شنبه ۶ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۷
شعر مهدوی | امید آسمانی

حوزه/ شاعر آیینی یزدی تازه ترین اشعار خود را به مدح حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص داد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه در یزد، سید فضل الله طباطبایی ندوشن «امید» تازه ترین اشعار خود را در قالب هشت دو بیتی مهدوی به پیشگاه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم کرد.

یک:

نوید برترین مرسلین است

ز دیگر برترین ها، برترین است

شب جور و ستم را مُهرِ پایان

امید اولین و آخرین است

دو:

نوید پیشوای انس و جان ست

امید خلق مظلوم جهان ست

مراد برترین های دو عالم

امام آخرین عصر و زمان ست

سه:

نویدش رفع هرچه اشتباهی ست

امیدش فوق تخت پادشاهی ست

امام آخرین را برترین کار

رواج رأفت و عدل الهی ست

چهار:

امید خلق های دردمند است

نوید مردم بالا بلند است

امام آخرین را برترین یار

خدای عادل عادل پسند است

پنج:

نوید عدل و دادش ایزدی هست

امید و آبرویش سرمدی هست

رسول برترین و آخرین را

به هستی یادگار امجدی هست

شش:

امید آسمانی باوران است

نوید برترین های جهان است

خدا را آخرین حجت، امامی ست

که مثل او رئوف و مهربان است

هفت:

دلش را آخرین عیش و سرور است

لبالب از امید و عشق و شور است

جهان را برترین مژده این ست:

نوید حق مهیای ظهور است

هشت:

همیشه برترین خلق، هستی

امید مردمان حق پرستی

نوید آخرین پیغمبر حق

ز عهد آسمان فام اَلَستی

طباطبایی ندوشن، پنج غزل مهدوی دیگر هم دارد که در کتاب وی با نام های «لحظه های سبز» و «آبی احساس» آمده است.

(صبر ذوالفقار )

بیا که دست تبر قامت بهار شکست

سبوی حوصله را سنگ انتظار شکست

مسیح عاطفه تا آسمان عروج نمود

صلیب ثانیه ها روح اعتبار شکست

قسم به صبح کبوتر، به شاخه زیتون

حریم آینه با موج انفجار شکست

تو را به خون شقایق بیا بخوان از نو

حماسه ای که به ترفند روزگار شکست

به قاب پنجره تصویر اشک می خندد

خبر دهند اگر : سیم خاردار شکست

و تا همیشه زمین میزبان عاطفه هاست

خبر دهند اگر : صبر ذوالفقار شکست

( اشراق نگاه )

... و می آید کسی از سمت بی مقیاس بودن ها

که بر روی زمین جاری کند احساس بودن ها

زمان هم سخت مشتاق است تا مردی اهورایی

به اشراق نگاهش بشکفاند یاس بودن ها

مسیح آسمان سیمای ما یک صبح می آید

و جانی تازه می گیرد از او انفاس بودن ها

هزاران آفتاب آسمان پیما در این بازار

نگاهش را خریدارند از اجناس بودن ها

«امید» سبز من این است آن مرد خدا باور

مرا مهمان کند با جامی از الماس بودن ها

(صبح آدینه)

صبح آدینه که برمی گردد

شب این جاده سحر می گردد

اشک بر پنجره ها می خندد

غصه ها دست به سر می گردد

سمت تردید منه پایت را

دستی از غیب به در می گردد

سینه ثانیه ها، با دم او

آرمان شهر بشر می گردد

قیمت فاصله ها ، می شکند

صبح آدینه که برمی گردد

( کوچه های روبرو )

زمین آبستن فریادهای در گلو مانده

ورای کهکشان ها، چشم ها در جستجو مانده

گذشت قرن ها بلعید در خود نوح و طوفان را

ولی طوفان ترین تقدیر عالم پیش رو مانده

و می آید ابر مردی که اسرار مگو دارد

امین وحی هم از درک ادراکش فرو مانده

به پیش قامتش خم گشته ایوب شکیبایی

که می نوشد خدا را داغهای در سبو مانده

سوار آسمانی می رسد آدینه روز؛ اما

غبار پای او در کوچه های روبرو مانده

( آبی احساس )

مولا ! قسم به عشق، نگاهت پگاه ماست

آیینه ساز هستی و خورشید راه ماست

تو در میان مردم چشمان مردمی

دور از حضور سبز تو بودن گناه ماست

ای آفتاب آینه آوا ! در این غروب

آرامش بهاری دستت پناه ماست

دریاترین سخاوت دنیاست؛ دست تو

ما قطره ایم؛ کوچکی ما گواه ماست

ما را ببر به آبی احساس زندگی

این آرزو نهفته به عمق نگاه ماست

نبض زمین به عشق ظهور تو می زند

اشراق آفتاب نگاهت پگاه ماست

انتهای پیام/۳۱۳/۴۷

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha