دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۱
تلخ و شیرین‌های حضور در جمع دهه‌هشتادی‌ها

حوزه/ نشست «تجربه نگاری حضور طلاب و مبلغان در گفت و گو با دهه هشتادی ها» با حضور چند تن از مبلغان حوزه علمیه در مدارس آموزش و پرورش به همت خبرگزاری حوزه برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، نشست «تجربه نگاری حضور طلاب و مبلغان در گفت و گو با دهه هشتادی ها» با حضور چندتن از مبلغان فعال حوزه علمیه در مدارس آموزش و پرورش به همت خبرگزاری حوزه در سالن جلسات مرکز رسانه و فضای مجازی حوزه های علمیه برگزار شد، مشروح سخنان این مبلغان و بیان تجربیات خود با دانش آموزان دهه هشتادی در این نشست را در ادامه می خوانید.

مصطفی کرفی:

دبیر نشست «تجربه نگاری حضور طلاب و مبلغان در گفت و گو با دهه هشتادی ها»، در ابتدای این نشست گفت: یکی از دغدغه‌هایی که هم در فرمایشات ائمه‌ی اطهار(ع) و هم در لسان مقام معظم رهبری وجود داشته و به کرّات به چشم می خورد، این است که نسبت به کودکان و نوجوانانی که تازه در سنین رشد هستند نگاه ویژه‌ای داشته باشیم و فعالیت تبلیغی و فعالیت دینی نسبت به آن‌ها موضوع جدی ما باشد. دغدغه‌ی ما برای تشکیل جلسه تشکیل شده و در واقع دغدغه‌ی خبرگزاری حوزه که این نشست را تشکیل داده همین بوده که ما با یک نگاه واقع‌گرایانه‌تر و با نگاه تجربه‌نگاری این جلسه را تشکیل دهیم و در مورد این گفت‌وگو و صحبت کنیم که اثرات حضور روحانیون بین دانش‌آموزان و بین دهه هشتادی‌ها که کمتر وارد سن جوانی شده‌اند و دوران نوجوانی خودشان را می‌گذرانند چیست.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

مصطفی کرفی افزود: به وضوح می‌بینیم که در بازه‌ی زمانی سال گذشته که اغتشاشات مربوط به مهسا امینی به وجود آمد، بعضا نوجوانان نقش جدی داشتند؛ رده سنی‌ها را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که متأسفانه جزء افرادی بودند که خیلی تحت تأثیر رسانه بودند. این امر در دو جنبه هم بود، این که اولا در گذشته ذهن آن‌ها تحت تاثیر بود و اصطلاحا شستشو داده شده بود، جهت‌دهی شده بود و به کف میدان آمدند و ثانیا شبهاتی بعد از این واقعه به وجود آمد و می‌بینیم که در ارتباط با دانش‌آموزان کمابیش بچه‌ها این سوالات را می‌پرسند که واقع ماجرا چه بوده، چرا این اتفاقات افتاده و در واقع شبهات جدیدی در ذهنشان شکل گرفته است.

این مبلّغ و فعال فرهنگی بیان کرد: بخش هایی از ارتباط میان روحانیون و دانش آموزان مربوط به این است که دانش آموزان از خود طلاب و سبک زندگی آنان آگاهی بیشتری کسب کنند و آنها را موجودات فرازمینی ندانند. لازم است دانش آموزان به این باور برسند که طلاب از دل مردم هستند و برای مردم تلاش می کنند. نشان دادن سبک زندگی طلبگی با نگاه واقع گرایانه به دانش آموزان اهمیت زیادی دارد و موجب نفوذ بیشتر کلام در نوجوانان می شود.

"در فتنه اخیر به دهه هشتادی‌ها ظلم شد"

حجت الاسلام سید مصطفی ترابی:

در ادامه حجت الاسلام سید مصطفی ترابی از مبلّغان و فعالان دانش آموزی در بیان تجربیات خود در ارتباط با دهه هشتادی ها گفت: تقریبا ۷ سال است که در بحث دانش‌آموزی در مدارس مشغول هستم. قبل از آن هم در مساجد کار می‌کردم. یعنی قبل از این‌که وارد مدارس شوم در مساجد کار دانش‌آموزی می‌کردم و در چندین مدرسه از جمله بیهان شیرازی، شاهد حضرت علی‌اکبر(ع) و شاهد نمازی‌خواه، فعالیت کردم.

وی افزود: در مدارس تا وقتی کسی ورود پیدا نکند نمی‌تواند بفهمد که چقدر مهم هستند، یعنی وقتی ما وارد مدارس می‌شویم، می‌فهمیدم که اگر جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب وارد مدارس می‌شد و کار اساسی می‌کرد خیلی از مشکلات امروز ما وجود نداشت. ما فکر می‌کنیم هر چه که هست باید یک عده‌ی خاصی به مساجد بیایند و ما هم با آن‌ها کار کنیم، ولی قطعا اینگونه نیست. به نظر بنده مهم‌ترین قسمت کشور آموزش و پرورش است.

این مبلّغ فرهنگی بیان کرد: در این ۷ سالی در مدارس فعال بودیم، به این نتیجه رسیدم و حتی امسال کلاس‌های تابستانی را هم می‌خواهم به مدارس ببرم. یعنی می‌بینم که واقعا جا دارد کار کنیم. ما مشکلات و مسائل مختلفی را در مدارس داریم. به نظرم بعضی از دوستان در پایه‌های ابتدایی و بعضی هم در پایه‌های راهنمایی کار می‌کنند. ما که در دبیرستان، یعنی متوسطه‌ی دوم فعالیت می کنیم مشکلات بچه‌ها این‌طور است که به قول معروف اگر در ابتدایی یک زخم کوچکی بوده و به راهنمایی آمده و زخم بزرگ‌تری شده، در دوران دبیرستان این مثل غده‌ی سرطانی است و تبدیل به یک مشکل بزرگ و حاد شده است.

وی در بیان شاهد مثال اظهارکرد: به عنوان مثال در مدرسه‌ی شاهد حضرت علی‌اکبر(ع) هستیم. می‌دانید که مدارس شاهد حضرت علی‌اکبر(ع) به این صورت هستند که از کل استان بچه‌هایی را برای مدرسه منتخب می‌کنند. مشکل اول این بود؛ اوایل سال یک دانش‌آموزی به من مراجعه کرد و گفت که؛ یک مشکلی برای من پیش آمده است. او گفت که مدتی پیش من به پدر و مادرم گفتم که؛ من نیاز به ازدواج دارم، برای من یک نفر را انتخاب کنید. همه‌ی پدر و مادرها تقریبا پاسخ منفی می دهند. آنها من را با مشکلم رها کردند و .... بعد این دانش‌آموز می‌گوید که من دیگر به هیچ‌کسی نمی‌توانم بگویم. چون با شما دوست و صمیمی بودم، آمده‌ام که بگویم چه کنم.

وی افزود: مشکل بعدی که پیش آمد این بود که یک خانواده‌ای می‌خواستند طلاق بگیرند. دانش‌آموز کلاس دهم انسانی بود. پدر نظامی بود و مادر هم آرایشگاه داشت. در آرایشگاه‌های زنانه معمولا یک مباحثی بین زنان مطرح می‌شود و برای هم از زندگی‌هایشان درد دل می‌کنند. این مسئله باعث جدایی ۶ ماهه‌ی پدر و مادر شده بود که این دانش‌آموز اصلا نمی‌توانست درس بخواند. می‌گفت: مادرم از پدرم که نظامی است، ۶ ماه جدا هستند و پدرم هم دوست دارد. ما چند جلسه با فرزند و پدر او داشتیم. با مادرش جلسه نداشتیم. من یک چیزهایی را به این پسر یاد دادم و او رفت و به پدر و مادرش گفت و الحمدلله حل شد. یعنی ۱۴ اسفند نوبت دادگاهشان بود که طلاق بگیرند ولی طلاق نگرفتند و پدر و مادر به دادگاه نرفتند و الان هم دارند زندگی می‌کنند.

این مبلّغ حوزوی گفت: وقتی ما وارد مدارس می‌شویم می‌بینیم مشکلات بچه‌ها آن‌قدر زیاد است که واقعا اگر ما شبانه‌روزمان را هم برای مدرسه بگذاریم کم است.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

حوزه اگر می‌خواهد به نحو احسن کاری را انجام دهد، باید به سمت مدارس برود

وی با ذکر این مطلب که برخی به ما می گویند که چرا در مدارس کار می‌کنید؟ یادآورشد: چون می‌بینیم که واقعا داریم مشکلی را از جامعه حل می‌کنیم. گاهی اوقات شما در یک مسجدی کار می‌کنید، چهار تا بچه‌ای که همه جوره مثبت هستند به مسجد می‌آیند و دغدغه و مشکلی به آن صورت ندارند. مادر مذهبی، پدر مذهبی، همه جوره مذهبی هستند و مشکل حادی پیش نمی‌آید. من تقریبا ۱۵ سال است که کار فرهنگی می‌کنم. این مشکلاتی که من در این ۷ سال دیدم، در مسجد یکی هم ندیدم. به نظر من حوزه اگر می‌خواهد به نحو احسن کاری را انجام دهد، باید به سمت مدارس برود. ما الان معلم داریم که اگر من بگویم او ضدانقلاب است، چیز نابه‌جایی نگفتم. او به کلاس می‌رود و هر چه از دهانش درمی‌آید می‌گوید.

حجت الاسلام ترابی گفت: ببینید گاهی اوقات منِ طلبه در مدرسه کاری را انجام می‌دهم و ساعت بعد معلم می‌آید و همه‌ی آن حرف‌ها را می‌شوید و کنار می‌گذارد. البته این را هم به شما بگویم که گروه ما که در مدرسه هستیم، ارتباط خیلی خوبی با معلم‌ها و مدیر مدرسه داریم. ما با هم اختلاف سلیقه داریم، اما این‌که مثلا من به مدیر مدرسه می‌گویم که این اتفاق باید در مدرسه بیفتد. در این ۶-۷ سال توانسته‌ایم که اعتماد آن‌ها را جلب کنیم، یعنی می‌دانند که ما کاری نمی‌کنیم که بدون فکر باشد.

وی افزود: یک کار دیگری هم که به نظرم حوزه باید انجام دهد محبت در خانواده‌ها است. باور کنید من نمی‌گویم ۱۰۰ درصد، اما ۶۰-۷۰ درصد از بچه‌ها در خانواده محبت نمی‌بینند، اصلا پدر را نمی‌بینند که بخواهد به آن‌ها محبت کند. وقتی یک طلبه‌ای از طریق حوزه به مدارس ورود پیدا می‌کند، باید جلساتی برای والدین و برای پدر و مادرها گذاشته شود که این دغدغه‌ی بچه‌ها برطرف شود. ببینید ما گاهی اوقات می‌گوییم که چرا این زخم ایجاد شد؟ چون پدر به دختر و یا پسرش محبت نکرده، چه اتفاقی می‌افتد؟ اتفاق این است که پسرش به یک سمتی کشیده می‌شود و دخترش هم به سمت دیگری کشیده می‌شود و ریشه‌ی خیلی از مشکلات همین محبت نکردن است.

این فعال فرهنگی گفت: ما باید کاری کنیم که اگر ۵ تا طلبه را به آموزش و پرورش فرستادیم، آموزش و پرورش فردا به ما درخواست بدهد که ۲۰ تای دیگر هم بفرستید، اما اگر ۵ تا فرستادید، ۳-۴ تا از آن‌ها به درد نمی‌خوردند، فردا می‌گوید که همین ۲ تا را هم ببرید و به درد ما نمی‌خورد.

وی افزود: یکی از مشکلاتی که ما در مدارس داریم این است که برخی طلاب نمی توانند به خوبی ارتباط بگیرند. در این رابطه باید یک آزمونی برگزار کنند و آن افراد در طی ۱۰-۱۵ دقیقه یک آزمونی می‌دهند و بعد به آن‌ها می‌گویند که شما به فلان مدرسه بروید. برای آن‌ها دوره بگذارید، به آن‌ها بفهمانید که چه کاری باید انجام دهند.

حجت الاسلام ترابی یادآورشد: یک مطلب دیگر هم این است که دانش‌آموزان ما در مدرسه حل مسئله را بلد نیستند، یعنی چه خانواده‌ها و چه دانش‌آموزان نمی‌توانند مشکلاتی که برای آن‌ها پیش می‌آید، این را به صورت یک معادله‌ی ریاضی کاملا حل کنند. یعنی بلد نیستند، راه اشتباه و نادرست می‌روند. نکته بعدی هم این بود که ما هر کسی را هم به این محیط مدرسه نفرستیم و این نکته را نیز باید به شکل دقیق مورد بررسی قرار دهیم.

حجت الاسلام علیرضا رستم‌پور:

در ادامه حجت الاسلام علیرضا رستم‌پور یکی از مبلغان حاضر در این نشست گفت: بنده از سال ۷۹ تقریبا به صورت غیررسمی کارهای تبلیغی را انجام دادم. حدود ۷ سال در مدارس قم به عنوان مربی طرح تربیت‌محور بودم، ۳ سال به عنوان امام جماعت دبیرستان دخترانه، متوسطه‌ی اول و دوم امام جواد(ع) مشغول بودم. در مدارس استان قم، تهران و مازندران به عنوان مبلغ حضور داشتم.

وی افزود: آخرین و داغ‌ترین خاطره‌ی تبلیغی‌ام به ایام فاطمیه در مدارس دخترانه‌شهرستان پاکدشت برمی‌گردد. یکی از مراکز اغتشاش در حاشیه‌ی تهران پاکدشت بود که به ساختمان فرمانداری و ... حمله کردند. جوّ بسیار سنگین بود. در شروع سال تحصیلی با این اتفاقات مواجه شدیم. هفته‌ی دفاع مقدس بود. برادر طلبه‌ای از طریق بسیج و سپاه وارد مدرسه شد. حرف‌هایی که من می‌گویم نقل کلام از خواهرانی است که به عنوان دانش‌آموزان آنجا بودند. جوّ بسیار سنگین بود. من جلسه‌ی اول رفتم و در کلاس نشستم. عکس‌های آن جلسه هم وجود دارد. من رفتم و معلم پرورشی اصرار داشت که حاج‌آقا! اگر نیاز است من در کلاس بنشینم. گفتم: نیازی نیست. بحثم را شروع کردم.

وی تصریح کرد: بحمدالله در کلاس حدود ۱:۱۵ دیالوگ دو طرفه داشتیم و به خیر گذشت. یک دختری که اهل سنت خراسان بود، یک اهل سنت کرد آورد و گفت که؛ حاج‌آقا! به کردها توهین کرده است. بحث بر سر این بود که از نظر پوشش چه شیعه و چه سنّی در مناطق مختلف با فرهنگ‌هایی که دارند متفاوت هستند. گفتم که اهل سنت بلوچستان به نحوی هستند که اصلا نمی‌توان خانم‌های آن‌ها را دید، چون فرهنگشان این است و اهل سنت کردستان، حجاب کمتری دارند. آمد و گفت: حاج‌آقا! شما چه گفتید؟ گفتم: این‌طوری است. گفت: شما به ما توهین کردید. او نیز حجابش را برداشت در حالی که معاون پرورشی نیز در محل حضور داشت و به شدت خجالت زده شد. بنده هم به روی خودم نیاوردم و گفتم: دخترم! به خودت احترام بگذار. از کلاس بیرون آمدم. آن کار ادامه پیدا کرد، نفر دوم کشف حجاب کرد، من هم مسیر خودم را رفتم. ۳۰-۴۰ تا دانش‌آموز کلاس بودند، بچه‌های دیگر هم به سالن آمدند و دور ما را گرفتند و می‌خواستند بدانند که من چه عکس‌العملی نشان می‌دهم. آن‌ها مدام دنبال تنش بودند و من فاصله می‌گرفتم. همه‌ی این اتفاقات از طبقه‌ی دوم شروع شد و با من آمدند و به طبقه‌ی همکف رسیدیم. نزدیک اتاق مدیر مدرسه حیا کردند و از پله پایین نیامدند. خانم معاون مدرسه دید که این‌طوری است گفت: حاج‌آقا! داخل نمازخانه بروید. من هم رفتم. این باب آشنایی با دانش‌آموزان بود. زنگ دوم گفتند که ما مراسم برای شهادت حضرت زهرا(س) داریم و شما بیایید و صحبت کنید. گفتم: من صلاح نمی‌دانم. روز اول تمام شد و به خانم مدیر گفتم: خانم مدیر! ان‌شاءالله فردا هم در خدمتتان هستیم؟ گفت: بعید می‌دانم. گفتم: هر زمانی که نیاز بود شما تماس بگیرید.

این مبلغ حوزوی افزود: مکان حضور من در امامزاده بود و تا مدرسه ۱۵-۲۰ دقیقه‌ای فاصله داشت. گفتم تماس بگیرید و من از آنجا می‌آیم. دیدم که ساعت ۱:۴۵ تماس گرفتند و گفتند: حاج‌آقا! به مدرسه بیایید. رفتم و سه زنگ کلاس به من دادند. برای فردا هم گفتند که می‌توانید روز دوشنبه هم بیایید؟ گفتم: من در خدمتتان هستم. الحمدلله ۳-۴ کلاس به نمازخانه آوردند و برگزار شد. روز سوم خانم مدیر گفت: دخترانی که مقنعه‌شان را درآوردند، ‌آمدند و گفتند که؛ از حاج‌آقا معذرت بخواهید.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

گفتگو کردن با قشر نوجوان را بلد نیستیم

وی در ادامه با ذکر این مطلب که متاسفانه گفتگو کردن با قشر نوجوان را بلد نیستیم، اظهارکرد: دانش‌آموزی که می‌آید و به ما مراجعه می کند با یک منبر دو طرفه مواجهیم، مثلا بنده به آنها گفتم که دختر من! ما هم با اقتصاد و بیکاری و گرانی مشکل داریم. گفت: حاج‌آقا! شما هم حرف ما را می‌زنید. گفتم: آفرین. ببینید انتقاد با اغتشاش متفاوت است. گفتند: حاج‌آقا! حرف ما را گوش نمی‌دهند. گفتم: دخترم! تو می‌گویی حرف من را گوش نمی‌دهند، قدرت دارند. تو برو درس بخوان و استاد دانشگاه بشو. گفتم: الان اصل چیست؟ گفت: اصل درس خواندن ما است. گفتم: الان شما چه می‌کنید؟ گفتند: در بازی‌های سیاسی هستیم. گفتم: این به شما ربطی دارد؟ گفتند: نه. گفتم: شما استاد دانشگاه بشوید، منتقد نظام باشید، شاگرد تربیت کنید، کتاب بنویسید، با مقاله جلو بیایید، این زیباتر است یا آن؟ گفت: این زیباتر است. گفتم: ببینید چه مهسا، چه سید روح‌الله، چه فلانی که تو می‌گویی، چه آرمان. همه سرمایه‌ی نظام بودند و نظام برای این‌ها هزینه کرد. درست یا غلط اتفاق افتاد، ما که نمی‌دانیم، خدا عالم و آگاه است.

این مبلّغ دانش آموزی اظهارکرد: در یکی از کلاس‌ها که ما رفته بودیم، خیلی جوّ سنگین بود و به نفع نظام بود. یک‌دفعه یک نفر شبهه‌ای را مطرح کرد در مورد این‌که حضرت علی‌اصغر(ع) که بچه بودند، گلو ندارند. گفت: آقا! من اسلام را قبول ندارم. گفتم: چرا قبول ندارید؟ گفت: به خاطر این‌که علی‌اصغر(ع)... . گفتم: دختر من! یک اتفاقی که می‌افتد، چه کسی روایت می‌کند؟ حاضرین در صحنه. حاضرین در صحنه چه کسانی بودند؟ تعداد زیادی آن‌ها بودند و چند تا هم ما بودیم. غیر از این است؟ گفتم که این واقعه‌ی تاریخی است. حالا بر فرض مثال این غلط باشد. ببینید بحث این است که مهارت‌های زندگی... . من ۳ سال در مجتمع‌های مسکونی غیرطلبگی به عنوان مبلغ بودم که سه ضلع داشت؛ مجتمع، خانواده و مسجد. باید در مورد این ۳ ضلع بحث می‌کردیم. الحمدلله طرح خیلی پرخیر و برکتی بود. این داستان‌ها را داشتیم. تجربه‌ی این‌ها را داشتیم. مدارس کشکول است، گلچین شده نیست، همه مدل آدم هست.

حجت الاسلام رستم‌پور با بیان این که ما از نظر گفتمانی مشکل داریم. وقتی شما در رسانه قوی نباشید، اثر ماست از خون بالاتر می‌رود گفت: نکته ما این است که ما زمینه‌ گفتمان مشکل داریم. ببینید من ۳ سال در مدرسه‌ ای در مقطع متوسطه‌ی اول بودم. مشاور مدرسه کسی بود که با دانش‌آموز شوخی مادر و خواهر و عمه و خاله می‌کرد. فردی که از این شوخی‌ها می‌کند، کسی که ضد نظام است، او مشاور مدرسه شده است.

وی افزود: ما در مدرسه‌مان سرباز - طلبه هم داریم، طرح امین هم داریم، دو تا تربیت‌محور هم داریم. چون مسجد حضرت زینب(س) بین هزاره‌ی طلاب هست، فرم تهیه کردیم، یک فرم به مادر دادیم، یک فرم به معلم دادیم و یک فرم ارزیابی هم خودمان داریم. یعنی از نظر روحی، روانی و استعدادی می‌دانیم این دانش‌آموزی که با او ارتباط داریم چکاره است.

حجت الاسلام رستم‌پور یادآورشد: به عنوان مثال، دانش‌آموزی داریم که بیش‌فعال محض است. معلم چند روز پیش در کلاس یک لحظه بیرون آمد، او زد و دندان یکی از بچه‌ها را خرد کرد. شما فکر کنید ما هر چهارشنبه که به مدرسه می‌رویم باید با این بچه بگذرانیم. یک ساعت می‌خواهیم در کلاس بنشینیم و باید این آقا را کنترل کنیم. روش کنترل کردن ایشان این است که به او مسئولیت دادم. گوشی بنده در اختیار ایشان است که عکس و فیلم می‌گیرد. با این کار ۵۰-۶۰ درصد تلاطم و انرژی که این آقا دارد تحلیل می‌رود. پنج‌شنبه‌ها سالن فوتسال داریم. این آقا که می‌آید، یک سوت یدک داریم و می‌گوییم که تو به عنوان داور بایست و اوت‌ها را بگیر. وقتی به او مسئولیت و بها بدهید و دیده شود می‌پذیرد.

حجت الاسلام مصطفی ملا بیگی:

حجت الاسلام مصطفی ملا بیگی از دیگر حاضران در این نشست نیز به بیان تجربیات خود پرداخت و گفت: بنده از سال ۸۹ تبلیغ عمومی را شروع کردم. از سال ۹۴ هم تبلیغ تخصصی دانش‌آموزی را دارم. من قبل از ورود به حوزه تخصص دانشگاهی داشتم و با مدرک کارشناسی ادبیات عرب از دانشگاه بوعلی وارد شدم. همزمان با درس‌های حوزه هم کارشناسی تفسیر و هم کارشناسی ارشد تفسیر گرفتم و ۴ سال درس خارج حوزه را هم تمام کردم. با کاروان‌های راهیان نور چندین سال بعد از این‌که طلبه شدم ارتباط داشتم و با آن‌ها به اردوهای مشهد و راهیان نور می‌رفتم. یا در همین دانشگاه قم، شب‌ها برای مشاوره‌ی تک به تک به اتاق ها می‌رفتم. من از پایه‌ دوم تبلیغ را شروع کردم. یعنی با توجه به سبقه‌ای که داشتم و چون از دانشگاه آمده بودم اجازه‌ی تبلیغ را به من دادند.

وی گفت: من به هر جایی که قدم گذاشتم دیدم که خیلی دیر آمدیم. به همان دانشگاه قم که می‌رفتم، به هیچ اتاقی وارد نشدم که یا دانشجویان بگویند؛ حاج‌آقا! ما یک بار خودکشی کردیم و یا تا مرز خودکشی رفتیم و برگشتیم و یا حداقل فکر آن در سرم بود. احساس کردم که خیلی دیر آمدیم. منبر یک خاصیتی دارد که بهترین منبری را هم به جایی دعوت کنید می‌گویند که؛ حاج‌آقا یا خیلی خوب صحبت کرد و یا بد صحبت کرد، چیزی نفهمیدیم. اما در نهایت که بپرسید: او چه گفت؟ هیچی به یاد ندارند. یعنی نهایتا یک ارتباط سمعی است و آن هم تازه اگر کسی حواسش باشد. دیدیم این تبلیغ عمومی ما باید باشد، یعنی از قدیم روضه سینه به سینه بوده است ولی آنچه که الان دارای اهمیت است، ارتباط چهره به چهره و آن هم از سنین پایه است.

حجت الاسلام ملابیگی اظهارکرد: من به هر جایی که رفتم دیدم که چند سالی دیر آمدم. به همین دلیل علاقه‌مند شدم که در تبلیغ تخصصی کودک وارد شوم. از طریق یکی از دوستان وارد همین مجموعه‌ی طرح تربیت محور شدم. با تخصص‌هایی که خود دفترتبلیغات، سازمان تبلیغات و جاهای دیگر گذاشته بود، چیزی که بضاعت اقتضاء می‌کرد و می‌توانستیم وارد مدارس شویم، به دنبال آن‌ها رفتیم و کسب کردیم که وارد مدرسه شویم.

این مبلغ حوزوی گفت: در ۸ سالی که در مدارس بودم، تقریبا دائما در مقاطع ابتدایی حضور داشتم، چون احساس کردم که اینجا پایه است و از اینجا باید شروع شود و حتی دوره‌ی متوسطه هم دیر است و مشکلاتی داشتند. ما در همان دوره‌ی ابتدایی و همان مقطع اول هم مشکلات زیادی داشتیم که احساس کردیم باید از همان دوران مهدکودک شروع کنیم. به قول بزرگان تربیت که می‌فرمایند: تربیت قبل از به دنیا آمدن باید شروع شود.

وی افزود: نامی که روی من گذاشتند به عنوان مربی کودک است. پس این مربی غیر از آموزش است. ما به دنبال آموزش نیستیم. تربیت تعریف خاص خودش را دارد و هر جایی که می‌رویم آموزش مستقیم نداریم. یعنی انسان ابتدا باید خودش کار کرده باشد تا به آنجا رسیده باشد.

این فعال دانش آموزی یادآورشد: خیلی اوقات من به دوستانم می‌گفتم که شما هیچ برنامه‌ای ندارید. یکی از بزرگان گفت: همین که شما با لباس با آن‌ها حشر و نشر دارید و با آن‌ها فوتبال بازی می‌کنید، او عکس می‌گیرد، خود آن بچه هم دارد عکس می‌گیرد. یعنی تربیت چیزی غیر از این نیست. با هم بودن، زیستن و با هم زندگی کردن، همین برای ما کافی است، منتها باید یک کارهایی از قبل انجام داده باشید و هدفمند باشد. پنج‌شنبه‌ها برنامه داشتیم، بازی فوتبال ما هدفمند بود، یعنی دنبال این بودیم که چه کسی پرخاشگر است و چه کسی پرخاشگر نیست.

حجت الاسلام ملابیگی گفت: اگر بخواهیم به صورت مصداقی و شخصی مطرح کنیم، باید لیست کنیم که فلان اتفاق و فلان اتفاق افتاد. بالأخره جامعه‌ی هدف ما یک جامعه‌ای است که یا نوجوان و یا جوان است و بالأخره مشابه این اتفاقات دارد می‌افتد. لذا من به خاطر این‌که در بحث تربیتی وارد شوم و یا این‌که ارتباط برقرار کنم، سعی کردم که همان سه ضلع تربیتی مسجد، مدرسه و خانواده را رعایت کنم. چون من هر کاری کردم، گفتم که اگر من بهترین آدم هم باشم، یعنی آن‌قدر خودسازی کرده باشم که بتوانم در بچه‌ها نفوذ پیدا کنم تا زمانی که با خانواده همراه نباشم هیچ ثمره‌ای ندارد.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

وی ادامه داد: نهایت زمانی که یک بچه می‌تواند در مدرسه در اختیار من باشد روزی ۵ ساعت است که اکثر آن زمان هم در کلاس است و زنگ‌های تفریح با من است. ۵ تا ۱۵ دقیقه تقریبا ۱ ساعت و یا ۱:۳۰ ساعت می‌شود و یا نهایتا اگر کلاس درسی هم به من بدهند، یکی، دو ساعت در روز است. پس با همه در ارتباط نیستم. اگر بخواهم با این‌ها ارتباط بگیرم، برای خودم یک برنامه‌ای چیدم. گفتم که تنها راهی که به نظرم می‌توانم با این‌ها ارتباط برقرار کنم این است که بیرون از مدرسه در یک محلی باشد، در حسینیه، مسجد و یا حتی پارک باشد که در آنجا ارتباط بگیرم و کار خودم را در آنجا به ثمر برسانم.

این فعال دانش آموزی افزود: با توجه به این‌که تخصص دیگر من قرآنی بود، از کلاس‌های قرآن استفاده کردم و یا در قالب هیئت برنامه‌ریزی کردم. یک برنامه‌ریزی کردم و به عنوان هیئت تشکیل هیئت دادیم، منتها این هیئت با تمام هیئاتی که در سطح شهر فعالیت می‌کنند زمین تا آسمان متفاوت است. ما در هیئت هر هفته سینه‌زنی و روضه نداشتیم. نام آن را هیئت گذاشتیم اما من ۴ جلسه‌ای که در ماه با این هیئتی‌ها داشتم، ۴ گزینه برای خودم انتخاب کردم. یک هفته بحث معارف اهل بیت(ع)، یک هفته بحث قرآنی، یک هفته بحث احکامی و یک هفته هم بحث مناسبت‌ها است.

وی گفت: در ماه بالأخره هر کاری کنیم یک مناسبت‌های خاصی داشتیم و می‌توانستیم روی آن‌ها کار کنیم. اما موضوعات آن‌ها چه بود که با زبان بچه‌ها باشد، لوازمی که نیاز داشتیم را از طریق بانی‌ها تهیه کردیم و برای خودم سیستم، باند، پایه باند، دو تا ویدئو پروژکتور خریدم، این‌ها چیزهایی بود که همیشه مورد نیاز بود، یعنی به نحوی بود که هر زمانی که می‌رفتم گویی یک اسباب‌کشی را با خودم می‌برم و می آورم، چون نیاز بود. تخته وایت‌برد خریدم. هر چیزی که فکر می‌کردم نیاز است را تهیه کردم و هر جایی که می‌روم با خودم دارم، چون باید از وسایل کمک‌آموزشی به صورت به‌روز استفاده شود.

حجت الاسلام ملابیگی اظهارکرد: دومین نکته این بود که من چطور خانواده‌ها را همراه کنم. در همین قالب بحث قرآنی با یک مؤسسه‌ای صحبت کرد که در انتها ما یک مدرک کشوری به دوستانی که در کلاس ما شرکت می‌کنند بدهیم و کاملا کلاسیک باشد. بعد که صحبت شد خیلی‌ها متقاضی شدند، این کلاس در بیرون و مثلا در همین صفائیه اگر کسی بخواهد شرکت کند چیزی در حدود ۱ میلیون ۵۰۰ تا ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان هزینه دارد. اگر کسی بخواهد مدرک قرآنی بگیرد ۱.۵ تا ۱.۸۰۰ میلیون تومان هزینه دارد. اما با این حال ما با ۲۰۰-۲۵۰ هزار تومان هماهنگ کردیم و خود من مدرس بودم و استاد دعوت می‌کردم و در نهایت هم مدرک قرآنی می‌دادیم که در کل کشور زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد ارزش دارد.

وی گفت: این در واقع یک هدفی بود که پشت آن یک هدف دیگری بود که من می‌خواستم خانواده‌ها را در قالب کلاس قرآن با خودم درگیر کنم. تمام برنامه‌هایی که من در کلاس قرآن داشتم در قالب یک سبقه‌ی تربیتی بود. نام آن کلاس قرآن بود ولی کار خودم را به صورت کلاسیک و هدفمند و به صورت ترمی برگزار می‌کردم، اما می‌خواستم خانواده را درگیر کنم. برای درگیر کردن خانواده ما یک هیئت داشتیم و یک کلاس قرآن داشتیم. در هیئتمان اجبار کرده بودیم که یکی از اولیاء باید در هیئت ما شرکت کند. چرا؟ چند هدف داشتیم: اولا اولیایی که در آنجا شرکت می‌کردند اولا بحث تربیتی مطرح می‌شد، خانواده تا هفته‌ی بعد روی بچه‌ی خودشان کار می‌کردند. دوم این‌که خانواده از دور دارد به بچه‌ی خودش نگاه می‌کند و رصد تربیتی دارد و می‌بیند که آیا بچه‌اش به قول حاج‌آقا بیش‌فعال است، کم‌رو است، اطلاعات او در چه حدی است، اصلا در بُعد تربیتی پیشرفتی کرده یا نه. همه را رصد می‌کند و سوم این‌که بچه نزد پدر و مادر یک حیای خاصی دارد و خودبه‌خود این یک ملکه‌ی نفسانی برای خودش می‌شود و این کار را انجام دادیم.

این مبلغ حوزوی گفت: در قالب کلاس قرآن هم چون ما ۲-۳ جلسه‌ی حضوری و یک جلسه‌ی مجازی داشتیم، باید برای ما تکلیف ارسال می‌کردند. تکلیف که ارسال می‌شد، قبل از این‌که برای ما ارسال کنند باید پدر و مادر گوش می‌کردند و کاملا بدون غلط می‌خواندند. یعنی ما قرآن را برای خانواده‌ها به صورت غیرمستقیم آموزش دادیم، به یک نفر آموزش دادیم ولی در عین حال در هر خانواده سه نفر قرآن‌آموز شدند.

وی اظهارکرد: به دلیل برگزاری خانوادگی برنامه ها همه اعضای خانواده درگیر برنامi ها بودند. تمام مراسمات مذهبی را مفصل برگزار می‌کردیم. گروه سرود داشتیم، گروه نمایش داشتیم، خلاقیت داشتیم، تکریم مادر داشتیم، تکریم پدر داشتیم، اطعام داشتیم، هر چه که شما بفرمایید داشتیم، چون همه‌ی این‌ها را داشتیم، خانواده‌ها خودبه‌خود درگیر بودند. هر مشکلی که داشتند، زبانشان باز می‌شد و می‌گفتند که حاج‌آقا! ما این مشکل را داریم. یعنی همان ارتباطی که می‌خواستم با خانواده‌ها ایجاد شود را داشتیم. اگر بچه‌ای مشکل دارد و از یک دردی می‌نالد، خودبه‌خود رجوع می‌کردند که حالا یا ما بلد بودیم و جواب می‌دادیم و یا اگر بلد نبودیم به مشاور ارجاع می‌دادیم.

این فعال تبلیغی آموزشی یادآورشد: بعد از دو سال این برنامه‌ای که من در شهرک قدس اجرا کردم و توانستم در شهرک قدسی که هیچ هیئتی از ترس اجازه‌ی بیرون آمدن ندارد، من در آنجا هیئت آموزشی درآوردم که برای تمام مناسبت‌ها در بیرون دسته‌روی دارد. استقبال خیلی عجیبی شد. در پارک‌ها اجرای برنامه داشتیم. من چندین بار خواستم اختتامیه بگیرم و خداحافظی کنم، چون مسافت من دور بود، گریه‌ی خانواده‌ها درآمد و گفتند که؛ حاج‌آقا! شما در پردیسان هر جایی که می‌خواهید کلاس بگذارید، بگذارید و ما بچه‌ها را به آنجا می‌آوریم. اثر آن الان این شده است، بحث این است که خودم اثر آن را دیدم. کلاس دوم‌هایی که الان به عنوان قرآن‌آموز شاگرد من هستند در هیچ کلاس دیگری حاضر نیستند شرکت کنند.

وی در ادامه به بحث ارتباط‌گیری مؤثر پرداخت و عنوان کرد: فهمیدند که این راه بهترین راه است، با فضایی که در آنجا حاکم است دیدند که اگر می‌خواهند بچه‌هایشان را بیمه کنند هیچ راهی وجود ندارد مگر از این راه که راه قرآن و اهل بیت(ع) است و لذا خودشان دارند می‌آیند.

حجت الاسلام حسن حقیقی:

در ادامه نشست، حجت الاسلام حسن حقیقی یکی دیگر از مبلغان نیز در این نشست گفت: از حدود سال ۸۸-۸۹ وارد کارهای تربیتی شدم. تقریبا ۴-۵ سال است که در مدارس هستیم. قبل از آن در مساجد با دوستان دانش‌آموز در ارتباط بودیم.

این فعال تبلیغی آموزشی گفت: در اینجا باید به چند سوال پاسخ دهیم. سؤال اول اینکه چرا باید کار تربیتی انجام دهیم واهمیت کار تربیتی چیست؟ وقتی ما می‌خواهیم اهمیت کاری را بفهمیم، یکی از بهترین راه‌ها این است که به سراغ آنجایی برویم که خدا و اهل بیت(ع) فرمودند که قرآن کریم است.

وی افزود: با مراجعه به قرآن و روایات متوجه می‌شویم که خدای عالم بهترین انسان‌ها، یعنی اهل بیت(ع) و پیامبرانش را برای کار تربیتی خرج کرده است. یعنی بهترین و با ارزش‌ترین انسان‌ها مشغول با ارزش‌ترین کارها شدند. حالا آنچه که در این میان مایه‌ی تأسف است عدم توجه جدی به این مسئله در جامعه است. شما ببینید مثلا خود بنده گاهی به جایی می‌روم و می‌گویند که؛ حاج‌آقا چه می‌کند؟ می‌گویم: مشغول کار تربیتی هستیم. می‌گویند: بله. کار باکلاس و دهان پرکن و مشت پرکنی نیست. این واقعا مایه‌ی تأسف است. خدا باارزش‌ترین و بهترین انسان‌هایش را برای یک جایی خرج کرده و بعد ذهنیت مردم جامعه‌ی ما که خیلی هم مردم خوبی هستند نسبت به این کار چیست؟ این است که می‌گویند بیکار است و کاری ندارد و به سراغ این کار می‌رود.

وی اظهارکرد: اما این‌که چرا ما در مدارس کار می‌کنیم؟ یکی از سوالات همین بود. علت این هم در روایات آمده است. «قلب الحدث کأرض الخالیه ما ألقی فیها قبلت». قلب نوجوان مثل یک زمین خالی است و آنچه که در آن بکاری ثمره‌ی آن را به شما می‌دهد.

این مبلّغ دانش آموزی یادآورشد: من این مدت به هر جایی که رفتم، این جمله‌ای که می‌خواهم الان محضر شما عرض کنم را با پوست، گوشت و استخوانم لمس کردم. در فتنه‌ی اخیر به دهه هشتادی‌های ما ظلم شد. ببینید ما یک هجمه‌ی رسانه‌ای - تربیتی داشتیم که برای این نسل نام گذاشتند: نسل Z، نسل آلفا. هر کدام از این‌ها توضیحات دارد و من نمی‌خواهم خیلی به آن بپردازم. دشمن گفت که؛ همه‌ی این‌ها مخالف شما هستند. همه‌ی این‌ها مخالف نظام و مخالف دین هستند. چه کسی این حرف را زده است؟ ما ۱ میلیون معتکف داشتیم، چقدر این را دیدیم؟ ۱ میلیون معتکف دانش‌آموزی داشتیم. کجای عالم این را داشتیم؟ پس ما گاهی اوقات یک تصورات غلطی داریم و همین تصورات غلط ما باعث می‌شود که نتیجه‌گیری‌های غلطی داشته باشیم. وقتی زاویه‌ی دید ما به یک مسئله غلط باشد مسلما تحلیل بعدی ما هم غلط است.

حجت الاسلام حقیقی اظهارکرد: چرا به این دانش‌آموز با دید گناهکار نگاه می‌کنید؟ اصلا این‌طور نیست. ۱ میلیون معتکف داشتیم. شب‌های قدر چطور دانش‌آموزان این طرف و آن‌طرف بودند؟ یکی از سؤالاتی که دانش‌آموزان زیاد می‌پرسیدند این بود که؛ حاج‌آقا! چطور با خدا دوست شویم؟ حاج‌آقا! ما یک گناه کردیم چطور برگردیم؟ یعنی این فطرت پاک است، یعنی این‌ها با ما هستند. اینجا جمله‌ی رهبری و جمله‌ی حاج قاسم عزیز(ره) خودش را نشان می‌دهد؛ این‌ها از ما هستند. بله، گاهی هم شاید اشتباه کرده باشند.

وی در بیان خاطراتی از تبلیغ و فضای فرهنگی عنوان کرد: خاطرات زیادی می‌توان نقل کرد. پای هواپیما بودیم و می‌خواستیم بالا برویم و خانمی کشف حجاب کرده بود. خانمی با کشف حجاب آمد و پرسید: حاج‌آقا! این سؤال چه می‌شود؟ جواب او را دادم. سؤال دوم و سوم را هم پرسید. سؤالات دینی را هم می‌پرسید. اصلا بحث سیاسی نبود، سؤالات دینی می‌پرسید. گفتم: خانم! حالا شما ۳-۴ تا سؤال مطرح کردید، من هم می‌توانم یک جمله بگویم؟ گفت: بفرمایید. گفتم: خانم! حجاب هم واجب است. گفت: حاج‌آقا! حجاب واجب نیست و بیخودی می‌گویید. گفتم: نه خانم! به این دلایل حجاب واجب است. حالا کاری ندارم که قبول کرد یا نکرد، اما می‌خواهم بگویم که این فطرت هست و گاهی یک غبارهایی روی آن آمده است و این غبارها را به راحتی می‌توان پاک کرد.

