خبرگزاری حوزه | خودپرستی همان ایجاد حصار و محدودیت در اطراف خود است. خودپرستی منجر به خودخواهی و خودخواهی منجر به خودسوزی و خودسوزی منجر به انفجار است. انفجاری که درون فرد و برون دیگران را میسوزاند. حصار خودپرستی که پیله شد؛ شخص جز تمایلات خود چیز دیگری نمیبیند و نمیخواهد.
در مسئله محبت، هنگامی که صحبت از حُبّ میشود، حُب به یک غیری انجام میشود. بهعنوان مثال محبت به اهلبیت علیهمالسلام، حب به غیر خود است. بنابراین وقتی انسان کسی را دوست میدارد، لازمهاش پافراتر گذاشتن و رفتن بهسمت غیر است. در این حرکت، به بیرون از خود، متوجه و متمایل شده است. در فرآیند محبت دو قطعه وجود دارد؛ از خود بیرون رفتن، شبیهِ محبوب شدن.
خودخواه از دو بخش تشکیل شده است: خود + خواه؛ برای شکستن آن، بخش اول یعنی «خود» توسعه میخواهد. چگونه؟ با حصارشکنی که همان بهسوی غیر رفتن است. بهترین غیر نیز، خدا است که غیر «او» همگی مخلوقات و کائنات هستند.
چهچیزی از این بهتر، زمانیکه میخواهیم بهسوی غیر حرکت کنیم، آن غیرِ خود، سرچشمه جاویدانی باشد که زوالپذیر نیست و آن همان راه «او» یعنی راهی غیر از «من» است. پس دوستی با غیر، به انسان توسعه میدهد.
نشانه این توسعه چیست؟
نشانه اصلی رفتن بهسمت غیر و دوستی «مشابهت» است. ادعای دوستیِ بدون مشابهت، بیفایده است. شبیهشدن نیز اطاعتآور است و اطاعت برای شباهت، چیزی نیست جز «تغییر برای غیر».
وقتی میخواهی شبیه کسی شوی، اگر چُنان محبوب نباشی، تلاش میکنی خود را تغییر دهی تا همانند محبوبت شوی. خودخواهی و خودرَوی عقل را زایل و دیگرخواهی و دیگربینی عقل را مایل میکند. مایل به دیگریبودن در وهله اول بیرون رفتن از خود است که اتفاق مبارکی است.
شاهکلید برونروی از خودپرستی، چیزی جز محبت نیست؛ چراکه در فرآیند واقعی محبت، رفتن بهسوی غیر و مشابهت رخ میدهد و اینگونه است که حصار خودخواهی به دیگرخواهی مبدل خواهد شد. البته که باید آنسوی خود، خدا یافت شود تا کمال حقیقی بهدست آید.
علی کردانی










نظر شما