شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۹
از قاب رسانه تا قلب روایت اربعین

در گفت‌وگوی تصویری با رئیس ستاد اربعین کاروان «همپای قافله ۹» جامعه الزهرا سلام الله علیها، صدای عهد و تربیت بلندتر از صدای میکروفن بود. آقای حدادی از رسالت روایت‌گری در سفر اربعین گفت؛ از اینکه دوربین‌ها باید از دل حوزه عبور کنند و روایت‌هایی با طعم ایمان، عطر تربیت و رنگ تمدن اربعینی ثبت کنند.

خبرگزاری حوزه / دوربین آماده بود، نور تنظیم، صدا چک شد؛ اما آن‌چه مهم بود، نه تنظیم فنی، بلکه آمادگی دل برای شنیدن صدای کاروان بود. آقای مهندس حدادی آرام نشست، ولی نگاهش پر از حرکت بود، شبیه کسی که هنوز مسیر عمودها را در چشم دارد. گفت‌وگو شروع شد؛ نه با آمار و برنامه، بلکه با روایت. گفت: «کاروان همپای قافله فقط قرار نیست زائر را از نقطه‌ای به نقطه‌ای ببرد؛ قرار است دل‌ها را از زیارت عبور دهد، به روایت برساند.» از شکل‌گیری ستاد گفتند، از دغدغه تربیت، از مسئولیت رسانه، از اینکه هر طلبه خواهر یک راوی بالقوه است. از اینکه باید کاری کنیم که حتی یک دل‌نوشته ساده، بتواند صدای زنانه‌ی عاشورا و اربعین شود.

او گویی می خواست بگوید: «این دوربین‌ها، اگر خوب بچرخند، روایت اربعین را از حوزه علمیه بیرون می‌برند؛ نه برای دیده شدن، بلکه برای اثر گذاشتن.» در بخشی از مصاحبه، نگاهی به تیم رسانه انداختند، پرسیدند: «آیا روایت‌هایی که ثبت می‌کنید، طعم ایمان دارند؟ عطر تربیت دارند؟ رنگ تمدن اربعینی را به خود گرفته اند؟» و انگار همه فهمیدند که امسال، ضبط فقط ثبت تصویر نیست؛ ثبت آینده‌ی روایت است. صدایش در قاب بود، اما حرف‌هایش در دل‌ها پیچید. ما فقط مصاحبه نکردیم؛ مروری بود بر اینکه چرا می‌رویم، چگونه روایت می‌کنیم، و قرار است کجا بمانیم در تاریخ، نه در مسیر. وقتی ضبط تمام شد، کسی نگفت «کات»، چون قصه هنوز ادامه دارد...

ادامه ضبط تصویری جلسه رئیس همپای قافله با اعضای کارگروه رسانه کادر هنوز تنظیم نشده بود، اما نگاه‌ها ثابت بودند. قاب دوربین، صورت‌ را می‌دید؛ اما دل‌های ما، واژه‌هایی را که قرار بود گفته شود. جلسه با کارگروه رسانه آغاز شد؛ هرکسی صدا و تصویر را چک می‌کرد، اما بیشتر از آن، اطمینان از رسالتش را در دل مرور می‌کرد. صندلی‌ها ساده بودند، اما حس نشست‌نشینی، شبیه جلسه‌ای سرنوشت‌ساز بود.

آقای حدادی، نه با هیبت مدیریتی بلکه با طمأنینه راوی سخن آغاز کرد و قبل از آن‌که ضبط رسمی شروع شود، نگاهی انداخت به گروه و گفت: «هرکدامتان اینجا فقط مسئول تولید محتوا نیستید؛ شما خادم روایتی هستید که قرار است صدا شود، تصویر شود، اثر شود.» ضبط آغاز شد. صدا روشن، تصویر شفاف. اما حرف‌ها، از صدا هم واضح‌تر بودند. گفت: «در این کاروان، هیچ زائری نباید فقط مصرف‌کننده روایت باشد؛ باید خودش تولیدکننده معنا باشد.» و تأکید کرد که رسانه باید از دل تربیت بجوشد؛ از تجربه‌های جمعی ، از ارتباطات عمیق بین فردی، از روایت‌های خام، از لحظات ناب. نه ویراسته‌های بیرونی، نه متن‌های کارگاهی و کلیشه ای که از دل نباشد. در اتاق، گاهی فقط چشم‌ها حرف می‌زدند. یکی با دفترچه، لحظه‌به‌لحظه ایده‌ها را ثبت می‌کرد. دیگری تمام توجه اش به ضبط بود. و یکی با سخنان ایشان، عمودها را در ذهنش مرور می کرد و نهایتا گفت: «می‌خواهم پلان روایت از عمود یک را همین حالا در ذهن بچینم.» در میان صحبت‌ها، سؤال‌ها هم جاری بود: چگونه روایت کنیم؟ چطور چادر مادر، تبدیل به قاب تصویر شود؟ آیا روایت‌گری طلبه‌ با دیگر فرهنگ ها، جلوه‌ای از تمدن‌سازی نیست؟ ضبط که تمام شد، همه نفس کشیدند؛ اما ضبط در دل‌ها هنوز ادامه داشت. و آقای حدادی با لحن آرام، اما کوبنده گفت: «حرف‌هایتان تصویر شدند؛ حالا وقت آن است که تصویرها، حرف شوند.» ما از جلسه خارج نشدیم؛ فقط وارد مرحله دیگری از روایت شدیم...

تیم رسانه؛ صدای بی‌کلام مسیر کاروان هنوز حرکت نکرده، اما قاب‌هایی شکل گرفته‌اند. قاب‌هایی که فقط تصویر نیستند انعکاسی‌اند از زحماتی که با زبان واژه، با صدا، با عکس، با تدوین، می‌خواهند بار دیگر عاشورا و اربعین را روایت کنند.

تیم رسانه، این روزها در ستاد مثل قلبی می‌تپد. جوانانی از دل حوزه علمیه جامعة الزهراء سلام الله علیها، از دل دغدغه‌ها؛ هرکدام با سبکی خاص، با نگاهی تربیتی، با زبان روایت‌گر.

اما امسال دو نفر در این تیم، حال‌وهوایی دیگر دارند. سال گذشته به عنوان داوطلب آمده بودند؛ بی‌تجربه، اما پرشور و پر انگیزه. ستاد اربعین به آن‌ها فرصت دادند نه برای تجربه صرف، بلکه برای آموختن مسئولیت روایتگری. یکی از آنها که نمک گیر جامعة الزهراء سلام الله علیها شده بود، امسال در آزمون ورودی شرکت کرد، قبول شده است و در انتظار سال تحصیلی جدید. یکی از آن‌ها، امسال در تیم نگارش لحظه ها و روایت ها ایستاده. اسمش روی فرم‌ها شاید ساده باشد، اما نوشته‌هایش عمق دارد. وقتی از او پرسیدند: «چطور نوشته هایت را عمیق کردی؟» گفت: «پارسال ستاد اربعین وقتی به ما فرصت داد، فقط راه را نشان نداد؛ به ما باور داد که اگر عاشورا و اربعین در دل‌مان باشد، روایت‌ش را بلد می‌شویم.» دیگری، عکاس و فیلمبردار است؛ اما دوربینش فرق دارد. دنبال نورهای زیاد نیست، دنبال لحظه‌های بی‌صداست. لحظه‌ای که مادری چای می‌دهد، یا طلبه‌ای با کودکش کنار عمود نشسته. او گفت: «اگر پارسال فقط ثبت می‌کردم، امسال می‌فهمم چه باید ثبت شود. نه هر صحنه‌ای، آن صحنه‌ای که تربیت می‌سازد.» و این فقط روایت آن‌ها نیست؛ روایت تیمی‌ست که با محبت و روش‌مندی ستاد اربعین، هویت پیدا کرده. تیمی که رسانه را نه ابزار، بلکه عبادت می‌داند. همین حالا در اتاق‌شان، صدای گفت‌وگو هست، نه فقط درباره فرمت و کپشن؛ درباره این‌که «چطور اربعین امسال را تبدیل به یک روایت ماندگار کنیم؟» و ستاد اربعین، به‌جای دستور، نگاه تربیتی می‌دهد. می‌پرسد: «آیا این روایت، بوی عاشورا می‌دهد؟ آیا می‌ماند در دل مخاطب؟» تیم رسانه اربعین، امسال فقط تصویر نمی‌سازد، آینده می‌سازد. و آن دو جوان؟ شاید روزی، معلمان روایت شوند برای نسل بعد؛ نسلی که با قدم‌های ایمان، هم‌پای قافله خواهد شد.

به روایت «زائر واژه‌ها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلام‌الله‌علیها)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha