خبرگزاری حوزه/ نزدیک عید که میشود حس مسافرت رفتن دل خیلیها را قلقلک میدهد؛ عدهای به مناطق سرسبز و خنک دلبستهاند، عدهای عزم دیدار آشنایان، اقوام و دوستان رادارند؛ کسانی هم تمامکارشان قیف آمدن در فضای مجازی برای دیگران از طریق تفریحات بسیار هزینهبر در مناطق آزاد و پرخرج کشورهای همسایه و کمی هم در جزایر کشور خودمان است؛ خب این دوستان هرکجا هستند خوش باشند؛ فقط برای خود و دیگران مایه دردسر نباشند؛ بقیهاش به خودشان مربوط است.
اما در میان مسافران نوروزی سه گروه دیگر هم وجود دارند؛ عدهای سال خود را در کنار مزار عزیزان خود نو میکنند و این بسیار سخت است؛ گروهی دیگر به زیارت مشاهد مقدسه مشرّف میشوند و جماعتی دیگر هوای سیاحت و کندوکاو در سرزمین مادری را در سردارند؛ خب دوستان ماجراجو را دعوت میکنم تا امسال باهم به سرزمینهای کمتر شناختهشده سفر کنیم؛ حقیر آنچه در سفرهای سالهای قبل کسب کردهام در طبق اخلاص خواهم نهاد تا برای آن دسته از دوستان که با توجه به شرایط موجود مسافرت رفتن مقدورشان است اندک معرفی باشد و برای خودم و سایر عزیزان که امسال به علت کرونا امکان سفر رفتن نداریم سفری مجازی.
خب بگذارید کمی آسانتر بنویسم؛ قرار است همسفر شویم و از آداب همسفری هم آسانگیری نسبت به یکدیگر است؛ بهتر است یکجا قرار بگذاریم تا گموگور نشویم؛ این را هم بگویم درست است که گفتم از آداب سفر آسانگیری نسبت به همسفران است ولی بیانضباطی و هرکیهرکی نداریم؛ اگر موافق هستید بِسْمِ اللهِ:
-«اونایی که با پرواز تشریف میارند سفر را از فرودگاه بانظم کامل آغاز کنند؛ اونایی هم که با اتوبوس، خودروهای شخصی و عبوری، قطار و یواشکی میگم آدمهای [عشق موتور] هم پس از ورود به اندیمشک سراغ پادگان [دوکوهه] (حاج احمد متوسلیان) را بگیرند و بیایند دم در اصلی پادگان؛ معرفی اینجا بمونه برای بعد؛ فعلاً نقداً وقت صبحانه است؛ راستی! هرکس اسم کاروان را پرسید بفرمایید [جستجوگران گنج]»
-«اونایی که تشریف بردهاند دزفول اگر توی پرواز صبحانه خوردهاند که برند ی چرخی توی شهر بزنند، امامزاده سبزهقبا (ع) را زیارت کنند، از تماشای رودخانه زیبای [دز] لذت ببرند، صبحانه را هضم کنند و صبور باشند تا اونایی که اندیمشک هستند بهشون ملحق بشند».
-«برای صبحانه به دوستانی که اندیمشک هستند پیشنهاد میکنم سرشیر محلی بخورید؛ وگرنه از دستتون خواهد رفت؛ بعد هم بشمار سه حرکت کنید سمت دزفول که غیر از حرم و زیارتگاه حرفهای گفتنی زیاد دارِ برامون».
از اندیمشک تا دزفول سیزده کیلومتر مسافت هست و احتمالاً با خودرو هشت دقیقه این مسیر طول خواهد کشید؛ بنابراین، بسیار زود به دزفول خواهید رسید.
-«اینجا دزفول شهر مقاومت در برابر حملات هوایی و موشکهاست؛ اینجا شهریه که مردمان قهرمانش هرگز شهر را تخلیه نکردند؛ ولو اینکه صدها شهید بدهند؛ به این شهر مظلوم ولی با افتخار بیش از ۱۷۰۰ راکت اصابت کرده است و به قول عربها [بَلَدُ الصَّواریخُ] نام گرفته است.
شهر دزفول اهمیت فوقالعاده و جایگاه ویژه ای در کشور داره؛ این شهر برای هردو طرف درگیر در جنگ اهمیت حیاتی داشته؛ چون هم در نزدیکی مراکز اقتصادی و صنعتی مهم کشور قرار گرفته مثل سد و نیروگاه [دز]، هم پایگاه چهارم شکاری شهید وحدتی را در کنار خودش داره و از همه مهمتر پل ارتباطی میان استان نفتخیز خوزستان و سایر نقاط کشور به ویژه تهران به شمار میاد.
عراق خیلی زور زد تا اندیمشک، دزفول و شوش را بگیره ولی بر اثر مقاومت دلیرانه ملت و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نتونست؛ نحوه تجاوز و دفاع از مناطق مذکور جای خودش را داره ولی اجمالاً باید به صبوری، شرافت و غیرت مدافعین میهن عزیز اسلامیمون درود بیپایان فرستاد که مایه آسایش و امنیت ما هستند».
از دزفول به سوی شوش خواهید رفت؛ فاصله دزفول تا شوش ۳۵ کیلومتر، سمت حرکت جنوب غربی و مدت زمان حدوداً ۲۱ دقیقه خواهد بود؛ شوش هم دیدنیهای جذاب کم ندارد؛ تلاش کنید علیرغم وقت کمی که هست از دیدنیهایش لذت ببرید.
-«اینجا شوشه؛ ی شهر کوچک ولی بسیار جذاب و مهم؛ از مهمترین دیدنیهای شهر حرم باصفای حضرت [دانیال] نبی (ع) -که حضرت مولا امیر المؤمنین درباره اش فرموده است هرکس برادرم دانیال را زیارت کند مرا زیارت کرده است- واقعیت هم همینه؛ حرم ایشان بسیار به صحن و سرای حرم مولا در نجف شباهت داره و حقیر این را بسیار حس کردم.
خب عرض شد که عراق خیلی تلاش کرد که اینجا را بگیره ولی به خاطر مقاومت شدید رزمندگان اسلام موفق نشد؛ حالا بهتره کمی از وضعیت نظامی و اوضاع دفاع در این منطقه برای شما خوبان گفته بشه تا با اینجا بیشتر آشنا بشید.
شوش از شمال به اندیمشک، از شمال غرب به دهلران در جنوب استان ایلام، از شمال شرق به دزفول، از جنوب شرقی به اهواز، از غرب به کشور عراق و از جنوب غربی به دشت آزادگان محدود میشه؛ فاصله اش تا اندیمشک ۴۰ کیلومتر هست و مدت زمانی هم ۲۴ دقیقه خواهد بود؛ تا دزفول ۳۵ کیلومتر و مدت زمان هم ۲۱ دقیقه طول خواهد کشید؛ تا دشت آزادگان ۱۵۰ کیلومتر و مدت زمانی هم حدوداً دو ساعت و ده دقیقه و تا اهواز ۱۱۵ کیلومتر و مدت زمان هم یکساعت هست.
لشکر ۱ پیاده-مکانیزه ارتش متجاوز عراق با تیپهای سازمانی ۱ و ۲۷ مکانیزه و تیپ ۳۴ زرهی از منطقه فکه وارد خاک ایران شد و با هدف تصرف شوش و ادامه حرکت و تصرف شمال اهواز و الحاق با لشکر ۹ زرهی به سمت رودخانه کرخه اومد؛ مأموریت لشکر عبور از رودخانه و در مرحله اول تصرف شهر شوش بود ولی از همون روزهای درگیریهای مرزی و بعد هم تهاجم سراسری گرفتار مقاومت یگانهای مرزی ژاندارمری (مرزبانی فعلی ناجا)، یگانهای پراکنده تیپ ۲ زرهی از لشکر ۹۲ خوزستان، یک گروه رزمی از تیپ ۳۷ زرهی شیراز، دو گروه رزمی ۱۳۸ و ۱۴۱ از لشکر تازه تأسیس ۲۱ حمزه (ع)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اندیمشک، دزفول و شوش، کمیته های انقلاب اسلامی، نیروهای مردمی اعزامی از سراسر کشور و سایر نیروهای بومی گردید و به ناچار در حاشیه ساحل غربی رودخانه کرخه متوقف شد؛ نیروهای خودی با انجام چندین عملیات ایذایی، دستبرد، کمین و حتی چند تک محدود تونستند سرپل (جای پا در اصطلاح نظامی) را در منطقه اشغالی ایجاد کنند و گسترش بدند تا به درد انجام ی عملیات بزرگ بخوره؛ در نتیجه رزمندگان اسلام در طول هجده ماه با تلاش فراوان دشمن را در این منطقه [تثبیت] کردند و آماده اجراء عملیات بزرگ فتحالمبین شدند که شرح مختصری ازش خواهید شنید.
اول اینکه منطقه بسیار وسیعه؛ از شمال به دهلران در استان ایلام، از شرق به رودخانه کرخه، از غرب به مرز مشترک و از جنوب به ارتفاعات رقابیه و میشداغ محدود میشه؛ دوم هم اینکه دشمن از دو معبر وصولی یکی همین فکه-دوسلک-چنانه-شوش و دیگری هم از بالاتر شرهانی-چمسری-ربوط-دشت عباس-پل نادری-دزفول قصد تصرف و تأمین شرق کرخه و ادامه کار تا تصرف شهرهای اندیمشک، دزفول، شوش و شمال اهواز را داشت؛ برای این کار هم دو یگان قوی خود یکی همین لشکر ۱ پیاده-مکانیزه و دیگری لشکر ۱۰ زرهی را در منطقه به کار گرفت؛ منطقه عمل لشکر ۱ پیاده-مکانیزه همین منطقه شوشه و منطقه عمل لشکر ۱۰ زرهی هم از شرهانی شروع و تا نزدیکی پل نادری ختم میشه؛ یگانهای لشکر ۱ پیاده-مکانیزه را عرض کردیم؛ یگانهای سازمانی لشکر ۱۰ زرهی هم شامل این واحدها بود: تیپهای ۱۷ و ۴۲ زرهی و تیپ ۲۴ مکانیزه؛ خب حالا عوارض طبیعی، مصنوعی و حساس منطقه بیان میشه:
ارتفاعات کمرسرخ، ممله، شاوریه و علی گرهزد در شمال، ارتفاعات تینه و برقازه در غرب و رقابیه و میشداغ در جنوب منطقه را احاطه کرده اند؛ همونطور که پیشتر بیان شد رودخانه کرخه هم که از شرق مانع بزرگی برای هر مهاجمی خواهد بود؛ از جمله عوارض مصنوعی منطقه شهرهای اندیمشک، دزفول و شوشه و از جمله عوارض حساس (جایی که در کنترل داشتنش میتونه امتیاز بزرگی برای هر نیروی شبه نظامی و یا نظامی به حساب بیاد) هم کلیه ارتفاعات، کلیه جاده های مواصلاتی به ویژه جاده های آسفالت و کلیه پلها هستند؛ بنابراین، عوارض حساس این منطقه شامل جاده های آسفالت اندیمشک-دهلران، اندیمشک-اهواز، پلهای موجود بر روی رودخانه عظیم کرخه و کلیه ارتفاعات میشه.
