پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۳:۵۶
لنگرگاه‌های دین و اخلاق یکی پس از دیگری رفتند و برای ایشان جایگزینی نیامد!

حوزه/ خاطرم هست که یکی از محترمین، با اصرار از ایشان خواسته بود تا کرسی تدریس خویش را به یکی دیگر از مدارس تهران انتقال دهد، که در پاسخ به وی فرمود: «اگر برای خداست، همین جا مشغولیم!».

به گزارش خبرگزاری حوزه،، محمدرضا کائینی (روزنامه‌نگار حوزه تاریخ) به مناسبت درگذشت مرحوم آیت‌الله ضیاء آبادی در صفحه مجازی‌اش نوشته است:

«وقتی این سید بزرگوار از در وارد می‌شود، نور و معنویت تمام مدرسه را فرا می‌گیرد، وجودش را قدر بدانید...».

شنیدن این کلمات از زبان مرحوم آیت‌الله مجتهدی در آغازین روزهای تحصیل، درباره زنده یاد آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی، نشان می‌داد که از منظر او، الگوی روحانی طراز و در عین حال در دسترس، کیست. همین کافی بود که برای ما نورستگان، عالمی که هر روز حدود ساعت ده صبح، با ظاهری آراسته، نگاهی رو به پائین، گام‌هایی آرام و چهره‌ای متین -که وقتی به مخاطب می‌نگریست، لبخندی آن را می‌آراست- وارد حیاط مدرسه می‌شد، جالب و متفاوت قلمداد شود.

آقای مجتهدی گذشته از هوش و شم عجیب‌اش در «آدم‌شناسی»، با عالمان زیادی ارتباط داشت، حتی بزرگانی که در مدرسه، تدریس سطوحی بالاتر از آقای ضیاءآبادی را برعهده داشتند، اما جنس احترام و مهری که نسبت به او می‌ورزید، متفاوت و حتی غریب می‌نمود! خاطرم هست که آقای ضیاءآبادی با استدلال‌های خویش، گرفتن امتحان از طلاب را بر نتابید و مرحوم مجتهدی، با ایمان راسخی که به او داشت، به سهولت آن را پذیرفت و به عنوان شاهد تاریخی، مخالفت آیت‌الله اصطهباناتی با آیت‌الله بروجردی در فقره امتحان را، یادآوری کرد! کار آخر آقای مجتهدی با او در این دنیا، این بود که بر پیکرش نماز بگذارد، که لحظه عملی شدن آن نیز حکایتی دگر دارد!

القصه، این شد که در حدود بیست و هفت سال قبل، مسجد علی بن موسی الرضا(ع) و جلسه تفسیر آقای ضیاءآبادی در جمعه شب‌های آن، تبدیل به یکی از پاتوق‌های صاحب این قلم و همگنان او شد. همان مسجدی که او در پی بیماری همسرش، آن را به استاد دیگرمان مرحوم آیت الله محمد حسن رئوفی وانهاد و در نقطه‌ای دیگر از شهر، سکنی گزید.

نکته مهم در کردار او اما، سکوت بود در عین جذابیت! دو امری که در نگاه نخست، همساز نمی‌نماید! جز در مقام سخن، نمی‌گفت و البته به قاعده و در خور. در کردار و گفتارش اما، آنی بود که همه به خصوص جوانان را، مجذوب می‌ساخت: توجه به «خدا» و دیگر هیچ! خاطرم هست که یکی از محترمین، با اصرار از ایشان خواسته بود تا کرسی تدریس خویش را به یکی دیگر از مدارس تهران انتقال دهد، که در پاسخ به وی فرمود: «اگر برای خداست، همین جا مشغولیم!».

خاطرات فراوان است، اما مهم دریغی است بر اینکه لنگرگاه‌های دین و اخلاق این شهر، یکی پس از دیگری رفتند و برای ایشان جایگزینی نیامد! پناه بر خدا ... .

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha