به گزارش خبرگزاری حوزه، دفتر امور اجتماعی-سیاسی حوزه در کانال خود به انتشار بسته آموزشی انتخاباتی پرداخته که سخنان حجت الاسلام محمد کاشی زاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با موضوع «شبهاتی پیرامون نقش مردم در انتخابات» را تقدیم خواهیم کرد:
یکی از شبهات مربوط به انتخابات، بحث حکومت الهی و نقش مردم است؛ یعنی ساختن یک دوگانهای میان الهی بودن حکومت و اثرگذاری مردم.
شبهه به این صورت مطرح میشود که اگر حکومت الهی ایجاد شده پس نقش مردم چیست؟ آیا مردم نقش واقعی دارند؟ آیا در جمهوری اسلامی، اینکه به مردم گفته شده شما حق رأی دارید، از باب ظاهرسازی و نزدیک شدن به شکل دموکراسی نیست؟ مردم چه جایگاه واقعی دارند؟ این حکومت الهی آیا نافی حق مردم است یا نیست؟
برای مشخص شدن این شبهه، بایستی ابتدا چیستی حکومت دینی و حکومت الهی را مرور کنیم، بعضی از دوگانهها، دوگانههایی هستند که مسیر غلط ایجاد میکنند.
یکی از دوگانهها این است که یا باید خدا حکومت کند یا مردم.
باید ببینیم این دوگانه از کجا شکل گرفته و آیا دوگانه درستی است یا خیر.
اگر بخواهیم فهم دقیقی از حکومت الهی داشته باشیم و این فضای حکومت الهی را درست دریافت کنیم باید به خود قرآن کریم مراجعه کنیم.خداوند متعال میفرماید: «وَأَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ»؛ ما رسولان خود را با آیههای روشن و بیّن فرستادیم. «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَاب»؛ و همراه آنها کتاب را نازل کردیم، یک قانون و سیر مدوّن حکومت کردن را. «وَالْمِیزَانَ»؛ ملاکهایی که حق و باطل را مشخص میکنند.لِ«یَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ برای اینکه مردم اقامه عدل کنند.
هدف ارسال رسولان و انزال کتب این بود که مردم در صحنه وارد شوند، رسولان الهی رهبرانی هستند که جامعه را جهت ایجاد عدل و قسط به حرکت وا میدارند. یعنی حکومت الهی، حکومتی است که بر دوش مردم ایجاد میشود و مردم اقامهکننده عدل و قسط و حکومت دینی هستند، البته با رهبری رسولان الهی، با آن ملاکها و معیارهایی که خداوند در کتاب نازل کرده، با آن معیارهای تشخیص حق از باطل که خداوند متعال میزان میفرستد.
این آیه نشان میدهد که مراد از حکومت الهی. نفی دخالت مردم در سرنوشت خودشان نیست، بلکه جهتدهی حرکت اجتماعی برای ایجاد یک چهارچوب مشخص الهی است. مردمی که دین را بپذیرند و حقپذیر باشند، ملاکها و معیارها دستشان باشد و انگیزه تغییر شخصی و اجتماعی داشته باشند و بوسیله دین حکومت تشکیل میدهند.
آیا در اینجا حکومت الهی با ورود مردم در تعیین سرنوشت خودشان منافات دارد؟
پاسخ خیر است، اصل و اساس در حکومت مردم هستند، اینجاست که مردمسالاری معنا پیدا میکند، مردم معیار ایجاد حرکت اجتماعی برای تحقق دین هستند، لکن ضابطهها و معیارها الهی است، مردم بوسیله رهبری پیامبران که ملاکها را دستشان میدهند و میزان را میآورند و ضابطه را مشخص میکنند، بوسیله ضابطههای مشخصشدهای که از طرف دین آمده است، وارد کارزار و عرصه جامعه میشوند و حکومت تشکیل میدهند. این حکومتی که تشکیل میشود از خودِ مردم است، مردم از حکومت مراقبت میکنند، انتخابات برای یافتن، برگزیدن و ایجاد کردن فضایی است که یکی از صالحان بر اساس میزان و معیار کتاب الهی، بر جامعه حکومت کند و قواعد الهی را پیاده کند. پس باز هم مردم خیلی مهم هستند و باید مراقب باشند تا هر کسی امورات آنها را بدست نگیرد. مردم باید به وسط صحنه بیایند، اگر مردم وسط صحنه نباشند حکومت دینی از مسیر اصلی خود منحرف میشود.
ببینید در داستان حضرت موسی علیه السلام زمانی که ایشان وعده سرزمین مقدس را به بنی اسرائیل میدهند، حضرت میفرمایند: «یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ؛» این آخرین وعدهگاهی است که قرار است ما باهم پیش برویم و دین را در این سرزمین حاکم کنیم. «الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ این سرزمین الهی را خداوند برای شما مقدر کرده است. رهبر پیامبر است، سرزمین را خدا مقدر کرده، ولی مردم باید وارد سرزمین شوند و وارد کارزار حاکم کردن دین شوند.«وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَیٰ أَدْبَارِکُمْ»، به عقب برنگردید و فضای دینی را مستحکم کنید و پای دین بایستید. «فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ»؛ کسی ممکن است حرکت اولیه خوبی داشته باشد، مثلا فرض کنید که انقلاب اسلامی ایجاد شده و جمهوری اسلامی شکل گرفته و حرکت اولیه خوب بوده اما اگر پای کار دین نایستد، بازگشت به عقب میکند و خسرانهای اجتماعی در جامعه ایجاد میشود.
قوم بنی اسرائیل در پاسخ گفتند: «قَالُوا یَا مُوسَیٰ إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ»، ای موسی در این سرزمین مقدسی که قرار است ما وارد آن شویم، افرادی زورگو و ظالم وجود دارد، «إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا»؛ تا زمانی که آنها داخل این سرزمین هستند ما وارد آن نمیشویم.«فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ؛» تو و پروردگارت بروید و وارد این سرزمین شوید. «فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»؛ ما اینجا نشستیم و شما بروید آن سرزمین را نجات دهید و آماده کنید، زمانی که آن سرزمین مهیا شد ما به آن وارد میشویم. وارد شدن به آن سرزمین برای ما هرینهبر است.
با همین جوابشان که پای حرکت دینی نایستادند و مسئولیت و رسالت دینی خود را بر عهده نگرفتند باعث شد که ۴۰ سال سرگردان شدند و خداوند متعال آنها را از نعمت سرزمین مقدس و تشکیل حکومت دینی محروم کرد. این امر به این معناست که پیامبران نیامدهاند تا خود و و خدای خودشان یک جامعه دینی بسازند و به مردم کاری نداشته باشند، وقتی خدا میآید مردم کنار بروند، اتفاقا مردم باید دقیقا وسط صحنه باشند تا دین را محقق کنند. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ در این داستان بشدت معنای عمیق و دقیقی پیدا میکند، اگر مردم پای صحنه دین نباشند، دین تحقق پیدا نمیکند. خدا بزور جامعهای را دینی نمیکند، بدون مردم جامعه دینی معنادار نیست، چون ما بحث از اجتماع و جامعه میکنیم، جامعه باید پذیرای حکومت دینی باشد، و جامعه باید تحققبخشش حاکمیت دین باشد به رهبری رهبران الهی.
وظیفه رهبران الهی، جهتدهی، راهبری و ایجاد مسیر است و وظیفه مردم تحققبخشی به این حاکمیت.
شبهه ابتدایی یک دوگانهای بین حاکمیت خدا و اثرگذاری مردم ایجاد میکرد، اگر قرار است حاکمین دینی در جامعه انسانی، محقق شود، میبایست توسط خود انسانها محقق شود و میبایست خود جامعه این را محقق کند. اگر قرار است این حاکمیت الهی باشد به این معناست که ضوابط و مقررات میبایست توسط خداوند متعال تعیین شود. تعیین مقررات و ضوابط و شرایط الهی به معنای نفی اثر گذاری مردم نیست در موارد مختلف مردم به گونههای متفاوتی میتونن اثرگذاری داشته باشند یکی از گونههای اثرگذاری، همین حق تعیین حاکم دینی است که در این دوره جدید حاکمیت دین به شکل انتخابات انجام میدهیم. یعنی پیدا کردن افرادی که بیشترین صلاحیت رو دارند برای تحقق حاکمیت دین در جامعه دینی ایران.
در ادامه میخواهیم به دو شبهه بپردازیم:
۱. با وجود این همه بهمریختگی، اختلاس، دزدی، فسادهای مختلف در جامعه، من که یک آدم معمولی هستم، رأی من چه اثری میتواند در اصلاح این همه فسادهای اجتماعی و مالی و... داشته باشد؟
۲. بعضیها میگویند جمهوری اسلامی خیلی قوی است و نیاز به یک رأی من ندارد.
یعنی برخی رأی نمیدهند چون احساس میکنند همه چیز خیلی بهم ریخته است و رأیشان اثری ندارد و برخی دیگر میگویند نظام به حدی قوی و توانمند است که به یک رأی من نیاز ندارد و رأی من اثری ندارد.
خداوند متعال در جامعه دینی، در نظامسازی دینی، این اجتماع و جامعه دینی وقتی که قرار است که دین حاکم شود، بر دوش مردم حاکم میشود. یعنی مردم جهت تحقق نظام دینی مسئولیت دارند.
هر کسی به اندازه خودش در محقق کردن جامعه دینی و نظام دینی سهیم است.
ما وقتی به شخص خودمان نگاه میکنیم شاید احساس کنیم که اثرگذاری در مقابله با فسادهای یا در قوتبخشی به نظام نداریم. اما اثر بسیار مهمی داریم، اگر از زاویه دید خودِ شخصیمان نگاه کنیم شاید این اثر را خوب متوجه نشویم، اما اگر یک نگاه از بالا، یا به اصطلاح نگاهِ کلان پیدا کنیم و خودمان را در یک کاروان بزرگ ببینیم، همه افراد کاروان در حرکت کاروانی سهیم هستند. فرض کنید یک کاروانی که هشتاد میلیون آدم در آن حرکت میکند، یک نفر بنشیند به اندازهای که حرکت کاروانی را کند میکند و در آن حرکت توقف ایجاد میکند. اگر این فرد بتواند به حرکت کاروانی سرعت ببخشد و جمع را به حرکت وادارد به همان اندازه سهیم است.
یک داستانی خدمتتان عرض میکنم در زمان مصدق زمانی که نهضت ملی شدن صنعت نفت به یک درخواست ملی تبدیل شد و آن تقابلی که ما با انگلستان پیدا کردیم برای درونزا شدن این حرکت تولید و فروش نفت و بعدش تحریم شدیم. این تحریم یک آسیبی به کشور وارد میکرد در یکی از روستاهای دور افتاده پیرمردی زندگی میکرد. در آن زمان همه مردم ایران یک سهمیهای از نفت داشتند. این پیرمرد نیز یک بخاری داشت و روزی فرض کنید یک لیتر نفت سهمیه داشت تا بخاریاش را روشن کند. چند مدتی بود که سهمیه نفتش را نمیگرفت و به بیابان میرفت و هیزم جمع میکرد و با هیزم خانهاش را گرم میکرد. یک نفر از او پرسید چرا سهمیه نفتت را نمیگیری و خانهات را با هیزم گرم نگه میداری؟ پیرمرد گفت من یک ایرانی هستم و میخواهم به اندازه سهم خودم در این نهضت ملی پشتوانه باشم برای کسانی که به عنوان رهبر درحال مقابله هستند.
آمد گفت با این یک لیتر نفتی که تو استفاده نکنی اتفاق خاصی برای ایران نمیافتد. پیرمرد جواب داد اگر همه ایرانیان اینگونه عمل بکنند یک سهم زیادی از نفت در کشور میماند و مت کمتر وابسته میشویم. من به اندازه سهم خودم کار میکنم.
اگر هر کسی در این حرکت کاروانی به اندازه سهم خودش را رعایت کند، اثرات بسیار بزرگی حاصل خواهد شد رایها به صورت تک به تک داده میشود اما مجموع این رأیهای تک به تک، یک نفر را حاکم و منصوب میکند. تک تک رنگهای ما میتواند افراد صالحی را منصوب کند که قدرت تغییر داشته باشند البته در نظر داشته باشیم که تغییرها آنی نیست، بلکه با مراقبت مردمی با حفظ این فضای اجتماعی، با انتخاب شایستگان، با نظارتهای بعدی، با مجموع عملکردهای مختلفی که مردم داخل صحنه میشوند و برای حفظ جامعه خودشان ورود میکنند، اصلاحاتی را ایجاد میکند.
ما اغلب اوقات در زندگی شخصی خودمان دیدهایم، زمانی که مشکلی ایجاد شده، مثلاً یک وسیلهای خراب شده و در روند زندگی شخصی ما اختلال ایجاد کرده برای حل این مشکل باید یک سری اقداماتی را انجام دهیم تا آن قسمت از خانه ما یا خانواده ما یا روابط اجتماعی ما درست شود. جامعه بسیار پیچیدهتراز اینهاست، رای دادن برای اصلاح جامعه بخشی از وظیفه ماست . این در جهت اصلاح بهمریختگیهای اجتماعی.
اما در جهت قوتبخشی هم عرض کردم، ما در یک کاروانی هستیم که شاید اگر زمانی به شخص خودمان نگاه کنیم، میزان اثرگذاریمان را خوب متوجه نشویم؛ اما اگر زمانی از نگاه کلان و از نگاه بالا دستی نگاه کنیم خیلی سهم داریم. فردی که رای نمیدهد و اینگونه صحبت میکند که رای یک نفر اثر ندارد، این حس و روحیش در پیرامونش اثرگذار است و ممکن است که افراد زیادی را از رای دادن مایوس کند. اینها پشتوانه یک جامعه را تضعیف میکند و حضور مردم در اثرگذاری اجتماعی و تحقق حاکمیت اجتماعی در رهبران قوتی ایجاد میکند که گامهای محکمتری بردارند. هرچه مردم بیشتر در صحنه باشند، بیشتر نظارت کنند و مراقبت جدیتری داشته باشند حاکمان برای خطا کردن کمتر وسوسه میشوند. و هر چه مردم محکمتر در صحنه باشند، افرادی که حاکم هستند قوت قلب بیشتری برای درست عمل کردن پیدا میکنند .
پس حضور تک تک ما، تک تک این رایهایی که وارد عرصه و انتخابات میشوند، هم نظارتگر هستند و مراقبت و از حضور اشخاص ناصالح جلوگیری میکنند و هم به حضور جدیتر افراد صالح در صحنه قوت میدهند.
اما باید مراقب باشیم که کل اثرگذاری خودمان را معطوف به انتخابات نبینیم و بعد از انتخابات صحنه را واگذار نکنیم مردم باید حضور همیشگی در صحنه داشته باشند ما باید همه جا در صحنه باشیم. یکی از جاهایی که اشخاص رو وارد صحنه حاکمیت میکند انتخابات است. اگر ما فقط انتخابات محور نگاه نکنیم، حضور و نقش مردم را واقعیتر و جدیتر خواهیم دید. قوت جمهوری اسلامی به پشتوانه مردمی است. پس سهم خودمان را در این حرکتهای جمعی دست کم نگیریم.
دو یا سه شبهه پیرامون بحثی مطرح میشود به نام تکلیف به رای دادن.
چرا در جمهوری اسلامی مردم را مکلف به رای دادن میکنند؟
آیا این منافاتی با حق مردم ندارد؟
آیا اصلا وقتی شما تکلیف مطرح میکنید، دموکراسی معنا پیدا میکند؟
دموکراسی به معنای حق داشتن در تعیین سرنوشت است، در حالی که شما تکلیف الهی مطرح میکنید و مردم را برای شرکت در انتخابات ملزم میکنید.
این مسئله منافات دارد اولاً با روح دموکراسی ثانیاً با نقش مردم.
همیشه مردم مکلف میشوند به کارهای مختلف شما تکلیف محور پیش میروید.
در این ادامه میخواهیم به این شبهه بپردازیم که:
تکلیف الهی به چه معناست؟
باید یک مقدمهای عرض کنم تا بعد وارد بحث شویم گاهی اوقات ما مریض میشویم یا زمانی که فرزندمان مبتلا به یک بیماری میشود به یک پزشک مراجعه میکنیم و پزشک مریضی رو تشخیص میدهد و یک نسخهای مینویسد، در این نسخه چند تا باید و نباید وجود دارد و میگوید باید این قرص یا شربت را استفاده کنید اینگونه خوراکیها نباید مصرف شوند فلان سبک غذایی باید پرهیز شود.
بایدها و نبایدهای یک پزشک برای بیمار آیا به معنای نفی حقوق بیمار است و بیمار را مجبور به انجام کاری میکنند یا بایدها و نبایدها از باب صیانت بیمار است میخواهد او را حفظ کند و به سلامت برساند.
بایدها و نبایدها و تکالیف الهی از سنخ اموریست که از حقوق مردم صیانت میکند، مثل نسخه پزشک.
اگر ما تکلیف داریم به حضور در صحنه اجتماع، به ورود به عرصه انتخابات به حفظ حاکمیت دین و شناخت و انتخاب افراد صالح برای تعیین سرنوشت جامعه، این الزام برای این است که ما بتوانیم حقوق دینی خود را صیانت کنیم. بیمار میتواند داروهای خود را مصرف نکند یک شهروند هم میتواند رای ندهد اما رای ندادن یک شهروند یا مصرف نکردن دارو از طرف یک بیمار چه معنایی دارد این عملکرد بیشتر ضربه زدن به حقوق خود است نه صیانت از حقوق پس سنخ این باید و نبایدها از سنخ محافظت از حقوق خود است نه تقابل با حقوق مردم.
خداوند متعال وقتی که باید و نبایدی تجویز میکند میخواهد راه نشان دهد میخواهد چهارچوبهایی ایجاد کند تا جامعه قوام پیدا کند و این قوام در راستای دینی بودن جامعه محقق شود.
اینکه در مباحث گذشته گفتیم که مردم باید قیام به قسط کنند، مردم در یک حرکت کاروانی هستند و هر حرکت مردم در جامعه اثرگذار است این فریضه و تکلیف را ایجاب میکند که مردم مراقبت کنند نسبت به آن چیزی که مال خودشان است نسبت به آن امری که به دست خودشان محقق میشود همانطور که مردم در ایجاد جامعه دینی هم مکلفند و هم حق دارند که در جامعه دینی و متدینی زندگی کنند، مکلفند که جامعه دینی خود را حفظ کنند تا حق زندگی دینیشان محفوظ بماند.
یک زمانی هست که بیمار میگوید من دوست ندارم این داروها را مصرف کنم اما میخواهم در سلامت هم باشم پزشک میگوید حق سالم زیستن متفرع است بر الزام به پرهیز از بعضی از امور، متفرع است بر بعضی از بایدهایی که در این نسخه نوشته شده.
پس باید و نباید به معنای سلب حق نیست بله بعضی از باید و نبایدها ممکن است فردی را از حقوقش محروم کند اما بعضی از باید و نبایدها پررنگ کردن حقوق خود انسانهاست.
اینکه بعضی از جوامع بسیار تاکید دارند که میخواهند حق محور پیش بروند ممکن است این را شبهه کنند برای دیگر جوامع که اصلاً ما حق نداریم برای کسی تکلیف کنیم در جایی که ادعای صد درصدی حق میشود و میگویند نباید تکالیف برای مردم ایجاد بشود و مردم حق دارند و از حقوق خودشان باید دفاع کنند ما در اینجا یک نقدی داریم که هر حقی مقارن با تکلیفیست حتی در آنجایی که ادعا میکنند که میخواهند بر میران و معیار حق پیش بروند.
حقوق فردی هر انسانی در جوامعی که ادعای آزادی مطلق دارند، تا جایی نافذ است که با حقوق دیگران منافات نداشته باشد تنها قیدی که میتواند آزادی را قید بزند، آزادی دیگران است. آزادی مطلق است تا جایی که آزادی دیگران را قید بزند، این مسئله را جوامع لیبرال به عنوان یک شعار مطرح میکنند.
اگر آزادی فردی آزادی دیگران را قید بزند چه اتفاقی میافتد آن فرد را مکلف میکنند که خودش محدودیتهایی را بپذیرد تا آزادی دیگران به محدودیت کشیده نشود در جایی که شعار آزادترین فضا هم موجود است حق و تکلیف مقارنت دارد.
در جوامع دینی از همان ابتدا دو تا موازنه بسیار استاندارد و عدالت محور همزمان پیش میرود: حقوق و تکالیف.
مردم حق دارند در جامعه زندگی کنند که آزادی دینی داشته باشند امکان زندگی کردن بر اساس دین داشته باشند، مردم حق دارند حاکمانی داشته باشند که این حاکمان عدالت پیشه باشند، حق دارند جامعه به گونه رقم بخورد که مبتنی بر عدالت پیش برود این حق مردم چگونه استیفا میشود؟ با حق انتخاب کردن.
اینکه این حق به عنوان دوگانه مطرح میشود که به عنوان تکلیف انتخاب کردن مطرح میشود، برای این است که از نگاه دینی به مردم فهمانده شود که اگر از این حق خودت استفاده نکنی برای تحقق بخشیدن به حاکمیت دین گرفتار خسران میشی و خودت و دیگران را گرفتار خسران میکنی بر همین اساس هر فرد مسلمانی هر فرد متدینی مکلف است برای استیفای همین حقوقش.
این تکالیف صیانت بخش هستند برای سلامت جامعه دینی همانگونه که تکالیف پزشکی صیانت بخش سلامت فرد بیمار هستند. حالا لزوماً هم نباید بیمار باشد یک پزشک ممکن است که برای یک فرد سالم چند تجویز و باید و نباید داشته باشد که گرفتار بیماری نشود، این باید و نبایدها تکلیف هر فردی است تا حق سلامت خودش را استیفا کند.
جامعه دینی هم برای تعیین سرنوشت خودش به صیانت سلامت اجتماعی خودشان مکلف است ، صیانت از حقوق خودشون در داشتن یک جامعه عدالت محور، یک جامعهای که بسترهای دینی در آن محقق باشد تا بتوانند فضای دینی خودشان را آزادانه داشته باشند تا حاکمان مستبد و حاکمان ضد دینی، حاکمانی که مسیر جامعه را منحرف کنند بر آنها مسلط نشوند.
پس انتخابات از زاویه مردم حق است و از نگاه دیگری تکلیف شده بر مردم این تکلیف تقویت کننده حق است نه نافی حق انتخاب مردم.
صوت بخش اول
صوت بخش دوم
صوت بخش سوم