شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۴
ذکاوت سیدیزدی چگونه توطئه انگلیسی علیه مرجعیت شیعه را خنثی کرد؟

حوزه/ برنامه ضیافت با حضور حجت‌الاسلام سید محمدرضا طباطبایی یزدی از نوادگان آیت الله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، به مرور سیره علمی و مبارزاتی این مجاهد پرداخت.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» از تهران، در ویژه برنامه افطار شبکه قرآن و معارف سیما با عنوان «ضیافت» با حضور حجت‌الاسلام سید محمدرضا طباطبایی یزدی از نوادگان آیت الله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی به سیره علمی و مبارزاتی «آیت الله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی» پرداخت.

وی در بخش اول سخنان خود در خصوص وجهه علمی آیت الله یزدی و فعالیت ایشان در جبهه مبارزه با جهل اظهار داشت: آیت الله یزدی در سال ۱۲۴۸ قمری در روستای کِسنویه یزد به دنیا آمد. برخلاف بسیاری دیگر از علمای بزرگ، ایشان از یک خانواده روحانی نبود؛ بلکه پدرش کشاورزی روشن ضمیر و با تقوا بود که دوست داشت پسرش عالم شود. البته مرحوم یزدی پدر را در دوسالگی از دست می دهد اما آرزوی پدر را محقق می کند.

پای پیاده در مسیر روستا تا یزد، به امید کسب علم

طباطبایی یزدی افزود: آقاسید کاظم، تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود شروع کرد. نقل است که برای رفتن به مدرسه از محل زادگاهش که دو فرسخ بیرون یزد بوده است با پای پیاده و حتی نقل‌هایی هست که بدون کفش به مدرسه دو منار در یزد می رفته است تا در نزد اساتیدی همچون زین العابدین عقدایی کسب معرفت کند. ایشان بعد از مدتی به مشهد می رود و در حوزه مشهد درس ریاضیات و فلک را فرا می گیرد و سپس به اصفهان می رود.

وی با بیان اینکه نقطه عطف زندگی سید در اصفهان رقم می خورد، خاطرنشان کرد: آیت الله یزدی به محض ورود به اصفهان در محضر مرحوم آشیخ محمدباقر نجفی اصفهانی از علمای بزرگ اصفهان، حاضر شد و از فروغ علمی وی بهره می برد. سید در اصفهان به مرحله عالیه اجتهاد و استنباط احکام شرعی نائل می آمد و از مرحوم نجفی اجازه اجتهاد می گیرد.

این مدرس حوزه اظهار داشت: یکی از نوادگان ایشان نقل می‌کند که وقتی سید محمد کاظم طباطبایی به کلاس آقا نجفی اصفهانی می‌آید، به دلیل این که از نظر ظاهری ساده بود، وقتی به قصد اشکال به درس استاد، دست خود را بلند می‌کند، شاگرد بغل دستی اجازه صحبت به وی را نمی‌دهد و به او می‌گوید که در میان کلام استاد وارد نشود. این موضوع دوبار اتفاق می‌افتد تا در نهایت خود آقا نجفی اصفهانی متوجه می‌شود و به وی می‌گوید که مطلبت چیست؛ پس از آن آقا شروع می کند به صحبت و در نهایت به آقا نجفی اصفهانی می‌گویند طبق مطالب گفته شده نظر شما اشکال دارد.

وی افزود: آقا نجفی بیان می‌کند که من فردا پاسخ شما را می‌دهم. بعد از کلاس ایشان را صدا می زند و نام ایشان را می پرسد و می‌گوید که در کجا زندگی می‌کنی؟ آقا می‌گوید که در کاروانسرایی زندگی می کنم و اهل روستایی در یزد هستم. آقا نجفی اصفهانی می‌گوید دیگر نیازی نیست در کاروانسرا زندگی کنی وسایلت را جمع کن و به مدرسه بیا و به سید در مدرسه مشهور صدر اصفهان حجره‌ای می دهد و پس از آن ایشان در همان جا زندگی می‌کند.

تمام زندگی خود را مدیون استادش می دانست

طباطبایی یزدی  گفت: به این ترتیب رابطه ایشان با آقانجفی خیلی بیشتر از استاد و شاگردی می شود تا جایی که وقتی ایشان متوجه می شود که سید خیلی تمایل دارد به نجف و به درس شیخ انصاری برود، او را در سال ۱۲۸۱ به همراه چند تن دیگر راهی نجف می کند اما از بد حادثه در اطراف کرمانشاه بوده اند که شیخ انصاری از دنیا می رود و مرجعیت به میرزای شیرازی انتقال می یابد. لذا در کتابی نقل شده است که سید بارها گفته است "من بسیار مدیون آقانجفی هستم".

نتیجه سیدیزدی اظهار داشت: با این حال ایشان در نجف محضر اساتید بزرگی مانند میرزای شیرازی، شیخ مهدی کاشف الغطا و آشیخ رازی نجفی را درک میکند و سپس خود مشغول به تدریس می شود. در این مسیر موفق به تربیت شاگران بزرگی همچون علامه محمدحسین کاشف الغطا، شیخ احمد کاشف الغطا، عبدالحریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم، آقاضیاء عراقی، شهید مدرس، آیت الله بروجردی، آیت سیداحمد خوانساری و آقا محمدتقی خوانساری می شود.

عروة الوثقی و حاشیه مکاسب؛ ارزنده ترین آثار سید یزدی

وی در خصوص آثار سیدیزدی نیز بیان داشت: یکی از آثار مشهور ایشان کتاب "عروه الوثقی" است که نگارش آن شش سال طول کشید و شامل ۳۲۶۰ مسئله از احکام فقهی است. حتی کسانی که با رویه سیاسی ایشان خیلی موافق نبودند اما معتقد بودند که کتاب ایشان در فقه بسیار سرآمد است. نقل است که وقتی این کتاب را نوشتند آن قدر به جامعیت آن مطمئند بودند که اعلام کرده بودند اگر کسی مسئله ای را بیان کند که من در کتاب عروة الوثقی نیاورده ام، یک سکه طلا به او جایزه خواهم داد.

همچنین کتاب دیگری که نشانه قدرت فقهی ایشان است، «حاشیه مکاسب» ایشان است. نقل است از رهبر معظم انقلاب که می فرمایند «حاشیه مکاسب آیت الله یزدی بی نظیر است».

این محقق تاریخ تشیع در خصوص نفوذ معنوی و قدرت مردمی سیدیزدی اظهار داشت: آقاشیخ مجتبی لنگرانی برای پدر بنده روایت کرده است که روزی داشتم در اطراف کوفه راه می رفتم که دیدم درکنار چادری یک سبد پر از گل خشک شده است. تعجب کردم و پرسیدم این گل خشک چیست. بادیه نشینی توضیح داد که ما همیشه به قبر حضرت مسلم یا حضرت عباس (ع) برای قسم دادن می رویم (این رویه مردم نجف است)؛ یک روز دیدیم سید از کنار شط رد میشود و پایش در گل است؛ ما به حرمت سید، خاک پای او را جمع کردیم و دیگر تا حرم مسلم نمی رویم! که این نشانه از جایگاه مرحوم سید در میان مردم است.

ماجرای آن قابلمه سیاه رنگ که بر طاقچه بود!

وی با اشاره به روایتی از آیت الله مرعشی نجفی گفت: ایشان می گوید من کودک بودم که با پدرم به نزد سید محمد کاظم یزدی رفتیم. رو به روی من روی طاقچه قابلمه سیاه رنگی بود. من دائم از پدر می پرسیدم که این قابلمه چیست و پدرم اعتنایی نمی کرد. تا اینکه سید کاظم خودش متوجه شد و گفت خودم برایت می گویم. سید تعریف کرد که در زمان طلبگی در اصفهان پولی نداشته است که گوشت تهیه کند به همین دلیل هیچ وقت غذای با گوشت نمی خورده است. تا این که تاجری نذر می کند که هفته ای ۱۵۰ گرم گوشت به من بدهد؛ بعد از تصمیم آن تاجر هر هفته سیدمحمد کاظم با همین ۱۵۰ گرم غذایی با گوشت تهیه می‌کرده و می خورده است. سید گفت که من این قابلمه را بالای سرم گذاشته ام تا هرگز گذشته خود را در این زمان که مرجع شده ام از یاد نبرم.

دلیل مخالفت سیدیزدی با مشروطیت

نتیجه مرحوم سید یزدی در خصوص حضور ایشان در جبهه مبارزه با کفر و استعمار اظهار داشت: روحانیت شیعه در تاریخ مبارزات خود همواره نسبت به شیوه ها و دسیسه های استعمار و شیوه های مرموز نفوذ و رخنه آنها در جوامع اسلامی که گاهی با چهره ای دلسوزانه مجال ظهور و بروز می یابد، سخت حساس بوده و هست.

وی افزود: آیت الله سید محمدکاظم یزدی نیز چنین رویه ای داشت. ضدیت این روحانی تیزبین با مشروطیه نیز به این علت بود که دست دشمن را در آستین این حرکت هویدا می دید. این دقت نظر ویژه سید در عرصه سیاست خارجی به غایت عمق و اوج خویش می رسید. از این رو بود که ایشان از قبول پول موقوفه ابد که انگلیسی ها در پی سلطه بر هند بر آن چنگ انداخته و از توزیع آن در بین طلاب شیعی خالی از اغراض سیاسی نبودند، سر باز زد و با این عمل پا جای پای شیخ انصاری نهاد که پیش از این از پذیرش آن پول امتناع کرده بود.

ذکاوتی که توطئه انگلیسی علیه مرجعیت را خنثی میکند

وی بااشاره به ذکاوت عجیب سیدیزدی خاطرنشان کرد: پدرم نقل کرده است که روزی حاکم انگلیسی به نزد پدر ما آمد و گفت که یک یادداشت بدهید تا کشتی‌های ما که از خلیج فارس رد می شود، مورد تعرض دولت ایران قرار نگیرد. ولی سید اعتنایی نمی کند. حاکم متوجه بی اعتنایی سید می‌شود و می‌رود. اطرافیان که دلیل امتناع سید را می پرسند در پاسخ می گوید که اینها دنبال حکم من نیستند، چون کشتیرانی در خلیج فارس تابع مقررات بین المللی است و حکم من چیزی را عوض نمیکند. اینها می‌خواهند با این نوشته اعلام کنند که سید یزدی هوادار ماست و از ما حمایت میکند.

طباطبایی یزدی بیان داشت: ایشان در دوره ای فتوای جهاد علیه انگلیس داد و براساس آن، اردوگاهی تشکیل شد که علمای بزرگ روزگار در آن اردوگاه حضور داشتند. وقتی نجف به دست انگلیس می افتد، یک درجه دار کشته می شود و دولت انگلیس برای انتقام اقدام میکند.

وی افزود: انگلیسی ها شهر نجف را محاصره میکنند و به قدری مردم نجف در تنگی قرار می گیرند که درب خانه ها را میکندند تا آتش درست کنند. خبر این اتفاق به گوش شیعیان هند و ایران می رسد و آنها به جان سید یزدی نگران می شوند. انگلیسی ها به دست و پا می افتند و به سید می گویند از نجف به کوفه بروید چون می‌خواهیم شهر را به توپ ببندیم. ایشان می‌گوید تنها بروم یا با خانواده‌ام؟ آنها می گویند با خانواده. سید میگوید همه اهل نجف خانواده من هستند و بدین ترتیب انگلیسی ها از اقدام خود منصرف می شوند. 

انتهای پیام/

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha