اشاره؛
یکی از دغدغههای برخی از والدین در عصر جدید، تربیت دینی فرزندانشان است که آنان را با این پرسش اساسی مواجه کرده که چه کاری باید انجام دهند؟
آمارهای نگران کننده آسیب ها و انحرافات اجتماعی، حساسیت همه را برانگیخته و به دنبال حل این معضلات می گردند؛ لذا رسانه رسمی حوزه بنابر رسالت فرهنگی خود، گفت و گویی را با یکی از کارشناسان و مشاوران تربیتی انجام داده است.
متنی که ملاحظه می کنید، بخش دوم گفت و گوی ما با حجتالاسلام محمد مهدی الهیمنش از کارشناسان و مشاوران تربیتی است که تقدیم نگاه شما همراهان محترم حوزه نیوز خواهد شد:
- بخش اول: پاسخی برای دغدغه والدین؛ چگونه فرزند خود را تربیت کنم؟
* در بحث رابطه با فرزندان، نکتهای که به ذهنم رسید، این است که خیلی از خانوادهها هستند که برای مثال فرزند دختر دارند و این فرزند دختر تا زمانی که کوچک است، معمولا انس و الفت بیشتری بین دختر با پدر هست، ولی هر چه دختر بزرگتر میشود، شاید فاصلهی بیشتری بین پدر و دختر بیفتد و به عنوان مثال، شاید به راحتی نتواند او را در آغوش بگیرد و یا به راحتی او را ببوسد و همین فاصله گرفتنها شاید باعث شود، ارتباطات کمی کمرنگتر شود.
در این موارد پدر و مادر چه باید بکنند؟
ما اگر نیازهای آدمها را بشناسیم، بهترین راه را برای ارتباطگیری با آدمها پیدا میکنیم.
هر آدمی بسته به شرایط و سن و سالی که دارد نیازهایی دارد. بهترین راه برای نزدیک شدن و جا باز کردن در قلب آدمها این است که نیازهای آنها را تأمین کنیم.
شما حتی با یک پیرمرد و پیرزن روستایی کپرنشین هم بخواهید رفیق صمیمی شوید، اگر نیازهای او را بشناسید و بدانید که چطور به او کمک کنید که نیازهایش تأمین شود، با شما دوست میشود. نوجوان ولو دختر باشد، اگر پدر او بداند که یکی از نیازهای اصلی نوجوان این است که برای خودش یک حریمی داشته باشد، نباید همینطور سرش را پایین بیاندازد و به اتاق او برود و یا مادر نباید به سراغ کیف او برود، نباید جیبهای او را بگردد، نباید گوشی شخصی او را چک کرد.
او احساس میکند که ما به او اعتماد نداریم، احساس میکند که به شخصیت او توهین میکنیم. اگر همین را رعایت کنید، خیلی به هم نزدیک میشوید. اگر به این توجه کردند که نیاز به گفتگو و صحبت دارد، خیلی اوقات حرفهایی دارد که البته حرفهای خیلی مهمی هم نیستند ولی دوست دارد حرف بزند. اگر یک ارتباطی گرفتند و اجازه دادند حرف بزند، خیلی ارتباطات نزدیک می شود.
چرا بچههای ما نزد ما حرف نمیزنند؟ چون وقتی حرف میزنند ما واکنش داریم، یعنی مثلا وقتی تعریف میکند که در مدرسه چه سوتی داده و یا با دوستانش بیرون رفتند و چه خرابکاری کردند، ما در مورد این آخ آخ میگوییم و یک نصیحتی هم میکنیم که دختر! این چه کاری بود که انجام دادی؟ نگفتی که اینطوری میشود؟ ولی وقتی او با دوستانش حرف میزند، دوستانش اینطوری نیستند.
اگر ما بتوانیم در حرف زدن با فرزندمان واکنش نداشته باشیم و او به راحتی با ما حرف بزند، باز یک نیاز دیگری تأمین میشود و به هم نزدیک میشویم.
بچهها در دورههای مختلف نیاز به همراهی دارند؛ بچهی ۵ سالهی من نیاز به همراهی در بازی دارد، دختر ۱۲-۱۳ سالهی من، پسر ۱۴-۱۵ سالهی من نیاز به همراهی در فعالیتهای بیرون از خانه دارد. اگر پدر با پسرش هفتهای یک بار به کوه رفتند، به استخر و یا پارک رفتند، مادر با دخترش در باشگاهی ثبتنام کردند، یک کلاس هنری ثبتنام کردند، اصلا یک کلاس علمی رفتند، کلاس زبان را با هم ثبتنام کردند، همین فعالیتهای مشترک اینها را به هم نزدیک میکند و آن رفاقت شکل میگیرد. روی نیازهای بچهها دست گذاشتن خیلی نکتهی مهمی است.
* در لابلای مباحث، به چک کردن گوشی فرزند یا گشتن کیف اشاره کردید که از آن به پلیس بازی برای والدین تعبیر می کنند؛ این پلیس بازی ها چه عواقبی میتواند داشته باشد؟ اصلا خوب است که پدر و مادر از این مدل حرکات داشته باشند؟
من هدف والدین را میگویم، بعد پیامد این رفتار را میگویم و سپس به راهکار جایگزین اشاره می کنم.
هدف والدین چیست؟ پدر و مادر کاملا از روی محبت و دلسوزی، با این هدف که نظارت کنند نکند فرزند من دچار انحرافی شود این کار را انجام میدهند.
هدف خوبی است و حس محبت و دلسوزی هم خیلی عالی است و باید دست این پدر و مادر را بوسید که نسبت به فرزندشان دغدغه دارند؛ منتها روشی که دارد استفاده میکند روشی است که پیامد خوبی ندارد، چند پیامد اصلی دارد:
آسیب اول این است که به فرزند این احساس را میدهد شما به او اعتماد ندارید. فکر نکنید که او هم متوجه نمیشود، متوجه میشود. دیر و زود دارد ولی متوجه میشود. بچههای الان خیلی تیزتر از این هستند که ما آنها را چک کنیم و نفهمند؛ کاملا متوجه میشوند.
دومین پیامدی که دارد، به خاطر اینکه احساس میکند شما به او اعتماد ندارید، رابطهی شما خراب میشود، یعنی آن جایگاهی که شما قبلا داشتید شکسته میشود، آن جایگاهی که فکر میکرد خودش نزد شما دارد، آن جایگاه هم شکسته میشود. یعنی من زمانی فکر میکنم که پدرم خیلی من را قبول دارد و یک مدلی رفتار میکنم و زمانی هم فکر میکنم که پدرم به من اعتماد ندارد، به نحو دیگری رفتار میکنم.
اگر دختر و پسری فهمید که پدر و مادر او به او اعتماد ندارند، راحتتر حریمها را میشکند، ولی آنجایی که میگوید پدرم خیلی من را قبول دارد، دوست ندارد این تصویر در ذهن پدر و مادرش شکسته شود و لذا کنترلهای بیشتری دارد. این هم آسیب دوم است.
آسیب سوم این است که بچهها را به پنهانکاری و پیچیدهتر رفتار کردن میاندازد. این خیلی آسیب بزرگی است.
شما میخواستید خبردار شوید که چطور است، چه خبر است، نظارت داشته باشید. او را به لاک میبرید، او را به مخفیکاری و پنهانکاری و پیچیده رفتار کردن میبرید.
وقتی او پیچیده رفتار میکند، چون نوجوان است، چون بهروز است، چون امکاناتی که در اختیار او است، از من بیشتر است، معمولا پدر و مادرها در اینجا بازنده هستند، یعنی معمولا نوجوانان موفق میشوند و پدر و مادرهایشان را بپیچانند. یعنی آنچه که هدف من بود اتفاقا با این روش از دست من میرود. متوجه یک چیزهایی میروم ولی دیگر خیلی چیزها را متوجه نمیشوم، چون از الان وارد پنهانکاری میشود.
آسیبهای دیگری هم دارد که نمیخواهم وارد آنها شوم.
راهکار جایگزین چیست؟ میخواهید نظارت و دلسوزی کنید، نظارت شما یا غیرمستقیم باشد و یا از مسیری باشد که احساس بدی به بچهها دست ندهد.
مثلا والدینی که با بچههایشان دوست هستند و با دوستان بچههایشان هم رفیق هستند، هم خود بچهها، مسائلشان را به آنها میگویند و هم چون با دوستان او دوست هستند، حال و هوایشان را میدانند.
این پدر تمام دوستان فرزندش را میشناسد، تا حالا ۲۰ بار با هم به کوه رفتهاند، بچهها بالأخره یک بار یا دو بار یا سه بار ظاهرسازی میکنند، بعد کم کم پدر میفهمد که بین اینها چه پچپچها، چه حرفها و چه حرکاتی هست و با هم تا کنون چند تا سفر مجردی رفتهاند. خیلی شبها پدر به بچهاش گفته که به دوستانت بگو که به اینجا بیایند و تخمه بگیریم و با هم فوتبال ببینیم و تا صبح به سر و کلهی یکدیگر زدهاند، در جمعشان بوده و کاملا میشناسد و مادر هم همینطور است. این رابطهی خوب با فرزند و دوستان آن هدف را حاصل میکند.
* میخواهیم با یک مثال کمی مصداقیتر وارد شوم، برای مثال میبینیم که فرزندمان در یک موضوع دروغ گفته و معمولا هم خانوادهها از این موضوع خوششان نمیآید و نسبت به دروغ بچههایشان واکنش دارند؛ در این موارد و خصوصا در این موضوع چطور باید برخورد کرد؟
ما کلا باید حواسمان به یک چیزی باشد و آن هم این است که در مسئلهها، نسخهی واحد نمیتوان داد و لذا شاید بعضی از برنامههایی که مثلا پرسش و پاسخ تربیتی است و یک سؤالی مطرح میشود و یک جوابی داده میشود و شاید از این جهت قابل ملاحظه باشد که خیلی اوقات این جواب مال آن مادری که پای تلویزیون نشسته نیست. چرا؟ چون آن فرزند با این موضوعی که ایشان در مورد آن صحبت میکند متفاوت است.
دروغ گفتن در سنین مختلف، در شرایط مختلف و اینکه تکرار شده یا نشده است، برخوردهای متفاوتی را میطلبد.
زمانی فرزند من، سن و سال کمی دارد و تا حالا زیاد دروغ نگفته و دفعات اول اوست که دروغ میگوید، چه بسا که در اینجا تغافل و چشمپوشی کنم.
گاهی هم فرزندم به این عادت میکند و این برای او تکرار میشود و اصلا در سنینی است که بدی دروغ را نمیداند و مثلا در همین سنین ۴-۵ ساله است، اینجا همین که او را آگاه کنم و برای او توضیح دهم باعث میشود که رفتارش را ترک کند. گاهی هم بچهها در سن بالاتری هستند، مثلا ۱۲-۱۳ ساله است، دروغ گفتن او به خاطر این نیست که نمیداند کار بدی است، میداند که کار بدی است ولی به خاطر سختگیریهای من دروغ میگوید و میپیچاند، در اینجا اصلا نباید با دروغ او برخورد کنم، باید سختگیریهایم را کم کنم، رفاقتم را زیاد کنم.
پس باید ببینیم که چرا دروغ میگوید؟ نمیداند بد است؟ عادت کرده است؟ من سختگیری دارم؟ به دنبال یک چیزهایی است که به آن چیزها نمیرسد مگر اینکه دروغ بگوید، مثلا به او گفتهام که اگر درسهایت را بخوانی تو را به خانهی مادربزرگ میبرم. او درسهایش را نخوانده ولی میگوید خواندهام که به خانهی مادربزرگ برود. خب این شرط را نگذار، به نحوی شرط بگذار که بچهات گرفتار دروغگویی نشود. یک راه نجاتی بگذار که حتی اگر درس را نخوانده باشد بتواند با جبران آن به خانهی مادربزرگ برود.
شاید کمتر جایی اتفاق بیافتد که لازم باشد ما برخورد مستقیم کنیم و مچ بچه را بگیریم که؛ ببین! تو دوباره به من دروغ گفتی. این دفعه تنبیه تو فلان است. معمولا مچ گرفتن و تنبیه کردن در این خصلتها او را در مسیر اشتباه خود، تقویت هم میکند؛ مگر اینکه به سنی آمده که مثلا در سنین بالاتر است و در سنین نوجوانی است و آن فشارها هم از طرف خانواده نبوده ولی برای اینکه به مسیر انحرافی خودش ادامه دهد دروغ میگوید. آنجا چه بسا لازم باشد که گاهی برخورد جدی هم انجام شود.
* گاهی میبینیم که بچه واقعیت را میگوید، مثلا به خانواده میگوید که من فلان چیز را شکستم و فلان کار اشتباه را انجام دادم و خانواده هم گذشت کرده است؛ آیا این گذشت ها همیشه باید استمرار داشته باشد؟
من نمیگویم که همیشه گذشت داشته باشیم، شاید لازم باشد در جایی برخورد هم بکنیم، منتها اینکه در آن صحنه چطور برخورد کنیم، مهم است.
مثلا الان این لیوان از دستش افتاده و شکسته است و یا من بیرون رفتم و نبودم، او گلدان را شکسته است. لازم است یک برخورد جدی شود. چرا؟ چون مثلا چند بار تکرار شده و به خاطر حواس پرتی هم تکرار میشود. یعنی قرار بوده که وقتی با برادرش توپ بازی میکنند گلدان من را در اتاق قرار دهند و بعد توپ بازی کنند. حالا این کار را نکردهاند و این گلدان در این وسط شکسته است.
لازم است یک برخورد جدی شود و تذکر داده شود؛ ولی در لحظهی اول میتوانیم این کار را نکنیم. در لحظهی اول وقتی فرزندم میگوید: گلدان را شکستم، فقط ابراز ناراحتی کنیم، ولی بعدا در گفتگوی صمیمی و محبتآمیزی وقتی با او صحبت میکنیم این تکرار را به او توجه دهیم که ببین! این دفعهی پنجم است که این گلدان را میشکنی. مگر قرار ما این نبود که تو وقتی میخواهی بازی کنی، گلدان را در اتاق قرار دهی؟ گلدان اصلا مهم نیست، گلدان فدای سرت، ۱۰۰ تا گلدان میآورم و همه را بشکن، اینکه تو حواست را جمع نمیکنی برای من ناراحت کننده است.
یعنی مادر هم ناراحت بودنش را میرساند، هم مهم بودن مسئله را میرساند، هم میگوید که گلدان مهم نیست که به خاطر آن دروغ بگویی، آن حواس پرتی برای من ناراحت کننده است.
بچه یک محبت و دلسوزی را در کنار جدیت از مادر دریافت میکند،و دروغ نمیگوید. ولی آنجایی که مادر به خاطر آن گلدان داد میزند، آنجا بچه دروغ میگوید. پس هم استمرار لازم است که شما فرمودید و هم این ظرافت در برخورد لازم است.
* معضل بزرگ بعضی از خانوادههای مذهبی، نماز صبح بچههاست که چه بسا بعضی از برخوردها باعث میشود که بچه از خواندن نماز خوشش نیاید و در بزرگسالی، تأثیر خودش را نشان دهد. این مسئله را چطور میتوان حل کرد؟ من میخواهم بچهام را برای نماز صبح بلند کنم، چه راهکاری دارد؟
همینطور است. یک قاعدهی اولی بگویم، آن قاعدهی اولی بر اساس همان چیزی است که در بحث قبلی گفتم که بچهها را باید با مسائلشان برخورد داد و خودشان باید مسائل و چالشهایشان را حل کنند. پس قاعدهی اولی این است که فرزندم خودش باید برای نماز بیدار شود و من نباید او را بیدار کنم. پدر و مادرها این را به عنوان قاعدهی اولی بپذیرند، یعنی این تحمل و ظرفیت را داشته باشند که ولو چند تا نماز قضا شد، خود فرزندم باید به این مرحله برسد.
قرار نیست که همیشه من جور او را بکشم. الان ۱۵ ساله است و من هنوز او را بیدار میکنم. این که غلط است، باید به مرحلهای برسد که خودش بیدار شود. این نکتهی اول است.
نکتهی دوم این است که برای بیدار شدن یکسری موانع وجود دارد که باید برطرف شود. یکسری عوامل و یا انگیزهها وجود دارد که باید ایجاد شود.
موانع چیست؟ معمولا خود پدر و مادرها میدانند، بچههایی که دیر میخوابند، صبح هم سخت بیدار میشوند. بچهای که شب سنگین میخورد، صبح سخت بیدار میشود، بچهای که با ذهن پر از پراکندگی و تلاطم میخوابد، تا لحظهی آخر تلویزیون و بازی کامپیوتری روشن بوده و یا تمام اعضای خانواده با گوشی موبایلشان کار میکردند و بعد کنار گذشتند و پتو انداختند و خوابشان برده است. این بچه با این ذهن مشوش، خیلی سختتر بیدار میشود نسبت به ذهنی که یک ساعت قبل از خوابیدن به یک آرامش و سکونی رسیده است و با یک خواب راحتی شب را سپری کرده است؛ در این صورت صبح هم راحتتر بیدار میشود. پس نیاز خواب بچهها باید تأمین شود، سنگینی و سبکی شکم آنها و اینکه چه غذایی خوردهاند اثرگذار است. این موانع را باید برطرف کنند.
از آن طرف باید یکسری عوامل انگیزهبخش را برای یک دورهی محدودی استفاده کنیم و به مرور آنها را کم کنیم، یعنی مثلا اگر از ۸ سالگی داریم شروع میکنیم که دخترمان را کم کم بیدار کنیم، اوایل من بیشتر زمان میگذارم و از این عوامل بیشتر استفاده میکنم ولی به مرور آنها را کم میکنم.
این عوامل انگیزهبخش بسته به بچهها متفاوت است. یک بچهای خیلی محبتی است، اگر مادر او را ناز کند، او را ببوسد و بغل کند، به راحتی بیدار میشود. یک بچهای هم اینطوری نیست و خیلی بچهی پرجنبوجوشی است، اگر در خانه مثلا تلویزیون را روشن کنید و مثلا پدر یک توپ بردارد و شروع به توپ بازی کند و روپایی بزند و یکی هم به این پسربچه بزند، آن پسربچه لذت میبرد و به هوا میپرد. یعنی یک عامل انگیزهسازی که برای بچه جذاب است.
مثلا تست کردهایم و بچهی ما خیلی توپ بازی، کشتی گرفتن با پدر و یا ماساژ دادن را دوست دارد، یک برنامهی کودک خاصی را خیلی دوست دارد، آن برنامهی انگیزهبخشمان را برای ساعتی بگذاریم که میخواهیم او را بیدار کنیم. مثلا معمولا بچهها بودن با پدر و مادرها را دوست دارند، اگر پدر و مادرها در زمان نماز صبح خودشان سرحال و بانشاط باشند و لامپ را هم روشن کرده باشند و با هم شروع به صحبت کنند و حتی با هم مثلا یک نرمشی در خانه بکنند، یک بازی راه بیاندازند، تفنگ آبپاش بردارند و یکدیگر را خیس کنند و بعد انگار نفهمیدهاند و آن بچه را هم کمی خیس کنند، بچه میبیند یک هیجانی در خانه هست، او هم بلند میشود. یا مثلا خانوادههایی که چند تا فرزند دارند، پدر تایم بازی با بچهها را در این ساعت قرار دهد، میگوید: صبحها ساعت ۶ تا ۷ با هم بازی کنیم. شما چه بازی دوست دارید؟ همان بازی که شما دوست دارید را صبحها ساعت ۶ تا ۷ داشته باشیم. این بچهها به شوق آن بازی بیدار میشوند.
همین بچههایی که زود بیدار نمیشوند، اگر مدرسه بخواهد به اردو ببرد باز هم بیدار نمیشوند؟ میبینید که از ساعت ۴ صبح بیدار است، ۶-۷ بار بیدار میشود و میگوید: مامان! ساعت چند شده است؟ مامان! دیرم نشود. ما اگر بتوانیم همان اشتیاق را برای بچهها در صبح درست کنیم، بچهها کم کم بیدار میشوند.
این را هم بدانید که بیداری و خواب عادت است. عادتها ساخته میشوند و بعد راحت خودشان ادامه پیدا میکنند.
معمولا روانشناسان میگویند برای اینکه یک عادتی شکل بگیرد ۲۱ روز زمان میبرد تا عادت یک حالت تثبیت اولیهای پیدا کند، یعنی شما ۲۱ روز باید انرژی بگذارید که این بچه شبها زود بخوابد و موانع را برطرف کنید و صبح هم با یک داستانی او را بیدار کنید، بعد از ۲۱ روز تقریبا عادت کرده است.
اگر بخواهید این عادت کاملا تثبیت شود یک سال زمان میبرد. یک سال کمک کنند تا این بچه بالأخره غالب روزها بیدار شود، دیگر کم کم بدن او روی همین تنظیم میشود، به شرط اینکه دوباره خودمان در نوروز خراب نکنیم، تابستان که میشود خراب نکنیم، نوروز که میشود خودمان تا ۲-۳ بیدار نباشیم، تابستان تا ۲-۳ پای تلویزیون و گعده و میهمانی نباشیم که از آن طرف هم تا ۱۰ صبح بخوابیم. اگر عادت را به هم نزنیم این مشکل حل میشود.
* درباره تنبیه بچه ها هم نکاتی را بفرمایید که چه تکنیک هایی دارد و در چه مواقعی باید استفاده کرد؟
معمولا چه روانشناسان و چه کسانی که در حوزهی تربیت دینی کار میکنند، میگویند: «آخر الدّواء الکیّ / یعنی آخرین راهکار تنبیه است.
اگر تکنیکهای دیگر جواب نداد به تنبیه برسید، حتی بعضی معتقدند که اصلا تنبیه غلط است. چرا؟ به خاطر اینکه آسیبهای روانی درست میکند - ولو اینکه تمام ظرافتهایش را رعایت کنید - که قابل جبران نیست. یعنی در نوجوانی و جوانی خودش را نشان میدهد.
بچههایی که تنبیه شدهاند از نظر روانی آسیبهای زیادی میبینند و در دوران نوجوانی اختلالات مختلف برای آنها به وجود میآید؛ لذا معمولا اساتید و مشاورین در حوزهی تربیت میگویند که تا جایی که امکان دارد تنبیه نکنید.
نمیگوییم که تنبیه صفر باشد؛ تنبیه لزوم دارد؛ ولی بعد از اینکه راهکارهای دیگر را رفتیم و جواب نداد. یعنی با راه محبت رفتید و واقعا جواب نگرفتید، از راه اینکه خودتان الگو باشید، از راه رفاقت، از راه جمع خوب فراهم کردن، از راه تشویق استفاده کردن، از راه داستان پیش رفتن، از روشهای مختلف رفتید و این مسئله حل نشده و تنها راه تنبیه است. اگر اینطور است، بله، نوبت به تنبیه میرسد.
حالا وقتی نوبت به تنبیه میرسد، تنبیه هم سطوحی دارد. تا جایی که تنبیههای ساده و در دسترس جواب میدهد نباید به سراغ سطوح بالاتر تنبیه رفت. مثلا مادری میبیند که اگر کمی با بچهاش سنگین برخورد کند، بچه خودش را جمع میکند، خب شما چرا داد میزنید؟ شما چرا قهر میکنید؟ شما اگر کمی سنگین برخورد کنید کافی است، نیازی نیست که ۳ ساعت قهر کنید و اصلا و مطلقا حرف نزنید. وقتی تنبیه کوچکتر جواب میدهد و ما به سراغ تنبیه بالاتر میرویم چه اتفاقی میافتد؟ اولین اتفاقی که میافتد این است که دستمان از تنبیههای بزرگتر برای رفتارهای غلطتر خالی میشود، یعنی حالا اگر یک رفتار اشتباهتری انجام داد دیگر من چیزی ندارم. من آخر تنبیه که کتک زدن و داد و فریاد و جیغ بوده که به پدرت هم میگویم، در یک رفتار کوچک بروز دادم. حالا یک رفتار بدتری کرده و دیگر هیچ کاری نمیتوانم بکنم. نمیتوانم او را تکه و پاره کنم.
دومین نکته این است که وقتی تنبیه متناسب با آن رفتار نیست، بچهها در ذهنشان یک احساس ظلمی را درک میکنند، احساس میکنند که مورد ظلم قرار گرفتهاند. وقتی احساس میکنند که مورد ظلم قرار گرفتهاند و به پدر و مادر حق نمیدهند، ناخودآگاه روی دندهی لجبازی میافتند و اصلاح رفتار اتفاق نمیافتد.
شما وقتی میبینید که برای یک کار کوچک که حواس من نبوده، مثلا این از دست من افتاده و شکسته است، حالا چه جار و جنجالی راه انداختند، من را تنبیه کردند، از پول جیبی من کم کردند، جلوی مادربزرگم تعریف کردند و آبروی من را بردند، این بچه احساس میکند که به او ظلم شده، لذا دیگر اصلاح رفتار اتفاق نمیافتد، این مهم است که تنبیه متناسب با آن رفتار باشد و تنبیههای کوچک داشته باشیم.
