شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۴
خاطرات خواندنی  عضو مجلس خبرگان که درجه دار ارتش بود!

حوزه/ سید هاشم بطحایی گفت: مسئولان باید بدانند که در نظام اسلام مدیریت های غربی معنی ندارد و آنها در واقع مسئول هستند تا امورات مرم را رفع و رجوع کنند؛ نباید به جای کار برای مردم به ساخت و پاخت های فردی بپردازند؛ این اختلاس ها از کجا می آید؟ چرا برخی به این درجه می رسند؟ چرا امروز نظارت و حراست در سیستم اداری ما کمرنگ شده است؟.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم بطحایی از جمله شخصیت های حوزوی و دانشگاهی است که  همراه با انقلاب و  نظام  اسلامی بوده  و تجربیات خوبی در عرصه علمی و  همچنین اجرایی کشور  دارد، وی دانش آموخته حوزه و دانشگاه است که علاوه بر تدریس در دانشگاه و حوزه علمیه دبیر آموزش و پرورش بوده و خدمت در ارتش،‌ سمت استانداری چهار و محال بختیاری و سنگر امامت جمعه را نیز در کارنامه کاری خود دارد. وی هم اکنون عضو خبرگان رهبری است. خبرگزاری حوزه‌ گفت وگویی با این استاد حوزه انجام داده که متن کامل آن به این شرح است:

 

بنده متولد سال 1320  گلپایگان هستم؛ تحصیلات ابتدایی را در شهرستان گلپایگان گذراندم و در سال 35 به اراک آمدم، ولی حوزه فعالی ندیدم و گفتیم که بهتر است به اقیانوس علم و فقاهت یعنی حوزه علمیه قم نقل مکان کنم.

در همان روزها در کنار تحصیلات حوزوی، شوری در من ایجاد شد که در کنار این تحصیلات به تحصیلات کلاسیک نیز روی بیاورم و به همین خاطر در مدارس تحت برنامه کلاسیک آموزشی نیز تحصیل کرده و وارد مدارس آموزش و پرورش شدم.

 همچنین در آن زمان تصور اینکه یک طلبه وارد دانشگاه شود بسیار سخت و سنگین و محال و از طرفی یک گناه نابخشودنی به نظر می آمد؛ متاسفانه استعمار با مردم و جامعه ما کاری کرده بود که این چنین فضای جامعه مکدر شده بود و درک درستی از شرایط برای اقشار مختلف فراهم نبود؛ در این جهت آنها به حدی چهره تحصیلات آموزشی را در ذهن حوزویان مکدر کرده بودند که رفتن به آن سمت و سو به مثابه رفتن به کفرستان بود.

ولی به فضل الهی در آن فضای خفقان و بسته فرهنگی، اصلا به این مسایل فکر نکردم و سعی کردم که در این فضای آموزشی که آموزش علم بود وارد شوم؛ کلاس ششم ابتدایی را در مدرسه ای به نام «ثناء الدوله» در راه آهن که در کوچه حرم نما بود می رفتم.

 مدرک کلاس شش ابتدایی را در آنجا گرفتم، ولی جالب است بدانید که با این مدرک، نه تنها دوستانم خوشحال نشدند؛ بلکه بعضا مورد خشم و بغض برخی از آنها هم قرارگرفتم؛ آنها به من خیره خیره نگاه می کردند که مثلا ایشان درس شبانه می رود؛ در آن زمان اکابر رفتن مرسوم بود نه مدرسه رفتن؛ سال 41 از دارالفنون تهران دیپلم گرفتم پس از آن، به این نتیجه رسیدم که به دانشگاه رفته و ادامه تحصیل بدهم.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم بطحایی

 

از دارالشفا تا دانشگاه تهران

در آن زمان ساکن مدرسه دارالشفا بودم که در آنجا از کلیه امکانات حیاتی محروم بود و تنها یک پناهگاه و سرپناه بود و حتی آب آشامیدنی سالمی نداشت و تنها یک از برق ضعیف آن زمان برخودار بود، ولی به رغم همه سختی ها با شرایط کنار آمدم و پس از قبولی در دانشگاه شرکت کردم و در سال 47 به درجه کارشناسی و لیسانس رشته فلسفه با درجه ممتازی نائل آمدم؛ در آن زمان حتی از دانشگاه نیز تشویق نامه گرفتم؛ در آن زمان مراکز آموزشی این همه توسعه نداشت و اندک بود و به همین دلیل حضور در دانشگاه تهران برای هر جوانی یک موفقیت عالی به حساب می آمد، آن هم برای یک طلبه از حوزه علمیه که کاری تقریبا عجیب می نمود.

 در سال 47 ضمن اینکه در حوزه دروس حوزوی و سطح را به اتمام رساندم سعی کردم که در دروس حوزوی نیز به شکل کاملی درس بخوانم تا نماینده خوبی در کسوت روحانیت باشم؛ جامع المقدمات و همه کتب سطح و مغنی و تمام مطول، تمام معالم، و رسایل و دروس علم اصول و تمام کفایه و آثار بزرگان فقه و اصول را به شکل کامل و اجتهادی مطالعه کردم.

در همین حین در مقطع کارشناسی دانشگاه نیز شاگرد ممتاز شدم؛ نکته جالب آن است که من از همان اول نیز اصرار داشتم که با لباس روحانیت در محافل حاضر شوم؛ از سال 35 که وارد حوزه شدم سعی کردم همیشه این لباس مقدس را زینت خود کنم و در این 62 سال هیچ گاه از این لباس فاصله نگرفتم.

 

خدمت سربازی و حفظ محاسن با مشقات خاص

 حوزه و دانشگاه شباهت ها  و تفاوت هایی هم در نوع تعاملات علمی و دانشجویی و طلبگی دارند؛ با این فرق که دانشگاه فارغ التحصیلانش را به نظام وظیفه می دهد؛ یعنی پس از فارغ التحصیلی لیست سربازان جدید را به نظام وظیفه می دادند و در سال 47 هم که فارغ التحصیل شدم، دانشگاه تهران لیست فارغ التحصیلان خود را به نظام وظیفه داد؛ در آن زمان از من خواسته شد که به خدمت سربازی بروم در حالی که من طلبه بودم؛ در آن زمان بزرگانی چون آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله هاشم آملی و پدر حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی در این زمینه اقداماتی کردند، ولی سرلشگر مشاور گفت که تنها یک راه برای خدمت نرفتن من وجود دارد و آن هم سفارش شخص شاه است و طبیعی بود که در این حالت بنده سربازی رفتن را انتخاب می کردم.

 پس از آن برای سربازی آماده شدم، ولی یک مشکل بزرگ وجود داشت زیرا در آنجا باید محاسن خود را می تراشیدم، ولی من چنین کاری را به دلیل اینکه با طلبگی مطابقت نداشت نمی کردم؛ این مساله داستان مفصلی دارد که وقتی اعزام شدیم در روز 16 فروردین 48 به پادگان فرح آباد که امروز به این پادگان، 01 کادر می گویند؛ در آنجا لباس های خدمت را برای تعویض به ما دادند که ما نیز عوض کردیم؛ حال یک جوان طلبه با ریش بلند و لباس خدمت را تصور کنید که در این فضا قرار می گرفت؛ همانجا یکی از دانشجویان گفت که «بیایید و ببینید که فیدل کاسترو اینجا است».

پس از حضور در جایگاه اولیه خدمت به من گفتند که باید ریش خود را بتراشی، ولی من حاضر به این کار نبودم و سعی کردم که از راهی برای جلوگیری از این مساله استفاده کنم؛ در آن زمان فرمانده گروهان ما جایی را سفارش کرد که در ستاد مشترک بود و با استفاده از تبصره ماده 52 توانستم ریش خود را حفظ کنم، ولی آنها گزارش کردند و پس از گزارش به دربار بخشنامه شد که تبصره حذف گردید.

 همیشه در ارتش آن زمان نیز انسان های با وجدان بودند و این مساله ای نیست که بتوان آن را انکار کرد؛ سرتیپ مرتضی نعیمی معاون پشتیبانی گفت؛ شما نتراش و دیگران نیز نتوانستند با ایشان مقابله کنند؛ برای تکمیلی به شیراز رفتیم و با حفظ ریش ستوان دو شدم؛ البته برای جریمه ریش نمره انظباطی من کم شد و افتادیم بیرجند و سپس تربت حیدریه و پس از آن به تهران رفتم و در بخش روابط عمومی نیروی زمینی در قسمت انتشارات مشغول به فعالیت شدم.

 

دانشگاه پس از خدمت

 سال 52 فوق لیسانس فلسفه را از دانشگاه تهران گرفتم و در قم وارد آموزش و پرورش شدم؛ برای «پی اچ دی» در قاهره مصر در سال 56 دکتری فلسفه گرفتم و چون انقلاب شد و مدارکم ماند؛ در ایران دکتری حقوق را از دانشگاه تهران گرفتم و در سال 50 وارد آموزش و پرورش قم شدم و در سال 65 به آموزوش عالی پردیس قم دانشگاه تهران رفتم و در همانجا نیز بازنشسته شدم؛ خرسندم که شاگردان من در این سالها و در این 46 سال موفقیت های بسیاری کسب کردند و در سراسر کشور و در همه بخش ها حضوری گسترده و اثرگذار دارند.

 از نظر حوزوی دروس سطح را تمام عیار طی کردم؛ 27 سال نزد آیت الله گلپایگانی و 13 سال نزد آیت الله شریعتمداری و 13سال نزد آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و چند سال نزد امام و فلسفه و منظومه را نزد آیت الله انصاری شیرازی و اسفار را نزد علامه طباطبایی تلمذکردم؛  15 سال است که در حوزه درس خارج دارم در بخش دیات در خصوص اعضای اصلی و فرعی بدن مباحثی را مطرح کرده ام.

