خبرگزاری حوزه | از دیرباز تاکنون بخش قابل توجهی از ادبیات جهان، پیرامون اسطورهها بوده است؛ اسطورهها موجودات افسانهای بودند که توسط ذهن خلاق انسانها ساخته میشدند تا در کشاکش حوادث مختلف، مفاهیمی چون صبر و شجاعت را به انسانها بیاموزند.
اسطورهها دست نیافتنی بودند، آنها آنقدر بالا بودند که تبدیل شدن به آنها محال بود و ذهن بشری رفتار و مشی آنان را به دور از واقعیت میدانست و آنها را تخیلی میپنداشت.
اسطورهها حاصل تخیل بشر بودند؛ آنها هیچ گاه تربیت شده مکتبی نبودند، بلکه از بدو تولد یا به صورت اتفاقی خارق العاده شده بودند، برای همین هیچ گاه الگوی تربیتی مناسبی نیستند.
تهی از قهرمان:
مکاتب و کشورهایی که قهرمانان واقعی ندارند، با اسطوره سازی، قهرمان سازی میکنند؛ آنان با استفاده از قوه بی کران تخیل انسانی، قهرمانانی بی همتا میسازند که مرزهای حقایق را می درند و پیش میروند. آنها نیاز به اسطوره سازی دارند چون تهی از قهرمان هستند، آنها قهرمان ندارند چون نمیتوانند قهرمان تربیت کنند، این مکاتب حقایق ارزشهای انسانی و ایمانی را درک نمیکنند و بدیهی است چیزی را که نمیتوان درک کرد، نمیتوان ساخت.
حقایق اسطوره گون:
اما مکتب اسلام و انقلاب به عنوان یک مکتب انسانی و ایمانی، مدرسهای است که محصلین حقیقی آنها خود را غرق در فضائل انسانی و ایمانی میبینند.
این مکتب، قهرمان پرور است؛ قهرمانانی که در مواقع نیاز مانند ستارههای پرنور درخشیده و راه نجات را نشان میدهند. اینان حقیقی اند و دست یافتنی هرچند گاهی کسانی که حقیقت این مکتب را درک نکردند، به قهرمانان آن به صورت اسطوره نگاه کنند، اسطورههایی که اعمال و رفتارشان با منطق آدمی سازگار نیست، مگر میشود کودک ۱۳ سالهای جان خود را با لبخند تقدیم کند تا کشورش در امان بماند؟ مگر میشود کسی ۳۰ سال طعم خواب راحت را نچشد تا برای کشورش امنیت به ارمغان بیاورد؟ و این چنین است که گاهی برخی حقایق در ذهنها به مثابه افسانه در می آیند و تبدیل میشوند به حقایق اسطوره گون.
مکتب حاج قاسم حقیقت یک قهرمان:
رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران درباره این شهید بزرگوار فرمودند: «به شهید حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس آموز نگاه کنیم»
(۲۷/۱۰/۱۳۹۸)
به طور معمول وقتی سخن از یک قهرمان به میان میآید، نگاهها به سوی شخص قهرمان جلب میشود و ناخودآگاه این خود شخص است که برای مردم جلوه میکند و تبدیل به اسطوره میشود و این طور است که پای شخص پرستی و قهرمان پرستی به میان میآید، و حال آن که در نگاه توحیدی ارزش افراد به خود آنها نیست، بلکه به راهی است که پیموده اند و راهی است که به آن دعوت میکنند، و این جاست که واژه «مکتب سلیمانی» راهنمای ما به سوی حقیقت یک قهرمان میشود نه به خود شخص قهرمان. شخص قهرمان اسطوره ساز است و حقیقت و مکتب یک قهرمان اسوه ساز. در واقع رهبر انقلاب ما را دعوت به یک اسوه میکند اسوهای حقیقی و دست یافتنی. اسوهای که ایشان از آن تعبیر به «مکتب» میکنند.
مکتب چیست؟ و مکتب سلیمانی یعنی چه؟
اگر بخواهیم بدانیم مراد از واژه «مکتب» در این عبارت مقام معظم رهبری چیست، تنها کافی است نگاهی دوباره به همین عبارت بیاندازیم.
«راه»، «مدرسه درس آموز» هر دو اینها مترادفات واژه «مکتب» اند و دقت در این مترادفات ما را با عمق واژه مکتب آشنا میکند؛ مکتب یعنی آن راهی که شما را به مقصدی مشخص هدایت میکند و اگر شما به دنبال رسیدن به آن مقصد هستید باید این راه را بدون ذرهای انحراف طی کنید، مکتب یعنی مدرسهای که به شما تعلیم میدهد و شما درس آموز آن هستید، اگر بخواهم خلاصه بگویم مکتب یک راهنمای نظری و عملی است.
«مکتب سلیمانی» یعنی یک راهی که راهنمای آن سلیمانی است، مدرسهای که مُدَرِّس آن سلیمانی است و از آن جا که یک استاد باید خود واصل به مقصد باشد، شهید سلیمانی خود پیموده این راه است و حال راه و روش شهید سلیمانی نه به عنوان یک اسطورهی دست نیافتنی بلکه به عنوان یک اسوه در برابر ما قرار دارد.
شهید سلیمانی قهرمان تربیت شده مکتب انقلاب:
حاج قاسم سلیمانی این شهید مخلص، خود تربیت شده مکتب انقلاب اسلامی بود؛ به عبارت بهتر، شهید سلیمانی خود میوه و محصول شجره طیبه انقلاب بود و ثمره یک درخت نمایانگر شیره و جان آن درخت است.
سلیمانی خود پیموده راهی است که انقلاب آن را نشان داده و حال حاج قاسم، راهنما به همین راه است، او که مکتب امام را درک کرد و به آن عامل بود و در آخر نیز شهد شیرین شهادت را نوشیده ما را به همین راه سعادت میخواند.
مکتب سلیمانی همان مکتب امام است، با این تفاوت که شهید سلیمانی مظهر خاصی از این مکتب شد؛ مظهری که به عنوان یک الگو برای تمامی انقلابی هاست. در نتیجه باید گفت که حاج قاسم تجلی مکتب امام در لباس سربازی برای ایرانیان بود و مکتب سلیمانی در همان حقیقتی ریشه دارد که مکتب امام در آن ریشه دارد و به همان حقیقتی میرساند که مکتب امام میرساند و وقتی سخن از مکتب سلیمانی به میان میآید، در واقع خبر از یک راهی میدهیم که هر انسان باهمتی میتواند آن را بپیماید و خود شهید سلیمانی سالک همین طریق بود؛ این راه باز است و با صوت رسا سالک طریق میخواند، شهید سلیمانی، به جهانیان نشان داد که میتوان این طریق را پیمود و در دنیا عزیز و در آخرت رفیع شد و حال به عنوان یک الگوی واقعی و شدنی در برابر ما قرار دارد، نباید شهید سلیمانی را به عنوان یک اسطوره دست نیافتنی معرفی کرد، اسطوره سازی از این اسوه اولین قدم بر خلاف خود «مکتب سلمانی» است و لذا لازم است ابعاد مختلف راه حاج قاسم و مکتب حاج قاسم به عنوان مظهری از مکتب انقلاب تبیین و ترویج شود و به مشی و قول حاج قاسم دقت شود و به محکمات آن اخذ و متشابهات آن با نظر گرفتن آموزههای مکتب انقلاب تاویل گردد.
محمد رضا شیری مختصر
نظر شما