حجتالاسلام والمسلمین رسول چگینی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، ضمن تبریک فرارسیدن عید غدیر خم به شبهاتی پیرامون واقعه غدیر خم پاسخ داد.
آیا خطبه غدیر برای دلجویی از حضرت علی(ع) است نه اثبات جانشینی آن حضرت(ع)؟
پیش از پاسخ به این سؤال لازم است زمینههای طرح این شبهه را بررسی کنیم. همانطور که میدانیم پیامبر خدا (ص) در ماجرای غدیر خم، امیرالمؤمنین (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کردند. این معرفی با عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ابلاغ شده است. با توجه به اینکه پذیرش جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین (ع) به معنای غاصبانه بودن خلافت خلفا می شود، بنابراین علمای عامه در صدد توجیه و تفسیرهای دیگر این عبارت برآمده اند. اما چون حدیث غدیر از جمله احادیث متواتر است و نمیتوان نسبت به سند آن خدشهای وارد کرد، به سراغ دلالت آن رفتهاند.
مهمترین اقدام آنها این بوده که بگویند مراد از عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، اهتمام بر دوستی و محبت به امیرالمؤمنین (ع) است و هیچ دلالتی بر اثبات ولایت ندارد. این در حالی است که هر کسی با دیده انصاف به خطبه پیامبر اکرم(ص) دقت کند، متوجه مقصود پیامبر (ص) از این عبارت می شود؛ زیرا رسول خدا (ص) قبل از بیان این عبارت، فرمودند: «أ لست اولی بکم من انفسکم» و سپس بلافاصله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». بنابراین «مولی» در این روایت، به معنای «اولی بالتصرف» است که ولایت را اثبات می کند. البته قرائن متعدد دیگری نیز وجود دارد که الان نمیخواهیم به تفصیل به آنها اشاره کنیم.
ماجرا تقسیم غنایم یمن
اما عامه به سراغ ادلهای رفتهاند تا بگویند مراد از «مولی» در این روایت، محبت و دوستی است. یکی از ادلهای که آنها به آن استناد میکنند، این است که مدعی شدهاند پیامبر خدا (ص) این عبارت را در پاسخ به شکایت سپاه یمن از حضرت علی (ع) بیان کردند؛ زیرا بر اساس مدارک تاریخی، پیامبر اکرم(ص) قبل از انجام آخرین حج خویش، لشکری را به فرماندهی خالد بن ولید به یمن فرستادند. نتیجه این لشکرکشی غنایم زیادی بود که نصیب سپاه اسلام شد.
پیامبر اکرم (ص) پس از آنکه از وجود این غنائم مطلع گردیدند، حضرت علی (ع) را به منظور تقسیم صحیح و عادلانه غنائم به یمن فرستادند. خالد بن ولید به نحوه تقسیم غنائم معترض شد. از طرف دیگر، سپاهیان اسلام میخواستند از وسایل به غنیمت گرفته شده استفاده کنند، اما حضرت علی (ع) مانع شدند. به همین جهت، برخی از افراد حاضر در این سپاه از جمله خالد بن ولید، برید بن الخصیب که نسبت به حضرت علی(ع) بغض و کینه داشتند، کینههای خودشان را به صورت شکایت از عملکرد ایشان در چگونگی تقسیم غنائم جنگی، به محضر رسول اکرم (ص) ابراز نمودند.
رسول الله (ص) هم به خاطر اینکه از این کینهتوزیها جلوگیری کرده و از حق حضرت علی(ع) دفاع نمایند، در راه بازگشت به مدینه، در مکانی به نام غدیرخم، حدیث غدیر را بیان فرموده و ضمن آن همگان را به محبت حضرت علی(ع) دعوت نمودند.
دلیل اول
نکته اولی که باید در پاسخ به این شبهه بیان کنیم اینکه هیچ قرینهای در متن خطبه پیامبر اکرم (ص) وجود ندارد که این اشاره به ماجرای شکایت سپاه یمن داشته باشد. حتی اگر به نقلهای مختصری که در منابع اهل سنت وجود دارند، مراجعه کنیم، هیچ قرینهای را نمییابیم که کمترین اشارهای داشته باشد که پیامبر خدا (ص) مثلا قبل از بیان عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اشارهای به شکایت افرادی کرده باشند. بلکه قرینههای متعدد متصلی وجود دارد که معنای این حدیث، ولایت است از جمله اینکه پس از بیان این حدیث، بزرگان صحابه برای بیعت و تبریک این ولایت، نزد حضرت علی (ع) آمدن و با عبارت «بخ بخ لک اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة» تبریک گفتند.
بنابراین، هیچ ارتباطی میان شکایت عدهای از مسلمانان با حدیث غدیر در خطبه پیامبر (ص) وجود ندارد و هرچه در این باره گفته شده، مطالبی است که خارج از متن خطبه غدیر است.
دلیل دوم: استناد حضرت علی (ع) به حدیث غدیر
نکته دوم اینکه پس از وفات پیامبر خدا (ص) و غصب خلافت نیز، هر زمانی که امام علی (ع) یا دیگر اصحاب حضرت به حدیث غدیر استناد کردهاند، کسی از صحابه معترض نشدهاند که این حدیث درباره یک قضیه اختصاصی یعنی شکایت سپاه یمن است. غیر از اینکه هیچ روایتی نیز وجود ندارد که مراد از «مولی» در این حدیث، دوستی و محبت باشد؛ اما به هر حال، چه آن زمانی که امام علی (ع) پس از وفات رسول خدا(ص) به مسجد مدینه رفتند و با استناد به حدیث غدیر، خود را جانشین پیامبر (ص) دانستند و چه آن روزی که در شورای شش نفره که خلیفه دوم برای تعیین خلیفه بعدی انتخاب کرده بود، حضرت به حقانیت خویش با استناد به حدیث غدیر اشاره کردند، هیچگاه کسی از صحابه اعتراض نکرد که چرا این سخن را که مربوط به یک ماجرای شخصی است و به معنای دوستی و محبت است را در معنای جانشینی و ولایت تفسیر می کند!
استناد ائمه (ع) به حدیث غدیر؛ تا سده سوم شبههای نبودهاست
حتی در زمان اهل بیت (ع) نیز کسی استدلال ایشان به حدیث غدیر را به جهت این شبهه، نقد نکرده است و یا حتی هیچ اشارهای به پاسخ این شبهه نشده است، در حالی که حضرات معصومین نسبت به معنای ولایت در حدیث غدیر اهتمام داشتهاند و بر نادرستی معنای محبت و دوستی تأکید کردهاند؛ اما هیچگاه حضرات نفرمودند که مثلا معنای محبت و دوستی که با اشاره به شکایت سپاه یمن شده است، نادرست است. بنابراین این اشکال تا سده سوم قمری مطرح نبوده است.
شبههای که بعد از چند سده مطرح شد
از این نکات فهمیده می شود که این شبهه، چندان متقدم و ریشهدار نیست. از قدیمیترین منابعی که این برداشت را بیان کرده، کتاب «الاعتقاد» بیهقی متوفای ۴۵۸ قمری است. یعنی این برداشت از قرن پنجم وارد ادبیات تدافعی اهل سنت شده است و تا پیش از آن، کسی با این استدلال، به سراغ نفی دلالت حدیث غدیر نمیرفته است. مثلا این استدلال را در نوشتههای ابن حزم اندلسی که معاصر با بیهقی بوده نمیبینیم. حتی بسیاری از علمایی که به نقد دیدگاه شیعه پرداختهاند نیز از این استدلال استفاده نکردهاند مانند قاضی ایجی که در قرن هشتم است و شارحین کتاب او مانند جرجانی نیز اشارهای به این استدلال برای اثبات معنای دوستی از حدیث غدیر نکردهاند.
البته برخی علما نیز بودهاند که در قرنهای بعدی از این استدلال استفاده کردهاند که که ابن کثیر دمشقی در قرن هشتم از برجسته ترین این افراد است.
دلیل سوم: عدم تطابق زمانی واقعه غدیر با ماجرای یمن
نکته سوم اینکه از جهت تاریخی هم هیچ ارتباطی بین شکایت سپاه یمن با حدیث غدیر وجود ندارد؛ اگر بخواهم این مطلب را توضیح دهم باید بگویم که امام علی (ع) سه مرتبه به یمن تشریف بردند.
سفر اول حضرت علی (ع) به یمن؛ ماجرای جنگ یمن
سفر اول در سال هشتم هجری برای تبلیغ دین بود. این سفر پس از آن بود که پیامبر (ص) ابتدا خالد بن ولید را به آن منطقه فرستاده بود اما زیر بار اسلام نمیرفتند. رسول خدا (ص) حضرت علی (ع) را به یمن فرستاد. مردم آنجا همگی مسلمان شدند. حضور حضرت علی (ع) در آنجا به معنای شکست اقدامات خالد بن ولید بود و او بُریده را مأمور کرد که نزد پیامبر (ص) برود و از حضرت علی (ع) شکایت کند.
بُریده در مسجد مدینه نزد پیامبر (ص) آمد و شکایت خود را مطرح کرد که علی بن ابی طالب کار ما را خراب کرده است و اصطلاحا بدگویی کرد. پیامبر خدا (ص) وقتی این سخنان را شنید، فرمود درباره علی بدگویی نکنید، او از من است و من از او هستم. و او ولیّ شما پس از من است. طبیعی است که این شکایت نمیتواند هیچ ربطی به حدیث غدیر داشته باشد زیرا فاصله دو ساله از طرح شکایت در سال هشتم تا حدیث غدیر در سال دهم، اصلا منطقی نیست.
سفر دوم حضرت علی (ع) به یمن: قضاوت در یمن
سفر دوم امام علی (ع) برای قضاوت بوده و تاریخ آن دقیق مشخص نیست اما هرچه هست، پس از سفر اول است. در این سفر هیچ شکایتی از حضرت علی (ع) مطرح نشده پس این سفر هیچ ارتباطی با حدیث غدیر ندارد.
سفر سوم حضرت علی (ع) به یمن: جمع آوری زکات
سفر سوم امام علی (ع) به یمن، چند روز قبل از حرکت پیامبر (ص) به سمت مکه برای حجة الوداع در سال دهم بوده است. هدف از این سفر، جمعآوری اموال و زکات بود و حضرت علی(ع) در این سفر، امیر و فرمانده لشکر بودند. قرار بود که این لشکر، پس از جمع آوری اموال، به سمت مکه بروند و پیامبر (ص) را در حجة الوداع همراهی کنند.
امام علی (ع) پس از اینکه اموال و زکات را جمع آوری کردند، برای اینکه زودتر به پیامبر ملحق شوند، یکی از صحابه را به عنوان جانشین خود در سپاه معرفی کرده و راهی مکه شدند. اما جانشین حضرت علی (ع) در آن سپاه، تصور کرد که میتواند در آن اموال تصرف کند و به هر کدام از اعضای لشکر، مقداری از آن اموال را داد.
وقتی این سپاه به مکه نزدیک شد، امام علی (ع) نزد لشکر بازگشت تا با هم وارد مکه بشوند اما وقتی دید که لشکریان از اموال استفاده کردهاند و لباسها را پوشیدهاند، آن فرمانده و صحابه را بازخواست کرد. حضرت به آنها دستور داد که فورا لباسها را در بیاورند و تمام اموال را سر جای خود قرار بدهند. این رفتار برای سپاهیان دشوار بود و ناراحت شدند و نزد پیامبر (ص) شکایت کردند. اما پیامبر (ص) باز هم حق را به حضرت علی (ع) دادند و فرمودند علی در ذات خدا محکمتر و با صلابتتر از آن است که از او شکایت شود.
به نظر میرسد که شکایت در سفر سوم، مهمترین دلیل قائلین به این شبهه هستند تا معنای ولی را به محبت و دوستی تفسیر کنند اما این استناد هم اشکال دارد. چونکه طبق نقلهای تاریخی، زمان این شکایت قبل از اتمام مراسم حج توسط پیامبر (ص) بوده یعنی حداکثر قبل از روز دهم ذی الحجه بوده است بنابراین از جهت زمانی هیچ تناسبی میان این شکایت با حدیث غدیر وجود ندارد.
البته این در صورتی است که بپذیریم این شکایت در همان سفر حجة الوداع مطرح شده باشد در حالی که در برخی نقلها بیان شده که اصحاب این شکایت را در مسجد مدینه مطرح کردهاند. در واقع، اینطور باید گفت که چه بسا اصلا دو شکایت از حضرت علی (ع) در سفر اول و سوم واقع نشده بلکه فقط یک شکایت بوده که در سفر سوم اتفاق افتاده و آن را در مدینه به پیامبر(ص) مطرح کردند.
در نتیجه اصلا ارتباطی میان شکایت با حدیث غدیر وجود ندارد و کسانی که این شبهه را مطرح می کنند، نمی توانند هیچ دلیل محکمه پسندی برای استدلال خود ارائه کنند و در مقابل قرائت متعددی که معنای این حدیث را معین می کند، ناتوان خواهند بود.
شبهه دوم: سکوت همه مسلمین در برابر شکستن بیعت ۱۲۰ هزار نفری در غدیر ممکن است؟
در بخش گذشته اشاره ای به پاسخ این سؤال کردم. اول اینکه این ادعا که هیچکسی به این بیعت اشاره نکرده، ادعای نادرستی هست. چونکه خود امیرالمومنین (ع) بارها و در زمان های متعددی به این حدیث استناد کردند و حقانیت خود را به اثبات رساندهاند. حداقل بیش از ۱۰ مرتبه در منابع شیعه و سنی نقل شده است که امام علی (ع) در مواضع گوناگون به حدیث غدیر اشاره کردهاند. بنابراین مهمترین مدعی این حق، خود حضرت علی (ع) بوده است.
غیر از امیرالمومنین (ع) نیز چهرههای برجستهای وجود داشتهاند که به حدیث غدیر استناد کردهاند. برای نمونه یکی از راویان حدیث غدیر، حضرت فاطمه (ص) هستند بنابراین ایشان نیز به این حدیث استناد کردهاند.
از احتجاجاتی که سلمان، ابوذر، مقداد، ام ایمن و ام سلمه علیه خلفا کردند و خلافت را شایسته امیرالمومنین (ع) دانستند نیز میتوان فهمید که افراد زیادی بودند که در مقابل غصب خلافت سکوت نکردند و حق امام علی (ع) را گوشزد کردند.
البته نباید فراموش کرد که خیلی از این مطالب در منابع تاریخی منعکس نشده است و از دست تحریف و سانسور در امان نبوده است. طبیعی هم هست که این مطالب نقل نشود چون بر خلاف خواسته خلفا بوده اما در منابع شیعه بسیاری از این احتجاجات نقل شده است.
چرا حدیث غدیر مانع غصب خلافت نشد؟
اما اینکه چرا این حدیث نتوانست مانع از غصب خلافت امام علی (ع) شود، باید به سراغ زمینههای شکل گیری سقیفه بنی ساعده و مهرهگردانان اصلی آنجا رفت. پس از وفات پیامبر خدا(ص) مؤمنان واقعی مانند امام علی (ع) در فکر مسائل مربوط به تکفین و دفن پیامبر (ص) بودند اما افرادی که از دستور پیامبر (ص) تخلف کرده بودند و از لشکر اسامه بیرون آمده بودند، درون سقیفه مشغول چانه زنی برای جانشین پیامبر (ص) بودند.
بنابراین در سقیفه، مومنان خالص وجود نداشتند و نمی توان انتظار داشت که این افراد، به دنبال اجرای دستورات پیامبر (ص) از جمله جانشینی حضرت علی (ع) بوده باشند. البته در میان همین افراد نیز کسانی بودند که پس از تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه، حاضر به بیعت با او نشدند و گفتند ما غیر از علی با کسی بیعت نمیکنیم. ابن اثیر تصریح کرده که بعضی از انصار گفتند: «فقالت الانصار او بعض الانصار لا نبایع الا علیا.» این معلوم میشود که انصار اطلاع داشتند که حضرت علی (ع) جانشین پیامبر (ص) است ولی وقتی دیدند نمیتوانند این خلافت را برای قوم خودشان ثابت کنند، گفتند که اگر به حضرت علی (ع) برسد بهتر است تا به ابوبکر و عمر برسد.
شبه سوم: چرا با وجود آیات متعدد در شأن حضرت علی(ع)، نام ایشان در قرآن نیامده است؟
درباره این سؤال باید گفت که از قدیم، این شبهه همواره مطرح بوده و کسانی خواستهاند با طرح این شبهه، امامت امام علی (ع) و سایر اهل بیت (ع) را انکار کنند. اما پاسخهای متعددی به این شبهه داده شده که آن را خنثی میکند. از جمله اینکه قرآن برای معرفی شخصیتهای الهی از سه راه استفاده کرده است:
- گاهی شرایط ایجاب میکند که قرآن فردی را به نام معرفی کند؛ چنانکه میفرماید: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ. «(حضرت عیسی میفرماید): من به شما مژده پیامبری را میدهم که پس از من میآید و نامش احمد است». در جای دیگر میفرماید: « یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی. ای زکریا ما تو را به پسری که نامش یحیی است مژده میدهیم».
- گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: «و لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا. و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختیم».
- بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف یا ذکر داستانی از آنان معرفی کند. داستان عزیر پیامبر، حضرت موسی و حضرت خضر بدون ذکر نام، مؤیدی بر این مدعاست. ذکر نام علی(ع) از این قسم سوّم است و قرآن مجید بارها به فضایل حضرت علی (ع) اشاره کرده است بدون آنکه نامی از آن حضرت بیاورد. مانند: آیه ولایت، آیه مباهله، آیه أولی الأمر، آیه تبلیغ، آیه صادقین آیات دیگر.
علاوه بر آن، اگر ذکر نام دلیل بر حقانیت است، نام بسیاری از پیامبران در قرآن ذکر نشده و تنها نام ۲۶ تن ذکر شده است. حال اگر نام پیغمبران در قرآن نیامده است آیا دلیل میشود که آنان پیامبر یا رسول نبودهاند؟ در حالی که قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ منْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ …؛ «پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم». لذا این که نام حضرت علی(ع) در قرآن نیامده دلیلی بر عدم حقانیت ایشان نیست.
دلیل دیگر این است که عدم ذکر نام امام علی (ع) به جهت حفاظت قرآن از تحریف است؛ زیرا یکی از بزرگترین عیبهایی که بر کتابهای مقدس «تورات» و «انجیل« واردشده و آنها را از حجیت و اعتبار انداخته، تحریف شدن این کتابهاست.
از آنجا که امام علی(ع) در طول تاریخ، دشمنان بسیاری داشت، به یقین، اگر نام ایشان در قرآن میآمد، دشمنان ولایت و امامت اقدام به تحریف قرآن می کردند و در این صورت، قرآن هم مانند کتابهای دیگر از حجیت و اعتبار ساقط می شد.
البته نباید فراموش کرد که با اینکه نام امام علی (ع) به صراحت در قرآن نیامده، ولی به اعتراف علمای شیعه و سنی، بیش از صد آیه در شأن و فضایل امام علی (ع) نازل شده است که بیشترآنها از محکّمات هستند.
ممکن است کسی بگوید عدم ذکر نام حضرت در قرآن باعث اختلاف امت اسلامی شده؛ اما در پاسخ این حف می گوییم: خیر. آنچه که سبب اختلاف بوده چیز دیگری است؛ چونکه موارد متعددی وجود دارد که قرآن دستوراتی داده که با وجود تصریح به آنها، مورد مخالفت اصحاب پیامبر قرار گرفته است.
از جمله آنها میتوان به مخالفت با ارث بردن انبیا «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد»، تحلیل متعه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَهً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَه»، و موارد دیگر اشاره کرد.
البته مخالفت کردن با پیامبر اختصاص به این امت نداشته و در طول تاریخ، بارها اتفاق افتاده است. قضیه طالوت، داستان حضرت موسی، قضیه حارث بن نعمان فهری، قضیه سپاه اسامه بن زید، قضیه دوات و قلم و... همگی گواه روشنی بر این مسئله است. اصحاب وقتی با قرآن و شخص پیامبر مخالفت می کنند آیا با جانشین ایشان مخالفت نخواهند کرد؟ از کجا معلوم که آمدن نام در قرآن کمکی به روشن شدن حقیقت بکند؟
در پایان لازم هست به این نکته اشاره کنم که بر اساس روایات اهل بیت (ع)، پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (ع) به عنوان بزرگترین امتحان و آزمون مسلمانان دانسته شده است. این بدان جهت است که پذیرش ولایت امیر المؤمنین (ع) به معنای پذیرش نفوذ حاکمیت خداوند در همه ابعاد زندگی انسان است؛ بنابراین کسی که همه ابعاد وجودی خود را تحت مدیریت امام قرار دهد، بدون شک وارد ولایت خداوند شده است و در گسترش نظم توحیدی عالم گام برداشته است. به همین جهت پذیرش ولایت اهل بیت (ع) به عنوان سخت ترین امتحان الهی معرفی شده است.
غدیر خم در واقع نماینگر این امتحان الهی است و نه تنها هر ساله در هجدهم ذی الحجه، بلکه همه روزه یادآور این وظیفه است که در برابر ولایت ولی خدا، سر تعظیم فرود آوریم و وظیفه خود را در قبال گسترش یکتاپرستی و دوری از طاغوت انجام دهیم.
۶۲/۳۱۳