از این جالبتر، نکتهی سوم این است که دردسر خود پدر و مادر کمتر است. مادر اگر بخواهد جیغ و داد بزند و کتک بزند، راحتتر است که فرزندش را کنترل کند؟ یا اینکه کمی اخم و بیمحلی کند و دو ساعت به او جواب ندهد؟ اینکه راحتتر است. چرا ما از تنبیههای بالاتر استفاده میکنیم که ناچار شویم همیشه از آنها استفاده کنیم، همیشه از ما انرژی بیشتری بگیرد و جنگ اعصاب راه بیاندازد. پدر و مادرهایی که زرنگ هستند با کوچکترین رفتاری بچههایشان را متوجه اشتباهشان میکنند.
استادی در فضای تربیت داریم که در خاطرات ایشان میدیدم بچه هایشان میگفتند: ما سر سفره از مدل برخورد پدرمان میفهمیدیم که امروز دسته گل به آب دادیم یا نه.
آن زمانی که دسته گل به آب نداده باشیم، پدر سر سفره بشاش است و به ما غذا تعارف میکند، با ما شوخی میکند، ولی زمانی هم میبینیم که خیلی سنگین و رنگین سر سفره غذ میخورد، میفهمیم که آن دسته گلی که صبح به آب دادیم را فهمیده است. تمام شد، اصلا نیازی نیست که داد و بیداد کند، بچه خودش را جمع و جور میکند.
* شاید دغدغهی خیلی از خانوادهها بحث موبایل برای بچههاست. اینکه از چه سنی برای بچهها میتوان موبایل تهیه کرد؟ سؤال دیگر اینکه اگر من موبایلی برای بچهام تهیه کردم و فعلا در دست اوست، چطور باید برای آن برنامهریزی کنم که استفادهی درستی از موبایل داشته باشد؟
در رابطه با موبایل هم چند نکته به ذهنم میرسد که بگویم و امیدوارم که به خانوادههای عزیز کمک کند.
نکتهی اول این است که: گفته میشود در ۳ سال اول مطلقا ارتباط با فضای مجازی ممنوع است، چون آسیب دارد. آسیب که میگویم، واقعا آسیب دارد و تحقیقات علمی آسیبهای جدی را برای او توضیح میدهد.
خیلی از پدر و مادرها میگویند: بچهی ما لجباز است، بچهی ما انگشتش را میمکد، اضطراب دارد، پرخاشگر است، با خواهرش دعوا میکند. وقتی بررسی میکنید میبینید که یک ریشهی اصلی اینها به خاطر ارتباط با فضای مجازی است، ولو فضای مجازی سالم باشد، شبکهی پویا روشن میکنید که تلویزیون نگاه کند، این فضای مجازی است، موبایل به دست او میدهید که کارتون ببیند، کارتون پت و مت ببیند که اصلا هیچ چیز مخربی هم در آن نیست. ارتباط با فضای غیر حقیقی و واقعی و فیزیکی، یعنی ارتباط با فضای مجازی در سنین پایین برای بچهها آسیب دارد؛ لذا تا سنین ۳-۴ سالگی گفته میشود مطلقا ممنوع باشد.
بعد از آن هم من میگویم که به اندازهی نیاز اکتفا کنید. آنجایی که بچهها نیازی دارند که ناچار هستیم برای تأمین آن نیاز موبایل در اختیار آنها قرار دهیم، موبایل را در اختیارشان قرار دهیم؛ البته به اندازهای که نیاز آنها تأمین شود.
مثلا دختر من ۷ ساله است، چه نیازی به موبایل دارد؟ میخواهد بازی کند؟ هزار مدل شرایط بازی برای او فراهم کنم که نخواهد با موبایل بازی کند، به خاطر استراحت و تنبلی خودم موبایل را به او ندهم که ساکت باشد. بچهام را با خودم به محل کار آوردهام و حال ندارم خودم او را سرگرم کنم، موبایل را به او میدهم و تلویزیون را روشن میکنم که خودم به کارهایم برسم. در خانه میهمان دارم، تلویزیون را روشن میکنم و موبایل به او میدهم. یک بچه بیشتر ندارم، همت نکردم برای بچهی دوم و سوم اقدام کنم و یا نه، خدا بیشتر از یک بچه به من نداده است، تلاش نکردهام برای اینکه در محله و اطراف و همسایهها برای فرزندم همبازی فراهم کنم، حالا این خلأ را با موبایل پوشش میدهم. اینها غلط است. اینها را کنار بگذارم و نیاز فرزندم را تأمین کنم و موبایل به او ندهم.
به سنین بالاتر میرسد و مثلا کلاس چهارم و پنجم است و میگوید: خانم معلم ما بعضی از تکالیف را در فضای مجازی میدهد. در ایام کرونا خیلی اینطوری بود و حالا الان هم بعضا این اتفاق میافتد. الان نیاز دارد موبایل شخصی داشته باشد که با خانم معلمشان ارتباط داشته باشد؟ نه. میگویید: موبایل من هست، هر زمانی که خانم معلم شما میخواست بفرستد، بفرستد و من در اختیار شما قرار میدهم و نگاه کن. پس در حد موبایل مادر نیاز او را تأمین میکند و چرا موبایل شخصی برای او بخرم؟
سن بچهی من بالاتر آمده و مثلا ۱۲ ساله شده است و گاهی با دوستانش به باشگاه و کلاس و بیرون میروند و میگوید که؛ مامان! من میخواهم با شما تماس بگیرم و یا اینکه با بابا کار دارم و یا اینکه خودت نگران میشوی و میخواهی با من تماس بگیری. نمیخواهی یک موبایل برای من بخری؟ بله، این یک نیاز درستی است. من میخواهم با شما ارتباط بگیرم. در چه حدی این نیاز تأمین میشود؟ یک موبایل دکمهای برای شما کافی است، به اینترنت هم نیازی نداری. در حدی که نیاز تو تأمین شود و بتوانیم با هم ارتباط بگیریم، یک موبایل دکمهای به تو میدهم. یا اینکه موبایل شخصی من هست و زمانی که تو بیرون میروی و من با موبایلم نیازی ندارم، آن را به تو میدهم که اگر کاری با تو داشتیم و یا به اردو رفتی، موبایل در اختیار تو باشد.
باز سن بچه بالاتر میرود... . میخواهم بگویم که این نیاز را در نظر بگیریم. به جایی میرسد که دیگر بچهها مثلا نیاز دارند گاهی در فضای مجازی جستجو کنند، بخوانند، در کانالها عضو باشند، مطالب اخبار، سیاسی، علمی و چیزهای مختلف را بدانند و در جریان باشند، در آن حد شرایط را برای آنها فراهم میکنید، دیگر به یک اینترنت نامحدود چند هزار گیگ نیازی ندارد. شما میخواهید مثلا این ۵ تا خبرگزاری و این ۵ تا کانال را چک کنید، عیبی ندارد، در حد یک بستهی ۵ گیگ یا ۳ گیگ در ماه کافی است و همین بسته را تهیه میکنید. با پای نیاز جلو برویم، به اندازهای که نیاز داریم.
منتها در کنار این هم باید یک اتفاقی بیافتد و اتفاق اصلی این است که ما حواسمان باشد داریم محدودیت را کم کم برمیداریم و به جایی میرسد که کاملا باید محدودیت را برداریم، وقتی بچهی من ۱۸ ساله شد که دیگر نمیتوانم بگویم موبایل اندروید نمیخرم، فلان نمیخرم، هنوز گوشی فلان باشد. باید او را آزاد بگذارم. باید او را برای آن روز آماده کنم.
آن آماده کردن چیست؟ آماده کردن بحثهایی که در سواد رسانه گفته میشود، بحثهای تربیتی است، همین ۳ خصلت اصلی که گفتم، چقدر من روی شخصیت فرزندم کار کردم که مستقل باشد، روی تفکر او کار کنم، الان که سن او کم است و موبایل دکمهای برای او گرفتم، امروز کار کنم که فردا که موبایل اندروید به او دادم، خودش را در فضای مجازی گم نکند، کمی اهل فکر باشد، کمی استقلال شخصیتی داشته باشد. آن زمان اگر موبایل اندروید هم در اختیار او قرار دادم، نت هم در اختیار او بود انشاءالله دچار آسیب نمیشود و کمتر دچار آسیب میشود.
* از اینکه وقتتان را به ما دادید، خیلی ممنونم، انشاءالله که بتوانیم به درستی و به خوبی مطالب را منتشر کنیم، از اینکه وقتتان را برای خبرگزاری حوزه گذاشتید متشکرم.
من هم تشکر میکنم از اینکه ما را دیدید و دعوت کردید؛ امیدوارم که بحثها برای دوستانی که مخاطب شما هستند مفید باشد.
گفت و گو از: محمد رسول صفری عربی