به گزارش خبرگزاری حوزه، محمدجواد صاحبی، رییس انجمن ادیان و مذاهب حوزه، پیش از ظهر امروز در «نشست علمی جریانشناسی حرکتهای انقلابی و اصلاحی معاصر در جهان اسلام و آینده بیداری اسلامی» که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد، گفت: حضور غرب در بلاد اسلامی و شرق از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 آغاز شد و اهداف اولیه آنها بیشتر استعماری و آغازگر این جریان نیز ناپلئون بود. بعد هم روسیه، انگلیس، پرتغال و فرانسه و بعدها کشورهای دیگر اروپایی به این جمع اضافه شده و به استعمار کشورهای اسلامی پرداختند.
وی افزود: حضور این کشورها در بلاد اسلامی مولود یک جریان خاص بود که متفکران اسلامی را بر آن داشت تا بیابند عامل ترقی و پیشرفت غربیها چه بوده است؟ در این بین غربیها نیز در هجوم خود به شرق اسلامی انگیزههای خاصی داشتند که یکی از آن انگیزهها دسترسی به بازار مصرف و همچنین عقدههای تاریخی از اسلام و شرق و همچنین استفاده از منابع ارزشمند این کشورها از حیث نیروی انسانی و مواد خام بود.
این پژوهشگر تاریخ اسلام عنوان کرد: در برخورد اول، این سئوال در ذهن متفکران مسلمان پیش آمد که ظواهر مادی غرب باعث پیشرفت آنها شده است، چگونه میتواند باعث پیشرفت و اعتلای جوامع اسلامی شود. به همین طریق در مصر و ایران کتبی در این باره نوشتند و با تحسین نمادهای ظاهری تمدن غرب از جمله دموکراسی، پیشرفت مادی، بهداشت، آموزش و... به دنبال راهکاری برای تطبیق این پیشرفتها با نگاه اسلام برای پیشرفت کشورهای اسلامی بودند.
این محقق و پژوهشگر اضافه کرد: این جریانها در ادامه، به جریانهای نوگرایانهتری نیز مبدل شدند و این مسئله، آسیبهای زیادی را نیز به تفکر اسلامی وارد کرد، از جمله آنها میتوان به کتاب مشهور علی عبدالرازق اشاره کرد که دین را تجربهای شخصی دانست و با ارائه تصویری سکولار از دین، این اندیشه به سرعت در جوامع اسلامی رشد کرد.
وی عنوان کرد: عدهای دیگر نیز که گرایشهای ملی و سنتی مذهبی داشتند با انتقاد از این جریان غربی، به خطرات ناشی از آن اشاره کردند. خطراتی از جمله بحران انحرافات اخلاقی و فساد، بحران محیط زیست، بحران روانی و حتی انقراض بشر.
صاحبی با اشاره به این که متأسفانه شناخت دقیقی از جریان سلفيگری وجود ندارد و جریان سلفیگری را یک جریان یکدست و همگون میدانیم، درحالیکه به هیچ وجه چنین نیست، ابراز داشت: سلفیگری به معنای کسانی است که ظاهر نصوص و سنت سلف صالح را حجت میدانند و هیچ گونه تأویلی را برنمیتابند.
وی افزود: احمد بن حنبل، بانی چنین تفکری است ظاهر نصوص را حجت می دانست و تلاش میکرد عنوان کند سنت سلف صالح و اصحاب پیامبر و نصوص باید ملاک رفتار باشد، اما همین احمد بن حنبل با تفکرات ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب تعارضات ریشهای دارد، از جمله این که امام علی (ع) را فرای سلف صالح می داند و جایگاهی خاص برای اهلبیت(ع) قائل بود او امام علی (ع) را نیز جان پیامبر(ص) میدانست و نه سلف صالحی در عِداد دیگران.
این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: ابن تیمیه، شیعه ستیز بود و از نظر روانی کاملا بیمار. محمد بن عبدالوهاب نیز با پیگیری همین تفکر، بنیانگذار وهابیت شد، ولی تفاوت میان آن دو این بود که ابن تیمیه بیشتر بر بدعت تاکید داشت و محمد بن عبدالوهاب بر تکفیر. در همین زمان در شبه قاره هند یک جریان سلفیگری دیگری فرای این جریان شکل گرفت که بانی آن شاه ولیالله دهلوی بود. او نه تنها مذاهب چهارگانه را تکفیر نکرد، بلکه مباحثی چون عرفان را نیز پذیرفت. پس از وی سلفیگری با عبدالعلاء مولودی در شبه قاره هند موجودیتی دیگر یافت؛ زیرا او تفکرات خاصی را وارد جریان سلفیگری کرد از جمله این که بر خلاف دیگران شیعه را به رسمیت شناخت و تفسیر جدیدی از سلف صالح ارائه کرد. او میگفت، سلف صالح فقط شامل اصحاب، تابعان و تابعان تابعان نیست، بلکه هرکسی که بر اساس الگوی قرآنی و سنت پیامبر(ص)، انسان سالمی بود، سلف صالح است، به همین دلیل بود که وی امام علی (ع) را نیز جز بالاترین اصحاب میدانست.
وی افزود: این تفکرات تاثیرات بسیار زیادی بر متفکران جهان عرب و بخصوص مصری از جمله سید قطب گذاشت و بسیاری از آنان در کتب خود از این تفکرات تقلید کردند، در حالی که همگان جاهلیت مدرن را منسوب به سید قطب میدانند، ولی این تفکر کاملا بر اساس تفکرات مولودیست.
صاحبی عنوان کرد: تفکرات مولودی حتی در ایران نیز برای بسیاری از متفکران جالب بود و برخی از کتب او نیز ترجمه شد؛ زیرا اندیشه های وی فرای اندیشههای سلفی گری و در جهت اصلاح جریان سلفی گری بود که میتواند از بسیاری از تفکرات مسموم سلفی جلوگیری کند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: سلفی ها دچار تحولات بسیار زیادی شده و به دهها گروه و طبقه تبدیل شده اند که از آن جمله میتوان به سلفیهای اعتقادی، جهادی و تکفیری اشاره کرد.