به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، حجتالاسلام علی علیمحمدی، فرزند رحمتالله متولد ۱۳۴۲، بعد از دوره ابتدایی در سال ۱۳۵۳ وارد حوزه علمیه اصفهان (مدرسه ذوالفقار) شده و از محضر اساتید آن مدرسه بهرهمند شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه علمیه امام صادق (ع) چهارباغ شد، با شروع انقلاب اسلامی در مسائل سیاسی وارد شد و در همین راستا در دوران حکومتنظامی در اصفهان یک نوبت دستگیر و پس از مدتی آزاد گردید.
با پیروزی انقلاب و تاسیس سپاه در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران شده و در دفاع از انقلاب به مناطق سیستان و بلوچستان در برخورد با ضدانقلاب حضور پیدا کرد، همچنین در برخورد با ضدانقلاب در کردستان مدتی حضور داشت و با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ ۲۷ آذر سال ۵۹ یعنی ماههای اول جنگ وارد جبهههای نبرد شد و در طول هشت سال دفاع مقدس در کنار رزمندگان اسلام بود.
حجتالاسلام علیمحمدی در دوران دفاع مقدس، مسئول واحد عقیدتی سیاسی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است. در مدت حضور در جبهه پنج بار مجروح شده و اکنون دارای ۶۰ درصد جانبازی است، اکنون در کنار مسئولیت های اجرایی در مقطع دروس خارج فقه حوزه علمیه ، مدرک دکترای دانشگاهی خود را در رشته شیعه شناسی دانشگا ه ادیان و مذا هب اخذ کرده است .
به مناسبت هفته دفاع مقدس به گفتگویی صمیمی با این رزمنده و جانباز دفاع مقدس که سابقه ۸۰ ماه حضور در دفاع مقدس را دارد نشستیم.
حوزه: به عنوان نیروی تبلیغی و یا نیروی رزمی وارد جبهه ها شدید؟
در ابتدا به عنوان انجام کار فرهنگی وارد سپاه شدم و با توجه به این که شرایط اول انقلاب به شکلی بود که باید در امور رزمی و نظامی نیز مهارت پیدا میکردیم، لذا در دوره های رسمی نظامی شرکت کردم و مدتی نیز برای مقابله با گروهک ها به سیستان و بلوچستان رفتم.
با شروع جنگ تحمیلی به اصفهان آمدم و در آن زمان گروهی را به نام گردان مسلم تشکیل دادند و من نیز به عنوان یکی از مسئولین آموزشی گردان فعالیت میکردم و امور فرهنگی و عقیدتی و برگزاری کلاس برای بسیجیان را نیز انجام می دادم.
در آن ایام در پادگان ۱۵ خرداد اصفهان مستقر بودیم که با ماه محرم مصادف شده بود و شب ها در یکی از روستاهای اطراف، هم منبر می رفتم و بعد به پادگان برای امور نظامی برمی گشتم.
با همین گردان مسلم که در مجموع ۲۷۰ نفر بودند و اولین گردان رسمی آموزش دیده از بسیج بود که وارد جنگ شد، عازم جبهه شدیم و به پادگان گلف اهواز رفتیم، در آنجا مرکزی به نام پایگاه منتظران شهادت ایجاد شده بود و از آنجا نیز به منطقه دارخوین رفتیم.
در آنجا با شهید حجتالاسلام ردانی پور آشنا شدم و با دوستانی همچون حجتالاسلام ابوطالبی و حجتالاسلام فرخ فال که مدتی مدیر حوزه علمیه قم بودند، همراه شدیم، همچنین در کنار جمعی از طلبه ها که شاخص آنها شهید ردانی پور بود، قرار گرفتیم.
در ابتدا نمازهای جماعت آن منطقه نظامی را می خواندم و به هر حال شهید ردانی پور نیز به ما احترام می گذاشت و پشت سر ما اقتدا میکرد و بالاخره کار طلبگی را آنجا با قوت بیشتری شروع کردم.
آیا با لباس روحانیت در جبهه ها حضور داشتید؟
بله- عمامه می گذاشتم و اهل صحبت و منبر بودم، به هر حال وقتی دیدند می توانم کارهایی انجام دهم، یک موتور تریل۲۵۰ هم به من دادند که با ادارت اهواز و به ویژه با مراکز فرهنگی مثل سازمان تبلیغات و حتی استانداری ارتباط برقرار کردم و تعدادی اقلام فرهنگی مانند کتاب می گرفتم و عصرها با موتور درمناطق عملیاتی دور می زدم و در سنگرها توزیع میکردم.
در حقیقت در سنگرها می نشستیم و رزمندگان سوال می پرسیدند و همین امر موجب روحیه ای برای رزمنده ها بود که یک روحانی با عمامه و با موتور کار فرهنگی انجام می دهد و در کنار انها حضور دارد.
در عملیات ها هم شرکت می کردید؟
سال ۶۰ مسائل سیاسی اتفاق افتاد و بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شد، پس از آن عملیات رسمی را سپاه به کمک بسیج، تحت عنوان عملیات "فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا" انجام داد که در آن عملیات حدود ۴ کیلومتر جلو رفتیم و ضمن این که منطقه ای را آزاد کردیم، غنایم زیادی نیز از عراقی ها گرفتیم، در عین حال حدود ۱۰۰ نفر شهید دادیم که بسیاری از دوستان ما آنجا شهید شدند.
درباره نقش روحانیت در دفاع مقدس نیز افرادی مانند شهید ردانی پور به عنوان یک طلبه زرنگ و یکی از بازوهای عملیاتی بچه های اصفهان به شمار می رفت، البته شهید، در آن عملیات به شدت مجروح شد، اما پس از مدت کوتاهی، مجدد به جبهه برگشت، در حالی که هنوز عصا در دست داشت و دست شهید نیز با باند به گردن آویزان بود.
از نقش و سهم حضور شهید ردانی پور در میان رزمندگان بگویید؟
نفوذ معنوی شهید ردانی پور به عنوان یک طلبه در بین بچه ها فوق العاده بود و در کنار اخلاق بسیار ملایم و دوست داشتنی، صلابت هم داشت و به اعتقاد بنده شهید ردانی پور به عنوان یک طلبه و روحانی، پایهگذار یک معنویت ماندگار در جبهه شد، یعنی با آن حال و هوای معنوی که داشت، این حال به دیگر رزمنده ها سرایت کرده بود و به هر حال یک ارتباط خاص با امام زمان(عج)، حضرت زهرا(س)، روضه و توسل و نماز شب داشتند.
به یاد دارم پس از عملیات کل قوا، مدتی با شهید در یک سنگر بودیم و در اوج گرمای تابستان بچه ها را ترغیب به نماز شب میکرد.
نگاه فرماندهان نظامی به حضور طلبه ها و روحانیون در دفاع مقدس چگونه بود؟
علاوه بر آن، شهید خرازی در آن مجموعه ای که بودند ارتباط ویژه ای با طلبه ها داشتند و همیشه مقید بود در جمع رزمنده ها، روحانی حضور داشته باشد و بارها به بنده یادآور می شد که به اصفهان می روید، طلبه ها را بیاورید و می گفت وجود علما در جبهه ها بسیار برکت دارد و خود شهید نیز با تواضع تمام، در نماز جماعت شرکت میکرد و مکرر می شد که بی ریا می ایستاد، اذان می گفت و مکبر می شد.
تا روزهای منتهی به شهادت شهید خرازی با این شهید بودم و حتی جنازه شهید را به اصفهان آوردم.
از سال ۶۵ تا آخر جنگ، مسئولیت معاونت عقیدتی سیاسی لشکر امام حسین(ع) را به عهده داشتم، در مقطعی بیش از ۲۰۰ نفر طلبه در لشکر حضور داشتند که بخشی از این طلبه ها کار رزمی میکردند و افرادی که وزن علمی بیشتری داشتند کار تبلیغی انجام می دادند.
بعد از شهادت شهید خرازی بود که رهبر انقلاب برای دیدن لشکر آمدند و در آن جمع حداقل ۱۰۰ نفر طلبه حضور داشتند که در گزارشی که دادم، رهبرانقلاب از وجود این تعداد طلبه در لشکر تعجب کردند. به هر حال آمار شهدا را اگر نگاه کنیم، در استان بیش از ۵۵۰ طلبه شهید وجود دارد که به نسبت جمعیت طلبه ها در آن زمان، آمار بالایی است.
مقصود این که هیچ زمانی نبوده است که لشکر خالی از طلبه باشد.
معنویت در دفاع مقدس را چطور تفسیر می کنید و چگونه باعث پیروزی ما شد؟
در لشکر امام حسین(ع)) طلبه ها در جای جای لشکر، در واحدها و ارکان لشکر و گردان ها حضور داشتند، ضمن این که بحث های ارشادی بود، در عملیات ها معمولا جلودار بودند.
به عنوان مثال شهید ردانی پور مصداق این کلام شهید حاج قاسم سلیمانی بود که همیشه می گفت "بیایید، نمی گفت بروید"، لذا این جلودار بودن، نفوذ کلام طلبه ها را بیشتر میکرد.
بعد از شهادت شهید ردانی پور در سال ۶۲، شهید خرازی اصرار داشتند در هر جلسه ای که فرماندهی دارد بنده نیز حضور داشته باشم و این مسئله معنویت، شرعیت و حقانیت کار را تایید میکرد.
شهید ردانی پور توصیه ای در بحث روحانیت داشت؟
سال ۶۲ در عملیات والفجر مقدماتی در فکه بودیم، دو سه روز قبل از عملیات شهید ردانی پور به من گفت، برویم یک مقدار در این تپه ها قدم بزنیم، راه افتادیم و حرف می زدیم.
به شهید گفتم ما چند سال جبهه آمدیم، از درس و حوزه فاصله گرفتیم، یک عده نیز به جبهه نمی آیند و با جدیت درس می خوانند، اگر شهید نشویم، زمانی که به حوزه برمی گردیم از دیگر طلبه ها عقب می افتیم.
گفتم بعد از عملیات برویم و درس بخوانیم و نظر شهید را در این باره سوال کردم؛ شهید ردانی پور اظهار داشت؛ "من نمی آیم و اگر بیایم به یک شرط خواهد بود، اگر امام(ره) اجازه دادند به حوزه برمی گردم".
سوال کردم چطور می خواهی امام را ببینید؛ گفت به نماینده امام در اصفهان می گویم که هر زمان به دیدار امام رفتند این مسئله را سوال کنند.
اتفاقا نماینده امام در اصفهان به دیدن امام رفته بود و این سوال را مطرح کرده بود و امام نیز فرموده بود، "فعلا جنگ در اولویت است".
شهید ردانی پور در این باره می گفت: "اگر در این راه شهید شدم نعم المطلوب را به دست آورده ام و اگر شهید نشدم به کربلا و خدمت امام حسین(ع) می روم و می گویم این همه سال برای حضرت جنگیدم، حالا باید از خدا بخواهید به من کمک کند تا در کمترین فرصت، جبران سال هایی که به حوزه نرفتم بشود و امام حسین می تواند".
خاطره ای از طلاب جوان در جبهه ها دارید که یک شب ره صد ساله رفته باشند؟
نمونه هایی این گونه داشتیم، افرادی که معمولا دو سه روز قبل از شهادت کاملا چهره آنها حاکی از این بود که شهید می شوند. از جمله طلبه ای به نام شهید خداداد کریمی داشتیم که در اصفهان، هم حجره بودیم و با هم بسیار صمیمی بودیم.
در سال ۶۱ در عملیات طریق القدس فرمانده گردان بودم، به تنگه چزابه رسیده بودیم و آنجا ۲۰ شبانه روز با عراقی ها درگیر بودیم. در عملیات بستان این شهید، مجروح شده بود و پس از دوران نقاهت، خود را به ما در تنگه چزابه رساند.
به او می گفتم مجروح است و فعلا صلاح نیست در عملیات باشد، می گفت من در عملیات شهید می شوم. ۲۴ ساعتی که با هم بودیم، تنها قرآن در دست داشت و اهل ذکر و تلاوت بود و همان شب نیز شهید شد و شش ماه بعد جنازه این شهید را آوردند.
امروز در جنگ نرم نابرابرانه هستیم، نقش روحانیت در این جنگ چگونه است و چطور باید از کیان باورها و اعتقادات دفاع کنند؟
یکی از دغدغه هایی که به عنوان یک طلبه دارم، این است که روحانیت و افرادی که در جنگ حضور داشتند نباید اجازه ندهند جنگ تحریف شود. اکنون در فضای مجازی شبهات فراوانی نسبت به جنگ مطرح است و تاسف بارتر این است که بعضی از فرماندهان رده بالا جنگ نسبت به بعضی از نکات جنگ تشکیک می کنند، لذا روحانیت به خصوص افرادی که جنگ را درک کردند، نباید بگذارند حقایق جنگ پنهان و مسیر آن به انحراف کشیده شود.
نسل امروز باید بدانند که چرا جنگ بر ما تحمیل شد و باید روحانیت، گویندگان و نویسندگان مردم را ارشاد کنند که اگر ۸ سال دفاع مقدس ادامه پیدا کرد به چه دلیل بود.
در آن زمان حرف ما با عراق یک کلمه بود، که اگر می خواهید آتش بس شود، باید به پشت مرزهای بین المللی بروید و پس از آن مذاکره می کنیم؛ اما عراقی ها حاضر به این کار نبودند.
نکته دیگر این است که جنگ امروز به مراتب از جنگ فیزیکی ۸ سال دفاع مقدس سخت تر است، چرا که امروز رسانه های جمعی سم پاشی می کنند. اگر آن روز خاکریز داشتیم، امروز دشمن در جمع ما نفوذ کرده، لذا نقش روحانیت بسیار مهم است و روحانیت باید کاملا نسبت به مسائل سیاسی کشور، منطقه و جهان اشراف داشته باشند و بتوانند تجزیه و تحلیل کنند.
روحانیت نقش اول را در هدایت و ضلالت جامعه دارد، همان طور که رهبر انقلاب با این سن و با این مشغله، به ریزترین نکات اشراف دارند، روحانیت نیز باید هوشیار باشد و به مسائل سیاسی کشور اشراف داشته باشد.
انتهای پیام
گفت و: سیدامیر حسین ابطحی