چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۱
من یک مجرم هستم؛ درد نوشتی بر تماشای یک فیلم

حوزه/ بعضی فیلم‌ها روی سلول‌های انسان تاثیر می‌گذارند، یک سردرد مزمن در یک پایان گنگ، یک درد کهنه که جای همه سیلی‌های قدیمی را دوباره سرخ می‌کند، مثل یک زخم قدیمی که سرباز کرده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام محمدعلی رضاپور در صفحه مجازی‌اش نوشته است:

بعضی فیلم‌ها روی سلول‌های انسان تاثیر می‌گذارند
یک سردرد مزمن در یک پایان گنگ
یک درد کهنه که جای همه سیلی‌های قدیمی را دوباره سرخ می‌کند
مثل یک زخم قدیمی که سرباز کرده است.

دیدن این فیلم جرم است
و جرمش نشان دادن حقیقتی است که نباید دیده شود
یک حقیقت تلخ زیر زخم کهنه‌ای در کالبد مطهر جمهوری اسلامی
امیر همان حاج کاظم آژانس شیشه‌ای باشد یا نه، چیزی عوض نمی‌شود.

این فیلم با بغض در گلو شروع می‌شود و با مشت گره کرده تمام می‌شود
هیچ وقت از دیدن این همه ریش و یقه بسته اینقدر حرص نخورده بودم!

با دیالوگ‌های فاش و ماندگار و نیش‌دار
و یک تکنیک محتوایی معروف
مثل همیشه کارکتر زن که نماد وطن است
و فرزندی که سقط شد، نماد آرزوهای بلند یک ملت که
با تعرض یک دشمن مست بر باد می‌رود.

و در این میان، درجه بدوش‌ها، عمامه به سرها،ریش پروفسوری‌ها و یقه بسته‌های همیشه طلبکار و خود عاقل پندار با نگاهی عاقل اندر سفیه همیشگی، سر می‌رسند.

حکایت عده‌ای که سنگ را بسته و سگ را باز می‌گذارند
و یک مشت جوان ساده و بی کس و بی پناه
که غیرت دینی و ملی‌شان در نهایت تهدیدی برای امنیت ملی است.

اما اینبار زبان تند و بی پرده‌ای روایتگر است
و می‌تازد.

از عمامه تا لباس سبز سپاه
از نیروی انتظامی تا واجا
همه را به چالش می‌کشد.

گویا این فیلم آن روی سکه گاندو و خانه امن است
یک خود انتقادی بی تعارف
شاید بعضی سکانس‌هایش آقازاده طور ساخته شده باشد.

اما این روایت، درد مشترک نسلی است که زیر کفش‌های دیپلماسی ذلیلانه و مصلحت اندیشی‌های همراه با عدم شجاعت با کمی چاشنی فساد و رانت و ژن خوب و آقازادگی دارد له می‌شود.

و یک درد پنهان که مؤید بی اعتمادی به نسل جدید است، وقتی نسل قدیم سردار موسوی‌ها در سکانس پایانی نسل جدید امیرها را خلع سلاح می‌کند و خود با خواباندن مچ دشمن، بر مسند فتح می‌نشیند.

و شاید یک بیان هنری از شرح حال جریان مخالف روی کار آمدن دولت جوان حزب اللهی
و معتقد به ضرورت ماندن کهنسالان مصلحت اندیش بر مسند مدیریت‌های خزه بسته.

این فیلم یک حقیقت تلخ است
و روایت آدم‌هایی که به نام امنیت، ناامنی تولید می‌کنند
و خودی‌های سیلی خورده از رنج‌ها را حذف می‌کنند.

نمی‌دانم این فیلم چه زمانی براحتی اکران خواهد شد
اما بشدت معتقدم این یک شروع بی بازگشت در راستای حجامت خون‌های کثیف در کالبد مطهر این انقلاب است.

و حالا
بعد از دیدن این فیلم من یک مجرم هستم.


پی نوشت:
سخت بود دیدن این فیلم در عصر شهادت حضرت زهرا(س) و شاید به موقع و لازم!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha