خبرگزاری حوزه/ مینی سریال "روز بلوا" به بیان سرانجام خیانت در امانت پرداخته است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: لا تَنظُروا إلی کثرَةِ صَلاتِهِم وَ صَومِهِم، وَ کثرَةِ الحَجِّ، وَ المَعروفِ، وَ طَنطَنَتِهِم بِاللَّیلِ، وَلکنِ انظُروا إلی صِدقِ الحَدیثِ وَ أداءِ الأمانَةِ.
به نماز و روزه و حج و بخشش و ناله های شبانه زیاد آنها نگاه نکنید؛ بلکه به راست گویی و امانت داری آنها بنگرید.
عزت و آبرو، متاعی است که با ثروت و شهرت کسب نمی شود، در سایه حسن ظن مردم امانت داده می شود و وای از روزی که کسی در این امانت خیانت کند! وای برما اگر زمانی به آبرویمان، به احتراممان نزد دیگران و به شمار افرادی که به قدممان بلند می شوند و به کلاممان وقع می نهند، غره شویم! وای بر زمانی که فکر کنیم این نعمت، صدقه سری محاسنمان به ما رسیده است و اجازه چپاول آنرا داریم به شر! از مردم و بر علیه مردم بودن، ذلالتی است که هیچ هدفی آنرا توجیه نمی کند و بعید به نظر میرسد که توبه و پشیمانی برایش سودی داشته باشد؛ مگر نه این است که خدا، حق الله و حق النفس را می بخشد اما از حق الناس نمی گذرد!
تزویر با لباس دیانت و تقوا به میدان می آید،تزویر سکه ای است دورو که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است،عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش را؛ چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین! از دست کسانی که به نام حق و استعانت مردم، کمر همت به نابودی مال و جانشان بسته بودند! حاج آقا امیری شهره شهر است به نیکی و دست به خیر بودن! کسی به او گمان بد نمیبرد، هیچکس باور نخواهد کرد که در سایه امور خیریه، دست در اخلال اقتصادی داشته باشد!حاج آقا اهل نماز و روزه است، خمس و زکات میدهد، حج مشرف شده، نگاه چپ به ناموس کسی نینداخته، همه اینها نه اینکه حسن نباشد، اما شرط لازم است نه کافی! مهم است اما اکتفا نمی کند! آنقدر کافی نیست که از سادگی و جوانی برادر دامادش استفاده می کند و همه پولشویی ها و اخلال در نظام اقتصادی را در سایه نام او پیش میبرد!
سکانسی که ایمان رو به برادرش عماد( داماد حاج آقا) می ایستد و می گوید: همه اینها زیر سر حاجی است، اما تو که برادرم هستی هم باور نمی کنی، چه انتظاری از مردم و قانون داری!؟
بازنده این بازی فقط ایمان نیست، مردم باختهاند، اما حاج عماد از همه بیشتر باخته! با لباس عالم دین مردم را به حقخواهی از مسئولین دعوت کرده و از هیچ نصیحتی برایشان فروگذار نکرده و حالا زیر گوشش و به کمک نام او از اعتماد مردم سواستفاده شده است.
تاریخ به خود کم ندیده کسی را که در یک لحظه و با یک عمل، جایش را از اعلی علیین به اسفل السافلین تنزل داده است، چراکه شهوت قویترین حس آدمیزاد است، شهوت قدرت، شهوت ثروت و حتی شهوت آبرو!
خدا پنهان کننده کاستیها و عیوب است، ستار است اما نه برای شر! وای بر کسی که از جانها و مالها و عزتها و آبروها برای خودش آوازه کسب کند، پنهان شود پشت القاب و لفظ ها، و از پذیرش کوتاهی و ننگهای نفسانیاش سر باز زند. وای از زمانی که حاج آقا زیر بار نمیرود که به مردم مدیون است، باور کرده که مشغول خدمت است! گویی دروغ را اگر جار بزنی، خودت هم باورش میکنی!
داستان خیانت در امانت، داستان تکراری تاریخ است، اما دقیقترین روایت آن مربوط به نقلی است که میگفت: در بیابان، پیادهای از سوارهای طلب آب کرد، سوار پیاده شد تا به او آب بدهد، پیاده اسب را سوار شد و به تاخت رفت! صاحب اسب فریاد زد: تو اسب را بردی، اما این داستان را برای کسی نقل نکن، بگذار جوانمردی از میان نرود!
وقتی به اسم دین و در لباس تقوا، خیانتی در امانتی بکنی، تنها آن امانت را ضایع نکردهای، آبروی امانتداری را و دیانت را ریخته ای!
حاج عماد مشتی است از خروار، نه اینکه نشان دهنده خرابی همه خروار باشد، اما متاسفانه کم نیستند حاج آقاهایی که با توسل به آبرو و اعتمادی که از مردم به دست آورده اند، دستشان در جیب مردم است! و آنها را هم به دیانت بدبین کرده اند هم به علما!
معراج سلمانزاده