اشاره؛ یکی از موضوعات مهمی که در سال های اخیر رشد محسوسی داشته است، موضوع «مشاوره» می باشد که نسبت به قبل، گسترش بیشتری در جامعه پیدا کرده و همراهان فراوانتری را در جامعه به خود اختصاص داده است؛ به همین منظور نشستی را با دو تن از کارشناسان این حوزه برگزار کردیم تا پیرامون این موضوع، گپ و گفتی داشته باشیم.
متنی که میخوانید ، بخش اول نشست یک و نیم ساعته ما با «حجت الاسلام والمسلمین مهدی عباسی، مشاور خانواده، رئیس مرکز مشاوره روحان و رئیس میز خانواده دفتر تبلیغات» و «دکتر مبین صالحی، مشاور کودک و نوجوان و رئیس مرکز مشاوره طراوت بهشت» با عنوان «مشاوره؛ چرا و چگونه؟!» است.
ببینید:
خانواده نیازمند ارتقای سطح دانش و مهارت رسانهای است
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض خیرمقدم خدمت حاجآقای عباسی و حاجآقای صالحی، از اینکه در خبرگزاری حوزه به عنوان رسانهی رسمی حوزههای علمیه حضور پیدا کردید خیلی متشکریم.
در گذشته ذهنیت های مثبتی نسبت به موضوع مشاوره وجود نداشت و برخی افراد گارد می گرفتند؛ اما هرچه زمان می گذرد، اهمیت موضوع مشاوره برای همگان روشن تر شده و طبعا رغبت و استقبال مردم و جامعه نیز نسبت به آن بیشتر می شود؛ به همین منظور این نشست را ترتیب دادیم تا بتوانیم حول محور این موضوع، اطلاعات بیشتری را به دست بیاوریم.
* به عنوان سؤال اول بفرمایید که چرا باید به مشاور مراجعه کنیم و چه نیازی به مشاور داریم؟
- حجت الاسلام والمسلمین عباسی
بسم الله الرحمن الرحیم
در زندگی انسان ها، مسائل و مشکلاتی وجود دارد و معناشناسی زندگی این را میگوید که زندگی بدون مسئله و بدون مشکل قابل تصویر نیست.
سیستم کنترلگر انسان که عقل انسان باشد در حقیقت هستهی مدیریتی شخصیت انسان را تشکیل میدهد و افراد برای حل آن مسائل و آن مشکلات از پردازشهای عقلی و محاسبهی عقلی خودشان استفاده میکنند، ارزیابی و عاقبتاندیشی میکنند و موضوعات و مسائل را بررسی میکنند و تصمیم میگیرند.
در بعضی از موارد فرد به یکسری از مسائلی برمیخورد که عمیقتر میشود و پیشرفت میکند تا جایی که خود این سیستم درگیر میشود، یعنی عقل درگیر میشود، هیجانات و احساسات درگیر میشود و درگیری عقل انسان به جایی میرسد که این هیجانات و احساسات غلبه پیدا میکند.
آن زمان این عقل دیگر خیلی نمیتواند کار کند.
وجود چنین مسئله ای در زندگی، طبیعی است و همهی ما دچار چنین وضعیتی میشویم.
آنجایی که احساسات غلبه میکند دیگر صحبت از پردازش و ارزیابی نیست، همهی اینها فشل میشود، همهی اینها ضعیف میشود. اینجاست که به قول بزرگان ما، به عقل منفصل نیاز داریم، نه عقل متصل.
عقل متصل ما سیستم پردازش و ارزیابی است که خود ما داریم و در نظام روانشناختی ما قرار دارد که این عقل متصل، درگیر شده، تحت تأثیر احساسات، عواطف، خشم، غم و اینها در مشکلات قرار گرفته است.
اما عقل منفصل در آرامش قرار دارد. عقل منفصل کجاست؟ این عقل در جایگاه مشاور است. او در یک آرامشی قرار دارد و میتواند مسائل و مشکلات فرد را از بیرون ببیند و در آن فضای آرام بررسی کند.
