به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش بهسزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاههای نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این استان در جبهههای زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرد، هرچند شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادیها و نودیها معرفی نشدهاند.
در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد در قالب پروندهای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدای این استان در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.
پرویز شهید انگالی
در بیست و پنجم خرداد سال ۱۳۴۷ در روستای ده نو از توابع برازجان در خانواده ای مذهبی و متوسط پسری متولد گردید که نور امید و شادی در دل پدر و مادر جای داد.پدرش کهزاد نام او را پرویز نهاد. کهزاد با کار و تلاش طاقت فرسای خود در تأمین مخارج و معاش خانواده کوشش می کرد . پرویز در دامان پرمهر و محبت پدر و مادر، الفبای ایمان و دینداری و عشق به اهل بیت را آموخت.
کودکی را به بازی و شادی های کودکانه پیوند زد و در کنار سایر هم سالان خود در کوچه های خاکی روستا رشد روحی و جسمی را تجربه کرد. از همان کودکی رفتار و گفتارش مؤید روحی بزرگ و برجسته بود. دوران ابتدایی خود را با موفقیت در زادگاهش پشت سرگذاشت. در روستای ده نو مدرسه راهنمایی وجود نداشت و او می بایست مسیر خانه تا مدرسه راهنمایی روستای خوشاب، را با پای پیاده طی کند. هر چند مسیر طولانی بویژه در شرایط بارانی مدرسه رفتن را با مشکلاتی مواجه می کرد ولی شوق و علاقه ای که به درس و مدرسه داشت نمی توانست او را بازدارد.
در سال سوم راهنمایی مشغول درس خواندن بود که فریاد «هَل من ناصر ینصرنی» حسین زمان از حسینیه جماران به گوش دل نوجوانان و جوانان رسید. عاشقان و دل باختگان مکتب سرخ حسینی برای دفاع از اسلام و پاک کردن سرزمین کشور عزیزمان از لوث اشغال گران، سنگر درس و مدرسه را رها کردند و راهی جبهه های حق علیه باطل شدند. آنها می دانستند، جهان کفر و سرمایه داری علیه انقلاب نوپای اسلامی فتنه ها و دشمنی های خود را آغاز کرده اند و در پی آنند تا شرف و حیثیت و دین را از مردم ما بگیرند. از این رو برای رفتن به جبهه لحظه شماری می کردند و همه سعی و تلاش خود را می کردند تا برای رفتن به جبهه از دوستان خود سبقت جویند و فریاد هیهات من الذله را با صدای رسای خویش در جهان طنین افکنند.
پرویز در سال ۱۳۶۳ اولین بار به عنوان قایقران به جبهه های جنوب اعزام گردید تا در کنار سایر همرزمان به وظیفه دینی و ملی خود عمل نماید. او با شجاعت تمام و رشادت های به یاد ماندنی، تحسین و تعجب دوستان بویژه فرماندهان را برانگیخته بود.
دل را به فضای عطرآگین و معنوی جبهه پیوند زده بود و دل بریدن برای عاشقی چون او به راحتی ممکن نبود. دومین بار در اوایل سال ۱۳۶۴ به هوای کوی معشوق به پرواز درآمد و راهی جبهه شد. او به عنوان قایقران به جزیره مجنون رفت و پس از پایان مأموریت خویش به عنوان پاسدار افتخاری به عضویت سپاه پاسداران برازجان درآمد. با اصرار و پیشنهاد خانواده دختری شایسته و پاک دامن را به همسری برگزید و بنا به سنت نبوی تشکیل خانواده داد تا در کنار او دین خود را کامل کند. اما زن و خانه هرگز نتوانست پای رفتن او را به جبهه کند نماید و در عزمش خللی ایجاد کند.
البته زنان مسلمان و مؤمن این مرز و بوم، با الگو قرار دادن حضرت زینب(س) نه تنها مانع رفتن همسر و برادر و فرزندان خود به جبهه های نبرد نمی شدند بلکه با تحمل سختی ها و مصایب زندگی به آنها روحیه و توانی مضاعف می بخشیدند.
پرویز از آن پس، بارها راهی جبهه های نبرد گردید. وی در منطقه فاو و خور عبدالله به مدت هشت ماه به عنوان فرمانده دسته در گردان حضرت زینب ناوتیپ امیرالمومنین(ع) در منطقه رأس البیشه به نبرد بی امان خود ادامه داد. سرانجام در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۶۵ در منطقه رأس البیشه فاو به درجه رفیع شهادت رسید.
نحوه شهادت
او کنار یکی از سنگرها در حال آموزش نحوه پرتاب نارنجک به افراد تحت امر خود(دسته رزمی) بود که نارنجک اتفاقی به چوب روی سنگر که حدود دومتری اضافی بود برخورد می کند و جلوی همه بچه ها می افتد. شجاعت و اخلاص وی سریع او را به عکس العمل واداشت و در یک چشم به هم زدن حرکت کرد تا نارنجک را مجدداً به پشت خاکریز پرتاب کند ولی متأسفانه نارنجک در دستش منفجر شد و از ناحیه سمت راست بدن و دست دچار جراحت شدیدی شد و مزد ایثار را گرفت.
انتهای پیام/
نظر شما