به گزارش خبرگزاری حوزه، سفر اربعین، یکی از باشکوهترین تجربههای معنوی برای زائران امام حسین (ع) است. اما برای خانوادههایی که قصد دارند کودکان خود را نیز در این سفر همراهی کنند، یک سوال اساسی مطرح میشود: آیا بردن کودکان به پیادهروی اربعین کار درستی است؟ آیا این سفر میتواند تأثیر مثبتی بر تربیت دینی و روحیه فرزندان داشته باشد، یا ممکن است به دلیل سختیهای مسیر، اثرات منفی بر جای بگذارد؟
در این گفتوگو حجتالاسلام محمد ظریفی، کارشناس تربیت دینی، با نگاهی روانشناختی و مبتنی بر سیره اهلبیت (ع)، به بررسی این پرسش میپردازد.
اگر شما هم دغدغه همراهبردن کودکان به اربعین را دارید یا میخواهید بدانید این سفر چه تأثیری بر روحیه و باورهای دینی فرزندتان میگذارد، این گفتوگوی تحلیلی را مطالعه بفرمایید که در ادامه تقدیم شما میگردد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید به عنوان سوال اول بفرمایید: آیا در این ایام اربعین، بردن کودکان به سفر اربعین اصولاً کار درستی است یا خیر؟
این سوال مهمی است و از دغدغه خانواده ها نشأت می گیرد. خانواده ها از یک طرف میخواهند فرزندانشان آن حس معنوی را تجربه کنند، اما از طرفی نگران تبعات منفی احتمالی این سفر برای کودکانشان هستند. حال بیایید بررسی کنیم که آیا این سفر برای بچه ها میتواند نادرست باشد یا نه.
پاسخی که میتوانم بدهم این است: «بله»، یک بله قاطع اما مشروط. «بله» به این معنا که اشکالی ندارد کودکان را به این سفر ببریم، اما «مشروط» به اینکه این سفر را مانند یک اردوی تربیتی ببینیم، نه یک سفر زیارتی و سیاحتی معمولی.
بنابراین، باید شرایط یک اردو را برای کودکانمان فراهم کنیم و صرفاً آن را یک سفر معمولی زیارتی یا سیاحتی نبینیم.
برای توضیح بیشتر، من این بحث را با یک مفهوم روانشناسی آغاز میکنم: «خاطرات اپیزودیک»
در روانشناسی مفهومی داریم به نام خاطرات اپیزودیک برای درک بهتر این مفهوم، یک مثال ساده میزنم. فرض کنید فرزند شما که اکنون نوجوان یا بزرگسال شده، جشن تولد چهار یا پنج سالگیاش را چگونه به یاد میآورد؟ آیا فقط یک گزاره خشک و خالی مثل «ما یک جشن تولد گرفتیم» در ذهنش مانده؟ قطعاً اینطور نیست.
بوی شمع های فوت شده، طعم آن کیک شکلاتی، صدای شادی بچه ها که «تولدت مبارک» میخواندند و دست میزدند، برق چشمهای کودک وقتی داشت هدیه ها را یکییکی باز می کرد و اطرافیان برایش تشویق میکردند اینها مجموعهای کامل از تصاویر، صداها، بوها و احساسات هستند که یک خاطره اپیزودیک میسازند. یعنی فراتر از یک خاطره خشک، یک تکه از زندگی است که با تمام جزئیات حسی و عاطفی اش ثبت میشود. این خاطرات اپیزودیک هستند که هویت و دلبستگی های ما را شکل میدهند.
حالا بیایید این مفهوم را در سفر اربعین بررسی کنیم. این سفر، بهترین فرصت است تا یک «خاطره اپیزودیک معنوی» برای کودکانمان بسازیم. فرزند شما در آینده، عشق به امام حسین (ع) و دلبستگی و خاطرات از کربلا را صرفاً از طریق کتابها و استدلالها به دست نمیآورد، بلکه بخش عمده و اعظم از این احساسات، ریشه در همان خاطرات اپیزودیکی دارد که در کودکی برایش ساخته شده است.
اما این خاطرات میتواند «مثبت» یا «منفی» باشد. هدف ما این است که راههایی را توضیح دهیم تا این خاطرات، زیبا و ماندگار شوند. مثلاً:
وقتی فرزندتان بزرگ میشود و یاد کربلا میافتد، طعم چای گرمی را به یاد میآورد که از دست موکبدار عراقی گرفته بود.
صدای همهمه عاشقانه زائران، نوای «لبیک یا حسین» و «یا علی» که دائما در مسیر پیادهروی میشنید.
حس نوازش پیرمرد موکبدار عراقی که با مهربانی دستش را روی سرش کشید و به او لبخند زد؛ منظره پرچم های سفید و سبز و قرمز که در باد میرقصیدند و فضایی پر از شور و معنویت ایجاد میکردند.

همه اینها یک خاطره اپیزودیک غنی و معنوی برای کودک ایجاد میکند که سالها بعد هم در ذهنش زنده میماند و به عشق او به اهل بیت (ع) عمق میبخشد. پس اگر شرایطی فراهم شود که این سفر برای کودک، یک تجربه شیرین و جذاب باشد نه خستهکننده و طاقتفرسا و قطعاً تأثیر فوقالعادهای در روحیه معنوی او خواهد داشت.
در سیره اهلبیت(ع) میبینیم که آنها هرگز به بهانهی سختیها، کودکان را از فضای معنوی دور نمیکردند، بلکه با ظرافت تمام، آنها را در این فضاها مشارکت میدادند. مثلاً حضرت زهرا(س) در شبهای قدر، بچهها را زودتر میخواباندند و سپس با پاشیدن آب به صورتشان، آنها را برای بهرهگیری از فضای معنوی این شبها بیدار میکردند. این کار، دقیقاً همان ساخت خاطرات اپیزودیک معنوی بود که در ذهن کودک ماندگار میشوند و بخشی از هویت دینی او را میسازد.
سفر اربعین هم میتواند چنین نقشی داشته باشد اگر ما تلاش کنیم آن را به یک اردوی تربیتیِ جذاب تبدیل کنیم، نه یک سفر خستهکننده و تحمیلی. برای این کار باید:
تلاش کنیم یک خاطره اپیزودیک مثبت معنوی فرزندانمان ازین سفر بدست بیاورند. در اینصورت اگر این شرایط رعایت شود، اربعین برای کودک نه تنها آسیبزا نیست، بلکه نقطهی آغاز عشق به امام حسین(ع) و خاندان پیامبر(ص) خواهد بود.
اما اگر کودک را در شلوغی و گرمای طاقتفرسا، گرسنگی و تشنگی، یا اجبارهای بیجا قرار دهیم، تنها خاطرهای منفی از معنویت در ذهنش میماند که در آینده او را حتی از این فضاها دور میکند.
نگرانی اصلی والدین سختی های مسیر گرمای هوا ازدحام جمعیت و پیدا نکردن خانه و امثال اینهاست آیا با وجود این موارد به روحیه لطیف کودک آسیب میزند یا خیر؟
نگرانی شما درباره تأثیر سختیهای مسیر اربعین بر روحیه لطیف کودکان کاملاً طبیعی و نشانه دلسوزی شماست. اما اجازه دهید این موضوع را از منظر روانشناسی و با دو مفهوم کلیدی «سرایت عاطفی» و «تابآوری» بررسی کنیم.
سرایت عاطفی یعنی احساسات ما به صورت ناخودآگاه به کودک منتقل میشود. مثلاً وقتی کودک زمین میخورد ما میتوانیم دو مواجهه داشته باشیم:
●اگر با اضطراب و فریاد به سویش بدویم، ترس ما به او سرایت میکند، که اگر کودک درد زیادی هم نداشته باشد قاعدتا به گریه میافتد و نمیتواند از روی زمین بلند شود چون ترس ما به فرزند سرایت کرده است.
●اما اگر با آرامش او را بلند کنیم گردو خاک لباسش را بتکانیم و بگوییم: پاشو قهرمان من، چیزی نشده!
او را نوازش کنیم آرامش ما به کودک منتقل میشود. وقتی این حالت را فرزند میبینید باز هم سرایت عاطفی اتفاق میافتد و فرزند به احتمال زیاد بلند میشود و به بازی اش ادامه میدهد در واقع آرامش ما به فرزند منتقل شده است.
در جریان اربعین هم همین اصل صادق است. در واقع ما انتخاب می کنیم کدام حس را به فرزند منتقل کنیم سرایت عاطفی مثبت یا منفی و نامناسب.
گرما، ازدحام و سختی های مسیر واقعیتهای این سفر هستند، اما:
- اگر با نگرانی و شکایت با آنها برخورد کنیم، اضطراب ما به کودک منتقل میشود
- اگر با صبر و خوشرویی این شرایط را مدیریت کنیم، کودک نیز آنها را به عنوان بخشی طبیعی از سفر میپذیرد
این انتخاب ماست که کدام سرایت عاطفی را به او منتقل کنیم.
کودکان ما احساسات والدین را جذب میکنند. در سفر اربعین، این انتقال عاطفی نقش تعیینکنندهای دارد. وقتی پدر و مادر پیوسته از گرما، خستگی و کمبود امکانات شکایت میکنند، این نگرانی و اضطراب مستقیماً به کودک منتقل میشود.
برای فرزند شما که والدینش را الگوی قدرت و امنیت میداند، دیدن این ناتوانی و کلافگی بسیار آسیبزننده است. او احساس میکند اگر حتی پدر و مادرش با بزرگ بودنشان هم نمیتوانند با این شرایط کنار بیایند، پس برای او که کوچک و ضعیفتر است، این شرایط باید واقعاً ترسناک باشد.
اما وقتی والدین با آرامش و مدیریت با چالشها روبرو میشوند، حتی اگر کودک همان سختیها را تجربه کند، برداشت کاملاً متفاوتی خواهد داشت. او میبیند که پدر و مادرش آرام هستندخونسردی خود را حفظ میکنند
این رفتارها به کودک میآموزد که:
سختیها موقتی و قابل تحمل هستند؛ میتوان در سختترین شرایط هم آرامش خود را حفظ کرد و هر مشکلی راهحلی دارد.
تفاوت اصلی در این است که در حالت اول، کودک فقط رنج و عذاب را تجربه میکند، اما در حالت دوم، او در حال یادگیری مهارتهای ارزشمند زندگی است. این همان تابآوری است که مانند عضله با هر چالش جدید قویتر میشود.
در بحث تاب آوری باید گفت سرایت عاطفی مثبت است که ما را به سمت تابآوری هدایت میکند.
تابآوری مانند عضلهای روانی است مثلا ورزشکاری که دارد بدنسازی کار میکند یک وزنه مناسبی اگر انتخاب کند عظله او را قوی میکند اگر وزنه نامناسب باشد به او آسیب وارد میکند.
در سفر اربعین، این اصل تربیتی به زیبایی قابل اجراست. وقتی ما به عنوان والدین، چالشهای مسیر را با درایت مدیریت کنیم، در حال تمرین دادن این عضله روانی در فرزندمان هستیم.

تصور کنید کودکی که در هوای معتدل عصرگاهی قدم میزند، کمی خستگی را تجربه میکند اما نه آنقدر که به شدت خسته شود. این همان «وزنه مناسب» برای تقویت تابآوری اوست. وقتی با همراهی والدین از این چالش کوچک عبور میکند، درونش شعلهای از «من میتوانم» روشن میشود. این احساس پیروزی، با گفتن:«
دیدی چقدر قوی هستیم؟ با هم از پسش برآمدیم!» تقویت میشود. وقتی این بزرگترین هدیه ایست که این سفر میتواند به فرزندانمان بدهد که در هیچ کلاس درسی بدست نمیآید.
اما اگر همان کودک را در گرمای ظهر به پیادهروی واداریم، مانند این است که وزنهای سنگینتر از ظرفیتش به او تحمیل کنیم. اینجا نه تنها تابآوری تقویت نمیشود، بلکه آسیب روانی میزند.
چگونه پیادهروی اربعین میتواند اثرات تربیتی مثبت بر کودک بگذارد و آیا صحنههای سنگین این سفر ممکن است اثر معکوس داشته باشد؟
برای پاسخ به این سوال باید به یادگیری مشاهدهای یا الگوسازی در روانشناسی توجه کنیم.
یکی از قدرتمندترین ترین اصول روانشناسی بحث یادگیری مشاهده ای است یا همان الگوسازی که در این باره روایات زیادی داریم که به این قضیه تاکید شده است.
یادگیری مشاهدهای: درسهایی که کودک با چشم میآموزد.
در روایات اسلامی تأکید زیادی شده است که :
کونوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُم»
مردم را با غیر زبانهایتان (با اعمال و رفتارتان) به سوی خدا دعوت کنید.
و مفاهیم شبیه به این مثل اینکه بزرگانمان فرمودند:
"الأبناءُ أبناءُ أعمالِکم لا أبناءُ أمانیکم"
فرزندان شما بازتاب اعمال شما هستند، نه آرزوهای شما
که به این یادگیری مشاهده ای میگویند.
به عنوان مثال اگر هر شب با لذت مسواک بزنید، کودک شما هم تقلید میکند، حتی اگر هیچوقت به او نگویید مسواک بزند!
اما اگر فقط با حرف و اجبار بخواهید این کار را انجام دهد، به محض برداشته شدن فشار، آن را رها میکند.
اربعین، یک کلاس درس عملی برای کودک
سفر اربعین یک گالری زنده از زیباترین صحنههای انسانیت است. در این سفر با مناظری روبرو میشویم که در کمتر جایی قابل مشاهده است. ما به عنوان والدین، در حقیقت کارگردانان این نمایش معنوی برای فرزندانمان هستیم. انتخاب ماست که این تجربه را چگونه برای کودکمان رقم بزنیم.

در سفر اربعین، کودک میبیند:
ایثار و مهربانی را در رفتار موکبدارانی میبیند که با عشق به زائران خدمت میکنند و التماس میکند که از سینی او آب برداریم.
این تصویر ساده نیست، این اوج ایثار و انسانیتی است که از مکتب حسینی آموخته است. اینجا فرصت طلایی تربیتی است. پدر یا مادر میتواند، با لحنی گرم به کودکش بگوید: عزیزم ببین! این فرد ما شاید خودش تشنه باشد، اما از اینکه به ما آب میدهد چقدر خوشحال است. میدانی چرا؟ چون او از امام حسین(ع) یاد گرفته که چگونه با عشق به دیگران خدمت کند.
این گفتگو در کنار تصویر ملموس آن جوان ایثارگر، یک خاطره اپیزودیک عمیق در ذهن کودک ایجاد میکند. کودک نه تنها این صحنه را میبیند، بلکه معنای پنهان آن را درک میکند. این همان تربیت غیرمستقیم است که سالها در ذهن و قلب کودک باقی میماند.
اما در مقابل، اگر والدین تنها به فکر طی کردن مسیر باشند و از کنار این صحنههای زیبا بگذرند، فرصتی طلایی را از دست دادهاند. تربیت در سفر اربعین نیاز به هوشیاری و ظرافت دارد. هر موکب، هر دستی که برای کمک دراز میشود، هر نگاه مهربانی که به کودک شما میشود، میتواند تبدیل به یک درس زندگی شود.
نکته کلیدی این است که ما به عنوان والدین، باید این صحنهها را برای کودکمان تفسیر کنیم. همانطور که حضرت زهرا(س) در شبهای قدر برای فرزندانشان توضیح میدادند که چرا این شبها مهم است، ما هم باید معنای رفتارهای زیبای اربعین را برای کودکانمان بازگو کنیم. اینگونه است که سفر اربعین تبدیل به یک دانشگاه تربیتی میشود، دانشگاهی که در آن درسهای عشق، ایثار و انسانیت نه با سخنرانی، بلکه با نمایش عملی آموزش داده میشود.
در سفر اربعین، ما با یک واقعیت تربیتی مهم روبرو هستیم: کودکان زیر ۱۲ سال، مفاهیم انتزاعی را از طریق تجربیات ملموس و عینی یاد میگیرند. اینجاست که نقش ما به عنوان والدین، حیاتی میشود. ما باید «مترجمین معنویت» برای فرزندانمان باشیم و مفاهیم بلند اربعین را به زبان کودکانه تبدیل کنیم.
هشدار تربیتی:
اما در نقطه مقابل، اگر پدری در صف غذا با دیگران پرخاش کند یا مادری زباله را روی زمین بیندازد، کودک یک درس مخرب میآموزد:
«برای رسیدن به خواستهام میتوانم حقوق دیگران را نادیده بگیرم» .
این یک «الگوی رفتاری منفی» است که تمام آموزشهای قبلی را بیاثر میکند.
قبل از هر واکنش، به این فکر کنید که کودک چگونه این صحنه را تفسیر میکند به جای عجله برای گرفتن غذا، صبر را تمرین کنید و به کودک بگویید:
صبر کردن سخت است، اما صبر ما را شبیه امام حسین(ع) میکند
اربعین میتواند تبدیل به بزرگترین کلاس عملی تربیت شود اگر:
والدین آگاه و هر لحظه در حال آموزش غیرمستقیم باشند.
رفتارهای کوچک را به درسهای بزرگ تبدیل کنند
صبر و مهربانی را نه با شعار، بلکه با عمل نمایش دهند.

ما در عمل چطور میتوانیم پیام اصلی کربلا را مثل مهرورزی و آزادگی را به زبان ساده برای کودکان ترجمه کنیم؟
این سوال به نوعی خروجی گرفتن و نتیجه گرفتن ازین سفر معنوی است.
برای انتقال مفاهیم عمیقی مانند مهرورزی و آزادگی به کودکان در سفر اربعین، باید از زبان قصه و بازی استفاده کنیم.
قصه و بازی بهترین زبان برای کودک است.
کودکان زیر ۱۱-۱۲ سال مفاهیم انتزاعی را درک نمیکنند، اما وقتی این مفاهیم را در قالب «داستانهای ملموس» و «فعالیتهای عملی» بیان کنیم، به راحتی درک میشوند.
ما بهعنوان بزرگسال ممکن است فراموش کنیم که درک کودکان از جهان بسیار متفاوت است و انتظار داشته باشیم آنها هم مانند ما این مفاهیم را بفهمند.
راه حل هوشمندانه این است که به جای توضیحات پیچیده، از داستانهای ساده و جذاب یا بازی استفاده کنیم. تا برای کودک قابل فهم شود.
مثلاً برای آموزش مهرورزی، میتوانیم داستان مهربانی امام حسین(ع) را تعریف کنیم: چگونه ایشان قبل از جنگ، برای لشکر دشمن حر و لشکرش و حتی اسبهایشان آب فراهم کردند. این تصویر ساده امام حسین(ع) که با دست خود به سرباز دشمن آب میدهد برای کودک کاملاً ملموس و قابل درک است، این اوج کرامت است.
بعد از گفتن داستان این را ماموریتی برای کودک انجام دهم تا برایش عملی شود مثلا به او بطری آبی بدهیم و بگوییم هر جا دیدی فردی تشنه و خسته هست به او آب تعارف کن تا این کارت باعث شود تشنگی او رفع شود.
این کار باعث میشود:
مفهوم انتزاعی مهرورزی به تجربهای عینی تبدیل شود، کودک احساس مشارکت و معناداری کند، درسهای اخلاقی در قالب عمل آموزش داده شود.
هرچند که مفاهیم زیادی در جریان اربعین میتواند اربعین شود اما برای این دو مفهوم بخواهم مثال بیاورم
مثلا برای آموزش آزادگی:
میتوانیم از بازی نمادین استفاده کنیم:
بیا بازی کنیم: فرض کن تو یکی از یاران امام حسین(ع) هستی. اگر کسی به تو تندی کرد، ما مثل امام(ع) با مهربانی جواب میدهیم. حالا بیا تمرین کنیم!
با تعریف داستان حرّ بن یزید ریاحی و انتخاب درست او، میتوانیم برای کودک توضیح دهیم: یادته وقتی دوستت ازت خواست دروغ بگی، ولی تو راستش رو گفتی؟ تو هم مثل حرّ، راه درست رو انتخاب کردی! اینگونه، مفاهیم پیچیده را با مثالهای ملموس زندگی کودک پیوند میزنیم.
نکته مهم این است که هر مفهوم را در سه مرحله ساده منتقل کنیم:
۱. تعریف یک داستان مرتبط و جذاب
۲. ایجاد ارتباط بین داستان و رفتارهای روزمره
۳. دادن فرصت تمرین عملی به کودک در طول سفر
در طول مسیر اربعین، میتوانیم از هر فرصتی برای این آموزشها استفاده کنیم: کمک به دیگران، صبر در شلوغی، مهربانی با همسفران و... همه اینها میتوانند تبدیل به تمرینهای عملی برای کودکان شوند.
همین روش را برای آموزش آزادگی و شجاعت میتوان به کار برد.
به یاد داشته باشید که کودکان بیشتر از آنچه میگوییم، از آنچه انجام میدهیم یاد میگیرند. وقتی ما در عمل نشان دهیم که چگونه میتوان مهرورز بود یا درست انتخاب کرد، این درسها برای همیشه در ذهن و قلب کودکمان ثبت میشود. اربعین بهترین فرصت است تا با زبان قصه و بازی، زیباترین ارزشهای انسانی را به نسل بعد منتقل کنیم.
آیا سفر پیادهروی اربعین میتواند نقش تعیینکنندهای در تربیت حماسی کودکان داشته باشد؟
بله همینطور است، سفر اربعین میتواند برای کودکان دارای تربیت حماسی باشد اما این یک حماسهی منحصربهفرد است نه حماسهی خشم و فریاد، بلکه حماسهای از جنس عزت، شکوه و تعلق خاطر. این سفر با ایجاد حس هویت جمعی در کودکان، پایههای محکمی برای شخصیت آیندهشان میسازد.
مفهوم هویت جمعی در روانشناسی
این تصویر حماسی بارها و بارها در ضمیر ناخودآگاه کودک ثبت میشود و به عنوان لنگرگاه هویتی عمل میکند یادآوری همیشگی که به او میگوید کیست و به کجا تعلق دارد. این دقیقاً همان عاملی است که عزت نفس و روحیه حماسی را در کودکان پرورش میدهد.
هویت جمعی در روانشناسی مفهومی است که با مثالهای ملموس قابل درک میشود. مثلاً در یک استادیوم ورزشی، دهها هزار نفر را تصور کنید که تیم محبوبشان را تشویق میکنند. در این لحظه، آنها احساس میکنند بخشی از یک قدرت بزرگ هستند؛ پیروزی تیم، پیروزی خودشان محسوب میشود و حس از «من» به «ما» تغییر میکند. این هیجان و قدرت ناشی از احساس تعلق، یکی از جذابیتهای اصلی رویدادهایی مثل فوتبال است.
حالا این حس هویت جمعی را در مقیاسی بسیار بزرگتر و با هدفی مقدس تصور کنید. کودکی را در نظر بگیرید که دست پدر یا مادرش را گرفته و در میان اقیانوسی از انسانهای همدل و همصدا قدم میزند. این جمعیت عظیم، هم جهت و بااراده، به سوی هدفی مشترک حرکت می کنند. این صحنه به کودک می فهماند که او تنها نیست، بلکه به خانواده ای بزرگ، قدرتمند و باشکوه تعلق دارد که برای قهرمانی بزرگ و هدفی والا تلاش میکنند.
این حس تعلق از همان کودکی در فرد شکل می گیرد و مانند واکسنی قدرتمند عمل میکند. اگر این ارتباط و پیوند در طول سالها حفظ شود و والدین به درستی نقش خود را ایفا کنند، این واکسن در نوجوانی و جوانی فرد را در برابر احساس پوچی، تنهایی و بی هدفی مصون می دارد. تصویر حماسی و خاطرات جمعیِ این سفرها، مثل پیاده روی اربعین در ضمیر ناخودآگاه کودک به عنوان لنگرگاه هویتی باقی می ماند. این خاطرات به او یادآوری می کنند که کیست، به کجا تعلق دارد و همیشه بخشی از چیزی بزرگتر از خودش است.
این حس تعلق و این تصویر حماسی که در این سفر اربعین با سالها گرفته است در ضمیر ناخودآگاه کودک به عنوان لنگرگاه هویتی عمل میکند که میتواند همیشه به اون یادآوری کند که کجا هست و به کجا متصل است و این درسی است که در حوزه عزت نفس و جوهره تربیت حماسی به لین قضیه ما را رهنمون میگند.
اما تحقق این هدف مشروط به رعایت چند اصل کلیدی است:
والدین باید به دقت مراقب خاطرات اپیزودیکی باشند که برای کودک میسازند. انتقال عواطف مثبت، مدیریت صحیح تابآوری کودک و استفاده از قصه و بازی برای تفهیم مفاهیم، همگی از ارکان این تربیت حماسی هستند.
از قصه و بازی برای فهم بهتر آن استفاده کنند وقتی این اصول به درستی رعایت شوند، سفر اربعین تبدیل به تجربهای بینظیر و بسیار سودمند برای کودکان میشود - مدرسهای که در آن درسهای زندگی را نه با گفتار، بلکه با تمام وجود میآموزند.











نظر شما