در خصوص ویژگی های شهید رنجبر با بیان این که ایشان کمتر حرف می زدند و بیشتر عمل می کرد، گفت: یک بار از ایشان پرسیدم چرا لباس مقدس روحانیت را بر تن نمی کنی، در جوابم گفت«یک طلبه زمانی باید ملبّس شود که اگر یک کمونبیست جلوی او را گرفت و شبهه ای مطرح کرد، پاسخ قاطع و مستندی را به او بدهد، هنوز برای من زود است ملبّس شوم و زمانی که به این مرحله از علم رسیدم، این کار را می کنم».
*زندگی نامه
شهید حسن رنجبر بافقی در خانواده ای که عطر عشق به خدا در آن جاری بود در تاریخ 3 دی 1342 پا به عرصه وجود نهاد و زندگی خود را در دامان مادری مهربان و متدین آغاز نمود.
او در حوزه علمیه خان یزد به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و با اوج گیری نهضت پرشور انقلاب اسلامی به دلیل سن کمی که داشت نتوانست در فعالیت های سیاسی حضور بسزایی داشته باشد، ولی فعالیت های انقلابی و مذهبی خود را از مسجد جامع بافق آغاز کرد.
وی همچنین در برگزاری انتخابات کشوری فعالانه حضور داشت و در فراگیری و تدریس علوم قرآنی و تهیه مقالات مذهبی کوشا بود و به دلیل اعتقادات والای مذهبی فرائض دینی خود را همیشه در مسجد و به صورت جماعت برگزار می کرد
او فعالیت های فرهنگی ارزنده ای در پایگاه مطهری بافق انجام داد و با فرارسیدن جنگ تحمیلی به فراگیری فنون نظامی در پادگان شهید بهشتی یزد پرداخت و سپس رهسپار جبهه های نبرد شد.
وی پس از چندین مرتبه حضور در جبهه، سرانجام در عملیات رمضان در شرق دجله، در سن 19 سالگی و در تاریخ 7 مرداد 1361 مفقودالاثر شد و پیکر مطهرش پس از 16 سال غربت به وطن بازگردانده شد.
روحش شاد و یادش گرامی
نظر شما