حدود ده روز بعد از اولین تک محدود موفق تیپ ۲ لشکر ۹۲ زرهی خوزستان و ایجاد سرپل در غرب کرخه، مسئولین نظامی به دلیل فشار شدید مسئولین سیاسی و همچنین فشار بسیار زیاد افکار عمومی در روز چهارشنبه ۲۳ مهرماه سال ۱۳۵۹ عملیاتی در این منطقه به منظور رفع اشغال منطقه انجام دادند؛ قرارگاه مقدم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنوب انجام این مأموریت را به لشکر تازه تأسیس و تازه وارد ۲۱ حمزه (ع) و ستاد لشکر هم مأموریت را به تیپ ۱ لشکر واگذار کرد ولی به علت عدم شناسایی و نبود امکانات کافی برای یگان عمل کننده نتیجه در سطوح عملیاتی و تاکتیکی چیزی جز شکست نبود؛ این شکست بسیار روحیه نظامیان را تضعیف کرد و از همه بدتر روحیه سیاسیون هم بسیار پایین اومد؛ چون در آن روز تقریباً بسیاری از مسئولین کشور برای مشاهده انهدام دشمن و جشن گرفتن پیروزی به منطقه اومده بودند ولی کار حسابی خراب شده بود؛ اما این شکست یک نکته و پیام جدی برای دشمن داشت و اون هم اینکه لشکری علیه دو لشکر عراقی عملیات تهاجمی تعجیلی انجام داده که هنوز بسیاری از پرسنل و تجهیزاتش به منطقه وارد نشده است و یا هنوز از قطار پیاده نشده اند و یگانهای موجود هم شناسایی کاملی نداشته اند و با وجود این تجاوز عراق را هرگز تحمل نکرده و با دست خالی برای دفاع اقدام و عمل کرده است؛ بنابراین، حواسمون باشه که درباره عملیات چهارشنبه ۲۳ مهرماه همینطوری قضاوت نکنیم و خدای نخواسته زحمت نیروهای نظامی کشور را نادیده نگیریم.
بالاخره بعد از فراهم شدن شرایط نیروهای مسلح کشور با سازمان مشترک ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ژاندارمری و شهربانی، جهاد سازندگی و سایر نیروهای مردمی با سازماندهی چهار قرارگاه عملیاتی قدس و نصر از شمال غربی و شمال شرقی، قرارگاه فجر از شرق و قرارگاه فتح از جنوب تهاجم بزرگ به دشمن آغاز شد؛ قبل از عملیات عراق دو تک مختل کننده یکی در چزابه از ۱۷ تا ۲۷ بهمنماه و دیگری هم ۲۸ اسفندماه سال ۱۳۶۰ به منظور بر هم زدن آرایش و جلوگیری از عملیات انجام داد که به لطف خدا و هوشیاری رزمندگان دفع گردید و تأثیراتش بر عملیات هم خنثی شد.
در ساعت سی دقیقه بامداد دوم فروردینماه سال ۱۳۶۱ مرحله اول عملیات فتحالمبین با رمز مبارک یا زهرا (س) آغاز شد؛ در مرحله اول عملیات تنگه ابوغریب، جاده اندیمشک-دهلران و ارتفاعات بلتا، شاوریه و علی گرهزد آزاد شدند؛ همچنین ۹۰ عراده توپ دوربرد هم بدون شلیک حتی یک گلوله توسط گردان حبیب تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) به غنیمت گرفته شد و اسرایی هم از کشور اردن در همین منطقه جمعآوری شدند؛ در مرحله دوم که از چهارم فروردین اجراء شد قرارگاه فتح با ابتکار تیپهای ۸ نجف و ۵۵ هوابرد شیراز عقبه دشمن در رقابیه را بست و فرماندهی مستقر در منطقه را به همراه امکانات بسیار به اسارت درآورد؛ در مرحله سوم که شامگاه هفتم فروردین انجام شد، قرارگاه نصر تقبل کرد که تصرف و تأمین ارتفاعات ابوسلیبیخات که مسئولیتش با قرارگاه فجر بود را هم بر عهده بگیرد که این کار انجام شد ولی قصه اش بسیار مفصل هست؛ همین مقدار بدونید که تا ساعت سه و نیم خبری از دو تیپ عمل کننده نشده بود و امکان صدور دستور بازگشت هم محال بوده؛ فقط با توکل به خدا و توسل مأموریت انجام شده که نتیجه هم بسیار چشمگیر بود؛ در مرحله چهارم و پایانی عملیات، یگانهای خودی به سمت ارتفاعات برقازه و تینه حرکت کردند و تونستند قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم دشمن را هم به تصرف خودشون دربیارند.
در مجموع در عملیات فتح المبین عراق بیش از ۲۵ هزار کشته و زخمی و بیش از ۱۶ هزار اسیر خسارت پرسنلی و مقادیر فراوانی هم تجهیزات توپخانه، زرهی، مخابراتی، مکانیزه، ماشینآلات مهندسی-رزمی و هوایی از دست داد؛ از همه بدتر اینکه دیگه حیثیتی برای عراق پیش کشورهای حامی منطقه ای و احتمالاً بینالمللیش باقی نموند؛ زیرا زمزمه هایی درباره شکست احتمالی عراق در رسانه های مختلف دنیا ایجاد شده بود؛ دوستان! اگرچه این عملیات بسیار موفقیت چشمگیری داشت ولی به فرموده امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرماندهی وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، باید دید که ما چقدر به خدا نزدیک شدیم؟؛ این حرف خیلی بزرگیه؛ چون بر اساس محاسبات نظامی توان دشمن چندین برابر ما بوده و ما بدون تلاش شبانه روزی جهت کسب آمادگی رزمی و البته معنویت فوقالعاده رزمندگان و فرماندهان نمی تونستیم این منطقه را ظرف ده روز از دشمن پس بگیریم.
خب از اینجا تشریف میبرید فکه؛ منطقه عمومی والفجر مقدماتی؛ عزیزان توجیه باشند که منطقه هم رملی (ماسه بادی) هست و هم در بخشهایی از منطقه با خطر انفجار مین مواجه هستید؛ کسی سر خود جایی نره که اگر بی احتیاطی کنید شهید که محسوب نمیشید هیچ؛ تازه به خاطر این بی احتیاطی پیش خدا هم مؤاخذه خواهید شد؛ پس لطفاً برای خودتون و بقیه دردسر درست نفرمایید».
-«اما فکه! اینجا خیلی غریب و مظلومه؛ چون قصه نبرد اینجا از روز دوشنبه ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ شروع نشده؛ بلکه ماجرا به روز سه شنبه ۲۶ فروردینماه سال ۱۳۵۹ و حضور یگانهای تیپ ۲ لشکر ۹۲ زرهی و از روز سه شنبه دوم اردیبهشتماه به ورود تیپ ۳۷ زرهی و بخشی از عناصر تیپ ۵۵ هوابرد شیراز به منطقه مربوطه.
ماجرا اینه که عراق مدام در منطقه خوزستان انگولک کاری میکرد و کار طوری شد که دیگه حوصله مسئولین امنیتی، انتظامی، نظامی و سیاسی ما را سر برد؛ مسئولین کشور به این نتیجه رسیدند که احتمال حمله از سوی عراق هست؛ بنابراین، با همه سختیها و مشکلات بنا شد لشکر ۹۲ زرهی خوزستان به کمک ژاندارمری بشتابه و بخشی از یگانهای خودش را به خطوط دوم پدافندی منتقل کنه؛ تیپ ۳۷ زرهی و بخشی از عناصر تیپ ۵۵ هوابرد شیراز هم برای تقویت تیپ ۲ زرهی به منطقه وارد شدند؛ در تیرماه بعد از خنثی شدن کودتای نافرجام [نقاب] در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان احتمال حمله عراق هم کمتر شد؛ بنابراین گفتند نصف یگانها به مراکز آموزشی خودشون برگردند؛ به هر حال آنچه در منطقه باقی موند یک گروه رزمی از تیپ ۳۷ زرهی شیراز بود که مدام با یک گروه دیگر تعویض میشد؛ کمکم در شهریورماه داستان بالا گرفت و نیروی زمینی ارتش به ناچار مجبور شد با گروههای رزمی دیگری از جمله گروههای رزمی ۱۳۸ و ۱۴۱ از لشکر ۲۱ حمزه (ع) منطقه شمال خوزستان را تقویت کنه؛ البته این تقویت مؤثر هم واقع شد؛ چون همین یگانهای محدود تونستند تا یک هفته جلوی پیشروی دو لشکر عراقی به سمت شهرهای اندیمشک، دزفول و شوش را بگیرند.
در ادامه روند استراتژی تنبیه متجاوز مبنی بر ادامه فشار نظامی به دشمن، در آبانماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی رزمندگان اسلام در منطقه عمومی شرهانی-زبیدات-شمال و غرب فکه با انجام عملیات محرّم تونستند خودشون را تا اندازه ای به ارتفاعات مرزی حمرین نزدیک کنند و حتی در پاره ای از محورها به داخل خاک دشمن وارد بشند ولی عدم پاکسازی کامل منطقه باعث شد تا نتیجه دلخواه حاصل نشه؛ بنابراین، به منظور دستیابی به سرزمینهای شرق عمّاره طرحریزی و شناسایی در سراسر منطقه از چزابه در شمال بستان تا ارتفاعات فوقی در شمال و غرب فکه آغاز شد؛ نهایتاً منطقه عملیات از جنوب به چزابه در شمال بستان و در شمال به زمینهای رملی جنوب فکه محدود گردید؛ فرماندهان سپاه امیدوار بودند با انتخاب و قبولاندن این منطقه به ارتش و همچنین دیکته اش به دشمن هم ابتکار عمل را از دست عراق بگیرند و هم نوعی غافلگیری را رعایت کرده باشند ولی وقایع عملیات نشون داد که دشمن کاملاً برای به دام انداختن یگانهای خودی خودش را آماده کرده است؛ از شانزده رده موانع بگیر تا کانالهای بزرگ و میادین وسیع و عمیق مین بر سر راه نیروهای خودی؛ آنوقت تازه ما میرسیدیم به واحدهای تأمینی و سد کننده اش که پرسنل سودانی تشریفداشتند؛ یعنی حالا کو تا خطوط اصلیش که تازه چشممون به جمال بعثیها روشن میشد؟!
نیروهای خودی در این نبرد سهمگین و خونین بسیار فداکارانه و با معنویت جنگیدند و تعداد زیادی هم شهید، مفقود و اسیر تقدیم این سرزمین کردند که آمار قطعیشون هنوز درست حسابی معلوم نیست.
بعد از ختم جنگ یک یگان تفحص توسط عده ای از عناصر اطلاعات و تخریب لشکر ۲۷ (ص) در منطقه به صورت خودجوش تشکیل شد؛ سید مرتضی آوینی مسئول مؤسسه روایت فتح و مهندس یزدانپرست هم همراه این اکیپ بودند؛ در روز پنجشنبه بیستم فروردینماه سال ۱۳۷۲ هردو روی مین رفتند و در مقتل ۱۲۰ نفر از شهدای والفجر مقدماتی آسمانی شدند؛ اینکه گفتم اینجا غریب و مظلومه بیخود نیست؛ میادین مین فکه در باغ شهادت خیلیها به ویژه علی محمودوند و مجید پازوکی فرماندهان تفحص لشکر ۲۷ (ص) و البته بعضی جوانهایی شده که حتی در سوریه یک خش بهشون نیفتاده؛ یواشکی میگم! بیایید اینجا را از عمق جانمون دوست بداریم؛ خدا را چه دیدیم؛ شاید ی روزی خدا به ما هم رحم کرد و ما هم همینجا شهید شدیم؛ از کجا معلوم؟!
