دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
آیت الله محمد تقی مدرسی

حوزه/ بیشتر مردم در راه جدایی دین از سیاست می‌کوشند و این امر به  تأثیر تبلیغات دروغین و نیز به سبب این است که آنان مسئولیّت‌های دین و سیاست را دشوار می‌پندارند و می‌خواهند به آداب و رسوم دینی که آسان است بسنده کنند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، این یادداشت دیدگاه های آیت الله محمدتقی مدرسی صاحب تفسیر"پرتوی از هدایت قرآن" را در خصوص مرجعیت علمی قرآن در قانون‌گذاری بررسی کرده است.

حق قانون گذاری

خدایی که سازنده ذرات وجود، پدید آرنده سلول های بی شمار و ترکیب دهنده قطعات مختلف وجود انسان است، قطعاً از نیازمندی های نهان و آشکار و مصالح و مفاسد مصنوع خود بیش از دیگران آگاه است. از بررسی آیات قرآن، به روشنی ثابت می گردد که تقنین و تشریع فقط از آن خدا است و در نظام توحیدی، رأی و نظر هیچ کس در حق کسی، حجت و نافذ نیست و کسی حق ندارد رأی و نظر خود را بر فرد و جامعه تحمیل کند و مردم را بر اجرای آن به زور و قهر دعوت نماید.

إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ [۱] حکم جز حکم خدا نیست.» از سوی دیگر چون خداست که دارای ولایت حقّه در جهان است، لازم می‌آید که همو در عرصه قانون گذاری و سیاست از طریق خلیفه و رسول حاکم باشد.

أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ‌ [۲] فرمان داده که جز او را نپرستید.» از این رو کسی بی اجازه او حق سلطه ندارد و در این مورد حکم اباحه نداده است چنان که در نعمتهای زمینی داده است و به تعبیر فقهی اصل در نعمتهای الاهی اباحه و حلّیّت است. آدمی در بهره برداری آزاد است مگر آن که نصّی به خلاف آن آمده باشد، امّا در سلطه اصل به عکس این است، یعنی کسی از حاکمیّت شخص دیگر نباید اطاعت کند مگر آن که نصّی آن سلطه را استوار کند.

ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‌- این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.» این دین راه درست زندگی است و کسی نباید از دیگری جز به اجازه خدا اطاعت کند و نباید به دین طاغیان بگرود یا در برابر آنان خاموشی گزیند و نباید حاکمیّت فرعونها را بپذیرد یا به آن خرسند باشد. از این جا در می‌یابیم که هدف اصلی آیه این است که دین همان سیاست و سیاست همان دین است.

امّا امروزه می‌بینیم که دین را از سیاست جدا می‌کنند. فرعون ایشان می‌گوید: «دین در سیاست راه ندارد و به عکس سیاست را نیز در دین راهی نیست» و هامان ایشان می‌گوید: «دولت مردان نباید در دین مداخله کنند» و قارون ایشان اعلام می‌کند که «ما دولت مردانی را می‌خواهیم که در سیاست مداخله نکنند». [۳]

بیشتر مردم در راه جدایی دین از سیاست می‌کوشند و این امر به تأثیر تبلیغات دروغین و نیز به سبب این است که آنان مسئولیّتهای دین و سیاست را دشوار می‌پندارند و می‌خواهند به آداب و رسوم دینی که آسان است بسنده کنند.

محوریت قرآن در دورس حوزه های علمیه

باید قرآن مهمترین مادّه درسی در حوزه‌های علمیّه و مدارس و دانشگاهها و مراکز پژوهشی ما باشد تا از خلال آن به هر چیز بنگریم و هر کار و موضعگیری را به رنگ آن درآوریم.

آنجا که پیامبر می‌خواهد پیرامونیان او زندگی را در عمل بر اساس قرآن بگردانند، حکمت را نیز به ایشان می‌آموزد تا قرآن را بهتر بفهمند و بر حسب اختلاف شرایط و اوضاع و احوال و پیشرفت و دگرگونی زندگی آن را بهتر بر واقع تطبیق دهند. پس به وسیله حکمت است که راه حل مشکلات زندگی و مفردات آن استنباط می‌شود. اگر پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله) تنها به آموختن متن قرآن به مسلمانان بسنده می‌کرد و آنان را به اصول و روشهای اجتهاد راهنمایی و ارشاد نمی‌کرد بیقین دچار مشکلاتی بی‌پایان می‌شدند.

پیداست که حکمت الهی از آیاتی محکم استنباط می‌شود که تمام آیات دیگر قرآن (از قبیل آیات متشابه) و تمام حوادثی که در زندگی وقوع می‌یابد بدانها ارجاع می‌شود، زیرا آیات محکم قرآن همان است که انسان را یادآور ارزشهای فطری مرکوز در ضمیر و وجدانش می‌شود، و اندوخته‌ها و نهفته‌های خرد او را به وسیله بزرگترین حقایقی که خود پس از اندیشه و امعان نظر آنها را درمی‌یابد، برمی‌انگیزد ... و در یک کلمه، محکمات قرآنی همان مرکوزات و اندوخته‌های خرد انسانی است همچون توحید و عدل و آزادی و مسئولیت و امثال آن، و همان است که منبع و مصدر قانونگذاری و تشریع الهی است و قانونگذاران قوانین وضعی بشری می‌پندارند که در قانونگذاریهای خود بدان اعتماد و تکیه می‌کنند.

هنگامی که انسان به درجه‌ای پیش افتاده از آگاهی و هشیاری نسبت به این مرکوزات و اندوخته‌ها برسد و با عقل درایت و بینش خردمندانه در آنها بیندیشد و در شناخت آنها ژرف اندیشی کند، فقیه و آگاهی می‌شود که بدو حکمت داده‌اند، و آن گاه می‌تواند دیگر احکام شریعت را از آنها استنباط کند، هم چنان که امکان می‌یابد در موضعگیری های سیاسی و اجتماعی متفاوت خود بدانها اعتماد و تکیه کند.

آگاهترین مردم به حکمت، و تواناترین فرد آنان بر استنباط احکام فرعی از آن مرکوزات و هشیارترین آنان نسبت به بینش های آنها همان کسی است که شایسته حکمرانی بر امّت است، زیرا او از دیگران به قرآن (و فهم آن) نزدیکتر است، و بدین سبب قرآن همان حاکم نخستین در میان امّت اسلامی است، و هشیارترین مردم نسبت به مفاهیم قرآن و نزدیکترین فرد ایشان بدان نماینده و نمایانگر آن است.

از این رو حکمت در اینجا یعنی ولایت الهی و رهبری شرعی، زیرا ولایت ظرف حکمت و انبان معارف ربّانی و مخزن بینش های قرآنی است.

از اینجاست که نصوص منقول از امامان اهل بیت (علیهم السّلام) از سویی حکمت را به ولایت تفسیر می‌کند و از سویی دیگر بیان می‌کند که حکمت تفقّه (و آگاهی عالمانه و همراه با استنباط) در دین است. [۴]

"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ" " این کتابی است که از سوی خداوند توانا و حکیم نازل شده است؛ [۵]

واژه " تنزیل" نشان دهنده نزول مرحله ای قرآن است. در حالی که واژه" انزال" در آیه بعد نشان نزول یکبارگی قرآن است، و میان این دو تناقضی نیست،زیرا قرآن دوبار نازل شده است:یکبار درشب قدر،و یکبار به گونه ای تدریجی و متناسب با رویداها و شرایط دگرگون‌پذیر تا دل پیامبر(ص) استواری گیرد و شخصیت امت شکل پذیرد، و آن از سوی خداوند عزیز و حکیمی است که با عزت و قدرت خود قرآن را بایسته گرداند. خداوند می فرمایند: "إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ"[۶] (آن کسی که قرآن را بر تو لازم کرد،تو را به جایگاهت {=زادگاهت} باز می گرداند...) و با حکمت خویش آن را چنان استوار گرداند که هیچ روی بدان باطلی ره نمی یابد [۷]

تعبیر به فریضه بودن قرآن، نشانه‌ی اهمیّت و جایگاه والای آن است. «فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ» (ای رسول ما، یقین دان که) آن خدایی که (احکام و قوانین الهی ) قرآن را بر تو فرض گردانید (و ابلاغ آن را وظیفه تو قرار داد) البته تو را به جایگاه خود (مکه یا بهشت ابد) باز خواهد گرداند. (تو با مردم) بگو که خدای من به حال آن که محقق در هدایت و آن که در ضلالت آشکار است (از هر کس) داناتر است.

در حقیقت قرآن همگام با امت سازی تمدن سازی و دولت سازی هم می کند و متناسب با شرایط شکل گیری جامعه ورویداها و شرایط حاکم بر جامعه به قانون گذاری و وضع احکام شریعت هم می پردازد.

" إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ ...." [۸](مااین کتاب را به حق برتو نازل کردیم ...). حق همان ابزار و هدف قرآن است و قرآن با حق نازل می شود یعنی حق سنت ها و ارزش ها و نظام های جاری افرینش را برای ما روش می کند چنان که تکالیف حق رابرما می نهد و در آیات پسین در می یابیم که یاد آوری حق در این سوره هدفی دارد که یکی از آن اهداف بیان امراست که مسئولیت،حق است و آدمی را پاداش نمی دهند مگر به سبب کار او – خیر باشد یا شر ... "فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَه الدِّینَ " ... یعنی عبادت خود را،عبادتی واقعی گرداند نه عبادتی نظری. [۹]

پیام های این آیات:

قرآن، پایه‌ی قضاوت و عدالت میان مردم است. «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ» [۱۰]

- قاضی باید از قانونِ قرآن، آگاهی کامل داشته باشد. «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ‌ لِتَحْکُمَ» [۱۱]

- فراگیری قرآن و سنّت شرط قاضی شدن است. «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ‌ ... لِتَحْکُمَ‌ ... أَراکَ اللَّهُ» [۱۲]

- چون نزول قرآن بر اساس حقّ است، قضاوت‌ها هم باید بر مبنای حقّ باشد، نه وابستگی‌های حزبی، گروهی، منطقه‌ای و نژادی. «بِما أَراکَ اللَّهُ»

- رفتار به عدالت، حتّی نسبت به غیر مسلمانان هم ضروری است. (با توجّه به شأن نزول دوّم) لِتَحْکُمَ‌ ... بِما أَراکَ اللَّهُ‌

- قضاوت، از شئون انبیاست. تنها ابلاغ احکام کافی نیست، اجرای احکام نیز وظیفه است. «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»

- کفر اشخاص، دلیل تهمت به آنان نمی‌شود. (با توجّه به شأن نزول)

- پیامبر، علاوه بر قانون و کتاب، از امدادهای الهی برخوردار است. «أَراکَ اللَّهُ»

در این اینجا به برخی از سیاست گذاری ها و دستوالعمل ها در وضع قوانین و چهارچوب های قضاوت اشاره شده است

چیستی دین؟

دین همان حاکمیت قانون بر جامعه است که مردمان خواه ناخواه آن را می پذیرند و خالص کردند.دین از بهره خدا یعنی قراردادن دین به سان تنها خاستگاه سیادت و قانونگذاری.

لیک چرا باید کتاب خدا تنها منبع و خاستگاه قانونگذاری باشد؟

به علاوه آن که نباید از سر هوا و هوس یا بر پایه فشارهای روانی و اجتماعی، قانون نهیم؛ زیرا دین خالص از آن خدای یگانه است،"أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ..."(اگاه باشید که دین خالص ازآن خداست ...زمر۳۹ .

سیادت در حاکمیت مطلق برآفریده ها از آن خداست پس باید عبادت تنها از آن اوباشد. خداوند است که بر هستی چیرگی دارد و نظام ها و قوانین به گونه ای شگفت با قدرت او روان است و هیچ کس در این کار شریک اونیست؛ زیرا او به چیزی نمی پردازد،بل "إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ" .( فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند،تنها به آن می گوید: موجود باش ! آن نیز بی درنگ موجود می شود"[۱۳]

آیت‌الله مدرسی معتقد است که قرآن و مرجعیت قرآن در فرایند اجتهاد فقهاء می بایست پررنگ تر شود ایشان در این راستا می گویند :من در این زمینه یک نظری دارم که فقهای ما خاستگاهشان قرآن بوده است. تربیت شده قرآن و مجالس اهل بیت بوده اند و لذا آن ارزش ها در افکارشان رسوخ پیدا کرده است. به نظر من خیلی از این روایات، با مبانی وجدانی شان، خیلی تطبیق نمی‌کند. آنها از این ارزشها با عناوین روح الشریعه یا مذاق الشریعة یا هر اسم دیگری تعبیر می‌کنند. اما امروز که قرآن در میان جامعه کمرنگ شده است، ممکن است ارزشها و روح و مذاق شریعت نیز متفاوت گردد که خطرناک است.

بهتر از مدرسه امروز نباشد جایی وای اگر از پس امروز بود فردایی

من از فردا می‌ترسم که خاستگاه طلبه باید قرآن باشد. هیچ آیه ای در قرآن نیست مگر در آن مقصدی از مقاصد شریعت بیان شده باشد اما باید با یک توجهاتی و تاییدات الهی از آن آیات استفاده کرد. باید قرآن مبنا باشد.

حکیمان ، اراده خدا را دو بخش ئانسته اند:

۱- اراده تکوینی

۲- اراده تشریعی

از نظر تکوینی خداوند برای آدمی،آزادی رابرای آدمی فراهم آورده تا هرچه می خواهد کند و مثلا به خداوند سبحان شرک ورزد، لیک از نظر تشریعی شرک رابرای او نمی پسندد وبه دیگر سخن، خداوند مردمان مردمان رابرتوحید ، جبر نکرده است و اگر چنین کند ثواب و عقاب را خنثی کرده، لیک ایشان را امر و نهی، و تهدید و تطمیع کرده و بر ایشان اراده فراهم آورده است و اگر نمی بود اراده ای که خداوند به بندگان بخشیده دیگر هیج کس نمی توانست او را عصیان کند. پس اوست که ایشان را مختار آفریده و بدانان قدرت ارمغان داشته است.

می توان این وضع را به کسی تشبیه کرد که به فرزند خود پولی می دهد و از او می خواهد تا برای خود کالای سودمندی بخرد، لیک فرزند برای خویش کالای زیانمندی می خرد. او با پول خویش خریئی کرده که پدر راضی نیست. خشنودی و ناخشنودی خدا چونان ما آدمیان نیست- همان گونه که در بسیاری از سوره ها گفتیم که خدا پایان کار را در نظر می گیرد نه آغاز آن را –پس خشنودی خدا به توفیق و پاسخگویی انسان به طبیعت پیرامون خویش است؛ زیرا هرچه در هستی است توحید را می پذیرند و با آن هماهنگی می یابد چنان که با شرک ناهمسوست و از آن می رمد.

..." وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ " [۱۴] و اگر شکر اورا به جاآورید آن را برای شما می پسندد..."

خداوند از شکر بندگان خشنود است و هنگامی که آدمی خدای خویش را سپاس می گزارد در شکر او هر دوی اراده تکوینی و تشریعی نهفته است. کسانی نیز هستند که شرک خود را با افکندن مسئولیت آن بر دوش دیگران توجیه می کنند ، لیک خدا این رانفی می کند و تاکید می ورزد که هر انسانی مسئولیت عمل خویش را بردوش می کشد و پدران و دانشمندان یا حکومت ها چیزی از بار او برنمی دارند، " وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَیٰ" ... و هیچ گنهاکاری گناه دیگری رابر دوش نمی کشد..."[۱۵] " َازِرَةٌ" نفسی است که باری را حمل می کند و هر انسانی باری می کشد و هر که باری دارد دیگری به کشیدن بار دیگران تن درنمی دهد؛ زیرا به قدر کافی بار دارد.

سنت های الهی و قوانین تشریعی چه نقشی در استواری دین دارند؟

نظام هستی براساس حکمت بالغه الهی و برپایه سنت های حکیمانه او که همان نظام اسباب و مسببات و قانون علیت عمومی حاکم بر جهان است بنا شده است، و چون این قوانین و سنت ها که در قالب احکام ثابت و متغیر تکوینی و تشریعی وسیله اجرای مشیت و اراده الهی هستند، لذا همه این ها عوامل اصلی اداره عالم وجود می باشند.

ازآنجا که به گواه بخش دوم آیه ۴۰ سوره مبارکه یوسف:

«...إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَالنَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»

ترجمه: (تنها حکمفرمای عالم وجود خداست، امر فرموده که جز آن ذات پاک یکتا کسی را نپرستید، این توحید آیین محکم است لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگه نیستند).

پبام های این آیه :

-عقاید آدمی باید متکی بر دلیل وبرهان عقلی یا نقلی باشد. «مِنْ سُلْطانٍ»

-در برابر هیچ فرمانِ غیر الهی، کرنش نکیند. زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»

هر قانونی جز قانون الهی متزلزل است. «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»

این احکام خود حاصل مشیت و اراده الهی بوده وصدورآنها فقط وفقط مختص ذات اقدس اوست وبس، پس تک تک مخلوقات وبخصوص انسان ها مکلفند تا خود ومشی زندگیشان با سنت ها و احکام، منطبق و هماهنگ نمایند تا بتوانند از آنها در جهت تسهیل راه کمال خویش به احسن وجه استفاده کنند

قانون الهی چیست؟

قانون الهی شامل هر مجموعه قانونی است که بر خلاف قانون ساخته شده توسط انسان یا قانون سکولار، از منبعی متعالی، مانند اراده خدا یا خدایان، ناشی می شود. ... مخالفان اعمال شریعت الهی نوعاً الهی بودن آن را انکار می کنند و به تأثیرات انسانی در شریعت اشاره می کنند.

اولین و مهم ترین قانون مدون در اسلام، کتاب آسمانی قرآن است که قوانین آن با هدف تأمین سعادت، اجرای عدالت و حاکمیت الهی تشریع شده است. بر اساس آیات قرآن، تقنین و تشریع از آن خداوند است و حق تشریع و قانون گذاری برای او بر مبنای توحید در ربوبیت و حاکمیت او بر بندگان است. در نظام توحیدی رأی و نظر هیچ کس در حق کسی حجت و نافذ نیست و کسی حق ندارد رأی و نظر خود را بر فرد و جامعه تحمیل کند و مردم را بر اجرای آن به زور و قهر دعوت نماید؛ چون افراد جامعه انسانی بسان دندان های شانه هستند.

استاد مدرسی ذیل آیه :

ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ ۚ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَٰکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ ۚ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا[۱۶]

می گویند: ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ‌- پسرخواندگان را به نام پدرشان بخوانید که نزد خدا منصفانه‌تر است.» یعنی با شریعت الهی بیشتر منطبق است و با فطرت بشری بیشتر تطبیق می‌کند. در حالی که اهل جاهلیت با این امر مخالف بودند و هر کس پسری را به فرزندی می‌پذیرفت پدر او تلقی می‌شد هر چند پدرش شخص دیگر باشد. عادت‌ چنان بود که اگر کسی فقیر می‌شد فرزندش را به دیگری می‌داد و او در عرف مردم پدر او شناخته می‌شد./ ۲۶۳ ولی آیا این قرار داد فطرت را دگرگون می‌ساخت؟ هرگز. ابو طالب وقتی فرزند خود علی (ع) را به محمد (ص) سپرد، زیرا به سبب فقر قادر به پرورش او نبود، آیا علی (ع) فرزند محمد (ص) شد؟ نه. همچنین است درباره زید بن حارثه که او را مردم به رسول اللَّه (ص) نسبت می‌دادند تا آن آیه نازل شد آیه ۵ از سوره احزاب.

در آخرین آیه این درس قرآن اندیشه حساس و با اهمیتی را مطرح می‌سازد که محور آن جامعه مسلمان است در ابعاد متعدد زندگی‌اش. آنجا که بیان‌ می‌دارد که قانون الهی اقتضا می‌کند که رهبری دینی بر هر چیز مقدم باشد. اما خانواده در مرتبه دوم است و چون قرار رهبری با قرار خانواده معارض گردد، پیروی بر رهبری الهی مقدم است. زیرا او به همه فرد فرد جامعه نزدیکتر است. بلکه از خود انسان هم به خودش نزدیکتر است. در تفسیر مجمع البیان آمده است که «پیامبر چون آهنگ غزوه تبوک کرد مردم را فرمان داد که برای جنگ بیرون آیند بعضی گفتند که باید از پدر و مادر خود اجازه بگیریم، پس این آیه نازل شد». «النَّبِیُّ أَوْلی‌ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‌- پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند.» و در مرتبه دوم رابطه خانوادگی است که رابطه والایی است. [۱۷]

و در ذیل آیه «کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌- این چنین خداوند پیروزمند حکیم، به تو و کسانی که پیش از تو بودند وحی می‌فرستد.» هر چند امّتهایی که رسالتهای الهی بر آنان نازل شده تفاوت دارند یا ویژگیهای/ ۲۷۹ کسانی که آن رسالتها را رسانده‌اند متفاوت است ولی همه آن رسالتها در روش و هدفها اشتراک دارند، چنان که در نقطه‌ای مرکزی به یکدیگر می‌رسند و آن این است که تمام آنها از جانب خداست و ساخته و پرداخته بشر نیست که از طبیعتها و خصوصیّات محیط یا عوامل تغییر دهنده زندگی او تأثیر پذیرد.

و رسالت اسلامی در ضمن سلسله‌ای تکامل یافته از رسالتها آمده است، پس این رسالت حرکت فرا رونده بشریّت را که به ندای پروردگار خود پاسخ مثبت داده است تکامل می‌بخشد، و همچون هر سنّت و قانون الهی است که هنگامی که ضمن چارچوبی معیّن تکرار می‌شود، ناگزیر باید مورد تصدیق قرار گیرد، و در نتیجه بر مردم فرض و واجب شده است زیرا کسی که آن را وحی کرده همان خدای قدرتمند مطلق در نیروی خود است که وحی خویش را اجرا می‌کند، خواه مردم بخواهند یا آن را رد کنند و حکیمی است که رسالت خود را درست و استوار کرده و آن را آئینه هدفهای زندگی و سنّتهای آفرینش قرار داده است.

پروردگار ما در چارچوب یادآوری رسالتش، از خود با ما سخن می‌گوید. چرا؟ زیرا شناخت ذات متعال او همان اساس هر شناختی است و در اولویّت ایمان به تمام حقایق بر همه آنها پیشی دارد. و از این طریق است که امام علی (ع) بینش خود را الهام می‌گیرد، آنجا که می‌گوید

«سرلوحه دین شناختن اوست، و درست شناختن او، باور داشتن او، و درست باور داشتن او، یگانه انگاشتن او، و یگانه انگاشتن درست او، او را به سزا و پاکدلی اطاعت نمودن». پس بدون شناخت خدا، و چیرگی او بر هر چیز و احاطه او بر آن، و مالکیّت او در دنیا و آخرت، انسان نمی‌تواند به وحیی که همان سنّت الهی خارق العاده نزد بشر است و تکاملی نیست که انسان با نبوغ خود بدان برسد، ایمان بیاورد. [۱۸]

آیه پیشین به دو نام عزیز حکیم (قدرتمند حکیم) پروردگار جهانیان اشاره کرده است، زیرا عزّت به معنی قدرت عمل کننده یا بازتاب آن قدرت بر آفریدگان است، و مستلزم فرستادن پیامبران می‌شود تا مظهرهای قدرت و چیرگی و عزّت (تسلّط) و حکمرانی خدا باشند، چنان که پروردگار ما درباره ایشان گوید

چنانچه در آیه " وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّه "[۱۹]می فرمایند: هیچ پیامبری را نفرستادیم جز آن که دیگران به امر خدا باید مطیع او شوند». اما حکمت، همان بازتاب علم خدا بر کردار است، و از آنجا که پروردگار ما حکیم است مردم را بیهوده و سر خود رها نمی‌کند، و عزّت (و تسلّط) خدا در وحی قرآن جلوه‌گر می‌شود که ما را به اسباب قدرت رهنمایی می‌کند، هم چنان که حکمتش در روشهای سنجیده و کامل شده او جلوه‌گر می‌شود.[۲۰]

سیطره نظام شرک در جامعه مانع الهی بودن قوانین

چون نظام شرک بر جامعه‌ای سیطره یابد، قانون آن جامعه نمی‌تواند الهی باشد زیرا هر ماده‌ای از مواد قانون در زیر فشار ثروت و قدرت و ترور فکری، خرد می‌شود. از این رو در آغاز محرمات اجتماعی، از شرک نهی کرده است. زیرا شرک سبب نفوذ دیگر محرمات می‌شود.

پس از آن که در برابر خدا- تنها در برابر خدا- متعهد به تسلیم شدیم، نوبت روابط اجتماعی می‌رسد اهم آنها روابط میان نسلهاست. نسل سابق (پدر و مادر) و نسل بعدی (فرزندان) رابطه میان فرزند و پدر و مادر باید رابطه‌ای مبتنی بر احسان باشد. [۲۱]

مقیاس الهی در قانون

مقیاسهایی که خداوند سبحان برای سنجش ایمان وضع کرده، چنان است که حقیقت بسیاری از کسانی را که ادّعای ایمان می‌کنند آشکار می‌سازد، زیرا مقیاس ایمان و حقیقت آن نه آن چیزی است که بشر ادّعا می‌کند یا بدان باور دارد، بلکه چیزی است که خداوند به عنوان قانون و سنّت الهی وضع کرده و خود از واقعیّت هر انسان و هر اجتماعی به خوبی آگاهی دارد.

دشواری قضیّه در این است که انسانی که در احساس ساده به ایمان راستین خویش غرق شده و چنین پنداری به سرش راه یافته خطای این ادّعای خود را جز بعد از فوت وقت در نمی‌یابد. یعنی هنگامی که مرگ او را از سرای آزمون و کار و کردار به سرای حساب و پاداش منتقل می‌کند و در آنجا نمی‌تواند هیچ چیزی را در مورد خویش تغییر دهد یا جبران کند.

بنا بر این ناگزیر باید مقیاسهای شخصی خود را به کناری بگذاریم و به جست و جوی مقیاسها و میزانهای حقیقی الهی بر آییم که حجّت میان ما و خداوند سبحان به هنگام حساب و پاداش است. نه برای آن که دیگران را قانع سازیم که مؤمن هستیم، زیرا آنان با دیدن انجام دادن شعائر ظاهری به وسیله ما یا خودشان بدین امر قانع می‌شوند که انجام دهنده این شعائر و ظواهر مؤمن است، وانگهی آدمی‌ از این گونه قانع شدن مردم نسبت به ایمان خویش چه سودی جز بعضی مصالح محدود و حقیر در این دنیا می‌برد؟ و چه بسا که حقیقت امر او روزی بر مردم نیز آشکار شود. مهمّ این است که خداوند از ما خرسند باشد.

