به گزارش خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام ایمان شکیبایی در گردهمایی زائران نوروزی راهیان نور، به تبیین خوشی های حقیقی در پرتو نهج البلاغه پرداخت و با تبریک آغاز سال جدید و قرن جدید، گفت: همه مردم دنبال خوشی میگردند. کسی نیست که به این بحث نیاز نداشته باشد؛یکی خوشی را در پول میداند، یکی در مقام میداند، یکی در خانه میداند، یکی در ماشین می داند، یکی در همسر میداند.
استاد نهجالبلاغه، افزود: بعضی از خوشی ها خیالی است و بعضی از خوشی ها حقیقی است. قرآن هم برای همه تابلو زده که مواظب باشید.گاهی افراد خودشان را نابود میکننددر خوشی خیالی. آیاتی در قرآن هست که خوشیهای خیالی را بیان می کند که به تعدادی از آنها اشاره می کنم؛
پژوهشگر حوزه و دانشگاه گفت:یکی چشمداشت به زرق و برق است؛ قارون وقتی با یک اسکورتها و جمعیت و دنگ و فنگی داشت در خیابان راه میرفت، افراد میگفتند: «یا لَیْتَ لَنا» ای کاش برای ما بود «مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ»(قصص/٧٩)حظّ را او میبرد. خوشا به حالش! کیف میکند. «حظّ عظیم» یعنی کیف بزرگ را قارون میبرد.ببین چه خانهای،چه زندگیای! آیا خوشی این است؟ قرآن میفرماید که: «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» (همزه/١_٢) «جَمَعَ مَالًا» یعنی مال جمع کرده است.«وَ عَدَّدَهُ» دائم هم میشمارد ولی وای بر او.
سخنران این گردهمایی در مورد دیگری از خوشی های خیالی به تکیه بر نژاد اشاره کرد و گفت: وقتی خدا به ابلیس فرمود: سجده کن. گفت: من! به او سجده کنم؟ «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ» نژاد من از آتش است. «وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (اعراف/١٢) نژاد آدم از خاک است؛آدم از خاک است و من از آتش. آتش بر خاک برتری دارد.
حجتالاسلام شکیبایی گفت: متاسفانه در جامعه امروز هم بعضی از افراد دچار روحیه و تفکر شیطانی هستند یعنی مستکبرند و نسبت به دیگران بی تفاوتند؛مسأله ای را که هر روز دنبال می کند این است:سکه امروز چند است؟ اصلاً روزنامه که میخرد برای نرخ سکه میخرد. کار ندارد که در مملکت سومالی چه کسی گرسنه است؟ در سوریه،فلسطین،یمن، چه مظلومانی بی گناه کشته شدند؟در این کشمکش های کشورگشایی چقدر کودک آواره و بی سرپرست شد؟میگوید: سکه چند است؟ فقط هدفش«جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ»!
وی افزود:گاهی افرادی خودشان را در اوج خوشی میدانند و میگویند: ببین دیگر کسی نمیتواند به ما بگوید:بالای چشمت ابرو است.هرچه بخواهیم همانطور میشود:«ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً»(کهف/٣۵)قرآن نقل میکند:یک ثروتمند باغداری آمد در باغ،این درختها را دید،نهرها را دید،گفت:دیگر اینها نابود شدنی نیست،من دیگر تثبیت شدهام.دیگر کسی نمیتواند من را تکان بدهد،جایگاه من خیلی قوی است.اطمینان میکند که جای پایش سفت است:«أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً»(کهف/٣۴)
استاد حوزه ادامه داد و گفت: باید باور کنیم خوشی ای که فارغ از خدا باشد خیالی و پوچ است. حدود دویست بار در قرآن «دون الله» آمده است؛یعنی به هرچه غیر از خدا تکیه کنی پوچ میشود؛قذافی را ببینید، مبارک را،شاه را،بوش را،صدام را،داعش را... نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور سوار کشتی شو،خداوند اراده کرده کفار را غرق کند.گفت:من که غرق نمیشوم. گفتند:چطور؟ گفت: پس کوه برای چیست؟«سَآوی» مأوا میگیرم،منزل میگیرم،«إِلی جَبَلٍ»(هود/۴٣)من تا ببینم دنیا را آب برده سر کوه میروم.«یَعْصِمُنی» کوه مرا حفظ میکند.«سَآوی إِلی جَبَلٍ»سراغ کوه میروم.نوح میگفت: پسرم غرق میشوی!پسرش میگفت:من غرق نمیشوم.گفت: خدا تو را غرق میکند. خُب به کوه تکیه کرد و غرق شد.
وی افزود: تکیه به حکومت، تکیه به چیز خیالی، تکیه بر تشریفات، فلانی را دو تا هلیکوپتر و بیست تا بنز اسکورت کردند.چه جایگاهی دارد؟همین شخص از ترس پشه در پشهبند میرود. تکیه بر تشریفات چیه؟ قارون:«فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِه» (قصص/٧٩) از خانهاش خارج شد، با تشریفات. یک عده گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُون».تکیه بر باغ،قرآن می فرماید: «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً» (کهف/٣۵) فکر نکنم اینها نابود شوند.شاه فکر میکرد تا صد نسل بعدش هم که شاهپور و ماهپور باشند،همه وضعشان خوب است و صاحب سلطنت هستن اما چی شد؟! چطوری فرار کرد؟ تکیه بر کوه، «سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی»،تکیه بر حکومت،«أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر» (زخرف/۵١) فرعون میگفت:آیا ملک مصر برای من نیست؟ «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر» تکیه بر حکومت.اینها نمونه هایی از خوشی های خیالی و پوچ بود.
حجتالاسلام شکیبایی بیان کرد: فرزند یک مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد میگیرد دیگر پدر و مادر را نمیبیند و به آنها توجه نمیکند. اما خداوند یک بیانی دارد و میفرماید: همه با سوادها سوادتان را روی هم بریزید، اندکی بیش نیست.وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/٨۵) همهی باسوادها اطلاعاتشان را روی هم جمع کنند،قلیلی بیش نیست.به هیچ چیز نمیشود تکیه کرد،که اگر خدا اراده کند همه چیز از بین میرود و هیچ چیز نجات بخش نخواهد بود.
مدرّس نهج البلاغه در ادامه گفت:اکنون به تعدادی از خوشی های حقیقی اشاره می کنم آن هم از منبع نورانی نهجالبلاغه ولی قبل از آن اشاره به این نکته لازم است:نکته مهم در این معارف و دستورالعمل ها آن است که نه تنها سعادت وخوشبختی اخروی را تأمین و تضمین مینماید بلکه سعادت دنیوی را نیز به همراه دارد. علت این مسأله آن است که دنیا مزرعه آخرت است و سعادت در آخرت جز با زمینه سازی در دنیا محقق نخواهد شد. نمیشود کشاورز کوشا و زحمت کشی در مزرعه ی ویران و برهوتی بیآب و علف بدون هیچ امکاناتی میوه و ثمره نیکو به دست بیاورد.
خوشی های حقیقی
وی گفت:امیرالمؤمنین(علیه السلام) درحکمت ۴۴ می فرماید: طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ.
شکیبایی ادامه داد:حضرت در این گفتار پرمعنای خود به چهار جمله اشاره می فرماید و آن هارا جزو خوشی های حقیقی انسان می داند که جمله سوم و چهارم آن با حکمت ۴۳ مشترک است.
١ و ٢) یاد پیوسته معاد و عمل
در جمله اول و دوم می فرماید: «خوشا به حال کسی که (پیوسته) به یاد معاد باشد و برای روز حساب عمل کند»; (طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ).
پژوهشگر حوزه و دانشگاه افزود: آن کسی که معاد و دادگاه الهی را باور داشته باشد و به یاد آن بیفتد به یقین به سراغ گناه و ظلم و فساد نمی رود، زیرا چنین ایمانی انگیزه عمل است; عملی پاک و خالی از هرگونه آلودگی و اگر لغزشی از او سر زند به زودی توبه می کند و به سراغ جبران می رود. ممکن نیست ایمان به چیزی در دل انسان راسخ باشد و عملی هماهنگ آن انجام ندهد.
٣ و۴) قناعت پیشگی و رضایت ورزی حضرت در سومین و چهارمین جمله می فرماید: «به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضی باشد»; (وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَرَضِیَ عَنِ اللَّهِ).
وی گفت: منظور از قانع بودن به مقدار کفایت این است که حداقل لازمه زندگی را داشته باشد؛زیرا بالاتر از آن خالی از مسئولیت نیست و کمتر از آن خالی از ذلّت.قانع بودن به مقدار کفایت به قدری اهمیت دارد که در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که با یارانش از بیابانی می گذشت، ساربانی در آنجا بود،حضرت برای رفع عطش یا برای نیاز به غذا مقداری شیر از او طلب کردند(البته با پرداخت پول) و او بخل ورزید و گفت: آنچه از شیر در پستان و یا در ظرف هاست همه برای صبحانه و شام قبیله است و به دیگری نمی رسد.پیامبر در حق او دعا کرد: خداوندا مال و فرزندانش را افزایش بده. بعداً به چوپان دیگری رسید و همین درخواست را فرمود.چوپان نه تنها شیری را که در ظرف داشت بلکه آنچه در پستان گوسفند بود را هم دوشید و به عنوان هدیه، با احترام به خدمت پیامبر آورد و به آن حضرت تقدیم کرد. پیغمبر در حق او نیز دعا کرد، ولی چنین عرضه داشت:«اللّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافِ; خداوندا به حدّ کفاف به او مرحمت کن» بعضی از یاران تعجب کردند که چگونه در حق آن بخیل پیغمبر اکرم دعای زیادی مال و فرزند کرد ولی درباره این مؤمن سخاوتمند دعایی کمتر از آن فرمود. از این مطلب سؤال کردند و پیامبر در جواب فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَی خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَی; مقدار کم که برای زندگانی انسان کافی باشد بهتر از مقدار فراوانی است که آدمی را از خدا غافل سازد».
خوشی حقیقی با بی خدایی سازگار نیست
وی ادامه داد:منظور از رضایت پروردگار که در سخن پربار بالا به آن اشاره شده همان رضایت از مقدّرات خداست، چه مطابق میل انسان باشد و چه بر خلاف میل او همان گونه که در حدیثی از امام صادق می خوانیم: «رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ وَلاَ یَرْضَی عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلاَّ کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ; برترین طاعت الهی صبر و شکیبایی و رضایت و خشنودی از خداست; چه در اموری که بنده او دوست دارد یا دوست ندارد و هیچ بنده ای از مقدرات الهی در آنچه دوست دارد یا دوست ندارد راضی نمی شود مگر این که در هر دو صورت خیر اوست».
استاد حوزه در ادامه تبیین خوشی های حقیقی به حکمت ١٢٣ اشاره کرد و گفت: وَ قَالَ(علیه السلام): طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ، وَ طَابَ کَسْبُهُ، وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ، وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ، وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَی الْبِدْعَةِ.
آن حضرت در این حکمت نورانی به الگوی کاملی از خوشی های حقیقی اشاره کرده اند وفرموده اند:
۵)کوچک انگاری خود
خوشا به حال آن کس که خود را کوچک می شمارد،
۶)کسب پاک
و کسب و کار او پاکیزه است.
٧)جان پاک
و جانش پاک.
٨)اخلاق نیکو
و اخلاقش نیکوست.
٩)بخشش مال(مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می کند).
١٠)کنترل زبان(و زبان را از زیاده گویی باز می دارد.)
١١)عدم آزار مردم (و آزار او به مردم نمی رسد.)
١٢)توجه به سنّت پیامبر (و سنّت پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)او را کفایت کرده.)
١٣)عدم بدعت گذاری(بدعتی در دین خدا نمی گذارد.)
استاد نهجالبلاغه به مورد دیگری از خوشی های حقیقی در خطبه ١٧۶ اشاره کرد که حضرت می فرماید:(طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاس)
رسیدگی به عیوب خود
«خوشا به حال کسی که پرداختن به حال خویش، او را از پرداختن به عیب مردم بازمی دارد»
پژوهشگر حوزه و دانشگاه افزود: این موارد چهارده گانه، خوشی هایی است که حضرت امیرالمومنین(علیه السلام)به آن موارد غبطه می خورد و می فرماید:خوشا به حال آنان.
حجت الاسلام شکیبایی در پایان این جلسه به تعدادی از وصیت نامه های شهداء اشاره کرد و گفت: خیلی از خوشی های حقیقی را می توان در زندگی شهداء مطالعه کرد.
نظر شما