به گزارش خبرگزاری «حوزه» این خبرگزاری در سلسله خاطرات شهدای روحانی، این بار به سراغ خاطرات روحانی شهید حجت الاسلام باقر عبادی رفته است .
حجت الاسلام باقر عبادی اگرچه در زمان شهادت حدود20 سال داشت، لکن عظمت و بزرگی در زندگی اش موج می زد و آینده ای درخشان در انتظارش بود.
ولادت و علم آموزی
او در سال 1347 شمسی در روستای جامنانه ساری دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوره ابتدایی به سلک روحانیت پیوست و در حوزه علمیه ساری مشغول فراگیری علوم مقدماتی شد.
در تحصیل علم کوشا و پیشگام بود و دوران طلبگی اش موفق به نگارش کتابی با نام سفینة البیان شد که در وصیت نامه ای نوشت: آن را چاپ کنید تا یادگاری برای من بماند.
او مدتی نیز در مشهد مقدس، به ادامه درس و بحث مشغول بود و هوای فتح قله اجتهاد داشت که قضیه جنگ تحمیلی او را به ادای انجام وظیفه در امر جهاد فی سبیل الله سوق داد.
احوالات روحی
به نماز اول وقت و جماعت اهمیت می داد و در وصیت نامه اش نوشت: نماز را سر وقت و به جماعت بخوانید و به نماز نگوئید که کار دارم بلکه بگوئید وقت نماز است.
کارهایش را با رعایت تقوا و مراقبت و برنامه ریزی انجام می داد. در انجام مستحبات و ترک مکروهات در حد توان تلاش می نمود.
صوت زیبا و دلربایی داشت ودر فن خطابه و سخنوری پراستعداد بود. درمجالس عزاداری اهل بیت(ع) و همچنین بزرگداشت شهدا به نوحه خوانی و سخنرانی می پرداخت.
شهادت اجر بصیرت
در ایامی که کشور به خصوص غرب و جنوب آن در آتش جنگ می سوخت، بهانه هایی مثل درس خواندن و کتاب نوشتن، نتوانست در اراده آهنین او سستی ایجادکند. شیخ عبادی بار دومی که به جبهه اعزام شده بود، ایام اجرای عملیات کربلای 10 در منطقه بانه بود. او پس از مجاهدت شجاعانه در سال 1366 به طوری عجیبی که سرش از بدن جدا شده بود به مقام شهادت رسید در قهقهه مستانه اش «عندربهم یرزقون» گشت.
جسم مطهرش پس از تشییع با شکوه در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
دسته نوشته شهید
دشمنان اسلام بدانند که از هر قطره خونی که ریخته می شود، یک مبارزی برخواهد خاست و اسلحه افتاده را برخواهد داشت و منافقین ابرقدرتهای شرق و غرب را نابود خواهد کرد.
40/313