قرآن حکمت آموز در این آیه مقیاسی اجتماعی برای باز شناختن منافق و دور و از مؤمن وضع کرده است و آن مقیاس وحدت ایمانی است. پس اگر گروهی ادّعا کنند که مؤمنند، آن گاه بر حسب خواهشها و مصالح شخصی خود به گروه‌ها و فرقه‌هایی چند تقسیم شوند، بیگمان آن ادّعای ایشان سخیف و باطل است، زیرا مؤمنان را کلمه‌ای یکتا و یگانه گرد هم جمع می‌کند که همان کلمه توحید و یکتا پرستی است، و در واقع پرهیزگاری محور فعالیّت و مظهر کردارها و زندگی ایشان است. [۲۲]

تفاوت شریعت ها و وحدت شارع و قانونگذار

«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ‌" [۲۳] برای هر امّتی آیینی نهادیم تا بر آن آیین باشند ...» مفسّران یاد آور شده‌اند که: هر امتی را مناسک و مراسم و شرایطی است خاصّ خود که با امّتی دیگر تفاوت دارد، و این تفاوتها دلیل بر اختلاف و تفاوت قانونگذار و واضع شریعت نیست یا نشان از اختلاف شریعت اسلامی که همه انبیاء بر آن اساس آمده‌اند با دیگر شریعتها ندارد، نهایت امر این که خداوند شریعت نوح را وحی کرد و سپس آن شریعت را با شریعت ابراهیم نسخ فرمود، آن‌ گاه این شریعت را با شریعت موسی نسخ کرد، سپس آن را با شریعت عیسی و سپس آن را با شریعت محمّد (ص) نسخ فرمود.

این تفسیر درست است، امّا کافی نیست، زیرا در این شریعتها با وجود وحدت رسالت و وحدت نبوّت احکام مختلف است و نیز واجبات و تکالیف فردی نسبت به فرد دیگر بر حسب اوضاع و احوال و شرایط مکانی و زمانی و اقتصادی و دیگر چیزها تفاوت می‌کند. از باب اولی اگر این مسأله بر ملّتها و امّتها تسرّی داده شود در حالی که ملاک و مقیاس سنجش این شرایط یکی و همان وحی خدای سبحان است، و بر انسان تکلیفی نیست مگر اطاعت و سر سپردن به کسی که آفرینش و امر از آن اوست و ما دام که خدا همان پروردگار و واضع تمام شریعتهاست، در این صورت اختلاف برای چیست؟! پس در این حال باید توجّهمان را به اصلاح میان خود معطوف داریم تا صلح و امنیّت تمام معموره جهان را فرا گیرد.

شاید این آیه همین مطلب را می‌رساند که بحث درباره جزئیّات مناسک و مراسم عبادی سودی ندارد، بلکه/ ۱۲۱ باید در پیرامون اصل درستی رسالت گفت و گو شود، آن گاه وقتی آدمی یقین کرد که پیامبر از راهی راست و مستقیم مردم را به سوی خدا می‌خواند، مجادله در فروع و جزئیات روا نیست.

و نیز این که: چرا نماز به سوی کعبه باشد و به سوی مسجد الاقصی نباشد؟ و چرا روزه در ماه رمضان باشد و در روزهای عید فطر نباشد؟ و چرا اسلام چیزهایی را که شریعت موسی نهی کرده حرام نشمرده است و امثال این «چرا» ها که کافران در آنها مجادله می‌کنند و آنها را وسیله انکارهای خود قرار می‌دهند، و مطالبی که هم چنان بعضی گروه‌های تحصیل کرده آنها را مادّه جدل بی‌ثمر خود قرار می‌دهند، و بدین ترتیب فسق و کفر خود را نسبت به دین توجیه و تعلیل می‌کنند.

اساسا هر چه عصبیّت و دسته و گروه گرایی بشر را از روش سالم باز دارد و دلایل او در ردّ اصول توفیق نیابد و کار آمد نباشد، شروع به مناقشه در جزئیات و فروعی می‌کند که نه خود بدانها علمی دارد و نه کسی می‌تواند دیگری را در آن‌ موارد جزئی اقناع کند.

و شاید از این آیه دریابیم که: امّت یکی است گر چه راهها و رهروان متفاوتند، زیرا امّت بر پایه آیینی یگانه قرار دارد، و آیین همان رمز و نشانه مبدئی بودن و وحدت و یگانگی امّت است، پس مسلمانان در هر چیزی با هم اختلاف دارند مگر در نمازگزاری به سوی کعبه و حجّ بدان و روزه و ... و ... و مسیحیان نیز در هر چیز با یکدیگر اختلاف دارند مگر در مورد بیت المقدس و مثلا مجموعه مناسکی که در آنها با یکدیگر متّفقند.

«فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ" [۲۴]پس در این کار با تو مجادله نکنند ...» ای رسول تو را جز بر رساندن پیام دستی نیست و اینان حق ندارند درباره آنچه خدا به تو فرمان داده است با تو مجادله کنند، بویژه درباره مناسک و آیینها، و در خصوص فرو رفتن در ژرفای چنین مناقشه و جدلی نهی حتمی و قطعی است.

«وَ ادْعُ إِلی‌ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلی‌ هُدیً مُسْتَقِیمٍ‌" [۲۵] و مردم را به پروردگار خود دعوت کن، زیرا تو به راستی بر راه راست گام می‌نهی.» تو بر راه راست می‌روی، هدف و همچنین راه مستقیم به آن را می‌شناسی پس به جدل و جدال آنها اعتنایی مکن، و در راه خویش با استواری و دقّت به پیش رو و مردم را به خدای سبحان دعوت کن.

«وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ‌" [۲۶] و اگر با تو مجادله کردند، بگو: خدا به هر کاری که می‌کنید آگاه‌تر است.» کوشش مکن که خود را با آنها در جدالی بی‌نتیجه وارد سازی، بلکه آنها را به پروردگارشان واگذار کن که در برابر او مسئولند، و در برابر تو جز به اندازه دعوت و ابلاغ پیام مسئولیّتی ندارند.

«اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ‌ " [۲۷] در آنچه مورد اختلاف شماست، خدا در روز قیامت داوری خواهد کرد.» اگر انسان خدا را مقیاس و مرجع سنجش خود قرار دهد و بداند که او مراقب آدمی است، اختلافات به زودی حلّ می‌شود و به پایان می‌رسد، و شاید این‌ آیه همچنین برساند که ضرورتا اختلافات نباید موجب جنگ و نبرد شود، بلکه این انسان است که بر این اختلافات رنگ دشمنی و خصومت می‌زند. [۲۸]

موانع اجرای احکام شریعت‌

در ضمن سخن از احکام اسلامی، قرآن حکیم شماری از موانع شخصی و اجتماعی را که در سر راه اجرای این احکام قرار می‌گیرند بیان نمود. و اینها عبارتند از

اولا: نفاق و از میان رفتن ایمان حقیقی که منافق و بی‌ایمان را به دریدن منشور قوانین و عمل به احکام سازمانهای کفرآمیز وادار می‌کند.

ثانیا: کفری که پاره‌ای از اهل کتاب چون یهودیان آشکار می‌کردند. اینان پیوسته گوش به دروغ سپرده‌اند و افکار خود را از اجانب الهام گرفته‌اند. و اینان کلام خدا را از معانی صحیح آن منحرف می‌کنند پیروان خود را به راه و روشهایی معین که به سود خودشان باشد، فرا می‌خوانند.

خداوند خواستار گمراهی ایشان بوده، زیرا این گمراهی را از زمانهای گذشته با خود آورده‌اند و دیگر، سخن گفتن با ایشان را فایدتی نیست. سبب این است که دلهایشان بیمار و ناپاک است و خواری و رسوایی دنیا و عذاب دردناک آخرت بهره آنهاست.

ثالثا: از صفات این دار و دسته یکی این است که به شنیدن دروغ سخت مشتاقند و حرام می‌خورند. بر رسول است که با آنان مصالحه نکند. یا در میان آنان به حق حکم کند یا از آنان اعراض کند بی آن که از آنان بیمناک باشد و خدا مردم دادگر و کسانی را که به عدالت حکم می‌کنند دوست دارد.

واضح است که آمدن این گروه در نزد پیامبر برای نزدیکی به خدای نبود، بلکه برای این بود که از احکام تورات راه گریزی پیدا کنند. [۲۹]

حسن عبدی پور پژوهشگر تاریخ و سیره

[۱] انعام ،آیه :۶

[۲] یوسف ، آیه :۱۲

[۳] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۵ صفحه : ۱۶۸

مرجعیت قرآن در جامعه اسلامی

[۴] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۵ ۱ صفحه : ۴۱۰-۴۱۱

[۵] زمر ، آیه ۳۹

[۶] قصص، آیه :۲۸

[۷] محمد تقی مدرسی ، پرتوی از هدایت قرآن ج ۴ ص ۴۶۹

[۸] زمر ،آیه ۳۹

[۹] محمد تقی مدرسی ، پرتوی از هدایت قرآن ج ۴ ص ۴۷۰

[۱۰] نساء ،آیه ۱۰۵

[۱۱] همان

[۱۲] همان

[۱۳] یاس ،آیه:۳۶

[۱۴] زمر،آیه ۳۹

[۱۵] همان :۳۹

[۱۶] احزاب ، آیه ۳۳

[۱۷] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۱۰ صفحه : ۲۱۶

[۱۸] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۱۲ صفحه : ۲۷۱

[۱۹] نساء ، آیه :۴

[۲۰] همان

[۲۱] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۲ صفحه : ۲۰۲

[۲۲] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۸ صفحه : ۱۹۲

[۲۳] حج ، آیه ۶۷

[۲۴] همان

[۲۵] همان

[۲۶] همان

[۲۷] حج، آیه ۶۹

[۲۸] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۸ صفحه : ۱۲۰-۱۲۲

[۲۹] المدرسی، السید محمد تقی ، تفسیر هدایت ، جلد : ۲ صفحه : ۳۲۶

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha