حجتالاسلام والمسلمین احمد واعظی، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی درآیین افتتاحییه هشتمین نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی دفتر تبلیغات به بیان راهبردهای رشد و ارتقای پژوهش در دفتر تبلیغات اسلامی و تبیین وجه شناختی جنگ ترکیبی در اغتشاشات اخیر، پرداخت که متن کامل سخنان این استاد حوزه علمیه را در ادامه می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم...
بخش اول: راهبردهای رشد و ارتقای پژوهش در دفتر تبلیغات اسلامی
سه راهبرد اصلی را برای رشد و ارتقای پژوهش مجموعه دفتر تبلیغات اسلامی عرض کنم.
راهبرد اول: جدی گرفتن فرآوری پژوهش و عدم اکتفا به صرف خروجی مکتوب
راهبرد دوم: افزایش وجه انضمامی و راهبردی در پژوهشهای دفتر با هدف کمک به حل مسائل کشور
راهبرد سوم: اهتمام به افزایش مخاطبین و بازنمایی پژوهشها و نشاطات علمی مجموعه دفتر تبلیغات به ویژه در فضای جهان اسلام
بحمدالله در هر سه راهبرد گامهایی برداشته شده اما کافی نیست و انتظار میرود که بخشهای علمی دفتر تبلیغات اسلامی به ویژه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی این سه راهبرد را در سال پیشرو به طور جدّیتری دنبال کنند.
بخش دوم: تبیین وجه شناختی جنگ ترکیبی در اغتشاشات اخیر
اتفاقاتی که در این یکی دو ماه اخیر افتاد حقیقتاً یک جنگ ترکیبی بود که ابعاد بسیار متنوعی داشت، از ابعاد امنیتی، وجه توطئه خارجی، نظامی، قومی و جهات مختلف دیگر اما یک ضلع بسیار مهم این جنگ ترکیبی،جنگ شناختی بود؛ یعنی کارکردن روی ذهنیت های جامعه و تغییر نوع داوری ها و شناختها نسبت به واقعیت های جامعه ایران و نسبت به نظام و مسئولین نظام و یا نادیده گرفتن موفقیت های نظام، سیاه نمایی کردن، پمپاژ حس یأس و ناامیدی و جهاتی که بر میگردد به جنبه نرم افزارانه و جنبه شناختیِ جامعه. این جنگ شناختی مخاطرات و نگرانی هایی را متوجه جامعه ما کرده است. یعنی الان میتوان فهرستی ارائه کرد از مخاطراتی که جامعه امروز ما را تهدید می کند که این مخاطرات لبه شناختی دارد یعنی آن هجمه های شناختی و آن اتفاقاتی که در وجه شناختی رقم خورد این مخاطرات را به دنبال آورده است.
اوّل) تضعیف هویّت ملّی و انسجام اجتماعی
مهمترین مخاطره جامعة ایران امروز، که میتواند ما را در معرض خطر جدّی قرار دهد، تضعیف هویت ملی و از بین رفتن وحدت و انسجام اجتماعی ماست. یعنی جامعه در معرض قطبی شدن قرار بگیرد که آن یکپارچگی اجتماعی، وحدت ملی و هویت ملی مخدوش شود.
من بدبین نیستم و نمی گویم قطبی شدن در مورد جامعه ایرانِ امروز به معنای کامل اتفاق افتاده است، اما خطر، خطر مهمی است و نشانه ها و شواهد آن دیده می شود که الان به دلیل کمبود وقت نمیتوانم به این شواهد و نشانهها بپردازم.
ولی منشاء اصلی این مسأله مهم است که، مسأله شناختی است. یعنی آن کانون هایی که قطبیسازی جامعه ایران را هدف گذاری کردند و در این تنور میدمند، مرکز ثقل فعالیت خودشان را، ذهنیتها، تغییر نگرشها و شناختها قرار داده اند یعنی هجمه شناختی در دستور کارشان است. و مسخ هویت ملّی و ضربه زدن به انسجام اجتماعی و یکپارچگی عاطفی و ملّی جامعه ایران در کانون این هجمه شناختی است.
بین این مخاطرات و نگرانیهایی که ذکر میکنم، با مسأله هجمه شناختی و تضعیف وجه شناختی و معرفتی جامعه ما یک رابطه دیالکتیکی وجود دارد، مثل رابطه بین ایمان و عمل صالح، هر چه ایمان شخص افزوده شود عمل صالح بیشتر میشود و هر چه عمل صالح فرد افزوده شود، قوت ایمان را به دنبال دارد؛ اینجا نیز همینطور است، هرچه این هجمه شناختی و این کارکردن محرفانه بر وجه شناختیِ جامعه افزوده شود این ازبین رفتن انسجام ملی و هویت ملی و قطبیدگی بیشتر می شود و هر چه این خطر بیشتر شد، دامنه جنگ شناختی توسعه بیشتری پیدا میکند و این همان رابطه دیالکتیکی است.
دوم) انتقال مرجعیت رسانهای به خارج از مرزها:
مخاطره دوم و نگرانی دوم، انتقال مرجعیت رسانهای به خارج از مرزهاست. از مهمترین اهرمهای حفظ امنیت ملی هر جامعهای این است که رسانه ها و کانون هایی که متعلق به آن جامعه و نظام است بر اذهان و آحاد جامعه مرجعیت داشته باشد.
اگر این مرجعیت از داخل یک کشوری به خارج از کشور برود مخاطره و نگرانی بسیار بزرگی است. چه چیز این انتقال مرجعیت را رقم میزند؟ از مهمترین ابزارش توفیقات در این جنگ شناختی است یعنی اگر دشمنان این مرزوبوم در این جنگ شناختی موفق شوند اعتماد به رسانه های داخلی و کانونهای خبررسانی و اطلاعرسانی و معرفتبخشی داخلی را تضعیف کنند، و اعتماد سازی کنند به خارج از مرزها، این انتقال مرجعیت صورت میگیرد.
برای هرکدام از این محورها میتوان علل و عوامل زیادی بیان کردکه فرصت نیست، این که رسانه ملی وکانون های اطلاع رسانی ما چه ضعف عملکردی داشته و چه راهبردهای غلطی را دنبال کردند یک بخش از ماجرا است اما منشأ این مخاطرات همگی خارجی نیست، چنین نیست که همه آن به دشمن برگردد بلکه بخشی از آن به خود ما برمیگردد.
سوم) مرجعیت سلبریتی ها بجای نخبگان:
سومین مخاطره و نگرانی در وجه شناختی این است که سلبریتی ها و چهره های هنری و ورزشی، جایگزین مولدان اصیل فرهنگی شوند. مولدان اصیل فرهنگی هر جامعه باید اقشار نخبه آن جامعه باشند. شخصیتهای علمی، دانشمندان، نویسندگان، متفکران و کسانی که تولید اندیشه و فکر میکنند. به هر میزانی که در جامعه ای مرجعیت اقشار نخبه در تأثیرگذاری شناختی آن جامعه بیشتر باشد آن جامعه سرافزارتر، پویاتر و رشد یابنده تر خواهد بود و هر چه در جامعه ای متفکر، نخبه و اندیشمند به حاشیه رانده شود و به جایش چهره های سطحی نگر، احساسی و به دنبال گرایش های پوپولیستی و جمع کردن فالوور و ... باشند، ابتذال در آن جامعه بیشتر می شود چون ابتذال خصلتش این است که هر کجا فکر، اندیشه و اصالت برود، ابتذال رخنه میکند و حریم خاصی نمیشناسد و هر کجا مجرایی پیدا کند وارد می شود. در همین اتفاقات اخیر دیدید حتی برخی از کسانی که کارشان در فضای مجازی مدلینگ بود، به یکباره تبدیل شدند به رجل سیاسی، زیرا تا الآن درگیر ابتذال بودند و وقتی میدان خالی باشد به یکباره تغییر شیفت می دهند و تبدیل به سیاست مدار می شوند. این خطر برای یک جامعه خطر بسیار بزرگی ست که اندیشمندان به حاشیه روند و طرد نخبگانی در جامعه اتفاق بیفتد و رفته رفته ذائقه ها ابتذال پسند شوند.
چهارم) تضعیف فرهنگ گفتگو:
چهارمین مخاطره در وجه شناختی، مسأله تضعیف فرهنگ گفتگو در سطوح مختلف است. از فضای حکمرانی و تصمیمگیری کشور گرفته تا اقشار و لایه های مختلف جامعه که اگر این اتفاق بیفتد در حوزه امنیت ملی، رشد و تعالی کشور بسیار باعث نگرانی می شود.
این چهار نگرانی همه اش وجه شناختی دارد اگر تلاشهای خوبی در ساحت آگاهی بخشی و شناخت جامعه اتفاق بیفتد، این نگرانی ها کمرنگ می شوند و اگر فکر جدی برای این جنگ شناختی نسبت به این چهارمحور صورت نگیرد، این نگرانی ها تشدید می شوند.
*وظایف نهادهای علمی در خصوص جنگ شناختی دشمن
1) حساس کردن جامعه نسبت به مخاطرات: اولین کاری که ما بعنوان نهاد علمی باید انجام دهیم این است که جامعه را نسبت به این مخاطرات حساس کنیم، نسبت به اقشار مختلف و گروه های مختلف چه در محیط نخبگانی و چه در فرهنگ عمومی این خطر را منعکس کنیم که قطبیدگی جامعه، بی اعتنایی به هویت ملی، از بین رفتن انسجام ملی چه مهلکی را می تواند برای حال و آینده ایران در پی داشته باشد و این کار شماست که نخبه جامعه هستید و یکی از بایسته ها این است که ما به مسئولین رسانه ای کشور خطرات مهلک این انتقال مرجعیت رسانه ای از داخل به خارج را گوشزد کنیم و این که چه راهکارهایی می شود پیمود و چه تغییر ریل ها و راهبردهای جدیدی باید در نهادهای اطلاع رسانی ما و در رأس آن صدا و سیما اتفاق بیفتد که این اعتماد عمومی بیشتر جلب شود. اکنون آمارها در رابطه با تعداد مخاطبین صداوسیما صرفنظر از تک برنامه های موفق، رقم خوبی نیست و باید اصلاح شود و تلاش جدی در این زمینه صورت گیرد.
2) مجاهدت در جایگزینی متفکر محوری بجای سلبریتی محوری: اندیشه محوری، متفکر محوری باید جایگزین سلبریتی محوری شود و این یک مجاهدت لازم دارد، باید دست را به لحاظ فکر و اندیشه پرکرد و باید آرام آرام در بخش های مختلف ذائقه جامعه را نسبت به گوش دادن به حرف های جدی و تأمل کردن در آنها به جای دل خوش کردن به ابتذال و حرکتهای احساسی زودگذر عوض کرد تا جامعه اندیشه محور و فکور شود. تا گفته می شود این فضای تفکر و اندیشه در رسانه ملی، در محیط های علمی ایجاد شود، اولین نگرانی برخی این است که شاید این اندیشه ها اندیشه های مخربی باشند یا برخی از این متفکران ممکن است خیلی در چارچوب اهداف و اندیشه اسلامی و نظام نباشند اما مسأله این است که هیچ وقت هیچ اندیشمند و هیچ متفکری دعوت به ابتذال نمیکند، دعوت به اغتشاش و تخریب نمیکند، چرا که مخاطب او فکر و اندیشه است و اگر محیطهای آکادمیک ما مانند دانشگاهها و صداوسیما محیط گفت وگوی علمی باشد، هیچوقت الفاظ رکیک و شعارهای دور از شأن انسانیت را مشاهده نمی کنیم و خیر و برکت برای جامعه ای خواهد بود که در آن رواج فکر و اندیشه باشد و نخبه و متفکر باید در صدر بنشیند نه سلبریتی ای که متحرک به پول و شهرت و جریانات پوپولیستی است.
وقتی ما می توانیم این را در جامعه مستقر کنیم که خودمان به عنوان صاحبان اندیشه با دست پر وارد شویم و در عرصه های مختلف بیندیشیم تا بتوانیم ذائقه جامعه را در این زمینه تغییر دهیم. نهادها و عرصههای علمی کشور بایستی پیشقراول این حرکت با برکت باشند.