حجت الاسلام حقیقی عنوان کرد: یک سؤال خیلی مهم این است و ما باید به این بپردازیم که چرا امروز کار تربیتی اولویت دارد؟ چرا؟ چون ما امروز رقبای تربیتی زیادی داریم، مرحوم آقای صفائی در چندین کتابشان این بحث را انجام می‌دهند. وقتی انواع جوامع را مطرح می‌کنند می‌گویند که یک جامعه‌ای داریم که جامعه‌ی کاملا سنتی است، در این جامعه هیچ تضادی وجود ندارد. یک جامعه‌ای هم هست که جامعه‌ی پویا است و جامعه‌ی عصر نبوی(ص) است و تضادها کاملا مشهود است و یک جامعه‌ای مثل امروز جامعه‌ی ما است که پدر یک حرفی می‌زند، دوست حرف دیگری می‌زند و معلم هم حرف دیگری می‌زند. آنچه که برای ما ارزش است، اصلا بچه این ارزش را نمی‌فهمد. آنچه که من از عزا و قیام سیدالشهداء(ع) می‌فهمم، این بچه اصلا نمی‌فهمد.

وی با ذکر این مطلب که در گذشته این‌قدر رقیب تربیتی نداشتیم، بیان کرد: در دهه‌ی ۶۰ به کوچه که می‌آمدیم شهید می‌آوردند و می‌گفتند: خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست. دو قدم جلوتر حجله‌ی شهید بود، پدر شهید و مادر شهید را می‌دیدیم. جامعه یک‌دست بود، اما الان این‌طوری نیست. الان ما یک رسانه داریم و همین رسانه خودش رقیب تربیتی پدر و مادر است. من اگر بخواهم یکی، دو جمله راجع به رسانه حرف بزنم فقط به همین اشاره می‌کنم. شهید آوینی بزرگوار(ره) یک کتابی به نام مبانی توسعه‌ی تمدن غرب دارند، یک مقاله‌ای به نام انفجار اطلاعات دارند که خیلی مقاله‌ی زیبایی است. خیلی دقت کنیم آقای آوینی ۳۰ سال پیش شهید شده است. سال ۷۲ شهید شده است، نمی‌دانم انفجار اطلاعات برای چه زمانی است، شاید مربوط به ۷۰-۷۱ باشد، نمی‌دانم. اگر آقای آوینی الان بود چه می‌گفت؟ بمب هسته‌ای می‌گفت؟ نمی‌دانم چه می‌گفت.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

حجت الاسلام حقیقی یادآورشد: در این عصری که من باز هم طبق مقاله‌ی شهید بزرگوار نام این عصر را انفجار اطلاعات می‌گذارم، این بچه‌ی ما می‌خواهد چه کند؟ من یک مثال می‌زنم؛ در کامپیوتر، در گوشی‌های ما دو قسمت هست، یک RAM و یک CPU دارد. RAM بچه‌های ما پر است، چیزی که نیست CPU است. RAM فقط اطلاعات است، CPU چه می‌کند؟ تحلیل می‌کند. در بچه‌های ما RAM پر است و CPUها خالی است. چه کنیم. رقیب تربیتی شدید، از هجمه‌ی دشمن و رسانه‌هایش در نظر بگیرید تا جامعه‌ی متضاد، در این جامعه باید چه کرد؟

وی در ادامه بیان کرد: یک سؤالی که فراوان از ما می‌پرسند این است که؛ چه می‌شود که بچه‌ها تا حدود سال‌های هفتم و هشتم، خیلی شیک و مجلسی هستند و آهسته می‌روند و آهسته می‌آیند و بعد آرام آرام وقتی وارد سال‌های نهم و دهم و یازدهم می‌شوند به نحو دیگری می‌شوند. مرحوم صفایی بیان می کند که باید قبل از بلوغ سه کار مهم انجام دهیم و اگر این سه کار را انجام دهیم بعد از بلوغ هم کار ما پیش می‌رود و الّا کارمان به پیش نمی‌رود. سه تا خصلت باید در کودکان کاشته. خود وی در مورد روش‌هایش هم بحث می‌کند. اول شخصیت، دوم حریّت و سوم تفکر. بچه باید شخصیت داشته باشد، بچه باید حریّت داشته باشد. شخصیت در برابر هجمه‌ی بیرونی، حریّت در برابر هجمه‌ی درونی و هر چیزی که جلوی او بگذارند یک سؤالی از آن دارد.

مکالمه‌ی والدین با فرزندان ۱۷ دقیقه در روز است

این مبلّغ حوزه آموزش و پرورش یادآورشد: نکته‌ای که خیلی از بچه‌ها چه در مدارس و چه در جاهای دیگر به من گفته‌اند این است که با ما حرف زده نمی‌شود. نوجوانان ما اصلا علاقه به صحبت دارد. این فاجعه است که مکالمه‌ی والدین با فرزندان ۱۷ دقیقه در روز است. همه دائما در گوشی‌هایشان هستند. این فاجعه است. وقتی گفتگو صورت نمی‌گیرد، بعد هم ممکن است برخی از بچه‌ها دچار مشکل شوند.

حجت الاسلام حقیقی گفت: روز اول وارد مدرسه ای شدم، بچه‌ها داشتند فوتبال بازی می‌کردند. من به زمین بازی آن‌ها رفتم. یک پسری جلو آمد و قد او شاید ۱۳۰ سانتیمتر هم نبود، گفت: حاج‌آقا! چرا دین را به ما تحمیل کردید؟ من یک نگاهی به او کردم و گفتم: سلام علیکم، حال شما خوب است؟ سلامتید؟ چه خبر؟ چند تا صحبت این‌طوری گفتم و بعد گفتم: بفرمایید؟ گفت: حاج‌آقا! چرا دین را به ما تحمیل کردید؟ گفتم: شما دین دارید؟ گفت: بله. آرام آرام جلو رفتیم و بعد در زنگ تفریح‌ها یک صحبت‌هایی با هم کردیم، گاهی به دفتر و این طرف و آن طرف نزد من می‌آمد و بعد از یکی، دو ماه گفت: حاج‌آقا! حق با شماست. برخورد روز اول را داشته باشید که گفت: چرا دین را تحمیل کردید؟ ببینید شاگردی که روز اول، اولین برخورد او خیلی تند و تهاجمی بود و گفت: آقا! چرا دین را تحمیل کردید، و شرط‌بندی کرده که تا قبل از اسفندماه جمهوری اسلامی ایران ساقط می‌شود، در دی‌ماه آمده و به من می‌گوید که؛ حاج‌آقا! حق با شماست.

تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha