شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰
پدرها بخوانند: چرا بعضی دخترها دوست ندارند ازدواج کنند؟

حوزه/ پدرها بیشترین نقش را در این ترس از ازدواج در دختران دارند. پدری که فقط پول به خانه می‌آورد و محبت نمی‌کند، پدری که همه تصمیم‌ها را خودش می‌گیرد، پدری که خانه برایش فقط محل خواب است و از همه مهم‌تر، پدری که با بدقولی و بی‌وفایی، اعتماد دخترش را خدشه‌دار می‌کند، ناخواسته دخترش را از ازدواج فراری می‌دهد. این رفتارهای پدرانه، مهم‌ترین دلیل گرایش دختران به زندگی مجردی است.

اشاره؛

رابطه پدر و دختر، مهم‌ترین الگوی ذهنی را برای آینده دختران می‌سازد. روانشناسان می‌گویند دختری که پدرش را مردی مهربان، قابل اعتماد و حامی می‌بیند، با اعتماد به نفس بیشتری به استقبال زندگی مشترک می‌رود. اما وقتی پدر در نقش خود کوتاهی می‌کند - چه با سردی عاطفی، چه با رفتارهای مستبدانه و چه با بی‌توجهی به خانواده - ناخواسته دخترش را به سمت تنهایی سوق می‌دهد.

گفت و گوی زیر حاصل سلسله نشست‌های مجازی «رابطه پدر_دختری در آینه علم و دین» پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم است. در این گفت و گو به موضوع آسیب شناسی عدم ایفای نقش پدر در ایجاد میل به زندگی تجردی دختران، توسط حجت‌الاسلام و المسلمین جدیری عضو هیئت علمی دانشگاه معارف اسلامی پرداخته شده است و حوزه نیوز به انتشار متن این نشست خواهد پرداخت:

بسم الله الرحمن الرحیم؛ در این مبحث به بررسی آسیب‌شناسی تأثیر نقص عملکرد پدری در گرایش دختران به زندگی مجردی می‌پردازیم. ابتدا لازم است به تبیین مفاهیم پایه‌ای در حوزه ارتباطات انسانی بپردازیم.

* چهار حوزه ارتباطی اساسی در حیات انسان

انسان در حیات خود با چهار حوزه ارتباطی اساسی مواجه است:

۱. ارتباط با خداوند: هر فرد به نحوی با منبع متعالی و لایتناهی هستی ارتباط برقرار می‌کند.

۲. ارتباط با خویشتن: که شامل گفتگوی درونی، خودارزیابی، شناخت نقاط قوت و ضعف، و حدیث نفس می‌شود.

۳. ارتباط با دیگران: تعامل با همنوعان که محور اصلی بحث ما را تشکیل می‌دهد.

۴. ارتباط با طبیعت: شامل تعامل با موجودات زنده اعم از گیاهان و جانوران.

در میان این چهار حوزه ارتباطی، «ارتباط با دیگران» که به عنوان «انس» شناخته می‌شود، چهار زیرمجموعه حیاتی دارد که تأثیرات عمیق کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت بر زندگی فرد می‌گذارد:

الف) ارتباط با پدر

ب) ارتباط با مادر

ج) ارتباط با همسر

د) ارتباط با فرزندان

این روابط چهارگانه، محوری‌ترین ارتباطات انسانی را تشکیل می‌دهند. از بدو تولد، نوزاد با والدین خود ارتباط برقرار می‌کند. در مراحل بعدی رشد، ارتباط با خواهر و برادر شکل می‌گیرد و در بزرگسالی، فرد وارد رابطه همسری و والدینی می‌شود.

سایر روابط اجتماعی مانند ارتباط با همسایگان و دوستان، هرگز به عمق و تأثیرگذاری این روابط چهارگانه نمی‌رسند؛ به‌ویژه رابطه والدین با فرزند که تأثیرات ماندگاری بر شخصیت و روان فرزند می‌گذارد. نحوه تربیت و کیفیت این ارتباط، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری شخصیت فرزند ایفا می‌کند.

پدرها بخوانند: چرا بعضی دخترها دوست ندارند ازدواج کنند؟

* جایگاه بسیار مهم رابطه پدر_دختری

در میان روابط بین‌فردی که پیش‌تر به آن‌ها اشاره شد (شامل روابط با والدین، همسر، فرزندان و تا حدی خواهر و برادر)، رابطه والدین با فرزند از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

در این میان، رابطه پدر با فرزندان، به‌ویژه رابطه پدر-دختری، که موضوع اصلی بحث ما را تشکیل می‌دهد، از جایگاه بسیار مهم و تأثیرگذاری برخوردار است.

تا به امروز، در مطالعات روابط والدین-فرزندی، توجه اصلی معطوف به نقش مادر بوده است.

این تمرکز تا حدودی قابل درک است، زیرا مادر به طور سنتی به عنوان مراقب اصلی و پرورش‌دهنده اولیه شناخته می‌شود.

انتظار جامعه این بوده که مادر مسئولیت اصلی تربیت دختر را بر عهده داشته باشد تا او را برای ایفای نقش‌های آینده به عنوان همسر و مادر آماده کند.

با این حال، نقش پدر در این فرآیند تربیتی اغلب مورد غفلت قرار گرفته است. خوشبختانه، طبق مشاهدات اخیر، در سال‌های گذشته تحولات مثبتی در این زمینه رخ داده است.

پژوهشگران حوزه‌های مختلف، اعم از روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، توجه ویژه‌ای به اهمیت رابطه پدر-دختری نشان داده‌اند.

اهمیت رابطه پدر-دختری، اگر بیشتر از رابطه مادر-دختری نباشد، قطعاً کمتر از آن نیست. این اهمیت به دلایل متعددی که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت، در مطالعات آسیب‌شناسی روابط خانوادگی به اثبات رسیده است.

* سه اصل اساسی در نقش پدر بر سلامت روانی و اجتماعی خانواده

یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهد که پدران نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری شخصیت و رشد عاطفی-اجتماعی دختران ایفا می‌کنند.

در تحلیل نقش مرد در زندگی خانوادگی، به‌ویژه در جایگاه پدر، با سه نقش محوری و اساسی مواجه هستیم که هر یک از آن‌ها تأثیر مستقیمی بر سلامت روانی و اجتماعی خانواده دارد.

نخستین و مهم‌ترین نقش، «اقتدار» است که براساس مطالعات اسلامی و روان‌شناختی، به معنای «ایجاد تعادل بین کنترل و محبت» تعریف می‌شود.

پدر مقتدر فردی است که توانایی برقراری توازن میان اعمال انضباط و قواعد رفتاری با ابراز محبت کافی را دارد. این مفهوم در پژوهش‌های اسلامی به‌طور عمیق مورد بررسی قرار گرفته است.

دومین نقش کلیدی، «حمایت‌گری» است که باید آن را از «مفهوم دخالت متمایز» دانست. در این نقش، پدر به‌عنوان تکیه‌گاه امن خانواده عمل می‌کند و اعضای خانواده باید بتوانند در شرایط مختلف به او اعتماد کنند.

مرزبندی دقیق بین حمایت و دخالت از چالش‌های اساسی روابط خانوادگی است که اغلب منشأ تعارضات زوجین می‌شود.

سومین نقش، «تأمین‌کنندگی» است که براساس آن، پدر خانواده مسئولیت تأمین مایحتاج اساسی زندگی خانواده را در حد کفاف بر عهده دارد.

نقص در هر یک از این نقش‌های سه‌گانه می‌تواند پیامدهای منفی جدی برای خانواده به همراه داشته باشد.

در حوزه اقتدار، هر دو حالت افراطی - چه کنترل بیش از حد و چه فقدان کامل انضباط خانوادگی - می‌تواند آسیب‌زا باشد. در بُعد حمایت‌گری، ضعف عملکرد پدر می‌تواند منجر به از دست رفتن اعتماد اعضای خانواده و روی آوردن آنها به منابع حمایتی نامناسب بیرونی شود.

در نهایت، نقص در تأمین‌کنندگی می‌تواند به ناامنی اقتصادی و روانی در خانواده منجر شده و اعضای خانواده را به سمت راه‌های نامناسب کسب درآمد سوق دهد، که می‌تواند شامل کار کودکان یا آسیب‌های اجتماعی برای همسر باشد.

این نقایص به‌طور خاص بر دختران خانواده تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد و می‌تواند الگوهای رفتاری و نگرشی آنها را در زندگی آینده تحت تأثیر قرار دهد. این مقدمات برای ورود به بحث آسیب‌شناسی عمیق‌تر این موضوع ضروری به نظر می‌رسد.

* نقش پدر در تأثیر بر تمایل و عدم تمایل دختران به ازدواج

«ازدواج» به عنوان یک علقه اجتماعی، نقش محوری در توسعه خانواده‌ها و ایجاد تعهدات اجتماعی ایفا می‌کند.

این پیوند مستحکم، آثار فردی و اجتماعی گسترده‌ای را به همراه دارد، اما در سال‌های اخیر، پدیده‌ای قابل تأمل در جوامع صنعتی و از جمله ایران در حال وقوع است: «افزایش سن ازدواج دختران و در مواردی، گرایش به تجرد قطعی».

این مسئله، که صرفاً محدود به ایران نیست و در کشورهای صنعتی پیشرفته نیز مشاهده می‌شود، موضوع پژوهش‌های متعددی قرار گرفته است.

سؤال اساسی این است که «نقش پدر و کیفیت پدری چه تأثیری بر عدم تمایل دختران به ازدواج دارد؟»

براساس مطالعات تحولی، نقص در ایفای نقش پدری می‌تواند یکی از عوامل مؤثر در کاهش تمایل دختران به ازدواج باشد.

این فرآیند از همان سال‌های نخست تولد فرزند آغاز می‌شود. اولین انتظار از پدر، مشارکت در نگهداری فرزند و حمایت از مادر است.

اگرچه در سال‌های اولیه زندگی کودک، نقش مادر پررنگ‌تر است، اما این به معنای نفی مسئولیت پدر نیست.

پدری که این نگرش را داشته باشد که نقشی در پرورش دختر ندارد و از همکاری با مادر سر باز زند، اولین آسیب را به بنیان خانواده وارد می‌کند. هرچند ممکن است کودک در این سنین متوجه این موضوع نباشد، اما این رفتار زمینه‌ساز مشکلات آتی خواهد بود.

* پیامدهای مهم مشارکت پدر در مراقبت از فرزند

مشارکت پدر در مراقبت از فرزند، پیام‌های مهمی را منتقل می‌کند:

۱. به مادر این اطمینان را می‌دهد که در مسئولیت خطیر فرزندپروری تنها نیست

۲. حضور و پشتیبانی پدر در مواقع نیاز را تضمین می‌کند

۳. الگوی مثبتی از مشارکت مردان در امور خانواده ارائه می‌دهد

نکته مهم این است که این همکاری نباید به معنای کاهش مسئولیت‌های مادر تلقی شود؛ بلکه پدر در نقش حمایتگر و همکار مادر عمل می‌کند.

بنابراین، اولین گام در ایفای نقش صحیح پدری، «مشارکت فعال در مراقبت و نگهداری از فرزند» است.

مطالعات گسترده در حوزه روانشناسی خانواده و تحقیقات انجام شده در مراکز مشاوره، به همراه نظریات «آلفرد آدلر» به عنوان یکی از نظریه‌پردازان برجسته در حوزه روابط خانوادگی، نشان می‌دهد که پدران معمولاً خطاهای اساسی را در تربیت فرزندان مرتکب می‌شوند.

این خطاها می‌تواند منجر به کاهش علاقه اجتماعی در فرزندان شود که یکی از نمودهای آن عدم تمایل به ازدواج است. از آنجا که ازدواج خود نوعی پیوند اجتماعی محسوب می‌شود، این کاهش علاقه اجتماعی می‌تواند تأثیرات عمیقی بر آینده فرزندان داشته باشد.

* خطاهای رفتاری پدران در نقش ازدواج دختران

* جدایی عاطفی

نخستین خطای مهم که می توان به آن اشاره کرد، پدیده «جدایی عاطفی» است.

این پدیده زمانی رخ می‌دهد که پدر صرفاً به تأمین نیازهای اولیه و فیزیولوژیک فرزند، مانند تغذیه، می‌پردازد و از سرمایه‌گذاری عاطفی در رابطه با فرزند خودداری می‌کند.

این در حالی است که سرمایه‌گذاری عاطفی برای رشد سالم کودک ضروری است. برخی پدران با این استدلال نادرست که «مادر حضور دارد و نیازهای عاطفی کودک را برآورده می‌کند» یا «کودک همیشه با مادر است»، از مسئولیت عاطفی خود شانه خالی می‌کنند.

زمانی که پدر از ابراز عواطف نسبت به فرزند خودداری می‌کند و کودک احساس جدایی عاطفی از پدر را تجربه می‌کند، حتی در خفیف‌ترین حالت، وابستگی مرضی به مادر شکل می‌گیرد.

این در حالی است که انتظار طبیعی و سالم این است که کودک بتواند رابطه‌ای دوسویه را تجربه کند؛ یعنی هم از رابطه با مادر و هم از رابطه با پدر بهره‌مند شود و از هر دو منبع تغذیه عاطفی دریافت کند.

وقتی پدر از ایفای نقش عاطفی خود سر باز می‌زند، کودک تنها یک رابطه یک‌سویه را تجربه می‌کند و به مادر وابسته می‌شود. این وابستگی روان‌رنجورانه می‌تواند زمینه‌ساز مشکلات متعدد در آینده کودک شود.

* خودکامگی یا استبداد والدینی

خطای دوم در الگوی رفتاری پدران، پدیده «خودکامگی» یا «استبداد والدینی» است. این الگوی رفتاری، که می‌تواند در قالب زن‌سالاری یا مردسالاری بروز کند، تأثیرات مخربی بر اعضای خانواده، به‌ویژه دختران، می‌گذارد.

پدری که با رویکرد استبدادی رفتار می‌کند، تمام تصمیم‌گیری‌ها را به خود اختصاص می‌دهد، از مشورت با دیگران اجتناب می‌کند و اهمیتی به نظرات سایر اعضای خانواده نمی‌دهد. این رفتار خودکامه می‌تواند منجر به شکل‌گیری احساسات منفی در دختران شود که در نهایت به عدم تمایل به ازدواج می‌انجامد.

در بررسی دقیق‌تر آسیب‌شناسی نقش پدری و تأثیر آن بر تمایل دختران به ازدواج، پژوهش‌های متعدد در حوزه مشاوره نشان می‌دهد که «فقدان رابطه عاطفی مناسب بین پدر و دختر»، یکی از عوامل اصلی گرایش به تجرد قطعی در دختران است.

در شرایط سالم، انتظار می‌رود که دختر علاوه بر برقراری ارتباط عاطفی با مادر، از پدر نیز عواطف و محبت دریافت کند. زمانی که این رابطه عاطفی شکل نمی‌گیرد و فضای خشک و غیرعاطفی بر رابطه پدر-دختری حاکم می‌شود، باورهای ذهنی خاصی در دختران شکل می‌گیرد.

این باورها شامل باورهایی مانند «مردان فاقد احساسات و عواطف هستند» یا «مردان توانایی درک هیجانات را ندارند» می‌شود.

وقتی دختری در رابطه با پدر خود تجربه عاطفی مثبتی نداشته باشد، این الگوی ذهنی را به تمام مردان تعمیم می‌دهد و چنین می‌پندارد که تمام روابط با مردان، از جمله ازدواج، همین فضای خشک و غیرعاطفی را خواهد داشت.

از آنجا که هیچ فردی طبیعتاً به سمت روابط خشک و غیرعاطفی گرایش ندارد، این تجربه منفی و طرحواره‌های شکل گرفته می‌تواند تأثیر عمیقی بر تصمیم‌گیری دختران درباره ازدواج داشته باشد.

بنابراین، «فقدان رابطه عاطفی مناسب بین پدر و دختر» را می‌توان یکی از مهم‌ترین عوامل آسیب‌زا در شکل‌گیری نگرش منفی دختران نسبت به ازدواج دانست.

* وضعیت اقتصادی پدر

در تحلیل عوامل مؤثر بر تمایل دختران به ازدواج به عنوان سومین خطا، مسائل اقتصادی و شرایط مالی خانواده، به‌ویژه «وضعیت اقتصادی پدر»، نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کند.

تجربه مواجهه با مشکلات مالی شدید از دوران کودکی تا بزرگسالی، الگوهای ذهنی و رفتاری خاصی را در فرزندان شکل می‌دهد که تأثیرات آن در تمام مراحل زندگی مشهود است.

وضعیت نامطلوب شغلی پدر و درآمد ناکافی او، تأثیر مستقیمی بر نگرش دختران نسبت به امکان دستیابی به یک ازدواج موفق می‌گذارد.

این تأثیر در جامعه معاصر به شکل گسترده‌ای قابل مشاهده است، به طوری که موقعیت شغلی و درآمدی پدر به عاملی تعیین‌کننده در شکل‌گیری نگرش دختران به ازدواج تبدیل شده است.

اگرچه نباید میزان درآمد و جایگاه شغلی پدر به معیاری اصلی در پذیرش یا رد خواستگاران تبدیل شود، اما این عامل در عمل تأثیر قابل توجهی بر تصمیم‌گیری‌های مرتبط با ازدواج دارد.

«ناتوانی پدر در ایفای نقش تأمین‌کنندگی»، چه در دوران پیش از ازدواج دختر و چه در مراحل اولیه زندگی او، می‌تواند به شکل‌گیری باورهای ذهنی خاصی منجر شود.

دخترانی که به طور مستمر با محدودیت‌های مالی و فقر مواجه بوده‌اند، اغلب این تجربه را به آینده خود تعمیم می‌دهند و چنین می‌پندارند که زندگی مشترک آنها نیز ناگزیر با همین محدودیت‌ها همراه خواهد بود.

این پیش‌فرض ذهنی به استراتژی‌های متفاوتی در مواجهه با مسئله ازدواج می‌انجامد:

۱. گروهی از دختران با استدلال «چرا باید ازدواج کنم وقتی احتمالاً در آینده نیز با همین فقر مواجه خواهم بود؟» از ازدواج اجتناب می‌کنند.

۲. برخی به سمت کسب استقلال مالی از طریق اشتغال در مشاغل با درآمد مناسب روی می‌آورند، صرف‌نظر از اینکه در آینده ازدواج کنند یا خیر.

۳. گروهی دیگر با مشاهده وضعیت اقتصادی نامطلوب خواستگاران که گاه حتی از وضعیت پدرشان نیز نامساعدتر است، تمایلی به ازدواج نشان نمی‌دهند.

۴. در موارد آسیب‌زا، ممکن است برخی به رفتارهایی روی آورند که هدف آن جذب خواستگاران با وضعیت مالی مطلوب است که این خود می‌تواند به آسیب‌های اجتماعی منجر شود.

* اعتیاد

خطای پنجم، «اعتیاد» است که به عنوان یکی از جدی‌ترین این آسیب‌ها، می‌تواند فرصت‌های ازدواج دختران را به شکل قابل توجهی محدود کند.

این محدودیت عمدتاً از طریق تأثیر منفی بر جایگاه اجتماعی خانواده عمل می‌کند، زیرا آگاهی خواستگاران از اعتیاد پدر معمولاً به کاهش چشمگیر تمایل آنها به وصلت با خانواده می‌انجامد.

علاوه بر اعتیاد، اختلالات روانی پدر نیز نقش تعیین‌کننده‌ای در این زمینه ایفا می‌کند. افسردگی مزمن پدر، که اغلب با انزوای اجتماعی و عدم خروج از منزل همراه است، می‌تواند مشکلات متعددی را در محیط خانواده ایجاد کند.

این وضعیت، که در موارد متعددی مشاهده شده، معمولاً به واکنش منفی خواستگاران منجر می‌شود، به طوری که پس از مشاهده وضعیت پدر، از ادامه فرآیند خواستگاری منصرف می‌شوند.

* اختلالات وسواسی

خطای پنجم «اختلالات وسواسی» پدر خانواده است و این اختلالات چه در شکل وسواس فکری و عملی و چه به صورت اختلال شخصیت وسواسی، می‌تواند محیط خانواده را برای اعضا، به‌ویژه دختران، بسیار محدودکننده و دشوار سازد؛ حتی در مواردی که موقعیت‌های مناسب ازدواج وجود دارد، ترس از تداوم مواجهه با رفتارهای وسواسی پدر و سرزنش‌های مداوم می‌تواند به عنوان عامل بازدارنده عمل کند.

علاوه بر این، وسواس پدر، به‌ویژه در شکل اختلال شخصیت وسواسی، می‌تواند روند تصمیم‌گیری برای ازدواج را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.

اختلال شخصیت پارانوئید و بدبینی شدید پدر نسبت به دیگران نیز یکی دیگر از موانع جدی در مسیر ازدواج دختران است.

این بدبینی، چه به صورت آشکار و همراه با برچسب‌زنی مستقیم به خواستگاران باشد و چه به شکل خفیف‌تر و در قالب رگه‌های شخصیتی بروز کند، می‌تواند به رد مکرر خواستگاران منجر شود.

پدرانی که از این اختلال رنج می‌برند، معمولاً به هر خواستگاری انگ منفی می‌زنند و این رفتار، چه در حالت تشخیص‌داده شده و چه در حالت خفیف‌تر، به طور ناخودآگاه دختران را به سمت اجتناب از ازدواج سوق می‌دهد.

باید توجه داشت که مجموعه آسیب‌های روانی و رفتاری پدر، از اعتیاد تا اختلالات روانی مختلف، هم از طریق محدود کردن فرصت‌های ازدواج به دلیل واکنش منفی خواستگاران و هم از طریق شکل‌دهی به نگرش‌های منفی در خود دختران نسبت به ازدواج، می‌تواند تأثیرات عمیق و ماندگاری بر مسیر زندگی آنها داشته باشد.

این تأثیرات اغلب فراتر از دوره زمانی مشخصی است و می‌تواند الگوهای رفتاری و نگرشی پایداری را در دختران شکل دهد که حتی پس از بهبود شرایط پدر نیز همچنان به قوت خود باقی بماند.

* الگوهای متفاوت رفتاری و موقعیتی

خطای ششم «الگوهای متفاوت رفتاری و موقعیتی» است که در رابطه با نقش پدری قابل شناسایی است.

نخست، پدیده رهاشدگی خانواده توسط پدر است که می‌تواند به دلایل مختلفی از جمله ناتوانی در تأمین نیازهای خانواده، مشکلات روان‌شناختی، آسیب‌های اجتماعی یا حتی محکومیت‌های قضایی و زندان رخ دهد. این تجربه رهاشدگی می‌تواند تأثیر عمیقی بر نگرش دختران نسبت به ازدواج داشته باشد.

* تعصبات دوگانه پدر

عامل هفتم، «تعصبات پدر» است که در قالب رفتارهای متحجرانه و غیرمنعطف بروز می‌کند.

این تعصبات به دو شکل اصلی مشاهده می‌شود:

نخست، باور به برتری و ویژگی‌های استثنایی دختر که منجر به رد مکرر خواستگاران می‌شود.

دوم، اصرار بر ازدواج دختر با افراد خاص (مانند خواهرزاده یا برادرزاده) بدون در نظر گرفتن تمایلات و نیازهای عاطفی دختر. این رفتارهای تعصب‌آمیز می‌تواند فرصت‌های مناسب ازدواج را از دختران سلب کند.

پدیده دیگری که در برخی خانواده‌ها مشاهده می‌شود، «جایگزینی دختر در نقش پدری»، به‌ویژه در زمینه تأمین مالی خانواده است.

در مواردی که پدر درآمد کافی ندارد، دختر خانواده به واسطه تحصیلات یا موقعیت شغلی مناسب، نقش حمایت‌کننده مالی خانواده را بر عهده می‌گیرد.

این جابجایی نقش می‌تواند پیامدهای روان‌شناختی عمیقی داشته باشد. دختری که نقش پدری را به عهده می‌گیرد، نه تنها از نظر مالی بلکه گاه از نظر فکری نیز خود را در موقعیت برتر می‌بیند و احساس مسئولیت شدیدی نسبت به نجات خانواده پیدا می‌کند.

این وضعیت می‌تواند به کاهش تمایل به پذیرش نقش‌های همسری در آینده منجر شود، یا حتی در صورت ازدواج، چالش‌های جدی در روابط زناشویی ایجاد کند.

* تأثیر آداب و رسوم نادرست خانواده پدری

عامل آخر، «تأثیر آداب و رسوم نادرست خانواده پدری» است.

این سنت‌های نامناسب می‌تواند شامل اصرار بر رعایت ترتیب سنی در ازدواج (مثلاً ازدواج اجباری خواهر یا برادر بزرگتر قبل از دیگران) یا محدودیت‌های فرهنگی و زبانی در انتخاب همسر باشد.

در چنین مواردی، حتی با وجود خواستگاران مناسب با ویژگی‌های شخصیتی و آمادگی‌های لازم، صرفاً به دلیل تفاوت‌های فرهنگی یا زبانی، فرصت‌های ازدواج از دست می‌رود.

این در حالی است که اگرچه تناسب فرهنگی در ازدواج اهمیت دارد، اما نباید به عنوان مانعی غیرقابل عبور در مقابل فرصت‌های مناسب ازدواج عمل کند.

* جایگاه مادر در خانواده و نحوه رفتار پدر با همسر خود

در میان عوامل مؤثر بر گرایش دختران به ازدواج، «جایگاه مادر در خانواده و نحوه رفتار پدر با همسر» از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

این عامل را می‌توان در سه سطح مورد بررسی قرار داد:

حفظ جایگاه مادر

کیفیت تعاملات زناشویی والدین

و ادراک فرزندان از رابطه عاشقانه والدین.

در سطح نخست، «حفظ جایگاه مادر در خانواده» نقشی اساسی در شکل‌گیری نگرش دختران به ازدواج دارد.

زمانی که پدر نتواند جایگاه مادر را در خانواده حفظ کند و موقعیت او تا حد یک فرد وابسته یا حتی هم‌سطح فرزندان تنزل یابد، این تجربه می‌تواند تأثیر منفی عمیقی بر تمایل دختران به ازدواج بگذارد.

در مقابل، وقتی پدر جایگاه مادر را به درستی حفظ می‌کند و در تمام لحظات زندگی، حتی در شرایط ناخوشایند، احترام همسر را نگه می‌دارد، دختران درک مثبتی از جایگاه زن در خانواده پیدا می‌کنند و این تجربه مثبت می‌تواند به افزایش تمایل آنها به ازدواج منجر شود.

در سطح دوم، «کیفیت تعاملات زناشویی والدین» اهمیت می‌یابد. در خانواده‌هایی که مادر فاقد جایگاه مناسب است، نه تنها در تصمیم‌گیری‌های جزئی و کلی نقشی ندارد، بلکه مرتباً مورد پرخاشگری قرار می‌گیرد، نظراتش نادیده گرفته می‌شود و زخم‌های روانی عمیقی را تجربه می‌کند.

مشاهده چنین الگوی تعاملی می‌تواند تأثیر منفی عمیقی بر نگرش دختران به نهاد ازدواج داشته باشد.

در سطح سوم، که می‌توان آن را عالی‌ترین سطح تعاملات زناشویی دانست، «رابطه عاشقانه والدین» قرار دارد.

صرف عدم پرخاشگری پدر نسبت به مادر، اگرچه مثبت است، اما کافی نیست. زمانی شرایط ایده‌آل شکل می‌گیرد که دختر خانواده شاهد رابطه‌ای محترمانه و عاشقانه میان والدین باشد.

درک وجود عشق میان والدین، فارغ از انواع و اشکال مختلف ابراز آن، می‌تواند تأثیر قدرتمندی بر گرایش دختران به ازدواج داشته باشد.

این موضوع چنان اهمیتی دارد که در مشاوره‌های پیش از ازدواج، درک فرد از رابطه والدینش یکی از سؤالات کلیدی است.

مشاهده رابطه عاشقانه پدر و مادر، الگویی ذهنی در دختران ایجاد می‌کند که در آن، ازدواج به عنوان بستری برای یک رابطه عاشقانه و محترمانه درک می‌شود.

این تجربه مثبت، انتظارات و امیدهای مثبتی را نسبت به ازدواج شکل می‌دهد و باور به امکان تکرار چنین رابطه‌ای در زندگی آینده را تقویت می‌کند.

بنابراین، برای تقویت گرایش دختران به ازدواج، پدران باید نه تنها به حفظ و ارتقای جایگاه مادر در خانواده اهتمام ورزند، بلکه باید تلاش کنند تا رابطه‌ای عاشقانه و محترمانه را به نمایش بگذارند.

* آداب معاشرت و توجهات ظریف به مادر خانواده

در تبیین مفهوم رابطه عاشقانه میان والدین و تأثیر آن بر نگرش فرزندان به ازدواج، لازم است به این نکته توجه کنیم که «عشق و محبت در روابط زناشویی صرفاً محدود به ابراز احساسات فیزیکی یا کلامی مستقیم نیست، بلکه طیف گسترده‌ای از رفتارهای احترام‌آمیز روزمره» را شامل می‌شود.

این رفتارها، که در قالب آداب معاشرت و توجهات ظریف روزانه نمودار می‌شوند، می‌توانند تأثیر عمیقی بر درک فرزندان از کیفیت رابطه والدین داشته باشند.

برای مثال، در موقعیت‌های روزمره مانند صرف غذا، رفتارهایی چون انتظار پدر برای حضور مادر بر سر سفره، علی‌رغم آماده بودن غذا، نشان‌دهنده احترام و توجه عمیق به جایگاه همسر است.

به‌ویژه در موقعیت‌های خاص مانند سفره افطار، که مادر مشغول چیدن سفره و آماده‌سازی وسایل است، امتناع پدر از شروع غذا تا زمان حضور مادر، پیامی قوی از احترام و ارزش‌گذاری را به فرزندان منتقل می‌کند.

اگرچه ابراز فیزیکی محبت مانند نشستن والدین کنار یکدیگر، دست در دست هم داشتن، یا استقبال گرم مادر از پدر هنگام ورود به منزل و معانقه آنها، همگی رفتارهای مثبت و سازنده‌ای در نمایش رابطه عاشقانه هستند، اما نباید رابطه عاشقانه را صرفاً به این موارد محدود کرد؛ بلکه مجموعه‌ای از رفتارهای محترمانه، توجهات ظریف روزانه، و نشان دادن اهمیت حضور یکدیگر است که می‌تواند به فرزندان القا کند که رابطه‌ای عمیق، محترمانه و عاشقانه میان والدینشان جریان دارد.

الگوی رفتاری چندبعدی که ترکیبی از احترام، توجه، و ابراز محبت است، می‌تواند تصویری جامع و واقع‌بینانه از یک رابطه زناشویی سالم و عاشقانه را در ذهن فرزندان شکل دهد و به عنوان الگویی مثبت برای روابط آینده آنها عمل کند.

نظریه‌پردازان برجسته روانشناسی، از «فروید» تا «جان بالبی» و «اریک اریکسون»، همگی بر نقش محوری «اعتماد در سلامت روان» تأکید کرده‌اند و مسئله بی‌اعتمادی به مردان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

برای ایجاد تمایل به ازدواج در دختران، شکل‌گیری اعتماد به پدر به عنوان اولین الگوی مردانه در زندگی آنها ضروری است.

بی‌اعتمادی به مردان می‌تواند از چند مسیر اصلی شکل بگیرد:

* مسیرهای بی اعتمادی به مردان در خانواده

نخست، «عدم وفای به عهد پدر» است. وقتی پدر به وعده‌های خود به فرزند، از دوران کودکی تا بزرگسالی، عمل نمی‌کند، این تجربه منفی می‌تواند به تعمیم بی‌اعتمادی به تمام مردان منجر شود.

دختری که پدرش را در وفای به عهد ناموفق می‌بیند، این الگو را به روابط آینده تعمیم داده و پیش‌فرض می‌گیرد که همسر آینده نیز به تعهدات خود پایبند نخواهد بود.

دومین و شاید آسیب‌زاترین عامل، مسئله «خیانت» است. تجربه خیانت پدر، چه در قالب روابط نامشروع و چه در شکل ازدواج مجدد، می‌تواند تأثیری عمیق و ماندگار بر نگرش دختران به ازدواج بگذارد.

در موارد متعددی که در کلینیک‌های روانشناسی مشاهده شده، دخترانی که شاهد خیانت پدر به مادر بوده‌اند، حتی در مواردی که مادر سال‌ها با شرایط دشوار و محدودیت‌های مالی کنار آمده، اما پدر پس از بهبود وضعیت مالی به همسر خود خیانت کرده، به تجرد قطعی روی آورده‌اند.

اگرچه ازدواج مجدد می‌تواند از نظر شرعی مجاز باشد، اما نمی‌توان تأثیرات عاطفی و روانی آن بر فرزندان، به‌ویژه دختران را نادیده گرفت.

این مسئله، حتی در شرایطی که ضرورت‌های خاصی برای ازدواج مجدد وجود دارد، می‌تواند تبعات عاطفی عمیقی برای دختران به همراه داشته باشد.

سومین و شاید شایع‌ترین مسئله که در بسیاری از خانواده‌ها مشاهده می‌شود، «تقلیل خانه به محل سکونت» توسط پدر است.

پدرانی که از صبح تا شب درگیر کار هستند و خانه را صرفاً به عنوان خوابگاهی برای استراحت می‌بینند، الگویی منفی از زندگی مشترک به فرزندان ارائه می‌دهند.

دخترانی که چنین الگویی را مشاهده می‌کنند، ممکن است به این نتیجه برسند که خانه در زندگی مشترک صرفاً محلی برای اقامت موقت مرد است و ترجیح دهند در خانه پدری باقی بمانند.

مجموعه عوامل گفته شده که در قالب آسیب‌شناسی نقش پدری مطرح شد، راهنمای مفیدی برای روانشناسان و مشاوران در مواجهه با پدیده عدم تمایل به ازدواج در دختران است. به طور معکوس، می‌توان نتیجه گرفت که در غیاب این آسیب‌ها، احتمال شکل‌گیری تمایل طبیعی به ازدواج در دختران افزایش می‌یابد.

* سه حوزه احساسات، شناخت و رفتار

در بررسی عوامل مؤثر بر عدم تمایل دختران به ازدواج، «پدیده محبت افراطی پدر» نیز نقشی قابل توجه ایفا می‌کند.

اگرچه رابطه عاطفی قوی بین پدر و دختر، که در ادبیات روانشناسی با عنوان «دختران بابایی» شناخته می‌شود، امری طبیعی است.

در تحلیل عمیق‌تر این موضوع، باید به ارتباط متقابل میان سه حوزه احساسات، شناخت و رفتار توجه کرد.

در روانشناسی معاصر، این سه حوزه را نمی‌توان کاملاً از یکدیگر تفکیک کرد. رفتارهای پدر نقش مهمی در شکل‌گیری باورهای دختران دارند.

این اصل که «رفتارها باورساز هستند»، در روانشناسی به خوبی شناخته شده است. برای مثال، همان‌طور که بدقولی‌های مکرر یک همسر می‌تواند به شکل‌گیری باورهایی مانند «او بی‌مسئولیت است» یا «او تنبل است» منجر شود، رفتارهای پدر نیز باورهای خاصی را در دختران شکل می‌دهد.

* باورهای بنیادین دختران در عدم تمایل به ازدواج

نوع برخورد پدر، چه در رابطه با همسر و چه در تعامل با فرزندان، باورهای بنیادینی را در دختران ایجاد می‌کند که می‌تواند به عدم تمایل به ازدواج منجر شود.

این باورها می‌توانند شامل موارد زیر باشند:

باور به خیانت‌کار بودن مردان

باور به فریبکار بودن مردان

باور به فقدان احساسات در مردان

نکته مهم این است که این باورها نه به صورت مستقیم و آموزشی، بلکه از طریق مشاهده و تجربه رفتارهای پدر شکل می‌گیرند.

اگر رفتارها و تعاملات پدر مناسب و سالم باشد, باورهای مثبت، و اگر نامناسب باشد، باورهای منفی در دختران شکل می‌گیرد.

پس برای ایجاد نگرش مثبت به ازدواج در دختران، لازم است پدران ضمن حفظ تعادل در ابراز محبت، الگوی رفتاری سالمی را نیز ارائه دهند تا باورهای مثبت و واقع‌بینانه‌ای نسبت به مردان و نهاد ازدواج در دختران شکل بگیرد.

در مواجهه با باورهای منفی شکل‌گرفته در دختران نسبت به ازدواج، که ریشه در تجربیات چندین ساله از رفتارهای پدر دارد، باید به چند نکته کلیدی توجه کرد.

نخست، باید به این واقعیت اذعان داشت که تغییر باورهایی که طی سال‌های متمادی (هفده، هجده یا حتی بیست سال) شکل گرفته‌اند، فرآیندی پیچیده و زمان‌بر است. این تصور که می‌توان با یک گفتگوی ساده، باورهای عمیقاً ریشه‌دار را تغییر داد، تقریباً غیرممکن است.

* چهار راهکار اساسی برای بهبود باورهای منفی دختران

با این حال، چند راهکار اساسی برای بهبود این وضعیت وجود دارد:

۱. اصل شروع دوباره:

پدر می‌تواند در هر مرحله‌ای که متوجه اشتباهات خود شود، مسیر جدیدی را آغاز کند. اگرچه راه‌های نرفته را نمی‌توان جبران کرد، اما شروع مسیر درست، حتی با تأخیر، می‌تواند امیدبخش باشد.

این تغییر مسیر، هرچند دیرهنگام، می‌تواند زمینه‌ساز تحولات مثبت در نگرش دختر باشد.

۲. اقرار به اشتباه:

زمانی که دختر به سن ازدواج می‌رسد و آمادگی‌های لازم برای این مرحله در او شکل می‌گیرد، اقرار صادقانه پدر به اشتباهات گذشته می‌تواند بسیار مؤثر باشد.

این اعتراف نباید صرفاً در قالب گفتگویی ساده باشد، بلکه باید با درک عمیق موقعیت دختر و پذیرش واقعی اشتباهات همراه باشد. پدر باید از موضع تعصب و اصرار بر درستی رفتارهای گذشته خود خارج شود و صادقانه اشتباهاتش را بپذیرد.

۳. ارجاع به متخصص:

در مواردی که رابطه پدر و دختر به شدت آسیب دیده و پدر جایگاه خود را در نظر دختر از دست داده است، ارجاع به متخصص (روانشناس یا مشاور) می‌تواند راهگشا باشد. متخصص می‌تواند روی باورهای شکل‌گرفته در دختر کار کند و به بازسازی این باورها کمک کند.

۴. استفاده از نقش واسطه‌ای مادر:

نقش واسطه‌ای مادر، که در طول زندگی گاه به گاه مورد نیاز است، در مسئله ازدواج می‌تواند اهمیت بیشتری پیدا کند. در شرایطی که ارتباط مستقیم پدر با دختر دشوار است، مادر می‌تواند نقش پل ارتباطی را ایفا کند. البته این راهکار تنها زمانی مؤثر است که جایگاه مادر در خانواده توسط پدر به درستی حفظ شده باشد.

اگرچه تغییر باورهای منفی عمیقاً ریشه‌دار کار دشواری است، اما با اتخاذ رویکردی چندجانبه و صبورانه به تدریج تغییرات مثبتی را در نگرش دختران نسبت به ازدواج ایجاد می کند. نکته کلیدی این است که این تغییرات باید واقعی، عمیق و پایدار باشند، نه سطحی و موقتی.

* بازنگری در باور به ضرورت رفاه کامل در خانواده

یکی از محوری‌ترین باورهایی که نیازمند بازنگری در بررسی رابطه وضعیت اقتصادی خانواده و نگرش به زندگی مشترک، به ویژه در شرایط دشوار اقتصادی کنونی است، بازنگری اساسی در تصور «ضرورت رفاه کامل» برای تشکیل خانواده است.

این باور نادرست که پدر باید به هر قیمتی رفاه کامل را برای خانواده فراهم کند، می‌تواند پیامدهای نامطلوبی داشته باشد.

مسئولیت واقعی پدر، تلاش مستمر برای توسعه وضعیت زندگی خانواده از راه‌های مشروع و حلال است، نه دستیابی به درآمد بالا به هر قیمت یا از طرق نامشروع.

در تعریف صحیح انتظارات از نقش پدر، باید میان «حداقل‌گرایی منفعل» و «تلاش معقول برای بهبود» تمایز قائل شد.

پدری که صرفاً به حداقل‌ها قانع است و تلاشی برای بهبود وضعیت نمی‌کند، می‌تواند موجب مشکلات جدی در تأمین نیازهای اساسی خانواده شود.

از سوی دیگر، تلاش وسواس‌گونه برای تأمین رفاه کامل به هر قیمت نیز می‌تواند آسیب‌زا باشد. راه میانه و درست، تلاش مسئولانه و مستمر برای تأمین معاش از راه‌های مشروع، همراه با پذیرش واقع‌بینانه محدودیت‌های اقتصادی است.

این رویکرد متعادل می‌تواند به تغییر نگرش از شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» به درکی عمیق‌تر از کیفیت زندگی منجر شود.

کیفیت زندگی صرفاً به رفاه مادی وابسته نیست و ارزش‌های معنوی و عاطفی نقش مهمی در آن دارند. به همین دلیل، در گفتگو با نسل جوان و به‌ویژه دختران در آستانه ازدواج، باید بر اهمیت کسب روزی حلال و تلاش صادقانه برای بهبود وضعیت زندگی تأکید کرد، نه صرفاً بر میزان درآمد یا سطح رفاه مادی.

اصلاح نگرش و باور در این زمینه که با کمک متخصصان و از طریق گفتگوهای سازنده شکل می‌گیرد،منجر به ایجاد دیدگاهی متعادل‌تر و واقع‌بینانه‌تر نسبت به زندگی مشترک و فرزندآوری در نسل جوان شده و آنها را برای مواجهه منطقی با چالش‌های اقتصادی زندگی آماده سازد.

در بررسی جامع مسئله ازدواج و فرزندآوری، باید به این نکته کلیدی توجه داشت که نیازهای انسان صرفاً به ابعاد مادی محدود نمی‌شود.

طیف گسترده‌ای از نیازهای روانشناختی، شناختی و اجتماعی نیز در این زمینه مطرح است. برای درک صحیح مسئله ازدواج و فرزندآوری، باید نگاهی جامع به نیازمندی‌های دختران و جامعه در این حوزه داشت.

* الگوسازی مثبت توسط مادر خانواده

در بحث فرزندآوری، یکی از مؤثرترین راهکارها، «الگوسازی مثبت» توسط مادران است.

مادران می‌توانند با نمایش عملی ارزش و اهمیت فرزندآوری به فرزندان خود، به‌ویژه دختران، نشان دهند که مادری فراتر از یک وظیفه صرف، یک تجربه متعالی و ملکوتی است.

این مفهوم که در تفسیر تسنیم آیت‌الله جوادی آملی با عنوان «ملکوت مادری» مطرح شده، عمق معنوی و روحانی مقام مادری را نشان می‌دهد.

مادران می‌توانند با تصمیم به فرزندآوری بیشتر، البته در هماهنگی کامل با پدر خانواده، به صورت عینی و ملموس نشان دهند که فرزندآوری نه تنها یک تکلیف، بلکه تجلی عشق و تعالی روحانی است.

این دیدگاه در آموزه‌های دینی نیز با روایات متعددی پشتیبانی می‌شود. برای مثال، روایاتی که بیان می‌کنند مادر هنگام زایمان، همچون نوزادی که تازه متولد شده، از گناهان پاک می‌شود، یا روایات مرتبط با فضیلت شیردهی و تربیت فرزند، همگی به ابعاد معنوی و متعالی مادری اشاره دارند.

اگر بتوانیم این جنبه ملکوتی مادری را به دختران جامعه نشان دهیم، می‌توانیم انتظار داشته باشیم که هم در سطح باورها اصلاح مثبتی صورت گیرد و هم رغبت بیشتری نسبت به فرزندآوری در آنها شکل بگیرد.

نگرش متعالی به مقام مادری چشم‌انداز جدیدی را در مقابل نسل جوان قرار می دهد که در آن، فرزندآوری نه یک بار یا محدودیت، بلکه مسیری برای رشد معنوی و تعالی روحی تلقی می‌شود.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha