چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۴:۰۰
چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟

حوزه/ گاهی جامعه دچار جهل می‌شود و قدرت تشخیص هم ندارد! بنابراین باید جامعه را بیدار کرد. شما زیارت اربعین را بخوانید. امام‌ صادق (ع) می‌فرماید: حسین جان، تو جان دادی «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادُکَ مِنَ الجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ».

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در کتاب «ره توشه راهیان نور» ویژه محرم الحرام 1440، به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.

انگیزۀ قیام امام حسین(ع)

اشاره

حادثۀ عاشورا در ساعاتی محدود، در سرزمین تفتیدۀ عراق و در آوردگاه و نبردی نابرابر بین دو جبهۀ عزت و ذلّت، و ارزش و ضد ارزش به وقوع پیوست. از آن حادثه، روزگاران زیادی سپری شده و هر کسی این حادثه را بر اساس دیدگاه خود تحلیل و آن را نقد و بررسی کرده است. بهترین راه شناخت اهداف امام‌ حسین7، اطلاع از انگیزه ایشان و جریان‌هایی که منجر به این حادثۀ خونین و ماندگار شد، و نیز پرداختن به کلمات آن امام بزرگوار است. قبل از شنیدن نظریات و تحلیل‌های دیگران، می‌توانیم با مراجعه به سخنان ابا‌عبد‌الله7، این قیام و تحلیل آن را از زبان ایشان بررسی کنیم. در این‌جا به پنج انگیزۀ مهم ابا‌عبد‌الله با ذکر پنج مثال از کلمات ایشان یا ائمه معصومین: پرداخته خواهد شد.

چرا ابا‌عبد‌الله7 قیام کرد؟

۱. انگیزۀ دینی

انگیزۀ دینی، یعنی اقامه‌ و حفظ دین که حفظ دین در رأس همۀ امور است. امیرالمؤمنین7 می‌فرماید: «ای مردم، مواظب باشید دین و آیین‌تان را حفظ کنید». هر کس متدین باشد، جامعۀ دین‌دار می‌شود و اگر خطایی هم در این جامعه صورت بگیرد، بهتر از آن جامعه‌ای است که بی‌دین باشند، اما به ظاهر، کارهای خوب انجام دهند؛ زیرا دین و اعتقادات باید در همۀ جامعه و تمام ابعاد، جریان داشته باشد. نخستین انگیزۀ ابا‌عبد‌الله، انگیزۀ دینی بود و شاهد این مسئله، همان جمله‌ای است که امام‌ در نامه‌ای به مردم بصره و به پنج تن از سران آن‌جا نوشته بود. من کاری به عکس‌العمل رؤسای قبایل بصره ندارم؛ زیرا  عکس‌العمل خوبی نداشتند و آن‌گونه که باید، پاسخ مثبتی ندادند؛ کار اصلی من با پیام این نامه است:

«إِنِّي أَدْعُوكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى نَبِيِّهِ فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَتِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ».[1]

نامه دو سطر بیشتر نبود و مضمونش این است:

مردم بصره، مردم دنیا، دو اتفاق در عالم افتاده است:

۱. سنت پیامبر9 زیر پا گذاشته شده است؛

۲. در دین، بدعت گذاشته شده است.

 خطری از این بالاتر نیست؛ زیرا پیامبر خودش فرمود: «ای مردم! سنت مرا حفظ کنید». امیر‌المؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «ای مردم! ستون و استوانۀ سنت و کتاب خدا را حفظ کنید». سنتی که 23 سال بعد از بعثت، پیامبر9 برایش زحمت کشید و این همه روایات، احادیث، کلمات و … ایراد فرمود. مگر سنت پیامبر9 چه بود؟

یکی از سنت‌های پیامبر9 این است که حاکم باید عادل باشد. و اینک حاکم، یزید است و بسیار ظالم. یکی دیگر از دیگر سنت‌های پیامبر9، محبت اهل‌بیت است. ایشان فرمود: مزد رسالت من، مودّت بستگان و اهل‌بیت (قربی) من است.

این چه محبتی است که اباعبد‌الله را در بیابان‌های حجاز و کوفه، این‌گونه با خانواده‌اش می‌چرخانند و به خاندان ایشان جسارت می‌کنند؟ آیا بهتر از این هم می‌شود سنت را زیر پا گذاشت؟ بعد از جریان شهادت اباعبد‌الله از انس‌‌بن‌مالک پرسیدند: چقدر از سنت پیامبر9 مانده است؟ گفت: من با پیامبر9 سال‌ها محشور بودم فقط همین نمازی که مردم می‌خوانند و شهادت «ان لا اله ‌الّا ‌الله». دیگر هر چه نگاه می‌کنم، سنت پیامبر9 را نمی‌بینم. سنت پیامبر9 محبت اهل‌بیت وحکومت عدالت بود. سنت پیامبر9 چیزی نیست که اکنون در جامعه وجود دارد و در حالی که نیم قرن از رحلت آن حضرت گذشته است، این همه ظلم، تعدی، شراب‌خواری و جنایت باشد.

بدعت چیست؟ هر چیزی که خداوند به آن نفرموده و پیامبر9 به آن اشاره نکرده است در دین نیست و اگر کسی چنین امری را به اسم دین به مردم ارائه دهد، بدعت است. گاهی کسی به طور ذوقی مطلبی را بیان می‌کند و می‌گوید این ذوق خود من است و ممکن است در قالب شعر، نکته، مطلب یا یک برداشت باشد، اما اگر کسی چیزی را که جزو دین نیست وارد دین کند و به آن بیفزاید به آن بدعت می‌گویند. ما در طول تاریخ با بدعت‌های زیادی مواجه بوده‌ایم. در هنگام رحلت پیامبر‌اکرم9 و حتی پیش از آن، ایشان گاهی دست‌هایشان را بالا می‌بردند که نوشته‌اند زیر بغل‌های مبارکشان پیدا می‌شد و می‌فرمود: «ای مردم، عده‌ای درمورد من سخنان باطل می‌گویند و هر کس درباره من سخنان باطل و دروغ بگوید، جایگاهش در آتش است. پیامبر اکرم9 مرتب این خطر را متذکر می‌شدند. چقدر روایت به ‌نام پیامبر9 جعل کردند و چقدر تفسیر آیات قرآن را جابه‌جا کردند. روزی شخصی نزد معاویه می‌آید و از او پولی می‌گیرد و  آیه‌ای را که در شأن علی بن ابی‌طالب است می‌گوید در شأن ابن‌ملجم نازل شده است. فضایل امیرالمؤمنین را پنهان کردند و برای ديگران، فضایل و مناقب فراوان تراشیدند. همین چیزها بدعت است. امروز هم فرقی با گذشته ندارد و اگر کسی سنت پیامبر9 را زیر پا گذاشت، در دین بدعت ایجاد کرده است و چنانچه  در دین، خرافه به وجود آورد و از خودش چیزی اختراع کرد و به اسم دین به خورد جامعه داد، همین پیام امام ‌حسین7 شامل حالش می‌شود.

ما در دین، تابع قرآن و سنت هستیم. عالم دینی، مرجع تقلید و مفسر کتاب و قرآن هم اگر چیزی بر ما ابلاغ می‌کنند، مستندش آیه یا حدیث است. راه حل این مشکل چیست؟ یک راه چاره بیشتر وجود ندارد: « فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَتِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي‏ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشاد»؛[2] اگر دنبالم  بیایید من شما را به سمت رشد و راه صحیح هدایت می‌کنم. اباعبدالله شبیه همین جمله را  در خطبه‌ای که در منا خوانده بود هم فرمودند.

 انگیزۀ امام‌حسین7 از آمدن به کربلا چه بود؟ انگیزۀ دینی؛ یعنی سنت احیا شود و بدعت کنار رود. البته شما می‌دانید که ما یک عمل به وظیفه داریم و دیگر، دریافت نتیجه. مؤمن وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، اما نتیجه دست ما نیست و  باید به خدا توکل کرد. اباعبدالله، تکلیف را انجام داد و نتیجه این بود که در جامعه، بیداری‌هایی به وجود آمد، قیام‌هایی رخ داد و حکومت بنی‌امیه که معاویه چهل سال برای استقرارش تلاش کرده بود، بعد از شهادت امام‌حسین7 از هم پاشید. مدتی از این حادثه نگذشته بود که قیام حرّه در مدینه و قیام توابین و قیام مختار شروع شد. من در مقام تأیید یا تحلیل و یا نفی کردن این قیام‌ها نیستم، اما سخنم این است که حتی بعضی از صاحب‌نظران گفته‌اند  در عصر عاشورا، افرادی در کربلا فریاد زدند و گفتند: خون حسین، خون مظلوم بود و  باید برای اعاده و انتقام از خون مظلوم قیام کرد. مردم کوفه به دور سلیمان بن صُرد‌ خُزاعی گرد آمدند. وقتی بنی‌اسرائیل موسی را تنها گذاشتند و به دنبال گوساله سامری رفتند، او به آنها گفت: gظَلَمْتُم اُنْفُسَکُم بِاتِّخاذِکُم العِجْلf؛[3] شما به خودتان ظلم کردید چون خدا را رها کردید و بت‌پرست شدید. سلیمان بن صُرَد‌ خُزاعی این آیه را در جمع توّابین کوفه خواند و گفت: ما اشتباه کردیم که امام‌ حسین7 را تنها گذاشتیم و به عده‌ای اجازه ندادیم که با او همراه شوند و عده‌ای دیگر هم کوتاهی کردند. او گفت: gظَلَمْتُم اُنْفُسَکُم فَتوبوا إلی بارِئکُمf؛[4] ای مردم! توبه کنید. لذا نوشته‌اند: آن‌ها آمدند و کنار قبر اباعبدالله گریه و عزاداری کردند و  از همین جا بود که قیام توابین شکل گرفت. البته بیشتر این نهضت‌ها به نتیجۀ مطلوب نرسیده است، اما انگیزۀ آن‌ها، انگیزه‌ای دینی بود.

2. انگیزۀ اجتماعی

اگر جامعه دچار انحراف شد، امام بايد اين انحراف را ریشه‌کن و جامعه را به راه راست هدایت کند. دومین انگیزه، طبق نقل مشهوری که در نامۀ ایشان به محمد حنیفه آمده، اصلاح جامعه است. امام نوشته‌اند: «اِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلَبِ الاِصلَاحِ»؛[5] من قیام کردم تا اصلاحات را ایجاد کنم. انسان، اصلاح را کجا به کار می‌برد؟ آیا اگر ساختمانی خراب باشد و آن را از ریشه درآورند و دوباره بسازند به آن اصلاح می‌گویند؟ همانا اگر جایی اصلاح شده بود و آن را خراب کردیم، دیگر به آن اصلاح نمی‌گویند. اصلاح هر چیزی برحسب ویژگی‌های آن است؛ مثلاً اصلاح ساختمان به این است که پایه‌ها و سقفی محکم داشته باشد و دیوارهای آن استوار باشد. معنای اصلاح این است. به مطلبی که عرض می‌کنم خوب دقت فرمایید. گاهی رابطۀ‌مان با خدا نیز در هم می‌پیچد و ما باید این رابطه را اصلاح کنیم. روایاتی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله:

«مَنْ اَصْلَحَ ما بَیْنَه و بَینَ اللهَ اَصْلَحَ اللهُ ما بَیْنَه و بَیْنَ النّاس»؛[6] هر کس رابطه خودش را با خدا اصلاح کند، خدا رابطه‌اش را با مردم اصلاح می‌کند. این یعنی چه؟ یعنی کاری می‌کند که نزد مردم، محبوب شود. خداوند متعال می‌فرماید: «رابطه‌تان را با من اصلاح کنید و اگر این رابطه اصلاح شد، gإنَّ الّذین آمنوا و عَمِلوا الصّالحات سَیَجْعَلْ لَهُمُ الرَّحمنَ وُدّاf؛[7] من (خدا) شما را محبوب جامعه قرار می‌دهم. در حادثۀعاشورا، زینب کبری3 رو به دشمن کرد و فرمود: «کِد کیْدَک»؛ هر کاری کنید، نمی‌توانید محبت ما را از دل مردم بیرون بکنید و همین‌طور هم شد.

امام سجاد7 بر منبر شام فرمودند: «ما چندین خصوصیت داریم: یکی این‌که «اَلْمحَبَّةُ فی قُلوب المؤمنین» محبت ما در دل‌های مردم است». یکی از خلفای بنی‌عباس به کنار قبر امام‌ هادی7 رفته بود. وزیرش گفت: قربان، قبر پدرت این‌جاست و همانا تخریب شده است. او از شنیدن این سخن به هم ریخت و گفت:  قبر امام شیعیان و مسلمانان با این‌که بودجۀ خاصی برای آن در نظر گرفته نشده، بسیار زیبا و شکیل می‌باشد. به چه علت این‌گونه است؟ گفت: برای این‌که این‌ها در دل مردم جا دارند.

 مردم از زندگی خود برای ضریح امام‌ حسین7 ونیز برای اصلاح رابطه‌شان با خدا هزینه می‌کنند. وقتی امام کاظم7 با هارون‌الرشید در مکه ملاقات کرد به هارون گفتند: این آقا کیست؟ گفت:«هُوَ إمامُ القُلوب»؛ این آقا جایش در دل مردم است. محبت را که نمی‌شود از دل بیرون راند. شما ببینید امروز در دنیا با این تهدیدهایی که وجود دارد، در پاکستان، هندوستان، انگلستان، عراق و در همه دنیا عزاداری اباعبدالله برپاست! کدام جریان سیاسی است که مردم را به این عزاداری‌ها ترغیب می‌کند؟ کدام جریان منسجم، مردم را به کوچه و خیابان می‌کشاند؟ واقعاً مردم از جان خود مایه می‌گذارند و این همان است که زینب کبری3 فرمود: «کِدْ کَیْدَک»؛ هر کاری می‌خواهی بکنی، بکن.

دومین انگیزه، انگیزۀ اجتماعی است.گاهی رابطه آدم با خدا دچار نقص می‌گردد و گاهی رابطه انسان با مردم به هم می‌ریزدو آن را باید اصلاح کرد که به این می‌گویند: اِصلاحُ ذَاتِ‌البَینْ. امیرالمؤمنین7 می‌فرماید: اگر رابطه‌تان را با مردم اصلاح کنید، از یک عمر عبادت و بعضی گفته‌اند از یک سال عبادت بهتر است. «اِصلَاحُ ذَاتِ البَینِ اَفضَلُ مِن عَامَةِ الصَّلاةِ وَ الصّیام»؛[8] اگر بتوانید رابطۀ دو نفر را بهبود بخشید، بهتر از یک سال یا یک عمر عبادت، نماز و روزه است. برادران عزیز و خواهران گرامی! این پیام عاشوراست. بیایید رابطه‌ها را اصلاح کنیم و اگر کینه‌، کدورت و اختلافی هست کنار بگذاریم! این یک نوع اصلاح است؛ اصلاح رابطه با مردم. نظام حاکم بر جامعه باید نظام اصلاح‌شده و دینی باشد. چرا ما از خود امام ‌حسین7 دلیل قیام را نخواهیم؟ خیلی از افراد تحلیل کرده‌اند که آقا براي حکومت آمد! باید به این افراد بگوییم: خیر! امام ‌حسین7 برای تکلیف آمد! برای عدم بیعت با یزید آمد. خیلی‌ها در این زمینه کتاب نوشته‌اند؛ مسلمان‌، غیرمسلمان‌، شیعه و غیر‌شیعه، ولی بهترین منبع و مأخذ براي پی بردن به انگیزۀ امام، کلام و خطبه‌های خود ایشان است.

3. انگیزۀ فرهنگی

گاهی جامعه دچار جهل می‌شود و قدرت تشخیص هم ندارد! بنابراین باید جامعه را بیدار کرد. شما زیارت اربعین را بخوانید. امام‌ صادق7 می‌فرماید: حسین جان، تو جان دادی «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادُکَ  مِنَ الجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ».[9] دیده‌اید وقتی کسی در دریا در حال غرق شدن است و نجات‌غریق‌ها می‌آیند تا او را نجات دهند چقدر خوشحال می‌شود؟! امام ‌صادق7 جامعه را به گرداب جهل تعبیر کرده است و کسانی را که در این گرداب هستند به آن کسی که دارد غرق می‌شود تشبیه کرده است و امام ‌حسین7 را به فرد امدادرسان و نجات‌غریق! ایشان می‌فرماید: جد ما قیام کرد تا مثل کسی که غریق را از آب نجات می‌دهد، جامعه را از گرداب جهل نجات دهد!

وقتی ابوالعباس سفاح به قدرت رسید، برخی نزد او آمدند و گفتند: ما فامیلی برای پیامبر9 غیر از بنی‌امیه نمی‌شناختیم! ببینید تا چه حد تبلیغات کرده بودند! امیرالمؤمنین7 در جنگ صفین دید جوانی در حال کارزار و جنگیدن، قرآن می‌خواند. جلو آمد و فرمود: چه می‌خوانی؟ جوان گفت: یا ابَا‌الْحسن، دارم سوره نَبَأ می‌خوانم. gبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم عمَّ یَتَسائَلونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظيم‏f؛ مردم در خصوص نبأ عظیم مورد سؤال واقع می‌شوند! معنایش این است که باید درمورد نبأ عظیم پاسخ دهید. نبأ عظیم، یعنی خبر بزرگ. خبرهای بزرگ زیاد است. یکی از آن‌ها خبر قیامت و معاد می‌باشد و مصداق دیگر آن در زیارت‌نامۀ امیرالمؤمنین و حتی در مفاتیح هم آمده که خود امیرالمؤمنین است. امام علی7 فرمود: «أنا نَبَاءالعظیم؛[10] من خبر عظیم هستم!» تو داری با مصداق این آیه می‌جنگی و قرآن هم می‌خوانی؟ این جهل و دروغ است. این امر را باید از جامعه زدود. جهل‌زدایی و آگاهی‌بخشی یک وظیفه است و مردم باید بدانند اثرات دین‌داری، تقوا،حجاب و روابط صحیح چیست. مشکلی که ما اکنون در جامعه داریم این است که گاهی نوجوانان و جوانان ما به برخی ارزش‌های دینی بی‌توجه‌اند.

من آماری را در مورد یکی از استان‌های کشور در قالب پایان‌نامه دیدم که چرا جامعۀ آماریِ جوان و نوجوان در آن استان در مورد برخی از مسائل دینی، سست و بی‌تفاوت‌اند و بسیاری از علت‌هایی که بیان شده بود به جهل جوانان و نوجوانان درمورد دین برمی‌گشت. بسیاری گفته بودند مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد. ما نماز بخوانیم یا نخوانیم، او خداست و نیازی به نماز ما ندارد. حتی اگر تمام کائنات کافر و بی‌دین باشند مگر بر عظمت و کبریای او گردی می‌نشیند؟ برای چه نماز بخوانیم؟ چه نیازی به این سجده و رکوع ماست؟ این ندانستن و جهل است! ارتباط یافتن و وصل شدن رودخانه به دریا دلیل نیاز دریا نیست! بلکه نیاز رودخانه است! و اگر وصل شد ماندگار می‌شود. عبد اگر به خالق وصل شدخودش را بالا برده است،زيرا وصلِ به باقی، فانی را ماندگار می‌کند و نزدیکی به خدای غفور، رفیق، شفیق و مهربان به انسان، رفق و مهربانی و شفقت می‌دهد.

 متأسفانه یکی از مشکلات حاد در جامعۀ ما معضل بدحجابی است. خیلی از همین دانشجویان، جوان‌ها و نوجوان‌هایی که حجاب را رعایت نمی‌کنند، اعتقادات خوبی دارند! و الزاماً هر بدحجابی در مسیر فساد نیست. اتفاقاً غیورند! و خانواده‌هایی دارند که مقیدند، اما این مسئله به صورت یک فرهنگ و ساختار شده است. فرد می‌گوید: خانوادۀ ما این‌گونه است یا در فامیل ما رسم این‌طور است یا این‌که در زندگی و ساختار خانوادۀ ما، رابطۀ دخترخاله و پسرخاله مثل رابطۀ خواهر و برادر است و یکدیگر را نامحرم نمی‌دانیم. مگر دختر خاله هم مثل خواهر است؟ درست است، از نظر ارزش و احترام مثل خواهر است ولی اسلام در این بین، حریم گذاشته است و همه ملزم به رعایت آن حریم هستیم! و مرزشکنی ممنوع است! بسیاری اوقات، این امر ناشی از نداشتن اطلاع کافی است. من گاهی با پدران و همسران این افراد صحبت و از آن‌ها سؤال کرده‌ام: آیا راضی هستید دختر، یا همسر شما با این وضع در کوچه و خیابان، توجه‌های زیادی را به خودش جلب کند؟ می‌گویند: خیر! خیلی وقت‌ها هم می‌بینید حساس است و غیرت دارد. می‌گویم: شما بخواهید یا نخواهید، بخشی از این بهره‌مندی را در اختیار مردم و جوان مجرد قرار داده‌اید. بالاخره این رقم پوشش، بسیار محرک است. اگر درِ عطر باز شد نمی‌شود به بوی عطر بگویی بیرون نیا. پس باید در عطر را مسدود نمایی! تو اگر درّ و صدف را از محل حفاظت در محل روباز گذاشتی، جلوی هزار دزد را که نمی‌توانی بگیری! اما خودت می‌توانی حفاظ برای دُرّت ایجاد کنی! تو نمی‌توانی در خیابان به همه بگویی نگاه نکن، ولی می‌توانی خانواده‌ات را با حجاب بیرون بیاوری. پس این یک ارزش است.

طبق نقل، زینب کبری3 آمد کنار آن دختربچه‌ای که داغ دیده و پدرش را از دست داده بود و گرسنه و تشنه، در بیابان مسیر را گم کرده بود. تا عمه بالای سرش آمد، گفت:‌ عمه جان، یک قطعه پارچه بده تا من سرم را بپوشانم! با این‌که شاید این بچه تکلیفی نداشت. آن‌طور که مشهور است، کنار بدن اباعبدالله بود، گرچه اعتقاد خود من این است که حجاب زینب کبری3 و اهل‌ بیت:،‌ روز عاشورا و حتی بعد از آن‌ کنار نرفته و کسی نتوانسته است چهره و موی آن‌ها را ببیند، اما با این فرض ببینید دختر اباعبدالله گله و شکوه و درد دلش با پدر این است که بعضی‌ متعرّض حجاب آن‌ها شده‌اند!

خوشا به حال آن کسانی که حُرّوار فرصت‌یاب بودند،نه مانند عبیداللّه حرّ جعفی ‌فرصت‌سوز و نه مثل عمر سعد فرصت‌طلب. تاریخ می‌گذرد. امروز نه عمر سعد در جامعه است نه عبیدالله حرّ جعفی و نه حرّ بن یزید ریاحی. چرا ما این‌ها را به سه شاخه تقسیم می‌کنیم و می‌گوییم حرّ، فرصت‌یاب، عبیدالله حرّ جعفی فرصت‌سوز و عمرسعد فرصت‌طلب بود؟ چون حرّ از مرکب عاشورا برای هدایت خود استفاده کرد، عبیدالله حرّ جعفی، مرکب عاشورا را سوار نشد و آن‌گونه از کاروان عقب ماند و عمرسعد خواست از این مرکب به ری برسد و نرسید! مولای ما و شما، اباعبدالله فرمود: هر کس بخواهد از گناه به هدف و خواستۀ خود برسد، بداند که کوچۀ گناه بن‌بست است! عمرسعد از کوچۀ گناه به ری نرسید، خولی از کوچۀ گناه به ثروت نرسید! شبث بن ربعی از کوچۀ گناه به قدرت نرسید. تاریخ را ببینید. صدام چقدر خیانت کرد‌؟ چقدر عالِم و مسلمان و متدین و بی‌گناه را به قتل و شهادت رساند؟ عاقبتش چه شد؟ درست است که صبر خدا زیاد می‌باشد و گاهی طول می‌کشد، اما عاقبتِ این کوچه، بن‌بست است.

پس سومین انگیزۀ اباعبدالله، انگیزۀ فرهنگی به معنای جهل‌زدایی است. جوان ما اگر بداند اثر گناه و بدحجابی چیست و اثر عبادت چیست، بدان مسائل علاقه‌مند می‌شود. ما باید این آثار را برای جوان تبیین کنیم. قرآن نیز هرچه توصیه می‌کند، بلافاصله اثرش را هم بیان می‌کند؛ مثلاً gأقِمِ‌الصّلوة لِذِکْریf؛ نماز  بخوانید تا یادِ من بیفتید. روزه بگیرید، تقوایتان زیاد می‌شود، زکات و خمس بدهید، مالتان پاکیزه می‌شود. اگر همدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید و تهمت نزنید، جامعۀ‌تان سالم می‌ماند! خود قرآن، آثار را شمرده است:«اَلَّلهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحبِسُ الدُّعَاءَ».[11]  گناهانی هستند که باعث می‌شود دعایتان مستجاب نشود، یا نعمت بر شما فرود نیاید. این جهل‌ها باید زدوده شود. جامعۀ زمان امام حسین7 گرفتار جهل بود و خیلی از آن‌هایی که به سرزمین کربلا آمده بودند، واقعاً قضایا را نمی‌دانستند و قدرت تحلیل هم نداشتند. مردم شام، واقعاً تصورشان این بود که باید ورود اهل‌بیت را جشن بگیرند، چون افرادی که علیه حکومت برحق (به زعم آن‌ها) قیام کرده‌اند کشته شده‌اند، اما خطبۀ امام سجاد7 و سخنان زینب کبری7 جهل‌زدایی کرد.

4. انگیزۀ سیاسی

جامعه باید امامش را بشناسند و بداند که هر کسی نمی‌تواند آن را اداره کند. امام خمینی; فرمود: ثمرۀ عملی تمام فقه، حکومت اسلامی است. همچنین فرمود: حکومت اسلامی و ولایت فقیه، تصورش تصدیق می‌آورد. روشن است که جامعۀ اسلامی چگونه باید اداره شود؛ با قوانین اسلامی. قوانین اسلام را چه کسی می‌داند؟ پیامبر خدا، ائمه و بعد از ائمه، کارشناسان دینی. اگر خواستند یک بیمارستان را با قوانین پزشکی اداره کنند، یک مهندس (مثلاً مهندس نفت) را به ‌عنوان رئیس بیمارستان به کار نمی‌گیرند. همچنین اگر خواستند یک بیمارستان را از نظر مهندسی پی‌ریزی کنند، یک جامعه‌شناس و تاریخ‌دان را مهندس ناظر ساختمان قرار نمی‌دهند! و باید کسی باشد که در رشتۀ عمران تحصیل کرده و کارشناس باشد! این امری بدیهی و مشخص است. عجیب است که همه‌ جا دنبال متخصص هستند، اما در امر دین، همه متخصص می‌شوند و در مسائل شرعی، همه صاحب‌نظر می‌شوند. چطور شما برای فراگیری علم ساختمان، رشتۀ عمران را دنبال می‌کنید و برای کارهای برقی، دنبال مهندس الکترونیک می‌روید یا برای درمان بیماری‌ها دنبال پزشکان متخصص می‌روید، ولی دین آن‌قدر مظلوم است که باید یزید و معاویه متخصص دین شوند یا کعب‌الاحبار، مفسر قرآن شود؟! جایی که امام صادق7 هست، چرا دیگران باید اظهار نظر کنند؟ جایی که اباعبدالله هست، چرا آن‌ها به خود اجازۀ این‌گونه گستاخی‌ها را می‌دهند؟ انگیزۀ چهارم، انگیزۀ سیاسی است. نامه‌ای که امام حسین7 به مردم کوفه نوشت، بدین مضمون است:«فَلَعَمرِی مَاالاِمَامُ الَّا الحَاکِمُ العَامِلُ بِالکِتَابِ وَ الآخِذُ بِالقِسطِ وَالدَّائِنُ بِالحَقِّ وَالحَابِسُ نَفسَهُ؛[12] به جان خودم سوگند، امام و پيشوا كسى نيست مگر آن‌كه بر اساس كتاب خدا حكومت كند، عدل و داد را بر پا دارد، پايبند دين حق باشد و خود را وقف در راه خدا كند».

5. انگیزۀ شخصی

گفتند: امام خروج کرده! و به تعبیر آن‌ها از مسیر خارج شده است. پس باید اباعبدالله به دنیا بگوید من کیستم؟ می‌دانید چرا روز عاشورا این‌قدر خطبه خوانده و چرا محاجّه کرده است؟ گاهی می‌فرمود: بروید از اصحاب بپرسید. از اباسعید و جابر بپرسید. من کیستم؟ چرا خون مرا می‌ریزید؟ گاهی می‌فرمود: در تمام دنیا اکنون پسر پیامبری غیر از حسین وجود دارد؟ آیا پسر پیامبری غیر از امام حسین7 در حادثۀ سال ۶۱ هجری کربلا و واقعۀ طف که از فاطمۀ زهرا3 باشد وجود داشت؟ امام حسن7 که به شهادت رسیده بود و بقیه نسل ایشان از حضرت زهرا3 به پیامبر9 نمی‌رسید.

این پنج محوری بود که خیلی خلاصه عرض کردم.

سؤال: انگیزۀ اباعبدالله از آمدن به کربلا چه بود؟ قبل از هر مکاشفه و تحلیلی، سراغ کلام خود ایشان بیایید: انگیزۀ دینی! نامه به مردم بصره. می‌خواهم سنت احیا گردد و بدعت زدوده شود.دوم، انگیزۀ اجتماعی. می‌خواهم خرابی‌ها را اصلاح کنم.سوم، انگیزۀ فرهنگی. می‌خواهم جهل از جامعه زدوده شود.چهارم، انگیزۀ سیاسی. می‌خواهم مردم بدانند چه کسی باید حاکم شود. حاکم باید قرآن‌شناس و آشنای به دین باشد. پنجم، انگیزۀ شخصی.

البته این‌ها خیلی دوست داشتند قضیه کربلا همان‌جا بسته شود و دیگر چیزی از آن‌جا بیرون نرود، اما همان سوگواری‌ها و عزاداری‌ها، عاشورا را زنده نگاه داشت. وقتی زینب کبری3 در گودال قتلگاه، روضه خواند، دوست و دشمن گریه کردند! وقتی ام‌السلمه در مدینه، واحسیناه گفت، تمام افراد مدینه با واقعۀ کربلا آشنا شدند. وقتی کوفیان در دروازۀ کوفه اشک ریختند و هنگامی که سیدالساجدین7، بالای منبر شام فرمود:«أنا ابْنُ العَطشان بِکَربلا»؛ پدر مرا با لب تشنه در کربلا کشتند! همچنین زمانی که فرمود: من پسر آن کسی هستم که بدنش را عریان کردند، منطقۀ شام غرق در عزا شد. نزدیک به 34 یا 35 سال، امام سجاد7 هر افطار و غیر افطار اگر آب یا غذا آوردند، صدا زد:« قُتِلَ ابْنُ رسول الله عَطْشانا». ایشان می‌فرمود: مردم دنیا، من با نگاه به آب به یاد لب‌های تشنۀ پدرم، با نگاه به غذا به یاد گرسنگی او و با نگاه به اطفال صغیر، یاد غربت علی‌اصغر می‌افتم. این‌ها باعث شد فرهنگ کربلا زنده بماند و همه‌گیر شود.

هدف امام حسین7 جای خود، اما خود عزاداری و گریه جزو اهداف است. خود گریه هدفمند است. چون نتیجۀ گریه بر اباعبدالله، آشنایی با مکتب اوست.

چرا مردم گریه می‌کنند؟ یکی از دوستان اهل منبر ما گفت: من در ایتالیا منبر بودم. جمعیت زیادی هم از عرب‌های لبنان و عراق پای منبر می‌آمدند. می‌گفت: آن کسی که باشگاه را از او اجاره کردیم یک مسیحی بود. وی تمام ده شب به مراسم می‌آمد و ما را تماشا می‌کرد. شب دهم، بعد از سخنرانی و مداحی و وعظ و عزاداری مرا صدا زد و گفت: در این باشگاه چه خبر است؟ من این‌جا را برای جشن‌ها اجاره می‌دهم؛ برای برنامه‌هایی از قبیل میتینگ‌ها و ملاقات‌ها. چرا ده شب است می‌نشینند و گریه می‌کنند؟ تو به آن‌ها چه می‌گویی که این‌قدر گریه می‌کنند؟ چرا این‌قدر اشک می‌ریزند و بر سر و صورت خودشان می‌زنند؟ ایشان گفت: با این‌که خسته بودم، شروع کردم برای او از پیامبر اکرم گفتم: نبی ما رسول الله است. پیامبر ما دختری داشت به نام فاطمه که تنها یادگارش بود. این دختر، دو تا پسر داشت به نام حسن7 و حسین7. پیامبر9 آن‌ها را روی شانه و زانو می‌نشاند و صورت و لب‌هایشان را می‌بوسید و به یاران خود سفارش آن‌ها را می‌کرد و به آنان احترام می‌گذاشت و اهتمام و محبت داشت. پیامبر9 از دنیا رفت،اما حرمت دخترش را نگه نداشتند، و او را به شهادت رساندند. حرمت امام حسن7‌ را نگه نداشتند و او نیز شهید شد. فرزند دومش حسین7 را در کربلا محاصره کردند. می‌گفت: یک دوره مقتل را برای او خواندم و گفتم: آب را به رویش بستند، طفل شش ماهه‌اش را جلوی چشمش کشتند، جوانش را در برابر دیدگانش «إرباً إرباً» کردند، سُم اسب بر بدنش دوانیدند و زن و فرزندش را چهل منزل در شهرها گرداندند. می‌گفت: آن‌قدر این آقای مسیحی گریه کرد که همسرش هم که آن‌جا حاضر بود گفت: من سی‌ سال است با او زندگی می‌کنم؛ تا به حال گریستن او را ندیده بودم. با او چه کردی؟ گفتم: از حسین7 برایش تعریف کردم. حسین7، قتیل‌العَبَرات است. فرمود: من کشتۀ اشک‌ها هستم: «أَنَا قَتِيلُ‌الْعَبْرَة»[13]. از اباعبدالله برایش گفتم. حسینی که گاهی پیامبر9 او را روی سینه می‌گذاشت.  دل‌ها را روانۀ کربلا کنید. در کربلا چه خبر بود؟  باید قاعدتاً روضه را از زبان زینب کبری3 خواند، چون بیش از همه، او سختی کشید. کشته‌ها روی زمین، بچه‌های شهدا گرسنه و تشنه، خیمه‌های نیم‌سوخته و سیدالساجدین7 با حال نامساعد… گاهی عقیلۀ بنی‌هاشم می‌آمد و بچه‌ها را از روی کشته‌ها برمی‌داشت وبه گوشه‌ای می‌آورد،اما باز می‌رفتند. گاهی در بیابان‌ها می‌گشت و بچه‌هایی را که از ترس آتش به بیابان پناه آورده بودند می‌یافت. گاهی می‌آمد و سیدالساجدین7 را آرام می‌کرد، اما زینب3 خودش هم داغ‌دیده بود؛ داغ جوان دیده، داغ برادر دیده و داغ پسرِ برادر دیده. بسیار بر زینب3 سخت گذشت، اما جوان‌ها، برادران و خواهران، با همۀ این سختی‌ها، در دل شب بلند شد و نماز شبش را خواند.

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی

 

 

1. ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص27.

[2]. ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص27.

[3]. بقره، آیه 54.

[4]. همان.

[5]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‏44، ص329.

[6]. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج‏15، ص298.

[7]. مریم، آیه 96.

[8]. شیخ طوسی، الأمالی، ص522.

[9]. ابن‌طاووس، إقبال الأعمال، ج‏2، ص590.

[10]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج‏36، ص3.

[11]. محمدباقر مجلسی، ‌زادالمعاد، ص61.

[12]. شیخ مفید، الإرشاد، ج2، ص39.

[13]. ابن‌قولویه، كامل الزيارات، ص108.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۹
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۲
  • مسعود IR ۱۲:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۰۹
    درود برغیرت وشجاعت امام حسین .من عاشق حسین هستم حسین جان شهید کربلا .بریزیدو سپاهش لعنت
  • اا ۱۱:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۲
    چرا امام حسین قیام کرد؟ چون یزید میخواست دین اسلام را ریشه کن کند و نابود کند امام حسین درمورد قیام میفرماید: امانا من برای اصلاح امت جدم قیام کرده ام. من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. این سوال وجواب تو هدیه صفحه ۲۳ هستش
  • زهرا IR ۲۲:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۷
    آرزو میکنم بهشت برین نصیبتان شود.خدا شما را برای ما حفظ کند.مطالب بسیار عالی بود به پاسخ خیلی از سوالاتم رسیدم
  • اهورا IR ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
    یا حسین مظلوم
  • محبوبه نعیمی IR ۱۱:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۳
    بسیار جامع عالی و قابل فهم برای هر سن با هر سوادی بود خیلی از وقایع با سی و اندی سال برام نامفهوم و گنگ بود ولی با مطلب شما کاملا برام روشن شد اجرتون با خود سالار شهیدان عالم اباعبدلله
  • مهدیه IR ۲۲:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۶
    معنی خرجت قیام کردم نمیشه امام حسین قیام نکردن بلکه از مدینه خارج شدن
  • ضحا IR ۲۳:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
    من خیلی کتابم را دوست دارم
  • فاطمه IR ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    ببخشید نظر من اینه که چرا جواب را واضح نیاورید و بالا ایمیل را نمی فهمم
  • IR ۲۲:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
    چرا امام حسین علیه ((ع)) بر علیه يزيد قیام کرد؟