چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۹
شعر "نزار قبانی" که سران عرب را خشمگین کرد

حوزه / "نزار قبانی" شاعر مشهور سوری، به سبب سرودن قصیده‌ای به نام "عشق و نفت"، به کشورهای عرب حاشیۀ خلیج فارس ممنوع الورود شده بود، قصیده‌ای که پس از چندین سال هنوز تازگی خود را از دست نداده است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کاربرانِ عربِ شبکه های ارتباط اجتماعی، به مناسبت روز جهانی زن و همچنین تروریست قلمداد کردن حزب الله لبنان توسط کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و در عین حال افزایش تلاش ها برای عادی سازی روابطشان با رژیم صهیونیستی، این قصیدۀ معروف نزار قبانی را بازنشر کرده و دست به دست گرداندند.

نزار قبانی، دیپلمات، شاعر و ناشر سوری است که در ۲۱ مارس ۱۹۲۳ در دمشق به دنیا آمد.

وی تا پیش از از شكست اعراب از رژیم اسرائیل در ژوئن۱۹۶۶، فقط اشعار عاشقانه می سرود، اما بعد از آن شكست بود كه وارد سیاست شد و قصيده "یادداشتی بر دفتر شكست" را سرود كه در محافل ادبی و سياسی جهان عرب غوغا به پا کرد.

نزار قبانی، به مدت بیست سال سفیر سوریه در کشورهای مختلف بود و در همان سال ها بود که در عملیاتی تروریستی، همسر خود "بلقیس الراوی" را از دست داد.

وی سرانجام در ۳۰ آوریل ۱۹۷۸ میلادی در 55 سالگی بدرود حیات گفت و به دستور "حافظ اسد" رئیس جمهور وقت سوریه، تشییع جنازه ای باشکوه برای او برگزار شد.

قصیدۀ نفت و شعرِ نزار قبانی، به این سبب شگفتی کاربران پایگاه های اجتماعی را سبب شده، که تاریخ سروده شدنِ آن، سال 1958 است، اما متنِ آن کاملا با حال امروز سران عرب، همخوانی دارد.

1

کِی تو می فهمی؟

کی تو می فهمی بگو آقا

نیستم مثلِ یکی از دوست دخترهات

نیستم فتحی زنانه که بیفزایی

بر فتوحاتت

نیستم من یک شماره تا بیفزایی

به عددهایی که داری توی پرونده

کی تو می فهمی؟

 

2

کی تو می فهمی

ای شتر، ای آن که در صحرا

کس نبسته تاکنون بر پوزه ات افسار

ای که دست و چهره ات دائم

زیرِ چِرک و آبله پنهان..

کی تو می فهمی نخواهم بود

توی دستان تو من خاکستر سیگار

کی تو می فهمی که روی بالش ات، من هم

یک سر از بین هزاران سر نخواهم بود

کی تو می فهمی که تندیسی

در حراج تو نخواهم بود

کی تو می فهمی که بر سینه نخواهم داشت

ردی از انگشت های تو..

کی تو می فهمی؟

 

3

کی تو می فهمی

که مرا بی حس نخواهی کرد

که امارات تو بی هوشم نخواهد کرد

که تو با نفت و تمام امتیازاتت

که تو با نفتی که هم رنگ عبای توست

مالکِ دنیا نخواهی شد

و نه با ماشین های بی شماری که

می دهی کادو به خیل دوست دخترهات

پس چه شد بازارِ معروفِ شترهایت؟

پس چه شد آن خالکوبی روی دستانت؟

پس چه شد سوراخ های خیمه های تو؟

پس چه شد آن بر کفِ پاها، ترک هایت؟

پس چه شد ای منفعل؟ ای بردۀ خواهش؟

ای که شد زن بارگی، شرحِ صفت هایت

ای که ده ها زن به روی بسترِ لذت

روی هم انبار می سازی

ای که زن ها را مثال پیکر بی جان حیوانی

روی دیوارت می آویزی

کی تو می فهمی؟

 

4

ای شکم باره

کی تو می فهمی؟

من نه آنم که به آتش یا بهشت تو

بیم یا دلبستگی دارد

عزتِ با ارزشم بیش است

از طلاهایی که توی دست های توست

و فضای فکر من دور است

از فضای فکرهای تو

ای که ریشه کرده در سلول سلولت

خان سالاری

ای که صحرا هم از این که به تو منسوب است

سخت شرمنده ست

کی تو می فهمی؟

 

5

ای امیر نفت

در گل و لای هوس هایت

غلت خور، مانند طی بر روی کاشی ها

غلت خور در دودِ گمراهی

نفت داری نفت پس آن را

روی پای دوست دخترهای خود بفشار

شبکده هایی که در پاریس می دیدی

رحم را، لطف و مروت را

در نهادت کشت

زیر پای یک زنِ بدکاره، توی خاک

دفن کردی انتقامت را

مفت دادی قدس را آن گاه

مفت تر دادی خدا را هم

مفت تر خاکستر اموات خود را نیز ..

پاک یادت رفته که در جنگ اسرائیل

چه جنین هایی به خاک افتاد

پاک یادت رفته منزل ها

ریخت بر سرها

پاک یادت رفته قرآن ها

توی آتش سوخت

پاک یادت رفته که آن ها

پرچم خود را

جای پرچم های پاره پارۀ میهن علم کردند

پاک یادت رفته در حیفا و در یافا و بئر السبع

هر درختی شد صلیب مردمانی که

پاک یادت رفته هم نسلِ شما بودند

قدس، اکنون غرق در خون است

تو ولیکن غرق در شهوت

آنچنان آرام در خوابی که نه انگار

این مصیبت به تو ربطی داشت

کی تو می فهمی؟

کی درون ذات تو انسان

می شود بیدار؟

 

* ترجمۀ احسان پَرسا

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha