به گزارش خبرگزاری حوزه، کرسی علمی ترویجی "بررسی روایات فراگیر یا محدود بودن علم امام" از سوی مجتمع حکمت و مطالعات ادیان در سالن شهید صدر مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) برگزار شد.
در این نشست حجت الاسلام سید علی هاشمی، استادیار و دبیر پژوهش گروه کلام مجتمع حکمت و مطالعات ادیان به ارائه دیدگاههای خود در این موضوع پرداخت و حجت الاسلام محمد رضاپور عضو هیئت علمی جامعة المصطفی و مدیر مدرسه عالی کلام و مذاهب و حسن یوسفیان، دانشیار و مدیر گروه کلام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) به نقد دیدگاههای ایشان پرداختند. جناب استاد محمد باقر قیومی، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی و مدیر گروه ادیان و مذاهب اسلامی مدیریت جلسه را بر عهده داشتند.
در این جلسه ابتدا حجت الاسلام سید علی هاشمی به بیان تحلیل علما درباره روایات موضوع فراگیری یا محدودیت علم امام و جمعبندی و نتیجهگیری دیدگاههای آنان پرداختند و سپس ناقدان محترم مطالبی را در نقد و تکمیل مباحث ایشان بیان کردند. خلاصهای از سخنان حجتالاسلام دکتر سید علی هاشمی در این موضوع به قرار زیر است:
علم ویژه امام از مباحث بنیادین تفکر شیعه امامیه در حوزه صفات امام و از تمایزهای برجسته آن با سایر فرق است. با وجود اجماع میان علمای شیعه در خاص بودن علم امام، در مباحثی مثل قلمرو علم امام اختلاف نظرهای جدی وجود دارد که آثار اعتقادی و عملی بر آن مترتب است. ادبیات روایات در این موضوع، بسیار متفاوت و حتی به ظاهر متعارض میباشد. با توجه به این روایات و مباحث دیگر دو دیدگاه عمده در این موضوع مشاهده میشود: برخی از علمای شیعه با توجه به تصریح برخی روایات، علم امام را محدود دانسته و علم کامل امام به ما کان و ما یکون را نفی میکنند. برخی دیگر با توجه به دستهای دیگر از روایات و جایگاه معنوی امام در هستی به عنوان واسطه فیض بودن، بر فراگیر و کامل بودن علم امام تأکید دارند.
بررسیها نشان میدهد که روایات هر دو دسته معتبر بوده و این دو دیدگاه قابل جمع هستند. این کرسی تلاش میکند چگونگی جمع بین دو دیدگاه یاد شده و روایات به ظاهر متعارض را تحلیل کرده، ارائه دهد. پیش از ورود به اصل مباحث، توجه به دو نکته ضروری به نظر میرسد:
۱. باید توجه داشت که مراد از فراگیر بودن، فراگیری بودن نسبی است، نه مطلق؛ علم مطلق در نزد خداوند متعال است و وجود و شئون وجودی غیر خداوند مثل علم محدودیت دارند. طرفداران فراگیر بودن علم امام، کامل بودن علم امام را در محدودهای که برای غیر خداوند ممکن است، تأیید میکنند نه مطلق علوم؛ زیرا بنا بر روایات، بخشی از علوم، مختص ذات مقدس خداوند است و غیر او حتی پیامبران و ائمه بدان آگاهی ندارند. [۱]
۲. در فراگیری علم امام نسبت به مباحث دینی و علوم مرتبط به مقام امامت در میان علمای امامیه تردیدی نیست؛ آنچه مورد اختلاف است، اموری فراتر از آن مثل خبر از گذشته و آینده، حوادث جاری در تمام نقاط هستی، علوم مرتبط به درجات کمالی امام، علوم بداء پذیر و… است.
دیدگاههای علما درباره قلمرو علوم امام
دیدگاههای علما را در این موضوع میتوان در دو دسته کلی جای داد:
طرفداران محدودیت علم امام
طرفداران فراگیری و شمول علم امام
طرفداری از محدود بودن علم امام
شخصیتهای مهمی از علمای امامیه مثل شیخ مفید (م ۴۱۳ ق)، مرحوم سید مرتضی (م ۴۳۶ ق)، شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق)، محقق حلی (م ۶۷۶ ق)، قاضی نورالله شوشتری (م ۱۰۱۹ ق)، محمدبنحسن حر عاملی (م ۱۱۰۴ ق) و… از محدودیت علم امام طرفداری کردهاند.
طرفداران این دیدگاه، در قرنهای مختلف قابل مشاهدهاند. در میان طرفداران این دیدگاه، شخصیتهای برجسته کلامی، حدیثی، فقهی، اصولی و تفسیری وجود دارد.
البته چنانکه در عبارات آنان آمده است آنان علم امام را با افراد و عالمان عادی مقایسه نمیکنند. از نظر آنان، امام حجت خداوند است و علوم ویژهای دارد که دیگران ندارند؛ اما این مطلب را نیز نمیپذیرند که علم امام در فراتر از علوم دینی، یا علوم مرتبط با وظایف امامت هیچ محدودیتی ندارد. مثلاً شیخ مفید (م ۴۱۳ ق) معتقد بود امامیه اجماع دارند که علم امام در حوزه علوم دینی کامل و تام است. [۲] اما ایشان بهصراحت میگوید: «این سخن را که امام به تمام آنچه رخ خواهد داد، علم دارد، نه میگوئیم و نه گوینده آن را تأیید میکنیم؛ زیرا در این ادعا حجت و دلیلی ندارد». [۳] البته مقصود ایشان از این عبارات، این است که دلیلی که این مطلب را اثبات کند، برای او ثابت نشده است؛ هرچند امکان این را که امام میتواند از حوادث آینده به اعلام خداوند آگاه شود چنانکه پیشتر بدان تصریح کرد نفی نمیکند. [۴]
سید مرتضی (م ۴۳۶ ق) نیز مانند استادش معتقد بود که علم امام تنها در محدوده وظایف امامتش، یعنی مرجعیت دینی و رهبری سیاسی ضروری است. او سخنان کسانی را که معتقدند امام به تمام علوم آگاهی دارد، نادرست معرفی میکند. وی با تطبیق همین قاعده معتقد است که ضرورتی ندارد امام از زمان شهادتش آگاه باشد. [۵]
لنگرلنگر دلایل طرفداران محدودیت علم امام
مهمترین دلایل این افراد برای تأیید این دیدگاه را میتوان اینگونه بیان کرد:
۱. ظهور روایات افزایشپذیری علم امام: روایات متعددی از افزایشپذیر بودن علم امام خبر میدهند. بنا بر این روایات، علم امام در شبهای جمعه، شبهای قدر، هنگام رسیدن به مقام امامت و بلکه هر روز و هر ساعت در حال افزایش است. نتیجه روشن پذیرش این روایات، آن است که علم امام از ابتدا کامل نیست و بهمرور کامل میشود. عناوین برخی از ابواب کتابهای کافی و بصائر را مرور میکنیم:
بابی درباره اینکه ائمه هرگاه بخواهند که بدانند، آموخته میشوند؛ [۶]
بابی درباره اینکه [علوم] ائمه در شب جمعه افزایش مییابد؛ [۷]
بابی درباره اینکه اگر [علوم] ائمه افزوده نشود، آنچه نزد ایشان است، تمام میشود؛ [۸]
باب درباره زمانی که هر امامی تمام علوم امام پیش از خود را میداند؛ [۹]
بابی درباره آنچه مطلببهمطلب، روزبهروز و لحظهبهلحظه القا میشود؛ [۱۰]
بابی درباره ائمه که در شب و روز [بر علمشان] افزوده میشود و اگر این نبود، آنچه نزد ایشان بود، پایان مییافت؛ [۱۱]
عناوین بابهای یادشده، که به محتوای روایاتشان اشاره دارند، بهخوبی نشان میدهند که علم امام از ابتدا کامل و تام نیست؛
۴. شواهد تاریخی انتظار دریافت علم: یکی دیگر از مؤیدات این دیدگاه، شواهد تاریخی است. بنا بر این استدلال، بهتواتر نقل شده است که حضرت پیغمبر، گاه مدتی در انتظار وحی بودند تا خداوند متعال علم آن را از طریق وحی به ایشان عطا فرماید. اگر ایشان از ابتدای تولد یا از اول بعثت بر تمام حقایق آگاه میبود، انتظار یادشده جایی نداشت. روشن است که اگر علم پیامبر اعظم محدود بوده، علم جانشینان او نیز به طریق اولی اینگونه بوده است؛
۵. فهم اصحاب: شاهد تاریخی دیگری که بدان استدلال شده، این است که اصحاب ائمه در امور عادی و جزئی از امام سوال نمیکردند. به ما نرسیده است که کسی از ائمه سوال کند که آیا بعد از وضوی من، حدثی رخ داده (وضوی من باطل شده است) یا خیر؟ آیا وقتی من در خواب بودم، به لباس من نجاستی رسیده است یا خیر؟ دیروز نماز ظهرم را سه رکعت خواندم یا چهار رکعت؟ دیشب هنگام سحری خوردن من، آیا فجر طلوع کرده بود یا خیر؟ اگر هم از آنان چنین سؤالهایی میکردند، ائمه فقط با قواعد کلی جواب میدادند؛ مانند «هرچیزی پاک است، تا زمانی که به نجاست آن علم پیدا کنی»؛ «یقین خود را هرگز با شک خراب نکن»؛ «زمانی که شک کردی، بر بیشتر بنا بگذار»؛ «وقتی نمازت را سلام دادی، مقداری را که گمان میکنی ناقص بوده است، کامل کن»؛ و قواعدی مانند این موارد.
۶. منافات داشتن با برخی فضائل: اگر قائل به علم تام امام باشیم، برخی از فضائل اهلبیت، دیگر فضیلت به شمار نمیآید. مثلاً اگر امیر مؤمنان علم قطعی داشت که در «لیلهالمبیت»، مشرکین او را در هنگامی که در بستر پیامبر خوابید، نمیکشند، این فداکاری او، فضیلت چندانی به شمار نمیآمد و جای تقدیر نداشت؛ درحالیکه اینگونه نیست و از فداکاری او تقدیر شده است.
۷. کمال بودن افزایش علم: در روایتی از رسول خدا نقل شده است: «اگر روزی برسد که علمی که مرا به خدا نزدیک کند، بر دانش من افزوده نشود، خداوند طلوع آفتاب آن روز را بر من مبارک نگرداند». [۱۲] یا در قرآن کریم به پیامبر اعظم دستور داده شده است که «بگو: پروردگارا، علم مرا بیفزای». [۱۳]
با توجه به اینگونه شواهد، میتوان دریافت که افزایش علم، کمالی است که پیامبر اکرم و ائمه از آن برخوردارند؛
۸. نقص نبودن محدودیت علم: پیغمبر و امام مخلوق خدا هستند و چون مخلوقاند، وجودشان و علمشان و همه چیزشان محدود است و این محدودیت، چون لازمه وجودشان است، برای آنان نقص نیست. بنابراین ندانستن شماره قطرههای باران برای پیغمبر و امام هیچگونه نقصی شمرده نمیشود؛ چنانکه احتیاج به خوردن، خوابیدن، راه رفتن، دیدن و… برای آنان نقص نیست؛ زیرا اینها لازمه بشریت آنان است.
طرفداری از تام بودن علم امام
در مقابل علمایی مانند محمدبنجریربنرستم طبری آملی صغیر (متوفای قرن پنجم قمری)، علیبنعیسی اربلی (م ۶۹۲ ق)، رجببنمحمد بُرسی (م ۸۱۳ ق)، ملاصدرا (م ۱۰۵۰ ق)، محمدتقی مجلسی (مجلسی اول) (م ۱۰۷۰ ق)، محمدباقر مجلسی (م ۱۱۱۰ ق)، میرزامحمدحسن آشتیانی تهرانی (م ۱۳۱۹ ق)، سیدعبدالحسین لاری (م ۱۳۴۲ ق) علامه طباطبایی (م ۱۴۰۲ ق) و… از طرفداران تام بودن علم امام بودند. این دیدگاه تقریباً در تمام دورهها، طرفدارانی داشته است.
مثلاً میرزامحمدحسن آشتیانی تهرانی (م ۱۳۱۹ ق) در یکی از کتابهای خود از طرفداران علم تام ائمه است. وی مینویسد:
کسی که احاطه به روایات نقلشده در باب چگونگی علم آنان [(ائمه)] صلوات الله علیهم اجمعین داشته باشد، مییابد که حق آن است که ایشان به تمام ما کان و ما یکون و ما هو هو کائن علم دارند. به اندازه ذرهای از [علم] آنان مخفی نیست، مگر یکی از اسماءی حسنای خداوند متعال که علم آن به ذات مقدس او اختصاص دارد… زیرا [این بیان کافی است که] علم تمام جهانیان از پیامبران اولوالعزم و فرشتگان مقرب تا رسد به پایینتر از آنها در تمام عوالم به آنان ختم میشود؛ زیرا آنان اولین مخلوق و عقل کامل محض و انسان تام و تمام هستند. بنابراین تردیدی نیست که آنان به تمام آنچه رخ میدهد، در تمام عوالم آگاهاند؛ چه برسد به آنچه بوده و آنچه خواهد شد؛ چنانکه اخبار زیادی که جداً متواتر هستند، بر همین مطلب دلالت دارند. [۱۴]
ایشان در ادامه میگوید: «خبرهایی که خلاف نکته یادشده را میگویند و بر محدودیت علم ائمه دلالت دارند، با بیان یادشده منافات ندارند؛ زیرا این اخبار از روی تقیه صادر شده است. حکمت گاهی اقتضا میکند که به دلیل ناتوانی مخاطب در فهم و تحمل آن یا به دلیل ترس از انحراف او و حکمتهای دیگر، حقایق بهگونهای دیگر بیان شوند». وی در ادامه بیان میکند که چنین بیانهایی، که مخالف تام بودن علم امام است، دروغ هم نیست؛ زیرا ائمه برای رعایت مصلحتهای یادشده تقیه کردهاند. [۱۵]
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (م ۱۴۰۲ ق) معتقد بود که امام باید به تمام آنچه مردم در امور زندگی و آخرت خود نیاز دارند، علم داشته باشد. [۱۶] وی با توجه به روایات، از طرفداران علم تام ائمه است: «آنچه به دلیل عقلی ثابت است، تنها این است که امام و پیشوا باید به مایحتاج مردم در امور دینی و دنیایی آگاه باشد، ولی از روایات متعدد استفاده میشود که ائمه به آنچه بوده و خواهد بود و میباشد، آگاه هستند». [۱۷]
ایشان در جای دیگر میگوید: «روایات متعدد و نه یکی و دو تا، بیانگر آن است که ایشان از "ما کان وما یکون وما هو کائن الی یوم القیامه" آگاه، و به هر ذره عالَم آگاهاند». [۱۸]
لنگرلنگر دلایل طرفداران تام بودن علم امام
مهمترین دلایل آنان بر ادعایشان بدین قرار است:
۱. ظهور برخی روایات: روایات متعددی به طور صریح یا به طور ضمنی، علم امام را به تمام امور اثبات یا تأیید میکند. توجه به برخی از ابواب کتابهایی مانند کافی و بصائر الدرجات برای آگاهی از محتوای این روایات کافی است:
بابی درباره اینکه ائمه به گذشته و آینده علم دارند و چیزی از آنان پنهان نیست؛ [۱۹]
بابی درباره اینکه ائمه علم پیامبر ، تمام پیامبران و اوصیای پیش از خود را به ارث بردهاند؛ [۲۰]
بابی درباره اینکه تمام کتابهایی که از سوی خداوند عزوجل نازل شده، نزد ائمه است و آنان از آن [(کتابها)] با وجود اختلاف زبانهایشان آگاهاند؛ [۲۱]
بابی درباره اینکه ائمه تمام علومی را که [از نزد خداوند متعال] خارج شده است، میدانند؛ [۲۲]
بابی درباره اینکه علم آسمان و خبرهای آن و علم زمین و غیر آن از ائمه پنهان نیست؛ [۲۳]
بابی درباره اینکه به ائمه ، علم آنچه گذشته و آنچه تا روز قیامت باقی است، داده شده. [۲۴]
اطلاق روایات این بابها، گستردهترین قلمرو را برای علوم ائمه تعریف میکند و هیچچیز را از قلمرو علوم آنان خارج نمیسازد؛
۲. پاسخ به نیازها و پرسشهای افراد پیش از طرح آنها: دلیل دیگری که در سخنان آنان یافت میشود، توجه به روایاتی است که از قضای حاجات و پاسخ فوری به توسلهای مردم به مجرد نیت متوسلان بدون حتی بر زبان آوردن آن، خبر میدهند. چنین کاری، نیازمند علم کامل و پیوسته امام به تمام نیازها و امور است. حضور ائمه بر بالین افراد محتضر نیز از شواهد دیگری است که بر علم تام امام در تمام اوقات، به تمام افراد دلالت دارد؛
۴. واسطه فیض بودن ائمه: بنا بر این استدلال، ائمه واسطه رسیدن فیض از خداوند به مخلوقات هستند. بنابراین علم تمام جهانیان از پیامبران اولوالعزم و فرشتگان مقرب تا رسد به پایینتر از آنها در تمام عوالم به آنان ختم میشود؛ پس آنان به تمام آنچه رخ میدهد، در تمام عوالم آگاهاند.
۱۰. لازمه لطف بودن امام: بنا بر این دلیل، وجود امام لطف است و لطف بودن امام (تحقق فواید امامت)، در صورتی است که امام به تمام امور ظاهری و باطنی آگاه باشد.
لنگرلنگر جمع بین تام و محدود بودن علم امام
برخی دیگر از علما، مانند محمدباقر مجلسی (م ۱۱۱۰ ق)، محمدعلی بهبهانی (زنده در ۱۲۶۴ ق)، ملازینالعابدین گلپایگانی، معروف به حجتالاسلام (م ۱۲۸۹ ق)، میرزامحمدحسن آشتیانی تهرانی (م ۱۳۱۹ ق)، میرزاحبیبالله هاشمی خویی (م ۱۳۲۴ ق)، سیدعبدالحسین لاری (م ۱۳۴۲ ق)، سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی (م ۱۳۵۸ ش / ۱۳۹۹ ق)، علامه طباطبایی (م ۱۴۰۲ ق)، آیتالله جوادی آملی (معاصر) و آیتالله مصباح یزدی (معاصر) ضمن توجه به شواهد تام بودن علم امام از یک طرف و شواهد محدود بودن علم امام از طرف دیگر، تلاش کردهاند بین این دو دسته جمع کنند و فقط یک طرف را تأیید نکنند. البته این افراد در جمعبندیهای خود، یکسان عمل نکردهاند و برخی مانند علامه مجلسی و مرحوم سیدعبدالحسین لاری را میتوان درواقع طرفدار یکی از دو دیدگاه عمده یادشده دانست؛ اما کوشیدهاند روایات و شواهد مخالف را جواب دهند و با روایات دیگر جمع کنند.
برخی از مهمترین روشهای آنان برای جمع بین روایات اعم از پاسخ به اشکالات دیدگاه رقیب یا بیان جمعبندی مستقل به قرار زیر است:
۱. تأیید علوم پیشین: اهلبیت منابع و شیوههای مختلفی برای دریافت علوم داشتهاند. مثل الهام، تحدیث، عمود نور، قرآن، جفر، جامعه، عروج ارواحشان به عرش الهی و… این امکان وجود دارد که این علوم چون ابعاد یک حقیقت مرتبط هستند، همپوشانی و تأیید داشته باشند. آنچه از طریق قرآن فراگرفته میشود، تأیید و بعدی دیگر از همان حقیقت باشد که از طریق الهام دریافت میشود.
۲. تفصیل علوم اجمالی: علم کامل و تامی که برای ائمه ادعا شده، علم اجمالی و بسیط است و علمی که روز و شب به آنان عطا میشود، تفصیل و توضیح آن علوم اجمالی است. بنابراین به یک معنا، علم امام تام است (به طور اجمالی) و به معنای دیگر، علم امام محدود است (به طور تفصیلی)؛
۳. خبر از تغییرات یا نفی بداء: در علوم آنان امکان روی دادن بداء وجود دارد. آنان میتوانند از تمام امور به طور بداءپذیر خبر دهند، اما علوم ثابت آنان محدود است. علومی که پیوسته به آنان افاضه میشود، یا از تغییرات علوم سابق خبر میدهند، یا بر حتمی بودن علوم پیشین تأکید میکنند؛
در روایتی که از امیرالمؤمنین و امام سجاد نقل شده، آمده است: اگر آیهای در کتاب خدا نبود، شما را به آنچه تا قیامت رخ میدهد، خبر میدادم. از ایشان پرسیدند: آن آیه کدام است؟ فرمودند: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ [۲۵] «خدا آنچه را بخواهد محو یا ثابت میکند و کتاب اصلی نزد اوست». [۲۶] از این کلام میتوان اینگونه برداشت کرد که امام از آنچه تا قیامت رخ میدهد، آگاه است؛ اما میداند برخی مقدرات تغییر خواهد کرد؛ ازاینرو، از چنین امور تغییرپذیری خبر نمیدهد.
۳. افزایش در علوم کمالی: کمالات علمی امام نامحدود است؛ بنابراین علوم کمالی امام نامحدود است و آنان درجاتی را طی میکنند. بنابر برخی روایات، علومی که پیوسته (هر روز و هر ساعت) بر دانش اهلبیت افزوده میشود، برترین قسم دانش آنان است. [۲۷] اهلبیت اگر چه به درجاتی از معرفت خداوند رسیدهاند که غیر آنان نرسیدهاند؛ اما از آنجا که کمالات الهی نامتناهی است، معارف مرتبط با آن نیز نامتناهی است و به همین جهت است که حتی رسول خدا که از بالاترین درجات تقرب به خداوند برخوردار است، میفرماید: «رَبِّ زِدْنی عِلْما»؛ [۲۸] خدایا دانش مرا بیفزای. روشن است که نمیتوان معتقد شد که اعمال ائمه در تقرب آنان به سوی خداوند تأثیری ندارند و آنان در طول عمر شریفشان درجاتی از کمال را طی نمیکنند. اول امامتشان با آخرش یکسان نیست. [۲۹] استغفار ائمه علیهم السلام نیز بنابر همین وجه، قابل توجیه است؛ زیرا آنان خود را در مراتب کمال ناقص میبینند.
۴. تقیه آمیز بودن روایات دال بر محدودیت: روایاتی که از عدم آگاهی ائمه به برخی امور خبر میدهند، ناشی از تقیه در برابر مخالفان یا شیعیانی است که اعتقادات ضعیفی داشتند و ممکن بود گرفتار غلو شوند. بنابراین سایر روایات، که از کامل بودن علوم آنان خبر میدهند، واقعنما هستند؛
۵. محدودیت در دایره مشیت الهی. مشیت آنان منافاتی به مشیت خداوند ندارد. بنابراین اگر خداوند نخواهد آنان هم نمیخواهند. گاهی خداوند نمیخواهد آنان مطلبی را بدانند حجابی ایجاد میکند تا ندانند. در برخی روایات مربوط به شهادت ائمه نیز آمده است که در آن لحظه، امام نسبت به سبب شهادتشان (مثلاً خرمای مسموم) آگاه نبودند. [۳۰]
۶. محدودیت لازمه بعد بشری امام: برخی برای توجیه دو دسته روایات متعارض این بحث، امام را دارای دو بُعد ملکوتی و بشری معرفی کردهاند. به لحاظ بعد ملکوتی، همه علوم نزد امام حاضر است، اما امام در بعد بشری خود، مانند دیگر افراد است و دانش او محدود. از این بعد، برخی امور را نمیداند، که در صورت توجه به بعد ملکوتیاش، بدان آگاه خواهد شد.
۸. علم تام شأنی و علم محدود فعلی: جمعبندی دیگر روایات این بحث، اینگونه است که میپذیریم ائمه معدن علم الهی و دارای علم به ما کان و ما یکون هستند، اما بخشی از علوم آنان شأنی است نه فعلی؛ یعنی روایاتی که از محدودیت علم امام خبر میدهند، نشان میدهند که بخشی از علوم امام، شأنی (بالقوه) است و روایاتی که به تام بودن علم امام اشاره دارند، این علوم شأنی را در حکم بالفعل دانستهاند؛ زیرا به محض اراده، در اختیار امام قرار میگیرد؛
به نظر میرسد علم دینی امام بالفعل است. بنابراین علوم شأنی خارج از حوزه امور دینی است.
۹. نفی علم ذاتی امام: یکی از جمعبندیهای ارائهشده این است که روایاتی که بر محدودیت علم امام دلالت دارند، مثل نفی مطلق علم غیبت از امام، بر علم ذاتی امام به آن امور اشاره میکنند، نه علم مستفاد از خداوند متعال. علم ذاتی، مختص خداوند است و تمام علم امام، موهبت الهی است. بنابراین روایاتی که علمی را از امام نفی میکنند، درواقع در مقام نفی علم ذاتی از ایشان هستند نه علم مستفاد؛
۱۰. نفی علوم مختص ذات خداوند: بنا بر این توجیه، روایات نافی علم امام، به نفی علوم مختص خداوند (علم مستأثر) اشاره دارند. ائمه از چنین علومی بیخبرند، اما علم آنان به خارج از این محدوده، کامل است.
نتیجهگیری پایانی
مباحث را میتوان به دو شکل جمعبندی کرد. یکی حل تعارض ظاهری روایات که به شیوههای جمعبندی یاد شده میتوان انجام داد: در این مورد باید توجه داشت که همه روایات را نمیتوان به یک شیوه جمعبندی کرد. هر روایت با قرائن مختلف آن باید مورد بررسی قرار گیرد.
بحث دوم نتیجه محتوایی مباحث است. در مجموع میتوان به این جمع بندی رسید که علم امام افزایش پذیر است. موارد مسلم علوم اهلبیت علیهمالسلام عبارتند از: امور بداءپذیر، علوم مرتبط به کمالات معنوی امام، بخشی از حوادث جهان و موارد وجود مصلحتی در عدم علم امام است.
علوم دینی و برخی از دانشهای دیگر ائمه به طور بالفعل نزد امام حاضر است. در حوزه علوم افزایشپذیر ائمه علیهم السلام، برخی مقتضای بینهایت بودن درجات معنوی هستی است و علم امام به تبع درجات معنوی او رشد پیوسته دارد و بخشی از اموری است که اگر امام بخواهد میتواند به آنها علم بیابد (لو شاء ان یعلم…) یا با مراجعه به بعد معنوی خود یا بر حسب ظاهر روایات به شیوههای مختلف الهام، تحدیث، شهود در عمود نور و...
ناگفته پیدا است نتایج و مباحث یاد شده نیازمند توضیح و استدلال است که در جای خود مورد بررسی قرار گرفته و میگیرد.
[۱]. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۷۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات ، ص ۱۱۱ و ۲۰۸.
[۲]. محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص ۳۹.
[۳]. والجواب وبالله التوفیق عن قوله أن الإمام یعلم ما یکون بإجماعنا أن الأمر علی خلاف ما قال وما أجمعت الشیعة قط علی هذا القول و إنما إجماعهم ثابت علی أن الإمام یعلم الحکم فی کل ما یکون دون أن یکون عالما بأعیان ما یحدث ویکون علی التفصیل والتمییز… فأما القول بأنه یعلم کل ما یکون فلسنا نطلقه ولا نصوب قائله لدعواه فیه من غیر حجة و لا بیان (همو، المسائل العکبریة، ص ۶۹۷۰).
[۴]. ولسنا نمنع أن یعلم الإمام أعیان الحوادث تکون بإعلام الله تعالی له ذلک (همان، ص ۶۹).
[۵]. همان.
[۶]. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، ج ۱، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ إِذَا شَاؤُوا أَنْ یعْلَمُوا عُلِّمُوا»، ص ۶۴۰.
[۷]. همان، «بَابٌ فِی أَنَّ الْأَئِمَّةَ یزْدَادُونَ فِی لَیلَةِ الْجُمُعَة»، ص ۶۲۹.
[۸]. همان، «بَابُ لَوْ لَا أَنَّ الْأَئِمَّةَ یزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُم»، ص ۶۳۲.
[۹]. همان، «بَابُ وَقْتِ مَا یعْلَمُ الْإِمَامُ جَمِیعَ عِلْمِ الْإِمَامِ الَّذِی قَبْلَهُ عَلَیهِمْ جَمِیعاً السَّلَام»، ص ۶۸۵.
[۱۰]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ع) ، «باب ما یلقی شیء بعد شیء یوما بیوم وساعة بساعة ممّا یحدث»، ص ۳۲۴.
[۱۱]. همان، «باب فی الائمّة انّهم یزادون فی اللّیل والنّهار ولو لا ذلک لنفد ما عندهم»، ص ۳۹۵.
[۱۲]. اذا أتی عَلیَّ یوم لا ازداد فیه علما یقربنی الی اللّه فلا بارک اللّه لی فی طلوع شمسه (ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج ۳، ص ۳۲۲).
[۱۳]. قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْما (طه، ۱۱۴).
[۱۴]. محمدحسن بن جعفر آشتیانی، بحر الفوائد فی شرح الفرائد، ج ۲، ص ۶۰.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۷۵.
[۱۷]. محمدحسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص ۱۹۶.
[۱۸]. همان، ص ۲۰۳.
[۱۹]. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، ج ۱، «بابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ یعْلَمُونَ عِلْمَ مَا کَانَ وَمَا یکُونُ، وَأَنَّهُ لَایخْفی عَلَیهِمُ الشَّیءُ»، ص ۶۴۸.
[۲۰]. همان، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَجَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَالْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِم»، ص ۵۵۵.
[۲۱]. همان، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عِنْدَهُمْ جَمِیعُ الْکُتُبِ الَّتِی نَزَلَتْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، وَأَنَّهُمْ یعْرِفُونَهَا عَلَیاخْتِلَافِ أَلْسِنَتِهَا»، ص ۵۶۳.
[۲۲]. همان، «بابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ یعْلَمُونَ جَمِیعَ الْعُلُومِ الَّتِی خَرَجَتْ»، ص ۶۳۴.
[۲۳]. همان، «باب ما لا یحجب عن الائمّة علم السّماء واخباره وعلم الأرض وغیر ذلک»، ص ۱۲۴.
[۲۴]. همان، «باب فی الائمّة انّهم اعطوا علم ما مضی وما بقی الی یوم القیمة»، ص ۱۲۹.
[۲۵]. رعد (۱۳)، ۳۹.
[۲۶]. عبداللهبنجعفر حمیری، قرب الإسناد، ص ۳۵۴؛ محمدبنحسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۳۲؛ محمدبنمسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۲۱۵.
[۲۷]. الکافی (ط - دارالحدیث)، ج ۱۵، ص ۳۰۲: «وَ سَأَلْتَ عَنْ مَبْلَغِ عِلْمِنَا، وَ هُوَ عَلی ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ». و ر. ک: بصائر الدرجات، ص ۳۱۸.
[۲۸]. طه :۱۱۴.
[۲۹]. ر. ک: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۲۱.
[۳۰]. رجال الکشی، ص ۶۰۴: «غَابَ عَنْهُ الْمُحَدِّث» و بصائر الدرجات، ص ۴۸۱: «أَنْسَاهُ لِیُنْفِذَ فِیهِ الْحُکْم» و ر. ک: همان، ص ۴۸۳۴۸۴.