دوشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۱
برشی از حادثه روز دوم فروردین ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم

حوزه/ از طرف آیت‌اللّه‌ گلپایگانی، مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه قم برپا گردید. پس از شروع مراسم، ناگهان افرادی که خود را به شکل دهقانان و مردم عادی درآورده بودند، مجلس را به هم زدند. با واکنش مردم و طلاب نسبت به این موضوع، نیروهای پلیس وارد عمل شده و به ضرب و جرح مردم و طلبه‌ها پرداختند.

خبرگزاری حوزه | عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ شمسی برابر با ۲۵ شوال ۱۳۸۲ قمری و مصادف با شهادت امام صادق (علیه السلام) بود.

به همین مناسبت از طرف آیت‌اللّه‌ گلپایگانی، مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه قم برپا گردید. پس از شروع مراسم، ناگهان افرادی که خود را به شکل دهقانان و مردم عادی درآورده بودند، مجلس را به هم زدند.

با واکنش مردم و طلاب نسبت به این موضوع، نیروهای پلیس وارد عمل شده و به ضرب و جرح مردم و طلبه‌ها پرداختند.

در این واقعه، مزدوران پهلوی، تعدادی از طلبه‌ها را از طبقه دوم و پشت بام فیضیه به حیاط پرت کردند و عده زیادی کشته و زخمی شدند.

این تهاجم وحشیانه، باعث خشم شدید امام، موضع‌گیری علیه رژیم و انزجار مردم از نظام طاغوتی گردید. همزمان با هجوم مأموران رژیم شاه به فیضیه، درگیری‌های مشابهی در مشهد و تبریز روی داد و علاوه بر ضرب و جرح مردم، تعدادی نیز دستگیر شدند.

      

* گوشه ای از متن کتاب دیدار در نوفل‌لوشاتو ‌(خاطرات سیاسی ‌ـ‌ اجتماعی ابوالفضل توکلی‌بینا) درباره حادثه دوم فروردین ۱۳۴۲ در فیضیه

    

بعد از ظهر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه

‌اما در مورد فاجعه‌ای که در فیضیه به‌وجود آمد باید عرض کنم: رژیم شاه فاسد عده زیادی کماندو را مجری این طرح کرده بود. جریان از این قرار بود که در آن روز مراسم شهادت امام صادق(ع) در بعدازظهر روز دوم فروردین ۴۲ بود. منبری آن روز هم شیخ مرتضی انصاری یکی از منبری‌های به نام قم بود. آقای حاج شیخ مرتضی انصاری اظهار می‌کرد ۴ هزار حدیث از حفظ است. در این مراسم بنده و شهید عراقی و دوستان در مدرسه فیضیه حضور داشتیم. آقای انصاری که منبر رفتند، آیت‌الله گلپایگانی در مجلس حضور داشتند. در اصل صاحب مجلس ایشان بودند. در حین صحبت کردن در منبر از گوشه و کنار مجلس شعارها شروع شد: درود بررضا شاه، جاوید شاه ... به طوری که آقای انصاری که منبری با تجربه‌ای بود هر چه تلاش کرد ‌که سروصدای این افراد را خاموش کند حریف آنها نشد لذا از منبر پائین آمد. کماندوهای شاه به جمعیت حاضر حمله کردند، جنایت آنها شروع شد، سید یونس رودباری را که یکی از طلبه‌های حاضر در مدرسه بود، از بالای ساختمان پرت کردند پائین و از چهار گوشه مدرسه فیضیه شروع کردند به زدن مردم و شعار جاوید شاه سردادن، عده‌ای چماق به دست هم درب و شیشه‌های مدرسه فیضیه را خرد کردند و تمام عمامه‌ها و عبای طلاب و قرآن و مفاتیح را به آتش کشیدند. آیت‌الله گلپایگانی تا غروب آن روز دریکی از حجره‌ها بود و تعدادی طلاب از ایشان حفاظت می‌کردند. کماندوها که در موقع شعار دادن می‌گفتند جاوید شاه یک مرتبه گفتند برویم به منزل [امام] خمینی، شهید عراقی هم برای اینکه شناخته نشود ـ دست‌ها را بالا ‌برد و در حالی که می‌گفت، «چاپید شاه» غیر مستقیم به برادران اشاره کرد که برویم از مدرسه بیرون. وقتی به اتفاق شهید عراقی از مدرسه خارج شدیم، آقا مهدی به یکی از برادران دولابی پول داد و گفت: می‌روی ‌چند عدد چاقوی ضامن دار بزرگ می‌خری و می‌آوری. از آن طرف هم هنگامی که عوامل جنایات رژیم پهلوی در مدرسه فیضیه مشغول زد و خورد و کشتار طلاب بودند، چند نفر از طلاب و فضلا خدمت امام می‌رسند و جنایات آنها را شرح می‌دهند و می‌خواهند برای مصون ماندن امام از حمله ماموران گارد درب منزل امام را ببندند که امام می‌فرمایند: ‌

    

‌اگر درب منزل را ببندید من حرکت می‌کنم و می‌روم به مدرسه فیضیه تا ببینم به سر طلبه‌های ما چه آمده است. درب باز باشد و همه آقایان هم از این جا خارج شوید. کسی اینجا نباشد، اگر این جا بیایند با من کار دارند. ‌

     

‌وقتی به همراه شهید عراقی وارد منزل امام شدیم عراقی به برادران گفت: ما همین جا درب ورودی منزل می‌مانیم مگر آنها از روی جنازه‌های ما رد شوند. تا ما زنده هستیم اجازه نمی‌دهیم کسی به این خانه بیاید. وقتی با شهید عراقی وارد خانه امام ‌شدیم دیدیم درب باز است ولی هیچکس نیست، شهید عراقی به زیرزمین خانه امام رفت و برخی از چوب‌های خرد شده‌ای که برای سوخت بخاری زمستانی آورده بودند جدا کرد و سر چوبها را از شبکه‌های سرامیکی آبی رنگ زیرزمین حیاط بیرون گذاشت. ناگاه امام درب دولت‌های اتاق را باز کردند و فرمودند: کی است؟ شهید عراقی جواب داد: آقا ما هستیم، امام فرمودند: مگر نگفتم کسی نباشد. شهید عراقی بلافاصله جواب داد: ما وظیفه‌ داریم. امام فرمودند: وظیفه را من تعیین می‌کنم، شهید عراقی پاسخ داد: تشخیص آن با ما است. امام بلافاصله درب دولت‌های اتاق را بستند و دیگر چیزی نفرمودند و تا صبح شهید عراقی و دوستانی که همراه بودند آن شب منزل امام را پاسداری دادند. صبح روز بعد امام خمینی یک اعلامیه‌ای خطاب به آقای سید علی اصغر خوئی صادر کردند و با کمال رشادت رژیم شاه فاسد را به مردم معرفی کردند و فرمودند: شاه دوستی یعنی غارت‌گری، شاه دوستی یعنی حمله به اسلام و قرآن، شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام، شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت. ‌

    

‌این اعلامیه امام خمینی آثار رعب و وحشتی که بدنبال فاجعه‌ی فیضیه سراسر کشور را در خفقان فرو برده بود، زدود و روح تازه‌ای در مردم دمید. در همین جا حضرت امام با شجاعت تمام فرمودند:من سینه‌ام را برای سر نیزه‌های شما آماده کرده‌ام اما زیر بار زور نمی‌روم تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب. و لو بلغ ما بلغ‌. ‌

‌در همین ایام بود که رژیم شاه احضاریه‌ای از دادگستری قم برای امام فرستاده بود. ‌

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha