به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از اراک، خانم رقیه بابایی طلبه مدرسه علمیه ریحانة النبی (س) اراک و از اعضای دوره نویسندگی قدم در رثای حضرت عباس (ع) آورده است :
بسم الله الرحمن الرحیم
با امان نامه پیش میآیند و با چند برگهی پاره پیش ارباب خود باز میگردند. گویا فراموش کردهاند او عباس بن علی(ع)ست و خون حیدر کرار در رگهایش جریان دارد.
زمین با هر قدمش به یاد ابوتراب و قلعه خیبر میافتد و آن روز را با خودش مرور میکند. کسی که در میدان جنگ با تیغ ابروهایش سر میبرد و با گوشه نگاهی کار را برای حضرت اجل سخت میکند؛ ولی زمانی که دردانهی برادرش را میبیند شانههایش را تخت پادشاهی میکند و شاهدخت سهسالهای را بر روی آن مینشاند.
اما امروز با روزهای دیگر فرق دارد و بر هر چیز که مینگری داغی عظیم را بیمهابا فریاد میزند.
کسی سوار بر اسب میشود و با مَشکی خالی به سمت میدان میرود. او با جنگ آوری، افراد را از سر راه خود کنار میزند و خود را به رود فرات میرساند.
زمانی که به آب مینگرد جزر و مدی در آن رخ میدهد گویا رود خیال کرده که ماه را در آسمان دیده آن هم در میانهی روز!!!
با وجود لبهای خشک و ترک خورده قطرهای هم از آن نمینوشد و سر خود را به زیر میاندازد و با سرعت سوار بر اسب میشود و خود را به سمت خیمهها روانه میکند. گویا دشمنان رسم جوانمردی و جنگآوری را نمیدانند. زیرا از پشت حمله میکنند و جرأت جنگ تن به تن را ندارند.
هر کس با هر سلاحی که در دست دارد از پشت به او زخم میزند و پیرانی که سلاح ندارند از دور صورتش را به سنگ مهمان میکنند.
آنها کینهی علی (ع) را در دل دارند و با کینه توزی تیر را از نزدیکترین مسافت رها میکنند. ولی کسی در میانهی میدان همچنان امیدوار است. دشمنان گمان کردهاند اگر دستان او را از بدن جدا کنند عباس(ع) نمیتواند آب را به خیمه برساند. اما امید زمانی به ناامیدی مبدل میشود که تیر به مشک اصابت میکند و تمام آرزوها بر زمین میریزد.
ماه تکه تکه میشود و از عرش بر زمین میافتد ولی نگاهش را از خیمهها برنمیدارد و فکر دنیای بعد از خود امانش را میبرد. شاید اگر دنیا میدانست بعد از عمو چه بر سر خیمهها و معجرهای دختران میآید خود، دست بر تقدیر میبرد و جور دیگر وقایع را رقم میزد. زمین و زمان از این اتفاق ناراحت بودند و خون گریه میکردند؛ ولی عباس(ع) تنها به یک دلیل خوشحال بود که دیگر جانی در تن ندارد و آن این بود که خجالت می کشید به رقیه(س) و رباب بگوید که دست خالی به سمتشان بازگشته و تشنگی همچنان ادامه دارد.