خب امشب را برای استراحت برمیگردید دوکوهه و فردا صبح از اونجا مستقیماً میرید برای یادمانهای چزابه، دهلاویه و شهدای هویزه».
-«اما دوکوهه این پادگان عشق و صفا:
اگر کسی بپرسه دوکوهه کجاست در جواب چی باید گفت؟؛ ی جواب اینه که بگیم هیچی خودت را خسته نکن؛ اینجا ی پادگان در اندشته که ی روزگاری مأمن رزمنده ها بوده؛ توش آموزش میدیدند، سازماندهی میشدند و برای اعزام به مناطق عملیاتی آمادگی پیدا میکردند؛ ی تعریف ساده تر و بیمزه تر هم هست که بگیم اینجا از زمان شاه پادگان آماد ارتش بوده و توش پر از مهمات که با بمبارانهای هوایی از روزهای اول جنگ از خدمترسانی خارج شد و تا سال ۱۳۶۰ که نیروی زمینی ارتش به سپاه واگذارش کرد توش پرنده پر نمیزد؛ بعد از ختم جنگ پادگان مورد مطالبه نیروی زمینی ارتش قرار گرفت ولی سپاه زیر بار نمیرفت و کار به تیراندازی کشید؛ در نتیجه بالاخره پادگان به اون بزرگی را نصف کردند تا دو طرف مشکل درست نکنند توی کشور؛ اما خب از این حرفها چیزی برای من و تو در نمیاد؛ بالاخره اگر پرسیدند دوکوهه چیه و کجاست چی بگیم؟!
همونطور که عرض شد دوکوهه پادگان آماد بوده و توش پر از مهمات ذخیره کرده بودند برای روز مبادا؛ اما دست بر قضا اون روز مبادا یهو میرسه و قبل از اینکه کسی کاری بکنه پادگان بمباران هوایی میشه؛ اون هم نه ی نوبت؛ بلکه ظرف همون یک ماه اول جنگ چندین نوبت میکوبندش؛ بنابراین، پادگان تخلیه و کلاً مخروبه میشه.
حد فاصل دی و بهمن سال ۱۳۶۰ نیروی زمینی ارتش موافقت می کنه که تا پایان جنگ پادگان عقبه یگانهای سپاه باشه و ازش استفاده کنند؛ بنابراین از این زمان میشه گفت که این پادگان عقبه و محل چندین تیپ و لشکر سپاه شده است؛ یگانهایی مثل لشکرهای ۸ نجف اشرف و ۱۴ امام حسین (ع) از استان اصفهان، لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع) از زنجان، سمنان، قم و مرکزی، لشکرهای ۲۷ حضرت رسول (ص) و ۱۰ سیدالشهدا (ع) از استان تهران؛ همگی در این پادگان سکنا داشته اند.
اما شهرت این پادگان نه به آموزشهاش، نه به کارهای آمادگی جسمانیش؛ بلکه به معنویت بسیار بالای تمام ساکنینش است؛ چه آنها که امروز در خیل شهدایند و چه بازماندگان دلسوخته اش؛ اصلاً تمام مزه دوکوهه به اینه که آدم تمام حواس خودش را بده به مناجاتی که از آجر به آجر، ریگ به ریگ و تمام اجزاء پادگان شنیده میشه؛ توی زمین صبحگاه صبح یا غروب فرقی نداره؛ غروبش را نگاه کن که چطور با دلت بازی می کنه؛ این را هم بگم که بینا و نابینا نداره اگه کسی گیرنده هاش قوی باشه؛ اصلاً انگار صدای رزمنده ها از توی ساختمانهای متعلق به تیپها، گردانها و واحدها به گوش میرسه؛ وای که نیمه شبها صدای مست کننده آب حوض مقابل حسینیه شهید همت این کوثر دوکوهه چقدر زیباست؟؛ اصلاً وقتی به اینجا میایی کلاً بیخیال تمام مظاهر دنیا از خوراک گرفته تا خواب هستی؛ مگر اینکه دیگه چی بشه که از خستگی از پا بیفتی؛ این هم از دوکوهه؛ خوش بگذره رفیق».
-«درباره چزابه هم خیلی کوتاه عرض می کنم که در هفده کیلومتری شمال بستان واقع شده؛ یکی از مهمترین محورهای هجوم عراق بوده؛ در سال اول جنگ دو مرتبه دست به دست شده و در نتیجه عملیات طریق القدس با شگفتی بسیار آزاد شد؛ همچنین عراق برای جلوگیری از انجام عملیات ما در غرب دزفول و شوش در بهمنماه سال ۱۳۶۰ دست به یک عملیات مختل کننده زد ولی با شجاعت مثال زدنی همه رزمندگان پاتکهای سنگین ده شبانه روزیش دفع شد؛ الآن هم این مرز برای کاروانهای کربلا بازه».
-«بعد از چزابه نوبت به دهلاویه مأمن عاشقان شهید دکتر مصطفی چمران میرسه؛ خیلی مختصر عرض می کنم که در طول سال اول جنگ عراق خیلی برای تصرف اینجا مایه گذاشت و ی چند مرتبه ای هم تونست تصرف کنه ولی چون خیلی به دردش نخورد خودش خالی کرد رفت عقب؛ البته تا زمان عملیات طریق القدس اینجا یکی از خطوط تماس با دشمن بوده؛ نیروهای ستاد جنگهای نامنظم اینجا استقرار داشتند و خب دکتر هم در اغلب اوقات میومد بهشون ولو زیر آتش دشمن سر میزد؛ روز یکشنبه ۳۱ خردادماه سال ۱۳۶۰ وقتی خبر شهادت سرگرد ایرج رستمی به دکتر رسید سرگرد مقدمپور را برداشت و به همراه محافظش رفت دهلاویه برای معرفی فرماندهی جدید؛ آنچه تا حالا به عنوان قرائت رسمی بیان شده اینه که دکتر در حال توجیه منطقه برای فرماندهی جدید بوده که خمپاره ۶۰ کنارش می خوره و به شدت مجروح میشه؛ بعد هم دکتر را به بیمارستان سوسنگرد می رسونند که خب فایده ای نداره ولی عده ای معتقدند که داستان کمی مشکوکه؛ کاری نداریم؛ درباره دکتر چمران پیشنهاد می کنم دستنوشته های خودش را بخونید و سخنرانیهاش را گیر بیارید و گوش کنید».
-«منطقه بعدی که باهاش کار داریم یادمان شهدای هویزه هست؛ داستانش تلخ و کمی پیچیده است.
داستان اینه که ارتش باز هم تحت فشار افکار عمومی و فشار روانی مسئولین سیاسی عملیاتی تحت عنوان نصر را در آذرماه سال ۱۳۵۹ طرحریزی می کنه؛ هدف نهایی عملیات بازپسگیری اراضی اشغالی غرب و جنوب غربی اهواز، تأمین مرز، تنبیه متجاوز داخل خاک عراق و پدافند در کناره شرقی شط العرب بوده؛ طرح مانور عملیات هم بر اساس تک زرهی طرحریزی شده بود.
ساعت ده روز دوشنبه پانزدهم دیماه سال ۱۳۵۹ تیپهای ۱ و ۳ از لشکر ۱۶ زرهی قزوین و همچنین یک تیپ از لشکر ۹۲ زرهی خوزستان به همراه سایر نیروهای مسلح عملیات را در این دشت باز آغاز می کنند و تا ساعت چهار عصر هم کار خوب پیش میره؛ حتی هشتصد نفر از نیروهای توپخانه دشمن هم اسیر می گیرند و کلی هم غنیمت ولی فردای اون روز یگانهای تازه نفس دشمن بهشون میرسند و با ی پاتک سنگین بسیاری از تانکهای لشکر ۱۶ زرهی قزوین را منهدم می کنند؛ از طرفی موقع عقبنشینی چون عملیات عقبروی اصولی اجراء نشده و کار هرکیهرکیه بیش از سیصد نفر از پرسنل لشکر ۱۶ زرهی قزوین به همراه ۱۴۰ نفر پاسدار سپاه هویزه و شهید سید حسین علم الهدی در منطقه جا می مونند و درگیری را با دشمن ادامه میدند؛ در نتیجه همگی دور می خورند، شهید میشند، دشمن با نهایت بیرحمی با تانک از روی اجساد مطهرشون رد میشه و نهایتاً با توحشی عجیب شهر هویزه را هم ویران می کنه؛ این منطقه در مرحله دوم عملیات الی بیتالمقدس آزاد شد.
خب ان شاءالله فردا تشریف میبرید طلاییه، بعد شلمچه و خرمشهر و سپس هم یادمان والفجر هشت در اروند کنار؛ یادمان رمضان و بیمارستانهای صحرایی را نمیرسیم؛ خیلی هنر کنیم نهر خیّن که مربوط به عملیات بحث برانگیز کربلای چهاره بحث بشه».
-« اینجا طلاییه است؛ یکی از محورها و فلش های حمله لشکر ۵ مکانیزه عراق به سمت اهواز که در روز اول مهرماه سال ۱۳۵۹ اشغال شد؛ در عملیات الی بیت المقدس دشمن از بخش هایی از منطقه عقب نشینی کرد ولی بعدها به سبب نگرانی از احتمال حمله قوای خودی به منطقه شرق بصره بار دیگر ضمن اشغال منطقه آنجا را به دژی تسخیر ناپذیر مبدل ساخت؛ در عملیات خیبر در اسفندماه سال ۱۳۶۲ بنا شد از طلاییه راه خشکی به جزایر مجنون باز بشه ولی کار قفل شد و هیچ یگانی نتونست مسیر را باز کنه؛ حاج حسین خرازی فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) دستش قطع شد و بسیاری از گردانهای لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) هم با انبوه شهدا در این محور مواجه شدند؛ کار در طلاییه اونقدر سخت شد که حجتالاسلام عبدالله میثمی نماینده حضرت امام در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) گفته بود هرکس در طلاییه ایستاد اگر در کربلا هم بود می ایستاد.
بعد از جنگ توی این منطقه چندین نفر از شهدای عزیز تفحص شدند و به همین دلیل علاوه بر یادمان حسینیه ای به نام حضرت ابوالفضل (ع) تأسیس شد و تعدادی از شهدای گمنام در آن دفن شدند.
دوستان خوبم! غروبهای اینجا را دریابید؛ سعی کنید حواستون را از تمام متعلقات دنیا به شهدا بسپارید؛ به کسانی که در اینجا فقط و فقط برای رضای خدا و ادای تکلیف پرپر شدند».
-«اینجا شلمچه است؛ منطقه نبرد میان تمامیت اسلام و تمامیت کفر در دوران معاصر و خدا را شاهد میگیرم که این تعبیر هرگز از سر شعارزدگی و اغراق گویی به نفع جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه بهش اعتقاد عمیق دارم و حاضرم با دلیل ثابت کنم.
شلمچه یکی از مهمترین معابر وصولی دشمن برای هجوم به خاک ما بود؛ لشکر ۳ زرهی عراق با استفاده از تیپ ۶ زرهی تلاش کرد که مسیر پانزده کیلومتری اینجا تا خرمشهر را ظرف چند ساعت طی کند ولی یگانهایش چیزی حدود هشت روز فقط در اطراف پل نو متوقف شدند؛ این منطقه شاهد نبردهای خونین و شجاعانه تمام اقشار ملت ایران باد شمن بعثی است؛ در مراحل دوم و سوم عملیات الی بیتالمقدس بنا بود محور شلمچه قطع بشه تا خرمشهر خود به خود از دست دشمن بیرون بیاد ولی عراق خیلی اینجا مقاومت کرد؛ در عملیات رمضان هم هرچی بهش زدند نشد که نشد؛ اصلاً طوری شد که تمام فرماندهان با شنیدن اسمش خوف میکردند؛ اما بالاخره بر و بچه های لشکر ۱۹ فجر استان فارس و تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) استان لرستان در عملیات کربلای چهار دژ شلمچه را شکستند و نشون دادند که اینجا هنوز هم برای عملیات آمادگی داره؛ فرماندهی وقت کل سپاه هم بعد از شکست تلخ کربلای چهار با توجه به آمادگی نیروهای دست نخورده جای تلاش اصلی و فرعی را عوض کرد و نطفه عملیات کربلای پنج در این منطقه بسته شد؛ خب بریم سر حرف اولم که گفتم با دلیل ثابت میکنم که اینجا منطقه کلکل بین تمامیت اسلام با تمامیت کفر در دوران معاصر هست؛ ما اینجا تنها با عراق نجنگیدیم؛ با تمام دنیا جنگیدیم؛ به روایت مرتضی بشیری مدیریت جنگ روانی اطلاعات قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) سپاه در کربلای پنج اسیری گرفته بودند که یک پزشک دو رگه بود؛ مادر آلمانی و پدر عراقی؛ همین میادین مین منطقه را افسرانی از یگان مهندسی تخریب ارتش یوگسلاوی سابق براش طراحی و اجراء کرده بودند؛ افسران اتحاد جماهیر شوروی سابق بهش اطمینان داده بودند که هیچکس توان عبور از منطقه را نداره؛ شیمیایی را هم که از آلمان دریافت میکرد و مینهای ضد نفر را هم از ایتالیا؛ خب باز هم گفتن این جزئیات لازمه یا نه؟!
در این نبرد خونین شاید عمر هرکس به زیر نیمساعت میرسید؛ چون شدت آتش طرفین بسیار بالا بود؛ کربلای پنج و شلمچه با نام حضرت صدّیقه طاهره (س) گره خورده است و بیخود نیست که مقام معظم رهبری شبهای کربلای پنج را شبهای [قدر انقلاب اسلامی] نامیده اند و فراموشی این عملیات را سبب اخراج از کشتی نظام شمرده اند»؟!
-«اما خرمشهر؛ به قول سید شهیدان اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی [شهر زمینی خرمشهر به تسخیر دشمن درآمد ولی شهر آسمانی همچنان در تسخیر شهدا باقی ماند]؛ آری! این تعبیر شهر آسمانی برای خرمشهر فوقالعاده هست و بسیار به دل مینشینه؛ روایت مقاومت مردم و نظامیان شهر را باید از ناخدا هوشنگ صمدی، شهید بهروز مرادی، از لا به لای گزارشهای نظامی قرارگاه اروند، از خاطرات دختران رزمنده شهر، از مجموعه شش قسمتی شهری در آسمان روایت فتح، جاسم قضبانپور عکاس جنگ دوستان شهید بهنام محمدی و حتی کتابهای خاطرات اسرای دشمن به دست آورد تا فهمید که اینجا چه کربلایی بوده است؟؛ اگه بخوام فقط ی قلمش را بگم باید از ماجرای انهدام مدرسه سپاه که تعداد زیادی از رزمنده ها بعد از دور کردن دشمن تا شلمچه خوشحال از این پیروزی به اونجا برای استراحت اومده بودند و بارش ناگهانی توپخانه بسیار دقیق دشمن بر سرشان و شهادت مظلومانه تعداد بسیاری از مدافعان شهر بگم که این کار ممکن نبود مگر به دست خیانتکاران ستون پنجمی که عربیت را بهانه کرده بودند برای خدمت به دشمنان قسم خورده اسلام.
مردم عزیز! وقتی شهر آزاد شد، شهید هنرمند بهروز مرادی تابلویی نوشت و بر ورودی شهر گذاشت با این عنوان: [با وضو وارد شوید؛ خرمشهر، جمعیت ۳۶ میلیون نفر]؛ یعنی خرمشهر متعلق به تمام ایران است؛ یعنی اتحاد و انسجام کشور را حفظ کنید؛ پس بیاییم مردونه بهش قول بدیم که از انقلاب سهمخواهی نمیکنیم؛ هرکی قبول داره بزنه قدش»؟!
-« خب به خاطر کمبود وقت از ماجرای نهر خیّن و کربلای چهار میگذرم؛ چون داستان زیاد داره؛ همین مقدار بدونید که تعداد شهدا، مجروحین، مفقودین و اسرایش خیلی زیاده و این هم مثل والفجر مقدماتی هیچ آمار درست حسابی نداره؛ چرایش هم به من مربوط نیست؛ برید از طراحانش بپرسید؟!
اما آبادان مقاوم و پایدار در برابر یکسال تمام محاصره:
جزیره آبادان از شمال به خرمشهر، از غرب به عراق، از جنوب به خلیج فارس و از شرق به بندر ماهشهر محدود میشه؛ توی این جزیره بنادر آبادان و چوئبده وجود دارند که اقدامات اقتصادی منطقه را تسهیل میکنند؛ از جمله اماکن بسیار حیاتی این جزیره پالایشگاه نفته.
جزیره آبادان از مهمترین اهداف سیاسی و نظامی دشمن در جنگ بود؛ چون با اشغال این جزیره عملاً به خواسته خودش مبنی بر ابطال بیانیه ۱۹۷۵ الجزایر و تصاحب کامل رودخانه اروند میرسید؛ دشمن بعد از اشغال خرمشهر زیرکانه کوشید از طریق نصب پل بر روی رودخانه بهمنشیر خودش را به جاده خسروآباد و نهایتاً داخل جزیره برسونه ولی اطلاعرسانی به موقع شهید دریاقلی سورانی به فرماندهی عملیات آبادان در قرارگاه اروند سبب شد که با سازماندهی تمام نیروهای مسلح موجود و نیروهای مردمی قوای پیشتاز دشمن که از تیپ ۲۳ پیاده متعلق به لشکر ۸ پیاده-کوهستان بودند و در عملیات تجاوز به خرمشهر هم شرکت فعال داشتند از منطقه اخراج شوند و آبادان از اشغال قطعی نجات پیدا کنه؛ اما در این بین رادیو ملی نفت هم جایگاه بسیار مهمی داره؛ در طول سال نخست و به ویژه در طول زمان درگیری برای نبرد ذوالفقاری نقش اطلاعرسانی بی بدیل این رادیو سبب انسجام هرچه بیشتر مردم با نیروهای مسلح به منظور اخراج دشمن از منطقه شد».
-«اروندکنار؛ به قول سید شهیدان اهل قلم [مرکز کره زمین]:
چهار سالی میشد که دو طرف رودخانه اروند آروم بود؛ اگرچه بین دو کشور عراق و ایران جنگی خانمانسوز در جریان بود ولی انگار دو طرف در این نقطه خیلی کاری به کار هم نداشتند؛ جز اجرای عملیات مراقبتی از دیده بانی گرفته تا گشتی-شناسایی که اون هم نمک هر جنگیه؛ اما در بهمنماه سال ۱۳۶۴ ناگهان طوفانی سهمگین بر سر ارتش بعثی در آن سوی اروند در منطقه عمومی جنوب بصره در فاو فرود اومد که تمام کارشناسان نظامی کارکشته دنیا انگشت حیرت به دهان گزیدند؛ برای اطلاع شما عزیزان نکاتی چند مربوط به این عملیات عجیب را عرض میکنم؛ اول اینکه خیلی جگر میخواد که تعدادی نوجوان و جوان غواص در سگلرزه بهمنماه بزنند به دل آب و از عرض ۱۶۰۰ متری رودخانه وحشی اروند که حداقل دارای سه جریان اصلیه عبور کنند و به دل دشمن با اون همه امکانات خوب پدافندی درست حسابی مهندسی شده بزنند؛ ثانیاً قرار بود اسم عملیات نصرالمسلمین باشه که به والفجر هشت معروف شد؛ ثالثاً در موج اول عملیات غواصان ایرانی موانع را باز کردند و سپس اولین جاده ساحلی (جاده فاو-البحار) را به تصرف درآوردند؛ سپس یگانهای آبخاکی در ساحل پیاده شدند و ضمن تصرف شهر فاو جاده های منطقه را پاکسازی کردند؛ چند تک فریب هم اجرا شد که در نتیجه دشمن سمت اصلی عملیات را تشخیص نده؛ عراق تا ۴۸ ساعت فکر میکرد سمت اصلی تک یگانهای ما جزیره امّ الرّساس هست ولی وقتی فهمید که کار اصلی در فاو هست که ضربه را دریافت کرده بود؛ بعد هم که در روز چهارم عملیات لشکر گاردش با هوشیاری قرارگاه جنگال و آتش شدید توپخانه های ارتش و سپاه و فداکاری نیروهای در خط منهدم شد؛ یکی دیگر از نکات جالب عملیات تهیه و نصب پل بعثت بر روی رودخانه اروند بود که ارتباط خشکی فاو را با عقبه ما در خاک خودمون برقرار میکرد؛ نحوه ساخت قطعات و نصب پل خودش داستان عجیبی داره؛ فقط شما میتونید به موزه دفاع مقدس خرمشهر مراجعه کنید و قطعات پل را که از لوله های نفت و یونولیت تشکیل شده ببینید؟!
از دیگر نکات جذاب عملیات والفجر هشت انهدام بیش از هفتاد هواپیمای مافوق مدرن اون روز دشمن در منطقه بر اثر تدبیر فرماندهی وقت پدافند هوایی شهید ستاری بود؛ خلاصه اینکه عراق طی هفتاد و هشت روز زور زد ولی بالاخره منطقه توسط قوای خودی تحکیم شد؛ میمونه فقط نکته چهارم و پایانی درباره منطقه فاو:
ظاهر ماجرا اینه که عراق دوپینگ کرده بود و با کمک آمریکاییها تونست با استفاده از بمباران شیمیایی ظرف ۳۶ ساعت در روز یکشنبه ۲۸ فروردینماه سال ۱۳۶۷ منطقه را پس بگیره ولی یواشکی بهتون بگم که من به عنوان ی محقق تاریخ جنگ که دکترای تاریخ دارم معتقدم بخشی از این داستان اشکال و یا ابهامات جدی داره؛ اگر خواستید خودتون برید دنبالش؛ موفق باشید.»
ویژهنامه/سفر عشق امین داوری