یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ |۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 24, 2024
زندگی

حوزه/ زندگانی هر شخصیتی با هنر اندیشه و مسالمه در هم زیستی برپاست. اندیشه ناب که تیرک و عمود استوار زندگانی همگان می باشد، بایستی چاشنی تازگی را افزود تا دوام را بچشید و پویایی بنورانید تا صبغه نوراللّهی به خودش گیرد... .

خبرگزاری حوزه | سباط و گردش زندگی بر مدار منظومه وحدانیت خداوند و پرتوگیری پیامی از آن، هیچ گاه تاریکی، ظلم، نامهربانی، نارو، بدخواهی، منم منم و ... در آستان، صحن و سرای زندگانی راه نمی یابد و خردها، اندیشه ها، دل ها، روح و روان ها از هجوم سیاهی ها و تاریکی ها در امان می ماند.

شخص موحد و باورمند به یکتایی خداوند در اخلاق فردی و اجتماعی، عبادت، تعامل با دیگران، حفظ بنیان خانه و ... زندگی خود را بر بنیاد گسل و گسستگی استوار نمی سازد و پایه های آن را بالا نمی برد؛ چراکه به الگوها و اسوه هایی اعتقاد دارد که همه آنان در دارالنعیم واقعی بودند: « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ یقیناً برای شما روش و رفتار پیامبرخدا الگوی نیکویی است.

باتلاق شرک و کفر، ستیز با پیامبران و مردان الهی مربوط به زمان خاصی نیست، این جدال شرک و ایمان، منافق و مؤمن، موحد و مزدور، خائن و خادم و ... در همه اعصار، تاخت و تاز ویرانگر داشته، گاه بر فراز بودند و گاه بر فرود ... تا این که بر اصل رسالت و نبوت پیامبرآخرالزمان(ص) به شک آلودیدند و پیغام (مباهله؛ لعن بر یکدیگر) سر دادند، که اگر به درستی آنچه می گویی واقفی، بیا تا یک دیگر را به حقانیت بیازماییم: «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا ...».

شصت نفر از مسیحیان اعلم و اشراف نجران به رأی اعیان به سه امیر و رئیس تنزل دادند که تا عیسی(ع) را با محمد(ص)، تثلیث را با اسلام ناب، کلیسا را در برابر مسجد، ناقوس را در برابر اذان و مسیحیت را در برابر اسلامیت بسنجند، که محمد(ص) چقدر به آورده اش صادق است.

گفتند: در روز (۲۴ذی الحجۀ الحرام) کسان خویش را با کسان محمد(ص) در کفه مباهله می آزماییم، اگر با کسان خویش آمد، مباهله را وانهیم، اگر با اصحاب و یارانش به گود آمد، به تحقق مباهله پا می فشاریم ... .

ازدحام مدینه گوش تا گوش به تماشا نشسته اند، بزرگان نجران با طمطراق در وسط جمعیت با تکبر ناظرند، که محمد(ص) چگونه و با چه کسانی به میدان مباهله خواهد آمد...جارچی به بلندای جمعیت ندا سر داد، آمدند...، آمدند.. .

همه سرفرازیدند، یک جنب و جوش و همهمه ای عجیب فضا را در بر گرفت، تا این که دیدند، پیامبر مهربانی دست علی را گرفته و حسن و حسین به جلوی شان و دردانه اش فاطمه(علیهم السلام) در پشت سر، با طمأنینه ای خاص، قدم های استوار و یقین راسخ به اعتقادشان به دل جمعیت زدند... .

ندا داد: « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ»؛ بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان، ما زنانمان را و شما زنانتان را و نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم، سپس یک دیگر را نفرین کنیم... که زبان بزرگان نجران از تعجب در دهان شان بچسبید و حرف های شان را بقرتیدند، زمین و زمان برای شان به تنگنا شدند...تنها توانستند بپرسند، این ها کیانند؟!

بشنیدند، که پیامبر(ص) به همراه پسر عمو و دامادش، دو نوه دختری اش حسن و حسین و یگانه دخترش فاطمه(علیهم السلام) هستند، که همه از یک خانواده، یک قوم، یک خون و یک نور واحدند... . به شگفتی گفتند: ما را با این ها «مباهله ای» نیست، که اگر اتفاق بیفتد، عالم مان قیامت و هست مان به نیستی و بودمان نابود مبدل خواهد شد... .

و ام سلمه گفت: در همان روز، پیامبر(ص) خانواده اش را در زیر یک عبای مویی و مشکین جمع کرد و این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل¬بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

پیام برای امت

دنیا، عمر و زمان را برای ما ساخت، ولی خیلی کوتاه؛ چون ابر بهاران، اما در همین پلک برهم زدن هاست که زندگانی و حیات جاوید، معنای اصیل خویش را می یابد. در دل زندگی پر مجادله، قهروغضب، بگو مگو، عمر چو آب جویی سریع درگذرد، بی خبری از ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها و ... و دنیا را برای اهل خانه بسیار تنگ، سست بنیاد، لرزان، که هیچ تکیه گاه استواری بر آن مترتب نیست.

عقل حکم می کند که بایستی پی و بنیادهای مانا و ماندگار برای لحظه های زندگانی با هم بودن ریخت، چرا که ارابه مرگ با هیمنه و شتاب کنار کوبه درب هر کس به کمین نشسته است، که گاه سینه این شخص و گاه آن یکی، به فراز می رود ... آن گونه پیامبر مهربانی(ص) در وصیتی به ابوذر فرمودند: « کُن عَلی عُمرِکَ اَشَحُّ مِنکَ عَلی دِرهَمِکَ وَ دینارِک؛ بر عمر خویش، بخیل تر و سخت تر از درهم و دینارت باش.» یعنی با خاطر آسوده، بی همهمه، با مسالمت زندگی کن ... .

هوش مندی و زیرکی و کمی صبر و شجاعت، همراه با مدارا، برای یک زندگانی متعادل و قابل قبول عقلاً لازم است که از صبر برای گذار و از شجاعت برای گذشت و تصمیم عاقلانه برای تحکیم پایه های زندگانی از تزلزل در آید و به استحکام بار آید. زندگانی هر شخصیتی با هنر اندیشه و مسالمه در هم زیستی برپاست. اندیشه ناب که تیرک و عمود استوار زندگانی همگان می باشد، بایستی چاشنی تازگی را افزود تا دوام را بچشید و پویایی بنورانید تا صبغه نوراللّهی به خودش گیرد... .

زندگی آمیخته به تدبیر و تعامل است، اگرچه راه بلدی از راه بلدان بایست به زیبایی آموخت تا طلایه دار تجربه حسن به خرد خویش و همسازی با الگوها و اسوه های زندگانی دنیا که خداوند به نیکی یاد می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً...»؛ هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم. به خوبی و چیرگی بیاموخت.

در این کشاکش باید آفات را بزدایم، ناملایمات را تحمل کنیم، پلشتی های ناخواسته را بروفیم ... و تارهای ناسازگار را برچینیم؛ چراکه اکسیر محبت در کانون خانواده، بهترزیستی را به همراه دارد ... و باید در لحظات کنار هم بودن، از گذشته های تلخ، خاطرهای حفره انگیز، نامهربانی های شکاف انداز، بحث های دشنه وار و ... به زباله فراموشی سپرد، برای این که خداوند بندگانش را به راه بینایی می خواند و حیات پاکی به آنان می آموزاند: « قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللهِ عَلَی بَصِیرَة أَنَا وَمَنْ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللهِ....»؛ بگو: این راه من است! من و پیروانم، با بصیرت کامل، به سوی خدا دعوت می کنیم. منزّه است خدا... .

حجت الاسلام محمدجواد مصطفوی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha