به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از ارومیه، شهید روحانی حسن تمکین وش در سال ۱۳۴۱ در شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی را در دبستان سعدی و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید محمد آهنگری به پایان برد و مدرک دیپلم را هم سال ۱۳۶۰ از هنرستان شهید مرتضی مطهری اخذ کرد و در آزمون ورودی تربیت معلم پذیرفته و در دانشگاه شهید رجایی ارومیه مشغول به تحصیل شد.
بعد از یک سال، تحصیل، دانشگاه را رها کرده و وارد مدرسه علمیه ولیعصر (عج) تبریز شد و تحصیلات حوزوی را هم تحت نظر آیت الله شیخ مجید بنابی و حجت الاسلام عبدالحمید بنابی فرا گرفت و بعد از دو سال تحصیل در تبریز به تهران و مدرسه علمیه ولیعصر مهاجرت کرد و از آن جا هم به حوزه علمیه قم رفت و دروس حوزوی را آن جا ادامه داد.
شهید تمکین وش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار تحصیل، در جهاد سازندگی، بخش فرهنگی فعالیت می کرد و در تهیه فیلم ها و کاست های مربوط به شخصیت های دینی با سازمان صدا و سیما همکاری می کرد.
وی با الهام از مکتبی که در آن پرورش یافته بود، رسیدگی به نیازمندان و محرومان جامعه را در دستور برنامه های خود قرار داده بود و در جهت محرومیت زدایی قدم بر می داشت و فعالیت های مؤثری هم در این حوزه داشته است.
شهید تمکین وش در ۱۱ عملیات مختلف از جمله مناطق شمال غرب و شهرستان بوکان در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب، عملیات والفجر مقدماتی و والفجر ۸ در منطقه فاو، عملیات کربلای ۴ و ۵ و بیت المقدس حضور داشت و سرانجام پس از رشادت ها و مجاهدت های بی نظیر در ۲۵ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ شهادت رسید و آسمانی شد.
در آخرین دیدار خود با برادرش، از شهادت خود خبر می دهد و بیان می کند؛ من شهادتم را دیده ام حلالم کنید .
در آخرین علمیات با آن که تیر می خورد و دستش مجروح می شود، اما با عمامه خود دست زخمی اش را می بندد و دوباره آرپی جی۷ را به دست می گیرد و به مسیرش در مبارزه با بعثی ها ادامه می دهد.
عمامه به سر و آرپیجی به دست
حجت الاسلام عبدالرحیم نجفقلی زاده سرایی، مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه عاشورای آذربایجان شرقی که از همرزمان شهید تمکین وش است، در مورد این شهید می گوید:
منطقه شلمچه و کانال پنج ضلعی زیر آتش شدید دشمن قرار داشت و از هر طرف آتش و گلوله و توپ و ترکش بر سر رزمندگان اسلام میریخت، در مسیر عبور از معبر ها و کانال ها، در هیاهوی جنگ به شهید تمکین وش برخوردم او مثل صاعقه از این طرف به آن طرف میرفت به گونه ای که از یک روحانی بعید می نمود، من مات و مبهوت او را می نگریستم و رزمنده ها در گوشه و کنار سنگر گرفته بودند و کلاه آهنی به سر داشتند، اما این روحانی مجاهد عمامه به سر با لباس بسیجی و پوتین پوش در تهییج روحیه دادن به دیگر رزمندهها میکوشید.
حرکات نظامی جسورانه و دلاورانه او همه رزمندهها را به وجد می آورد، مهمات را با تمام توان به این سو و آن سوی خاکریز میبرد، این همه شجاعت را تحسین نمودم.
تمکین وش به رزمندهها آب می رساند و جدیت خاصی در چهره اش، باعث نمیشد تا آن لبخند روحانی از عمق چشمانش به بیرون موج نزند، ۲۰ دقیقه ایستادم و آن بزرگوار را نگریستم، بعدها شنیدم که در فردای آن روز، آن روحانی بزرگوار با همان صلابت و شهامت مثالزدنی دوش به دوش دیگر رزمنده ها در عملیات حضور یافته و با تیر مستقیم دشمن به فیض عظمای شهادت نائل آمده است.
انتهای خبر./
نظر شما