اینجا همان جایی است که ما نیاز به مشاور داریم. از عقل منفصل و عقل دیگری که مسئله و مشکل ما را از زاویهی دیگری میبیند، از او سؤال کنیم، از او بپرسیم و از او راهنمایی بخواهیم.
اینجا همان جایی است که ضرورت مشاوره اثبات میشود. برای هر کسی هم این ضرورت تبیین میشود، تفاوتی ندارد.
خود من به عنوان مشاور در زندگیام مسئله دارم، اگر دچار این مسئله و مشکل باشم باید به عقل منفصل مراجعه کنم؛ عقل دیگری که در آرامش است و خودش تحت تأثیر عواطف و مشکلات قرار ندارد. به خاطر همین میگویند که یکی از ویژگیهای مشاور این است که خودش آرامش داشته باشد، خودش درگیر آن مسئلهی مشابه نباشد. یعنی اگر کسی اضطراب دارد و به مشاور مراجعه میکند، در آن لحظه نباید خود مشاور اضطراب داشته باشد.
اگر کسی افسرده است و به یک مشاور و رواندرمانگر مراجعه میکند، از ویژگیهای آن مشاور در آن موقعیت این است که درگیر افسردگی نباشد چون به عنوان عقل منفصل ورود پیدا میکند و به عنوان منبعی از اطلاعات که میخواهد از آنها استفاده کند.
اگر این اتفاق بیفتد، آن تعبیر امیرالمؤمنین(ع) محقق میشود که فرمود: «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ»؛ هیچ پشتیبانی مطمئنتر از مشاوره نیست. هیچ منبعی مطمئنتر از این مشاوری که به عنوان عقل منفصل دارد کار میکند، نیست.
بنابراین اگر بخواهم خیلی خودمانی در اینجا تعبیر کنم، باید اینگونه بگوییم که ما دچار مشکلات میشویم، در حل مشکلات میمانیم و موانعی برای حل مسائل و مشکلات داریم و دلیل هم این است که آن هستهی مدیریتی نظام روانشناختی ما درگیر شده است و به این دلیل است که مسئلهی ما حل نمیشود و راه را پیدا نمیکنیم؛ پس باید از زاویهی دیگر به این مسئله نگاه شود، باید با نگاه دیگر مسئله را بررسی کرد. اینجا ما به فردی نیاز داریم که یکسری ویژگیهایی دارد که باید به او مراجعه کنیم و از نظرات او استفاده به عنوان مشاور استفاده نماییم.
* جناب آقای عباسی در این زمینه که چرا ما به مشاور نیاز داریم نکات خوبی را بیان کردند. اما یکی از سؤالاتی که شاید برای خیلیها پیش آید این است که ما به چه مشاوری مراجعه کنیم؟ از این منظر که یک مشاور چه ویژگیهایی باید داشته باشد که بتواند مشاور خوبی برای ما باشد؟
- دکتر صالحی
بسم الله الرحمن الرحیم
از دعوتی که شما برای حضور در این نشست به عمل آوردید عرض تشکر دارم و از جناب آقای عباسی نیز تشکر میکنم.
به نظر میرسد که یکی از مهمترین شاخصهها این است که خود مشاور دارای مشکلاتی نباشد. یا اگر همانند دیگران، مسائلی برای او وجود دارد، نسبت به مسائلی که دارد آگاه باشد، به طوری که مسائل شخصی او در مشاورههایش تأثیرگذار نباشد. یعنی اینکه وقتی وارد جلسهی مشاوره میشود همهی آنها را پشت در میگذارد و داخل میآید و آنجا فقط مشاور است و مسائل شخصی او دیگر وجودی در آن جلسه ندارد. این یک مسئلهی خیلی مهم است.
مسئلهی دیگر این است که باید واجد یکسری ویژگیهایی باشد. ما اگر آن ویژگیها را نداشته باشیم نمیتوانیم به مُراجعه کننده منتقل کنیم. یکسری ویژگیهای مثبت است، یکسری خصایل است که باید داشته باشد. مثلا یک مشاوری که امیدوار باشد، میتواند امید را به مراجعش منتقل کند که اصلا محور درمان است.
باید خوشبینی داشته باشد، باید صبور باشد، باید خونسرد باشد. اینها ویژگیهایی است که اگر ما داشته باشیم به مُراجعه کننده منتقل میشود؛ بدون کلام و در واکنشهای ما منتقل میشود. یعنی صرفا لازم است وقتی مُراجعه کننده من عصبی است، من او را درک کنم و با او همدلی کنم، واکنشهای تکانشی و هیجانی نشان ندهم و خود این باعث میشود که او احساس بهتری پیدا کند و سعی کند الگوبرداری نماید.
نکتهی دیگر در مورد ویژگیهای یک مشاور خوب این است که از علم و دانش کافی برخوردار باشد؛ چون مسئلهی تخصص است و خیلی مهم است.
یک مشاور میتواند به یک مُراجعه کننده خیلی ضربه بزند و اگر تخصص نداشته باشد. میتواند زندگیهایی را نابود کند؛ میتواند شخصیت یک نفر را با توصیههای غیرعلمی که میکند، مُختل نماید و به همین دلیل لازم است از تخصص و تجربهی کافی برخوردار باشد.
نکتهی بعدی اینکه یک مشاور خوب، مشاوری است که از سطح همدلی بالایی برخوردار باشد. یعنی چه؟ یعنی اینکه بتواند خودش را به جای دیگران قرار دهد و مسائل را از نگاه آنها ببیند. این یک شاخصهی خیلی خیلی مهم است. یعنی اگر من مشکلات مُراجع کننده را از نگاه خودم ببینم، نمیتوانم به او کمک کنم. باید بتوانم خودم را در جایگاه او قرار دهم. این یک سطح توانایی شناختی بالاست. یک بخشی را ما به صورت فطری داریم و یک بخشی هم یاد گرفتنی و اکتسابی است و باید آموزش ببینیم. در این صورت است که میتوانیم احساسات او را درک کنیم و میتوانیم به او کمک کنیم.
* در تمام خانواده ها بالاخره مشکلاتی وجود دارد و در برخی از خانواده ها بیشتر و در برخی از آنان کمتر است. اما سوال اینجاست که مشکل یک خانواده یا مشکل یک شخص باید به چه اندازه ای برسد که به مشاور مراجعه کند؟ خلاصه سوال اینکه چه زمانی باید به مشاور مراجعه کرد؟
- حجت الاسلام والمسلمین عباسی
همانطور که بنده در بخش قبلی اشاره کردم، مسئله و مشکل، جزو معناشناسی زندگی از جمله بُعد خانوادگی و ازدواج زندگی است.
یکی از پیامدهای طبیعی ازدواج و تشکیل خانواده، تولید مسئله است. دو تا فرد، دو نفر که از نظر شخصیت و تربیت و حتی جنسیت با هم متفاوت هستند، تصمیم میگیرند که برای یک عمر زیر یک سقف زندگی کنند، طبعا اینها دچار تعارض و تزاحم در موضوعات مختلف زندگی میشوند و تولید مسئله در زندگی طبیعی است. منتها اینکه چه زمانی باید مراجعه کنند به دستهبندی مسائلی که در خانواده ایجاد میشود برمیگردد.
تاریخچهی بحث خانواده و روانشناسی خانواده و بررسی مشکلاتی که در خانواده هست نشان میدهد که حل یک دسته از مشکلات وابسته به مهارتهایی است که ما انتظار داریم زن و شوهر و والدین این مهارتها را داشته باشند و این مسائل طبیعتا باید توسط خودشان حل شود، حتی طرح کردن این مسائل و مشکلات برای دیگران و برای والدین خودشان ممکن است پیامدهای منفی داشته باشد. بنابراین ما نتیجه میگیریم که اگر هر مشکل و مسئلهای که در خانواده ایجاد شد و زوجین سریع نزد مشاور بروند و عادت کنند که طرح کنند، خود این کار ممکن است پیامد منفی داشته باشد، مثلا افراد را وابسته به دیگران کنند.
یک تعبیری در روانشناسی هست که از مشاهده و وضعیت خودشان به این منتقل میشوند که حتما باید بازخورد دیگران را بگیرند، عادت به این وضعیت خیلی مناسب هم نیست. بنابراین میگوییم که یک دسته از مسائل را خودشان باید حل کنند.
یک دسته از مسائل را هم به شکل مداخلههای غیررسمی، یعنی با اقوام خودشان باید مطرح کنند که این خیلی محدود است، چون امروزه مسائل و مشکلات زندگی خیلی پیچیده شده است؛ خود پدر و مادرها مشکلاتی دارند که عمدتا نمیتوانند به بچههای خودشان که ازدواج کردهاند کمک کنند. خانوادهها بعضی از مشکلات را میتوانند با خانوادههای خاستگاهیشان یا والدینیشان مطرح کنند.
اما در بخش سوم مسائل و مشکلات باید به مشاور مراجعه کنند و تجربه نشان میدهد که با مراجعه به مشاور و مشاور خانواده این مسائل حل میشود و نتیجه میگیرند.
بخشی از این تجربه همین مواردی است که خانواده ها معمولا به مراکز مشاوره ما مراجعه نموده و اکثرا ابراز خشنودی و رضایت میکنند. این یعنی نتیجه میدهد.
منتها اگر من بخواهم به آن نقطهی عزیمت اشاره کنم که اینها باید مراجعه کنند، جایی است که وقتی خانوادهها و اعضای خانواده به حل مسئله ورود میکنند، میبینند که تنش بالاتر میرود. حالا ما چطور تشخیص دهیم که در حل مسائل باید مراجعه کنیم، وقتی که خانوادهها به حل مسئله ورود میکنند میبینند که وارد شدند و چند مرحله جلو رفتند و تنش بالاتر رفت، این به معنای این است که من صلاحیت برای حل این مسئله ندارم و کسی دیگر باید ورود پیدا کند.
شما نمیتوانید با آن بازخورد یا نظر مردم مخالفت کنید و بگویید که حتما باید مراجعه کنند و شما هر مسئلهای را طرح کنید. خیلیها مدعی هستند که؛ من مسائل زندگی خانوادگی خودم را میتوانم حل کنم. ما هم معتقدیم که خودشان میتوانند این کار را بکنند. ولی چه زمانی باید از آن عقل منفصل استفاده کنند؟ زمانی که میبینند واقعا به پریشانی ورود پیدا کردهاند و اضطراب و تنش بالا رفته است و درگیری دارد و با وجود ورود آنها به حل مسئله روز به روز بیشتر میشود. این نشانهای برای مراجعه است.
از نظر آسیبشناختی هم بخواهیم نگاه کنیم، ۳-۴ نشانه نقطهی عزیمت برای مراجعه به مشاوره است؛ از جمله پریشانی خاطر، اضطراب، تنش، اینکه بدن درگیر حالات منفی روحی و روانی میشود، چه در فضای خانواده و چه به طور شخصی باشد. زمان میگذرد، یعنی زمان به این حالتها میخورد و به سمت مزمن شدن میرود و اینجا اصلا ضرورت دارد که ما مراجعه کنیم و الاّ کارکردهای زندگی مختل میشود.
* بعضی از افراد نسبت به حضور نزد مشاور گارد خاصی دارند و عملا فراری هستند؛ برای مثال در خانواده مشکلی ایجاد میشود و خانم به آقا میگوید که نزد مشاور برویم ولی آقا قبول نمیکند و یا بالعکس خانم قبول نمیکند. برای حل این مشکل چه راهکاری وجود دارد؟
- دکتر صالحی
این مسئله یک واقعیتی است که البته خوشبختانه سال به سال وضعیت بهتر میشود. حداقل در این تجربهی حدود دو دههای که من داشتم، میبینم که نگاهها مثبتتر شده و میزان مراجعه بیشتر میشود؛ چه در قشر غیرحوزوی و چه در قشر حوزوی اینطور است.
یکی از دلایلی که میتوانیم بگوییم وضعیت دارد بهتر میشود این است که ما میبینیم اتفاقا افراد تحصیلکرده، بهتر به مشاورین مراجعه میکنند.
خیلی از اینها ریشهی تاریخی دارد و شاید رویکردهایی در گذشته نسبت به روانشناسی بوده است و حالا نگاههایی که در مورد انسان داشتهاند و یک بخشی از جامعه با این نگاهها زاویه دارند؛ یک بخشی هم آن تصوراتی است که از مشاوره دارند که مثلا افرادی که به اصطلاح عامیانه روانی هستند و مشکلات جدی دارند، نزد مشاور میروند.
گام اول این است که این هم در رسانهها و سایر دستگاه های مختلف دیگر این آگاهی داده شود که واقعا مشاوره اینطور نیست.
ما شاید ۷۰ تا ۸۰ درصد آن چیزی که در جلسات مشاوره میگوییم، برای رشد افراد است، نه برای حل مشکلات آنها و این مسئله، بسیار مهم است.
خیلی اوقات افرادی نزد ما میآیند که واقعا مسئلهی جدی در زندگیشان ندارند، همین مسائل پیش پا افتاده است و حتی خیلی اوقات اصلا مسئله مطرح نمیکنند و به دنبال بهتر شدن هستند.
مثلا مُراجعه کننده میگوید که همه چیز خوب است ولی من میخواهم ببینم که چطور میتوانیم یک گام جلوتر برویم و حالمان بهتر شود.
همچنین عملکرد خود مشاورین نیز در بهبود این مشکل خیلی تأثیرگذار است.
خیلی اوقات افرادی مراجعه میکنند که زاویه داشتهاند ولی چون دیدهاند که اقوام و دوستانشان به مشاوره رفتهاند و نتایج خوبی گرفتهاند، مشتاق میشوند و مراجعه میکنند.
البته در اینجا باید حواسمان به یک آسیب هم باشد. اگر مشاور، مشاور خوبی نباشد و آن ویژگیهایی که خدمتتان عرض کردم را نداشته باشد، ممکن است همان باعث زدگی باشد، یعنی همان نگاه منفی به وجود بیاید.
گاهی اوقات من باید تازه کلی توضیح دهم که اگر آنجا اتفاقی افتاد و اگر مثلا حال شما بدتر شد، علتش این بود. یعنی مسئله را باید توجیه کنیم تا مسئله حل شود.
یک نکتهی دیگر این است که آن تجربیات خوبی که در مشاوره افراد به دست میآورند را میتوان رسانهای کرد.
بسیاری از افراد بودهاند که مسائل جدی داشتهاند. این کار خیلی عینیتر و ملموستر است. حالا من بنشینم به لحاظ نظری و بر اساس یکسری اصول و حتی بر اساس توصیههای دینی مطرح کنم که مشاوره خوب است، بروید و مشاوره بگیرید و...؛ ولی تفکر اکثر مردم، عینی است و باید چیزهایی که ملموس است و واقعا اتفاق افتاده را ببینند تا باور کنند.
وقتی که در مورد موارد خاص و مواردی که بهبود پیدا کردهاند صحبت میکنیم، بیشتر اعتماد میکنند. میگویند: بله، مشاوره جواب میدهد و درست است. این خوب است.
بنده تجربهی شخصی خودم را میگویم. در جلسات مشاورهام برای اینکه انگیزه بدهم و برای اینکه در همکاری در مشاوره و به اصطلاح ما اتحاد درمانی فعالتر باشند، ممکن است بعضی از موارد مشابه را مطرح کنم و یا در جلسات آموزشیام این نکات را بیان کنم.
این هم یک راهکار خیلی خوب است که خوشبختانه خیلی استفاده میشود. یا حتی در کتابها هم اینطور است. اینکه اگر من کتابی در حوزهی تربیت یا در حوزهی مشاوره مینویسم، نمونههای واقعی را بیاورم، این تأثیرگذار است.
* افرادی را داشتهاید که به زور برای مشاوره آمده باشند؟
- دکتر صالحی
بله؛ خیلی زیاد است.
چون خود من در حوزهی کودک و نوجوان کار میکنم، از کسانی که آنها را به زور میآورند، نوجوانان هستند. گاهی اوقات این به زور هم به زور فیزیکی نیست، مثلا با فریب دادن و اینکه میخواهیم به خانهی خاله برویم و بعد یک سری هم به اینجا بزنیم، میآورند.
البته یک نکته را هم خدمتتان بگویم. اگر مشاور مهارت ارتباطی خوبی داشته باشد، میتواند خیلی خوب مدیریت کند و مثلا مُراجعه کننده ای که اصلا حرف نمیزده، سرش را پایین انداخته و اخم کرده، کاری کند که جلسهی بعد مثلا والد او میآید و میگوید که در جلسهی شما چه گذشت؟ پسر من میگوید چه زمانی چهارشنبه میرسد که دوباره برای مشاوره برویم؟ او اصلا نمیآمد و ما او را به زور آوردیم.
اینها یکسری مهارتها هستند. مهارت ارتباطی در مشاوره خیلی خیلی مهم است. آن چیزی که باعث میشود که فرد به یک جلسهی مشاوره میآید و میگوید که من فقط یک جلسه آمدهام و دیگر تمام و بعد میماند و ادامه می دهد، این است که ما در جلسه او را قضاوت نمیکنیم، او را میشنویم، احساس میکند که اینجا جایی است که من میتوانم حرفهایم را بزنم بدون اینکه در مورد من قضاوت شود؛ چون وقتی در این شرایط قرار میگیرند حالشان خوب میشود و عزت نفسشان افزایش پیدا میکند؛ چراکه میبینند ما خودشان را بدون هیچ قضاوتی پذیرفتهایم و این حس خوب میدهد.
اینها یکسری تکنیکهایی است که معمولا استفاده میکنیم و هم روی باورهای مُراجعه کننده نسبت به مشاوره تأثیر میگذارد و هم بالأخره میمانند تا انشاءالله مسائلشان حل شود.
* جناب آقای عباسی؛ جنابعالی در بحث خانواده تخصص بیشتری دارید. میخواهم بدانم پرتکرارترین مشکلی که معمولا برای خانوادهها پیش میآید چه موضوعی است؟ و اگر راهکاری برای آن مشکل دارید برای ما بفرمایید.
- حجت الاسلام والمسلمین عباسی
نمیدانم جایی که من هستم چنین مراجعانی دارم و یا به ورود به چنین مسائلی شهرت پیدا کردهام؛ عمدهی موضوع مُراجعان زوج درمانی یا خانواده درمانی یا مشاور خانوادگی من دربارهی «اعتماد بین همسران» است. یعنی این اعتماد خدشهدار شده و در رابطهی همسران ایجاد تعارض و مشکل کرده است.
حالِ رابطهی همسران خوب نیست؛ به خاطر اینکه یکسری از کنشها و واکنشهایی در بین همسران اتفاق افتاده که این اعتماد یک مقدار خدشهدار شده است.
در این رابطه صداقت و اعتماد خیلی مهم است و همانطور که قرآن کریم اشاره میکند نیز نسبت به پوشانندگی همسران نسبت به عیب طرف مقابل و هم نسبت به نتیجهی این پوشاندگی عیب که اعتماد میشود، موضوع مهمی است و اتفاقاتی میافتد که این اعتماد خراب شده و منجر به بد شدن حال رابطه میشود.
البته مشکلات دیگری هم وجود دارد، از جمله آن چیزی که خود مردم به «عدم تفاهم» تعبیر میکنند. آنها میگویند که ما با هم تفاهم نداریم و اگر ما بخواهیم تشخیص بگذاریم، میبینیم که همسران مهارتهای همدلی کردن ندارند و یا کنترل خشم ندارند و یا صبر ندارند و نمیتوانند صبوری کنند و تلاش میکنند که طرف مقابل را تغییر دهند، شخصیت او را تغییر دهند و یا به تعبیر دیگر تصمیم میگیرند که همسرشان را تربیت کنند. این صبوری نیست و دچار چنین مشکلاتی میشوند.
اما اگر بخواهم در سطح تشخیص بالینی، یعنی تشخیصی که یک مشاور میگذارد، بگویم که عمدهی مشکلات همسران چیست؟ به نظر میرسد که نقشهای زناشویی، نقشهای خانوادگی و از این قبیل موارد، از مشکلات موجود است؛ یعنی مجموعهی تکالیف و وظایفی که هر فردی وابسته به جنسیت خودش، زن نسبت به زن بودن خودش و مرد هم نسبت به مرد بودن خودش باید انجام دهد، اینها دچار مشکل میشود، نقشها ضعیف میشود، نقشها تحت تأثیر عوامل مختلف، دچار اختلال میشود. مثلا ما یک تشخیصی که داریم، میگوییم تداخل نقش ایجاد میشود. بعضی از خانمها وارد ایفای نقش مردانگی در خانواده میشوند و یا اینکه اشکال در ایفای نقش ایجاد میشود و یا مرد بعضی از نقشها را انجام نمیدهد، هم نسبت به همسر و هم نسبت به بچههای خودش. این نقش موضوع مهمی است که میبینیم خیلی از مسائل مربوط به ایفای نقش است.
مورد دیگر این است که مهارت حل مسئله در خانواده ضعیف است و تشخیص نسبت به مهارت حل مسئله کمرنگ است.
مورد دیگر مشکلاتی است که در الگوهای تبادلی ایجاد میشود. یعنی رابطهی زن و مرد وارد یک وضعیتی میشود که زن و شوهر واکنشهای منفی یکدیگر را تقویت میکنند. این هم یک مسئله است. مثلا خانم با یکسری از واکنشهای منفی همسرش مواجه میشود و میخواهد این واکنشها و این عادتها را حل کند و تغییر دهد؛ در اینجا از راهکارهایی استفاده میکند که این راهکارها هم اتفاقا آن واکنش منفی را تقویت میکند.
اگر بخواهم مثال بزنم، مثلا فرض کنید یک مردی تا اتفاقی بیافتد، قهر میکند. قهر شوهر برای خانم خیلی مسئله است، واقعا سنگین است و تحمل آن سخت است که مردی قهر بکند، بعد خانم میخواهد آن قهر کردن را کنترل کند و حمله میکند و دائم مطالبه میکند و میگوید: چرا قهر کردی؟.
مرد میخواهد در این فاز قهر به یک آرامشی برسد و خودش را از این مسئلهای که ایجاد شده به صورت موقتی دور کند، چون قهر یک مکانیزم واکنشی است، این آرامش را به هم میریزد، یک فرصتی به مردش بدهد و به قول خودمان خیلی منّت او را نکشد، صبر کند تا چند روزی بگذرد و بعد میبینیم که خانم بیشتر مراجعه و مطالبه میکند و اعتراض میکند که چرا قهر کردی؟ این اعتراض آن قهر کردن را تقویت میکند. یعنی دفعهی بعد هم مرد فراری میشود، یعنی زودتر وارد قهر میشود.
* و شاید هم در این هنگام، مرد یک پرخاشگری کند که باعث شود خانم هم کلا قهر کند.
بله، ما به آنها الگوهای تبادلی میگوییم، یعنی تبادل اطلاعات، این تبادل اطلاعات که در رابطه اتفاق میافتد یک الگوی بیمارگون پیدا میکند.
در خیلی از موارد چنین الگوی تبادلی بیمارگون در رابطهی همسران ایجاد میشود و همچنین در رابطهی والدین با بچههایشان و در رابطهی بچهها با والدینشان ایجاد میشود.
* شاید بسیاری از زوج ها به خاطر عدم شناخت از یکدیگر این مشکلات را دارند. به عنوان مثال، اگر خانم بداند که این مرد با این قهر به آرامش میرسد، صبر کند و این عدم شناخت مشکل ایجاد میکند.
تشخیص در حقیقت نابهنجاری این الگوی تبادلی و الگوی ارتباطی است. اما اینکه ریشه در چه عواملی دارد، باید اینگونه بگوییم که مثلا فرض کنید آقا و خانم جنس مقابلشان را از نظر روانی، اجتماعی، عاطفی، هیجانی و شناختی نمیشناسند. شناخت ندارند که او چه نیازها و چه تمایلاتی دارد، چه سلیقه و علاقهای دارد. در تمام این مواردی هم که گفتیم، از جنسیت طرف مقابل اطلاع ندارد. اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم، به این مسئله می رسیم.
یک مورد دیگری را هم بگویم که الان پرتکرار شده است و وقتی که ما ریشهیابی میکنیم، میبینیم مسائلی که در خانواده ایجاد شده است، چه در ارتباط همسران با یکدیگر و چه در ارتباط والدین با فرزندان و بالعکس، بحث رسانه است.
وقتی که ریشهیابی میکنیم و اختلالات ارتباطی را که در اعضای خانواده بررسی میکنیم در سطح ریشهیابی میبینیم که نحوهی استفاده از موبایل، فضای مجازی کانالهای ارتباطی که در فضای مجازی هست، عادتهایی که در خانواده ایجاد شده است، به عنوان یک عامل دارد به التهاب رابطه کمک میکند.
این خیلی مهم است و به نظر میرسد که حتما هم در سطح فرهنگسازی و هم در سطح راهکارها و روشهای مشاورهای ما باید این عامل را مورد توجه قرار دهیم و حتما به کنترل آن بپردازیم و عمدتا هم باید به سمت فرهنگسازی برویم.
خانوادههای ما امروزه به شدت نیاز به ارتقای سطح دانش و مهارت نسبت به رسانه دارند. رسانه با انواع ابزارها و وسایلی که دارد به خانواده ورود پیدا کرده است ولی ما میبینیم که هم در سطح حاکمیت، دولت و نهادهای ذیربط آن و هم در سطح متخصصان و نخبگان این حیطه خیلی اقدام جدی نشده برای اینکه فرهنگسازی کنیم و دانش و مهارتش را به فضای خانواده منتقل کنیم.
یک نرمافزاری میآید و به فرهنگ و فضای خانواده حمله میکند و بعدا وقتی که ما آسیبها را میبینیم، احساس میکنیم که باید مداخله کنیم.
این خیلی موضوع مهمی به نظر میرسد و در ریشهیابی ما میبینیم که فرآوری آن بالا است که علت این تعارض چه بوده است؛ استفادهی نابهجا، عادتهای غلط در استفاده از رسانه و موبایل.
آن آقا میآید و دائم سرش در گوشی است. عمدتا ما با این اعتراض مواجه میشویم که پدر در خانه دائما سرش در گوشی است، مادر سرش در گوشی است، بچهها عادتهای غلط در استفاده از گوشی دارند و از این طریق تعارض پیدا میکنند.
استفادههای هم نابههنجار و هم افراطی دارند که وقت زیادی را از اعضای خانواده میگیرد. تا زمانی که بیرون از خانه هستند که بیرون هستند، وقتی هم که میآیند دیگر وقت نمیگذارند که با هم صحبت کنند، وقت نمیگذارند که یک تشریک مساعی داشته باشند.
ادامه دارد ...
بخش دوم این نشست به زودی منتشر خواهد شد
گفت و گو از: محمد رسول صفری عربی