به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش بهسزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاههای نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این اشستان در جبهههای زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرده، هرچند که شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادیها و نودیها معرفی نشدهاند.
در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد در قالب پروندهای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدا در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.
شهیده زهرا فارسی بندری
زهرا فارسی بندری فرزند عبدالحسین متولد ۱۳۴۵ در خانوادهای روحانی در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند. او با آنکه سن و سال زیادی نداشت ولی از لحاظ درک معنوی، حجاب اسلامی و برخورد با دیگران آداب اسلامی و نماز سر وقت مفید بود و همیشه در منزل و مدرسه نمونه و اُسوه و چندین مرتبه مورد تشویق مسئولین مدرسه قرار گرفته بود.
در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی در چند مرحله در راهپیمائیها با خواهرش شرکت میکرد و سرانجام در ساعت ۲/۳۰ دقیقه ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ به همراه مادرش بر اثر گلوله باران شهر آبادان توسط رژیم بعثی صدام و اصابت ترکش خمپاره دعوت حق را لبیک و به شهدا پیوست.
خاطرهای از زبان برادر و فرزند شهید
خلاصه مطلب اینکه این دو شهیده (خاتون علیزاده و زهرا فارسی بندری) واقعاً دو نمونه از زنان اسوه میتوان نام برد که برای دیگران در محلهای که بردیم الگو بودند و هیچ موقع کسی از این دو عزیز ناراحتی و سر و صدایی از آنها شنیده نشدند و این واقعاً میتواند سر عشق برای تمامین خواهران این مرز و بوم باشد و خواهم میدانست که چه موقع باید این دو عزیز را ببرد.
لازم است دو خاطره از این دو شهید به جهت بهرهبرداری خدمتتان بگویم: اولین خاطره در مورد شهیده مادرم خاتون علیزاده داودی است قبل از اینکه جنگ شروع شود روزی به مادرم گفتم مادر اگر جنگ شروع شود همه شما و پدرم کشته شوید چه کار کنیم و ما بیصاحب میشویم و مادرم با تبسم و لبخند گفتند فرزندم این چه حرفی است که میزنید آن کس که شما را تا الان زنده نگه داشته و بزرگ کرده است همان صاحب اصلی و نگه دارنده شماست نه من، و من فکر کردم که واقعاً حرف بجایی از طرف مادرم بود و بعد از این حرف یک آرامشی سراسر وجودم را در بر گرفت.
خاطرهای هم از خواهرم زهرا دارم که روزی خواهرم از مدرسه بر میگشتند به منزل دیدم خواهرم ناراحت است و مثل همیشه نیست به ایشان گفتم که اتفاقی افتاده آیا در مدرسه کسی به شما حرفی زده یا نمره کم گرفتهاید وی در جواب گفت که هیچ کدام از اینها نیست وسط راه که میآمدم تصادفی شده بود و مادری بخاطر نجات جان فرزندش او را ماشین زده بود و ایشان ادامه داد و گفت آیا فرزند اینقدر عزیز است که مادر جان خود را فدای فرزندش میکند و ما واقعاً قدر پدر و مادر خود را نمیدانیم تا اینکه آنها را از دست بدهیم.
سن مادرم لحظه شهادت ۳۷ سال داشت و خواهرم ۱۳ سال سن داشتند و در کلاس دوم راهنمایی درس میخواندند.
انتهای پیام/
نظر شما