 

بدون هیچ سفارش و امتیازی این دو مسیر را طی کردم

 سیر این راه صعب العبور یعنی طی کردن مسیر تحصیل در حوزه به اندازه ظرفیت و امکانات زمانی و مکانی و همچنین ادامه تحصیلات کلاسیک کار آسانی نبود، ولی لطف خدا شامل حال من شد و بنده نیز سعی کردم تا حد توان در این دو حوزه شکل جدی تحصیل کنم و کوچکترین شائبه ای در خصوص نوع تحصیل نداشته باشم و تمام مراحل را به شکل قانونی و علمی طی کردم تا نماینده خوبی از حوزه در جامعه دانشگاهی کشور باشم.

 حضور من در دانشگاه چالش برانگیز بود و اینکه با لباس روحانیت در کلاس درس حضور پیدا می کردم باعث حساسیت هایی نیز می شد؛ از جمله اینکه استادی داشتم به نام استاد غلام حسین صدیقی وزیر کشور مصدق که بسیار سختگیر و منضبط بود و من هم سعی می کردم به رغم تمام سختی ها، حضور در تهران راس ساعت در کلاس درس حاضر شوم؛ در آن زمان ساعت 8 روزهای سرد زمستان از گاراژهای قدیمی با ماشین های هندلی از جاده قدیم تهران و جاده های خاکی سرساعت در کلاس درس حاضر می شدم و بنده از این استاد نمره الف یا 20 گرفتم که برای همه عجیب بود.

  به این جو اعتنایی نداشتم درست است که جو شکن نبودم، ولی تحت تاثیر جو هم قرار نگرفتم؛ تحصیلات در رشته فلسفه باعث شد که به متون پیچیده فلسفی نیز ورود داشته باشم و اشارات بوعلی سینا و متون دیگر فلسفی را به دقت مطالعه کنم؛ در کارشناسی ارشد و پی اچ دی نیز سعی کردم به شکل اجتهادی و علمی و دقیق دروس را مطالعه و مباحثه کنم.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم بطحایی

 

ایمان داشتم که پس از هر زحمت، رحمتی در راه است

 این همه سختی با قرائت قرآن و یاد خدا آسان می شد، چنانچه خداوند می فرماید که «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» یعنی پس از هر سختی آسانی خواهد بود؛ ولی خداوند می فرماید که هیچ راحتی هم بدون سختی بدست نمی آید؛ انبیاء(ع) سختی را تحمل کردند که به راحتی تحقق دین رسیدند؛ این سنت عالم است که بدون زحمت، رحمت ممکن نیست؛ این سخنان را برای مبالغه شخصی نمی گویم به طلاب جوان عرض می کنم که این سختی ها است که انسان را آبدیده می کند.

من سختی ها و مشقات و فراز و نشیب های بسیاری در زندگی به خود دیده ام ولی به امر قرآن و درسی که از دین آموختم هیچگاه در مقابل سختی ها سر خم نکردم؛ در مقابل نداری ها و مشکلات مادی و غیر مادی اخم نکردم و  کسانی که نزدیک من بودند حتی امروز من را هم باور نمی کردند؛ در آن زمان حتی به من می گفتند: چرا به دانشگاه می روی و تحلت سیطره محیط استعماری قرار می گیری، ولی بازهم به سخنان آنها اعتنایی نمی کردم.

به دانشجویان هم می گویم که امید داشتن و کوشش و شکیبایی رمز پیروزی است؛ انسان با بردباری به آرزوها و آرمان های خود می رسد؛ انسان کم حوصله به هیچ جایی نمی رسد؛ شخص شکیبا از نتیجه محروم نمی ماند ولو اینکه زمان مند باشد؛ با توجه به اینکه انصافا امکانات امروز طلاب با دیروز قابل مقایسه نیست باید تلاش بیشتری برای موفقیت داشته باشند.

 

آنچه امروز داریم، در گذشته یک رویا بود

 درست است که مشکلات هم در کشور ما وجود دارد، ولی باید به یاد آوریم که پیش از انقلاب همین ملت نه آب داشت و نه آبادانی و نه امکانات بهداشتی و نظامی؛ ارتش ما رزمی نه بلکه کاملا بزمی بود؛ من به عنوان یک افسر وظیفه که در قالب کادری هم فعالیت کردم به شما می گویم که ارتش ما در آن زمان حتی توان تولید یک فشنگ هم نداشت؛ در اسلحه سازی هم صفر صفر بودیم، ولی ارتش ما امروز رزمی است.

از نظر بهداشتی ملت ما صفر بود و مستاجر پاکستان و هند بود؛ برخی کشورها پزشکان جوان خود را به بیمارستان های ما می فرستادند و روی بیماران ما تمرین می کردند؛ انترن های آنها می آمدند و بیماران ما نیز در دست آنها قرار می گرفتند؛ اما امروز در حوزه پزشکی و بهداشتی به یک قدرت جهانی مبدل شده ایم که دیگران برای درمان بیماری های خود به ایران می آیند.

 نباید فراموش کنیم که بسیاری از آنچه امروز داریم در گذشته یک رویا بود؛ در گذشته کشور ما از نظر اقتصادی صفر بود و از خود هیچ نداشت و کاملا وابسته بود؛ راه سازی و اتوبان سازی ها و جاده های فراوان آسفالته و آب رسانی و برق رسانی و گازکشی به روستاها و توزیع تلفن های ثابت و همراه به سراسر کشور چیزی نیست که کسی بتواند به راحتی با سالها پیش مقایسه کند؛ در همه این موارد باید شاکر این انقلاب باشیم که سوای عرصه های معنوی؛ بلکه در حوزه های مادی نیز ثمرات ارزشمندی برای مردم به بار داشت.

 

خطاب به مسئولین!

 نباید فراموش کنیم که این مردم بودند که به قول امام(ره) و رهبری با خون و جان و مال خود به پا خواستند و این انقلاب را با سرنگونی شاه رقم زدند؛ این افراد از جمعیت مستضعف جامعه بودند؛ اگر این انقلاب پیروز نمی شد نظام گذشته بسیاری از این افراد را در زندان ها می کشت و اجازه حضور در کوچکترین مناصب را به مدیران و مسئولان امروز نمی داد؛ آقایانی که بر مصدر امور نشسته اند، باید بدانند که برای ماندگاری این نعمت باید با خداوند و پیامبر و ملت راستگفتار باشند و رفتار درستی داشته باشند تا این نعمت باقی بماند.

 

مراقب نفوذ رفتارهای رسانه ای غربی و طاغوتی باشیم

 این انقلاب محافظت می خواهد؛ همه بخش ها باید این محافظت را انجام دهند؛ به عنوان مثال صداوسیمای ما باید مراقب باشد که چه می سازد و چه نمایش می دهد؛ نباید به سمت همان صداوسیمای طاغوتی بریم؛ نباید زنان را به ابزار تبلیغاتی مبدل کنیم که در گذشته چنین می کردند.

 صداوسیما باید ضمن ارایه اخبار و اطلاعات درست به و دقیق به مردم به همین موازات سعی کند که در برنامه های مختلف و به شکل مستمر آنچه در گذشته بودیم را نیز به مردم نشان دهد تا عده ای یک بهشت دروغین را برای مردم تصویر نکنند؛ باید به مردم نشان دهیم که در همین چهل سال پیش مردم ما به رغم تبلیغات عظیم شاه چه زندگی اسفباری داشتند؛ باید مردم را با واقعیات آشنا کنیم تا این چنین دوران گذشته که سرشار از نکبت و ظلم و استضعاف مردم بود برای نسل جوان ما به یک دوران باشکوه تصویر نشود.

در گذشته در روستاهای ما یک ماشین هم نبود و اگر کسی بیماری اورژانسی پیدا می کرد مرگ را در مقابل خود می دید؛ در همین قم مردم با درشکه جابجا می شدند و بار آنها با الاغ جابجا می شد؛ در همین شهر قم مردم با آبی که از آب انبارهای غیر بهداشتی که هرچیزی در آن یافت می شد استفاده می کردند؛ باید با نشان دادن این اوضاع مردم را با واقعیات آشنا سازند.

 

ناشکری کنیم خداوند نعمت انقلاب را از ما می گیرد

عضو مجلس خبرگان رهبری بیان کرد: این سنت الهی است که ملتی که قدردان نعمت بزرگ خداوند نبود از آن نعمت محروم خواهد شد و قطعا اگر قدردان انقلاب نباشیم و دستاوردهای آن را ندید بگیریم از این نعمت محروم می شویم؛ دعوای آمریکا با ما نیز به حسب همین دستاوردها است؛ آمریکا گرگی است که از پاره پاره کردن ملت ها به خصوص ملت ایران سیر نمی شود؛ آنها روزگاری 50هزار مستشار در ایران داستند که حق بدی آب و هوا و شرایط سخت را در ایران دریافت می کردند؛ این درحالی است که کشور ایران یک کشور چهار فصل است و مناطقی چون ایل گلی تبریز پاتوق آنها بود؛ ولی با این وجود حق توحش می گرفتند؛ قاعده استمعمار آن است که نگذارند کشور مقدصد از جایش تکان بخورد؛ آنها همیشه خواستار یک رعیت توسری خور هستند و قطعا اگر انقلاب نبود ملت ما تحت یوغ و چپاول همه جانبه آمریکایی قرار داشت و کسی هم جرات مقاومت نداشت.

وی گفت: نباید فراموش کنیم که زمانی که وقتی می خواهید گرگ را از رمه دور کنید، هزینه و خرج بردار است؛ گرگ چنگ می زند و آسیب های فراوان به بار می آورد؛ گناه ملت در این جنگ تحمیلی همین بود که یک مطمع پر ازنعمتی را می خواست از حلوق آمریکا در بیاورد؛ اگر نگاهی به خاطرات افرادی چون فرح و مادر او.. بیاندازیم می بینیم که کشور ما در اختیار آمریکایی ها بود و خاندان پهلوی با درآمد این ملت مشت مشت الماس و برلیان و طلا را به غربیان می دادند و این درحالی است که هیچ دردی از این مردم دوا نکردند؛ مردم دو زمان می فهمیدند که حکومت دارند؛ اول زمانی که وقت سربازگیری بود و دوم در هنگام انتخابات نمایشی که شناسنامه ها را می گرفتند و می گفتند که می خواهیم برایتان نمایند تعیین کنیم.

وی اظهارکرد: گاهی اوقات می گویند که چرا با دیگران جنگ کردید؛ این سخن از کسانی صادر می شود که با واقعایت زندگی نمی کنند؛ کشور ما پس از انقلاب به کسی تعرض نکرد بلکه محل تهاجم وقع شد و از خود دفاع کرد؛ همین الان هم در جنگ های منطقه اگر تعرضی واقع نمی شد و ممالک همسایه و اسلامی و حتی خود ما در معرض خطر قرار نمی گیرد کشور ما در عراق و سوریه حضور پیدا نمی کرد؛ این حضور نیز بنا به دعوت این کشورها و با هدف رفع این فتنه بزرگ بود؛ امروز ایران تنها کشوری است که می تواند از استقلال واقعی سخن بگوید.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم بطحایی

 

هیچ ملتی مثل ملت ایران پای امام خود نماند، قدرشان را بدانیم

وی یادآورشد: ملت ما هم تلاش کند که سوژه دست دشمن ندهد؛ خوشبختانه ملت ما با اسلام مخالف نیست و در اوج اعتراضات نیز تعرضی به اسلام نداشتند؛ بلکه می خواهند که مسئولین در اجرای قوانین و مدیریت کشور قوی تر عمل کنند؛ نظام ما در حوزه قوانین و سیستم کاری بی نظیر است و اگر کسی فکر کند می تواند آن را کنار بزند و بهتر از آن را بیاورد عین بی عقلی است؛ ملت هم باید در انتخاب مسئولین خود دقت کنند و امور را به انسان های قوی بسپارند تا شاهد مشکلات مدیریتی نباشند.

این استاد حوزه بیان کرد: از حبوط عالم تا زمان پیامبران بزرگ و ائمه هیچ ملتی با امامش مثل ملت ما نمانده است و هیچ امامی چنین امتی به خودش ندید؛ امام علی(ع) از دست مردم خود فریاد می زدند و از دست لجاجت و نرو بودن مردم زمان خویش دل خون بودند؛ این مردم ما در انقلاب شهید دادند و حتی دانش آموزان ما هم به هر راهی متوسل می شدند و برای حفظ این نظام در خون خود می غلطیدند؛ کدام امامی چنین مردمی به خود دیده است؛ باید قدر این ملت را دانست.

وی گفت: این جوانان به حدی پاک بودند و به درجاتی از ایمان و عرفان الهی رسیده بودند که وقتی در سنگرهای آنها حاضر می شدیم گویا به مکه می رفتیم؛ به حدی این فضا دلنشین وخدایی بود نور ایمان از صورت های پاک آنها نمایان بود.

 

قدردانی از این مردم خدمت صادقانه و پرهیز از تخلفات است

عضو مجلس خبرگان رهبری یادآورشد: مسئولان باید بدانند که در نظام اسلام مدیریت های غربی معنی ندارد و آنها در واقع مسئول هستند تا امورات مرم را رفع و رجوع کنند؛ نباید به جای کار برای مردم به ساخت و پاخت های فردی بپردازند؛ این اختلاس ها از کجا می آید؟ چرا برخی به این درجه می رسند؟ چرا امروز نظارت و حراست در سیستم اداری ما کمرنگ شده است؟ در گذشته ناظرات و حراست ها مثل اجنه بودند و از بردن اسم آنها حساب کار به دست افراد متلزل می آمد؛ ولی چرا امروز نظام اداری و اجرایی ما این هم فساد خیز شده است و چرا نظارت ها به این حد از ضعف رسیده است.

وی گفت: نباید از حق گذشت که در گذشته نظام اداری در برخی نقاط خوب عمل می کرد و بعضا اثر بخش هم بود و مدیران برخی از بخش ها بسیار قوی بودند؛ در اوایل انقلاب این سیستم اداری به رغم همه مشکلات هم کار راه انداز بود و هم مشکلات کمتری داشت و هم نظارت ها بالاتر بود؛ ولی امروز سیستم اداری به شکلی نیست که رضایت مردم را سبب ساز شود و مردم نسبت به کارایی این بروکراسی ناراضی هستند.

 

ارتباط با امام

وی در خصوص ارتباط خود با حضرت امام خمینی(ره) نیز بیان کرد: ارتباط من با امام ،ارتباط استاد و شاگردی بود و بنده شاگرد امام بودم و ارادت خاصی به ایشان داشتم؛ ما به راه ایشان ایمان داشتیم و در مسیر ایشان حرکت کردیم؛ در همین رابطه در مشهد و بندرعباس و تهران گرفتار شدم، ولی از انقلاب سهمی نخواسته و نمی خواهم.

 من هم در حوزه درس خواندم و هم خدمت سربازی را طی کرده بودم و در سال 58 هم در آموزش و پرورش قم دبیر فلسفه و منطق سال آخر دبیرستان ها بودم و به دلیل این تجربیات بود که در آن زمان برای یافتن یک گزینه مناسب برای استان چهارمحال و بختیاری اتنخاب کنند و بنده به این سمت انتخاب شدم.

 شهرکرد و چهارمحال سقف ایران است و استان بسیار مهمی است؛ کمونیست ها در آن زمان در این منطقه غوغا می کردند؛ ضلع دوم بهایی ها بودند و ضلع سوم نیز مردم  و قبایل بختیاری بودند؛ در آن زمان از طرف شورای انقلاب بنده را برای این استان انتخاب کردند؛ استاندار آنجا فرار کرده بود؛ بنده نیز به حسب تجربه های ارتشی و آموزشی و حوزوی و آموزش و پرورشی که داشتم توانستم شرایط استان را تغییر دهم.

 آن موقع ژاندارمری بود و شرایط خاصی در آن منطقه وجود داشت؛ وقتی از آنها خواستم که اسحله خانه را تحویل من بدهید یک اتاقک را پس از انکار اولیه به من نشان دادند؛ ولی اگر آگاهی های نظامی و تجربیات من نبود قطعا می توانستند من را فریب دهند؛ به سروانی که آن زمان فرمانده ژاندارمری بود، گفتم از این تاریخ تحت فرمان باشد، زیرا من نماینده امام بودم؛ سعی کردند که با انکار این تجهیزات فضا را برای من سخت کنند؛ ولی وقتی احاطه بنده را روی اصول نظامی دیدند چاره ای جز همکاری نیافتند.

 به همراه اولین نماینده شهرکرد بود که در حزب جمهوری شهید شد به محل استانداری رفتیم؛ وی درب اتاقی را باز کرد تا سقف اسلحه بود و سپس آنها را مهر کردند؛ مهماتی ک در کانتینرهایی بودند که نام شاهنشاهی روی آنها نوشته شده بود را بدون هیچ خونریزی به سرمایه های نظام جمهوری اسلامی منتقل کردیم؛ بار دیگر از ملت فهیم چهارمحال و بختیاری نیز بخاطر همکاری همه جانبه آنها در مقطع تشکر می کم؛ در آن مقطع همه تلاش خود را برای ارایه چهره ناب از نظام اسلامی ارایه کردیم و به آنها قول دادیم که وقتی نظام مستقر شد به حقوق مردم رسیدگی می کنیم و به همین دلیل توانستیم به خوبی شرایط متشنج را مدیریت کنیم.

 پس از تحویل ماموریت در سال 75 نیز امامت جمعه گلپایگان را به عهده داشتم؛ در این سالها در هر پست و جایگاهی که فعالیت کردم سعی نمودم که از تجربیات و آموخته هایی که داشتم در خدمت به مردم چیزی کم نگذاریم و از همه مهمتر برای حضور در هیچ پست و مقامی تلاش نکردم و کیسه ای از آن ندوختم.

 در رابطه با جنگ نیز در سال اول در لشکر 21 حمزه که لشکر گارد بود حضور داشتم تا سال آخر که در جزیره مجنون که شهرک زبیدات عراق حضور داشتم سعی کردم که به وظیفه خود عمل کنم؛ جالب این است که اگر یک روز زودتر ماموریت من تمام نشده بود در لشکر ذوالفقار شهید می شدم.

 

انقلاب و ارزش های انقلابی

 انقلاب انفعال است؛ انقلاب به معنی دگرگونی است؛ در ایران یک دگرگونی بوجود آمد؛ دگرگونی سیاسی، نظامی، اقتصادی، صنعتی و اجتماعی؛ استقلال به این معنی بود که دیروز فرهنگ ما از غرب دیکته می شد و اقتصاد ما درجا می زد؛ سیاست ما نیز صد درصد در اختیار غربی ها بود؛ همانگونه که گفتم ارتش ما یک ارتش بسته بزمی به تمام معنی بود و فضای جامعه ما یک فضای کاملا بسته بود که کسی جرات حرف زدن نداشت.

 15 سال قبل ازانقلاب دبیر بودم؛ روی دیوارهای کلاس نوشته بود که دیوار موش دارد و موش گوش دارد؛ یعنی اگر کسی کوچکترین تحرکی کند قطعا  با ساواک و شکنجه گران آن سروکار خواهد داشت؛ آن روزها در نظام آموزشی ما نیز همین مولفه ها حاکم بود؛ محرومیت ها که دیگر جایی برای سخن و گفتگو نداشت؛ انقلاب قفل ها را پای مردم و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ به خصوص فرهنگ دینی باز کرد؛ انقلاب  مذهب را آزاد کرد؛ دولت شاه به ساخت کازینو کمک می کرد ول یبرای باز کردن یک مسجد صدها اشکال می گرفت.

 انقلاب ارزش های غربی در این مملکت را به ارزش های اسلامی مبدل کرد؛ در زمان شاه یک صدم درصد از آزادی امروز را هم نداشتیم؛ ولی نباید به همین مساله بسنده کنیم یعنی باید کاری کنیم که رسما انقلابی باشیم و اسم؛ باید همان حساسیت های اول انقلاب روی بیت المال و کارهای خدایی و خالصانه و دوری از تجملات و... را به یاد آوریم و در واقع انقلابی باشیم؛ باید روی ارزش هایی که به خاطر آنها هزینه های انسانی و مادی و .. دادیم پایبند باشیم.

 

تحول در حوزه و حوزه انقلابی

 اگر بخواهیم تحولی اساسی را در حوزه شکل دهیم،‌ابتدا باید روی مساله ورودی های حوزه متمرکز شویم؛ درست  از آمارهای ثبت نام و ورودی های چند ده هزار نفری خرسند می شویم؛ ولی باید به انگیزه های آنها نیز توجه کرد؛ باید به طلبه های جوان ماجرای طلبه شدن اساتید و علما را تعریف کرد تا آنها بدانند که گذشتگان با چه انگیزه هایی وارد حوزه می شدند.

در گذشته در شرایطی وارد حوزه می شدیم که به ما می گفتند به شما زن نمی دهند و موارد دیگر، ولی واقعا این مسایل برای هیچ کدام از ما مهم نبود، بلکه به انگیزه خدا و ائمه(ع) و عشق به این راه وارد میدان می شدیم؛ ولی امروز از ورودی حوزه باید پرسید که آیا چنین انگیزه هایی دارند یا خیر؟ البته نگاه ما به این جریان مثبت است؛ ولی باید برای تقویت انگیزه های آنها گام های جدی برداشت؛ باید کاری کرد که آنها تنها برای دفاع خالصانه از دین خدا و انقلاب گام بردارند.

یکی از اشکالات در حوزه در رسیدگی ناقص به حوزویان است؛ به دلیل گستردگی خدمت رسانی و کلان بودن این عرصه کیفیت خدمت رسانی نیز پایین می آید؛ ولی به نظر من باید با فیلترگذاری بیشتر در ورودی روی انگیزه های طلاب نیز کار کنند و از کسی که واقعا می خواهد در این عرصه به شکل کامل وکارآمد و خالصانه کار کند حمایت کنند.

من سالها فعالیت کرده ام و آماده هستم که تجربیات خود را در اختیار نهادهای حوزوی قراردهم؛ ولی مهم این است که از من نیز بخواهند ولی نظرات من همیشه مستقل است؛ شورای عالی نیز نیازمند یک کارشناس دلسوز است؛ همین امروز نیز استاد راهنمای بسیاری از دانشجویان و طلاب هستم و علاقه مند هستم که در این مسیر حرکت کنم و تجربیات خود را در اختیار نسل جوان قراردهم.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم بطحایی

 

نقش بی بدیل مرجعیت در دنیای امروز

 امروز شاهد نقش آفرینی جدی جریان مرجعیت هستیم و همگان وظیفه داریم این نهاد را تقویت کنیم؛ شاهد پیروزی های جریان مردمی عراق بودیم که با پشتوانه مرجعیت شکل گرفت؛ در جریانات عراق باید جهت مرجعیت را تقویت کنیم؛ زیرا این مسیر در طول تاریخ همیشه در مسیر اسلام ناب حرکت کرده است.

 اگر انقلاب ما نیز با جریان مرجعیت و علم گره نمی خورد به جایی نمی رسید؛ امام راحل خود یک عالم بزرگ و مرجع بودند؛ این حوزه، حوزه مرجع پرور بوده است و ما نیز باید به هر شکل از این جریان مبارک حمایت کنیم.

ارتباط من با امام و رهبری ارتباطی مشخص و عیان بوده است؛ با مقام معظم رهبری انس داشته و دارم در سالهای انقلاب هم به همه انقلابیون مانوس بودیم؛ همیشه روحیه انقلابی خود را در هر زمانی حفظ کرده ام؛  روحیه من همیشه انقلابی بوده است و همیشه به امر امام و حرکت متعالی مرجعیت حرکت کردیم تا نقصانی در این مسیر ایجاد نشود.

 در زمان فتنه 6 بهمن 42 اولین حرکت در قم به قوع پیوست زیرا شاه که می خواست در این روز به قم بیاید و سند مالکیت را به کشاورزان قم بدهد؛ امام خمینی (ره)فرمودند،‌کاری کنید که مردم از این مساله آگاه شوند و بیرون نیایند؛ من هم سردسته این حرکت شدم و با تعدادی طلاب این جریان را در آن زمان سامان دادیم.

 

ارتباط با مرحوم آیت الله هاشمی

ارتباط من با آیت الله هاشمی رفسنجانی را همه می دانند ولی باید بگویم که انسان کامل بی عیب، چهارده معصوم (ع)هستند؛ مرحوم هاشمی از همان ابتدا یک انسان متحرک بود و می توانم بگویم که از جمله اولین کسانی است که مجله مکتب تشیع را بنیان نهاد؛ ایشان در زمانی دست به قلم  و بانی حضور طلاب در این عرصه شدند، ولی  از گوشه و کنار به ایشان کنایه می زدند.

از ابتکارات ایشان مجله مکتب تشیع بود؛ فعالیت های زیرزمینی بخصوص با شهید بهشتی انجام می دادند و هدف آنها نیز روشنگری مردم بود؛ ایشان رئیس دین و دانش بود و در یکی  از خانه ها برای فرهنگیان جلسات انس برگزار می کردند که این جلسات در واقع تمرین حکومت بود؛ حتی پخش خبر نیز از این جایگاه مدیریت می شد؛ این گروه تریبون ایجاد کردند و جمعه ها در مسجد رضوی سخنرانی می کردند . از جمله سخنرانان این محفل، آیت الله مکارم بودند؛ مرحم هاشمی این فعالیت ها را مدیریت می کرد و بزرگانی چون شهید مطهری و شهید مفتح و و آیت الله العظمی مکارم شیرازی در این جریانات حضوری فعال داشتند. مرحوم هاشمی واقعا شخصیت فعالی داشت.

 مرحوم هاشمی رفسنجانی  فرد بسیار نظر بلندی بود که برخی از آن به معنی لیبرال تعبیر می کنند؛ لیبرال یک کلمه لاتین و ماقبل فناتیک است که یک فضای بسته و تنگ نظر است؛ لیبرال به دنبال یک فضای باز است و مفهوم خاص خود را در ادبیات غربی دارد.  مرحوم هاشمی خدمات بسیاری به انقلاب و کشور کرد؛ انصافا نمی توان از وسعت فعالیت های عمرانی و فعالیت های زیربنایی ایشان به راحتی گذشت؛ دشمنان همیشه بدنبال شخصیت کشی ایشان بودند و به طور کلی این کار، کار دشمن است؛ آنها شهید بهشتی را هم با همین شایعات کشتند و علیه ایشان نیز تاخت و تازهای بسیاری کردند.

عضو مجلس خبرگان رهبری بیان کرد: به عنوان دوست ایشان می توانم به برخی از خصوصیات مثبت ایشان اشاره کنم که اولین آن صبر و حلم و بردباربی بود؛ ایشان جایگاه بسیار بالایی نزد امام داشتند و رهبری نیز در یک خاطره بیان کردند که وقتی مرحوم هاشمی به مسافرت می رفتند، امام نیز می گفتند: برای ایشان گوسفند قربانی کنند.

 

دو اشتباه هاشمی

وی گفت: ایشان نکات مثبت بسیاری داشت، ولی به نظر من مرحوم هاشمی دو اشتباه کرد که با لحن تند و تیزی  به او بیان کردم و عرض کردم که نباید با رئیس جمهور قبلی این چنین طرف می شدید؛ زیرا شخصیت شما با ایشان قابل مقایسه نبود؛ به ایشان گفتم که باید موضع دیگری در آن مقطع اتخاذ می کردید نه اینکه یک ستاد تشکیل بدهید و یک مشت افراد معلوم الحال به آنجا تردد کنند.

وی اظهارکرد: دومین اشتباه نیز آن بود که به ایشان عرض کردم،‌اگر من جای شما بودم به صبیه ام می‌گفتم که در حدود سیره نبوی و محدوده خاص خود حرکت کند؛ مرحوم هاشمی به دنبال پولی از نظام نبود زیرا ایشان از پیش از انقلاب نیز سرمایه داری بودند که به انقلابیون پول هم می دادند؛ من با ایشان دوست بودم و ارتباط خانوادگی داشتیم؛ پس از رحلت ایشان یک شب برای تسلیت به محل زندگی ایشان رفتیم که والله بسیاری حاضر نیستند در آن خانه زندگی کنند.

گفت و گو : محسن صفری

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha