خبرگزاری «حوزه»، اشاره: آیت الله سید عباس مدرسی یزدی، از علما و مدرسین حوزه علمیه قم است که در نجف اشرف به همراه والد بزرگوار و اخوی گرامیشان با امام خمینی(ره) حشر و نشر داشته است. این استاد حوزه در دومین بخش مصاحبه خود با خبرگزاری حوزه، به حضور امام خمینی(ره) در نجف و شرایط آن زمان پرداخته است:
* در چه سالی با نهضت روحانیت آشنا شدید؟
اگر مراد قیام امام خمینی باشد، از اول سال ۴۲ آشنا بودیم و مجالسی در نجف گرفته می شد و حاضر بودیم. یک مجلس بسیار مهمی در مسجد هندی گرفته شد و ما هم بودیم که یکی از علمای بزرگ ـ که امام جماعت ایوان صحن حضرت امیرالمؤمنين(ع) در شبها بودند ـ مرحوم حضرت آیت الله حاج سید جواد طباطبایی تبریزی بیاناتی فرمودند و ظلم ظالمين را بیان کردند و این مجلس هم به همت مرحوم شهید آیت الله آقا شیخ احمد انصاری قمی برپا شده بود و بعد از آن هم مجالس خصوصی در منازل علما و مدرسین على التناوب بود و بیانیه هایی هم درباره طاغوت و رفتار او از آنها صادر می شد که تفصيل آن در بعضی کتابها نوشته شده است.
* چه وقتی با امام خمینی(ره) آشنا شدید؟
مرحوم امام معاصر با مرحوم پدرم بود. از اول ما را می شناخت؛ بعد نجف تشریف آوردند خدمتشان بودیم و در ایام اعیاد و مناسبت ها خدمتشان می رفتیم. در نجف هم بازدید مرحوم ابوی یا اخوی حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمدعلی مدرسی زاده یزدی و ما که با هم بودیم تشریف آوردند و بیت ما را منور کردند. گاهی اوقات هم خدمتشان می رسیدیم و سئوالاتی را می پرسیدیم و کارهایی بود مانند اجازات و غیره و استفاده علمی، اخلاقی، احکامی و آدابی از محضرشان داشتیم و اینکه می دیدیم چگونه به قرآن احترام می گذاشتند.
بعضی اوقات که اخوی و بعضی رفقا به نزدشان می رفتند احوالپرسی ما را می نمودند. ما ارادت تامی خدمت امام در نجف داشتیم و اینجا هم داشتیم. مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی هم علاقه خدمتشان داشتیم.
* زمان ورود امام به نجف را به یاد دارید؟ استقبال مردم و علمای عراق از امام به چه نحو بود؟ شما در آن استقبال تاریخی بودید؟
بله، استقبال رفتیم. با جماعتی از طلاب و غیرطلاب خان نص (بین کربلا و نجف) رفتیم. من هم بودم، آیت الله سید محمد شاهرودی هم بود.
* ویژگی های امام(ره) را بیان فرمایید.
یکی از ویژگی های مرحوم امام خمینی اینطور بود چه در نجف تشریف داشتند که ما علاقه زیادی به ایشان داشتیم، چه در قم، یک مدرسه، یک مسجد، یک حسینیه، بنا نکردند. فقط سطح طلبه و روحانی را میخواستند بالا ببرند تا معنویات گسترده گردد. وقتی که نجف تشریف داشتند دائماً سطح شهریه طلبه ها را بالا می بردند که دیگران مجبور می شدند که سطح شهریه شان را هم بالا ببرند تا طلبه مستغنی شود و مشغول درس و بحث و تبلیغ و هدایت مردم گردد. لذا امر بسیار بسیار مهمی است و اینها بزرگان ما بودند و هستند و باید به اعمالشان و اقوالشان اقتدا کنیم و درس بگیریم و الگو باشد. لذا بنایمان بر این است که تا بتوانیم به روحانی و طلبه احترام گذاریم و کمک کنیم، بلکه آنچه منطبق می شود بر فقرا ولو به مقدار کم، نیاز آنها کم گردد و بتوانند زندگی شان را اداره کنند و یک مقدار معضلات و مشکلات کم شود.
* آیا در درس امام شرکت کردید؟
در درس امام شرکت نکردم. بنای اینجانب این بود که یک درس حاضر بشوم تا آخر نفس بمانم و غایت استفاده را بکنم. چون یک دوره و نیم اصول مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا باقر زنجانی و دروس آیت الله العظمی خویی حاضر میشدم و لذا دیگر وقت برای درس امام حاصل نمی شد، اما ایام اعیاد و مناسبات خدمتشان می رفتم.
* محل تدریس و محل نماز امام کجا بود؟ چه کسانی در دفتر امام در نجف فعال بودند؟
محل تدریس مسجد شیخ انصاری معروف به مسجد ترک ها بود و نماز ظهر و عصر را در همان مسجد اقامه می کردند که مرحوم آیت الله سید محمدتقی بحرالعلوم به ایشان واگذار نمود.
اطراف ایشان آقای شیخ عبدالعلی قرهی و آیت الله سید جعفر کریمی و آیت الله مرحوم سید عباس خاتم و خود مرحوم آیت الله حاجآقا مصطفی خمینی و آقای ناصری امام جمعه شهرکرد و اخیراً یزد و آیت الله رضوانی خمینی و غیره بودند.
* چگونگی رابطه امام با سایر مراجع تقلید را تبيين بفرمایید.
خوب بود و به همه مراجع احترام می گذاشتند. مرحوم آقای شیخ محمد رشتی که یکی از اصحاب آیت الله العظمی حکیم بود و مورد اعتماد ایشان بود می گوید مرجع عالیقدر به همه مراجع خدمت کرده بود.
* از دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه خاطرات سیاسی دارید، چه در نجف، چه در ایران؟
همیشه قوه سلبیه داشتیم و آن این بود تا بتوانیم دفاع از حق بکنیم. در خاطر دارم وقتی که سال ۵۳ بود آمده در سفر اولی به ایران آمدم با این خفقانی که بود «تحریرالوسیله» امام خمینی به همراهمان آوردیم الآن موجود است. این خاطره را هم می گوییم. هنوز انقلابی نبود، همراه با یک عده از طلاب و فضلا دیگر وارد قصر شیرین شدیم. ما در امورمان همیشه مستقل بودیم، نمی خواستیم زیر منّت دیگری باشیم؛ چون آن روز حکومت ظالمان آن وقت یا همه را جلب کرده بود یا داخل در پرچم رژیم بودند. چون آن ایام هوا سرد بود ما رفتیم در مسافرخانه ای. بعضی از آقایان هم بودند. حضرت آیت الله مرحوم حاج سید عبدالله شیرازی هم بود که وارد منزل یک آقایی که امام جماعت قصرشیرین بود، شدند. ایشان آنجا مبلغ بود و بعد قم ساکن شد. ما هم در مسافرخانه بودیم. منزل آنها رفتم. یک روز ديدم آنها با هم صحبتها می کنند که من چیزی نفهمیدم. باز عصری رفتم در آنجا که سئوال کنم اتوبوس برایمان بگیرند؛ چون برف زیاد بود و ماشین رفت و آمد نمی کرد. یک فکری بکنند، چرا در قصر شیرین توقف کردند. اینها ابتدا به من گفتند که ما با تهران تماس گرفته ایم و کوشش می کنیم که اتوبوس برای آقایان روحانی رایگان باشد و به حساب شیر و خورشید (آن رژیم) پرداخت نماید.
همین که اینجانب این حرف را شنیدم گفتم ابداً! من حسابم جدا است و پول کرایه ام در جیبم است و از هیچ شخصی وجهی قبول نمی کنم و قبول ندارم. اینها اول خیال کردند که تعارف می کنم و شوخی می کنم. باز فردا صبح رفتم گفتند آنجا درست شد و کلامم را تکرار کردم و به آقای روحانی قصرشیرین و به آن آقایان بزرگوار که با آنها بود گفتم من ابداً نمی خواهم. ایشان هم فرمودند ما هم اثاث خود را دو هزار تومان از خود دادیم و به تهران بردند و علی ای حال امتناع کردم و گفتم الآن پول شیر و خورشید و بعد، چیزهای دیگر به دنبال دارد. لذا ما در سیاست همیشه برنامه خود را داشتیم و الحمدلله حواسمان جمع بود. بعضی از روحانیون بودند در همان نجف و در زمان طاغوت، که دخالتی در سفارت ایران در بغداد داشتند، بعضی از بزرگان هم اینگونه بودند. خداوند همه شان را بیامرزد. شاه پایه دین مبین را می خواست از بین ببرد، من [اگرچه ایران] نبودم، لکن آنچه مسلّم بود برخورد زور و کشت و کشتار ظالمانه بود.
* آیا از ایام پیروزی انقلاب اسلامی خاطره ای دارید؟
ما اول پیروزی انقلاب اسلامی در نجف بودیم و ایران نبودیم و خاطره ای نداریم؛ رژیم عراق ما را تحت فشار قرار داده بود . خفقان عجیبی بود که قائل نبود حرفی یا صحبتی بشود و اجازه نمی داد. بعضیها مجالس می گرفتند در مدرسه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، لکن خصوصی و مخفیانه و بعضی صحبت هایی مینمودند. ما در حرم حضرت امیرالمؤمنين(ع) در نجف و حرمین شریفین در کربلا، برای پیروزی اسلام دعا می نمودیم.
* مردم عراق چه نظری به انقلاب اسلامی در ایران داشتند؟
ما در آن زمان حدود پنج سال امام جماعت مسجد سهله بودیم و وکیل حضرت آیت الله العظمی خوئی و با مردم عراق ارتباط داشتیم. واقعاً مؤمنین زیاد بودند. یک دسته مؤمنین و متدینین خوشحال بودند و دعا میکردند و از خدا در جنگ، پیروزی ایران را می خواستند و امید نابودی صدام را و اما مردم غيرمبالين به دین و تابع حزب بعث عراق و آنها که از صدام می ترسیدند، ناسزا می گفتند. بعضی روحانی نماهای عرب در صحن مقدس حضرت امیرالمؤمنين(ع) جمع می شدند و برای پیروزی جنگ عراق بر علیه ایران، دعا می نمودند و به ایران ناسزا می گفتند که در بلندگوی گلدسته حرم مطهر پخش می شد و در منازل می شنیدیم. آنها نادان های نجف و کربلا بودند که به ظاهر عمامه به سر گذاشته و جیره خوار صدام ظالم كافر بودند.
* حاج آقا! کی به ایران برگشتید؟
بعد از پیروزی انقلاب و زمان جنگ وقتی می خواستم به ایران بیایم، عراق اجازه نمی داد که از عراق خارج شویم. آن وقت راه ایران و عراق بسته بود. با آنکه [دوستان و اساتید] اصرار داشتند که [عراق] بمانم، اگر ایران بروم احتمال خطر برای من دارد؛ اعتنا ننمودم و سال ۶۳ فعالیت نمودم به توسط استادم مرحوم حضرت آیت الله حاج سید مرتضی خلخالی که ویزای عمره گرفت و با عائله عمره رفتم و بعد به سوریه، از طریق سوریه به ایران آمدم. آن انگیزه ای که ما را حرکت داد به جمهوری اسلامی و با مشکلاتی که برخورد کردیم، این بود که بیاییم در خدمت اسلام باشیم که شخصی مؤمن زیر سایه مجتهد عالم و عادل زندگی کند که همه جهات سیاسی اجتماعی اسلامی موجود است یا در زیر سایه و سیطره ظلم عدوان صدام جنایتکار، کدام ترجیح دارد و مقدم است؟ گفتم زیر سایه یک مجتهد جامع الشرایط مرجع زندگی کردن بهتر است یا یک فاسق فاجر کافر مانند صدام؛ البته اول متعین است و حرکت کردم برای ایران.
* فضای عمره آن روز چطور بود؟
بسیار خوف بود، تحت فشار بود. روحانی ای که معمّم بود، خیلی مواظب و مراقب او بودند و می گفتند از طرف آقای خمینی جاسوس آمده. خاطره ای دارم که ایام محرم سال ۶۳ مدینه بودم و من به عمره آمدم که به حجاج ایرانی ملحق شوم و به ایران بیایم. چون پاسپورت ما سال های قبل بود که تمديد آن تمام شده بود و از خوف و ترس و مسدود بودن سفارت ایران در عراق، جرأت برای رفتن و تمدید کردن آن نداشتیم، لذا با وسایطی خود را به مکه رساندم که هم سفارت جمهوری اسلامی بروم که تمدید کنند و همراه ایرانیان به ایران برگردیم. متأسفانه وقتی که وارد کشور سعودی شدم و در جده سئوال کردم، گفتند ایرانی ها هفته قبل رفته اند و هواپیما برای ایران نداریم. خیلی متأثر شدم. بعد کنسولگری که مراجعه کردم گذرنامه مرا دوماهه تمدید کردند که به ایران بروم. علی ای حال در ماه محرم بود. خوش داشتم در مدينه که شیعه در آن از قدیم بوده، در روضهای شرکت کنم. یک آقای افغانی بود که شش ماه عراق بود و شش ماه سعودی. او را در مسجدالنبي ديدم. از او سئوال کردم گفت فردا عصر با هم به روضه می رویم. با همدیگر به مجلسی رفتیم که صاحبخانه اش شخصی جسیم بود نشسته بود و جماعتی نیز بودند و خطیب هم بالای منبر بود. گوش دادیم تا خطیب تمام کند. صاحبخانه فریاد زد آقای افغانی بیا! چیزی به او گفت و باز برگشت و پهلوی من نشست. گفتم چه گفت؟ گفت که صاحبخانه گفت این سید چایی بخورد و زود برود؛ چون قانون است که اگر ایرانی بیاید منزل عربستانی، شش ماه عربستانی محکوم به حبس است. گفتم چایی نخورده زود می روم خداحافظ. في امان الله. چرا مردم را مبتلا و گرفتار کنیم.
* آیا بعد از امام خمینی(ره) تاکنون با مقام معظم رهبری هم دیداری داشته ايد؟
بله. مقام معظم رهبری شاگرد مرحوم والدمان بودند در نجف و ایشان ما و مرحوم اخویمان را می شناسند. در ایام ریاست جمهوری، با مرحوم اخوی خدمتشان رسیدم. در سفر اول ایشان به قم با مرحوم اخوی به خدمتشان رسیدم. یزد که تشریف بردند خدمتشان رسیدم و سفر اخیر که قم تشریف آوردند به خدمتشان رسیدم.
* در خاتمه توصيه اخلاقی یا پیشنهادی دارید بیان فرمایید.
پیشنهادی که بنده دارم این است آنچه حوزه می تواند اهم و مهم را در نظر بگیرد، هرچه اهم است برنامه ریزی کنید. الآن شبهات در اذهان جوانها بسیار القا می شود، اینها را جواب دهید و برای جوانها روشن کنید. در اعتقادیات او خدشه می کنند و مسلّمات را از بین می برند و ترک می کند؛ به طور صحیح، حوزه باید جوابگو باشد.
گفت و گو: یاسر عسگری