پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
کد خبر: 1153867
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۶
شهید مطهری

حوزه/ وقتی که ایشان در جلسه درسم حاضر می شدند . بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا می کردم , چون می دانستم هر چه بگویم هدر نمی رود و محفوظ است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، ۱۲ اردیبهشت که بیانگر عمری مجاهدت علمی و هدایت دلسوزانه جامعه جوان و فرهیخته نظام جمهوری اسلامی ایران توسط استاد شهید مطهری است به عنوان روز معلم نامگذاری شده است و به همین مناسبت به بازنشر مصاحبه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره) در کتاب «پاره‌ای از خورشید، گفته‌ها و ناگفته‌های استاد شهید مرتضی مطهری» خواهیم پرداخت:

* لطفا درباره دوران شاگردی استاد شهید مطهری نزد شما توضیحاتی بفرمایید؟

سی و دو سال پیش از شهادت ایشان، من از تبریز به قم پناهنده شدم. اوضاع آنجا خراب بود، بدین خاطر به قم آمدم. بعد بنا بر این شد که در قم بمانم. تدریس درس حکمت ( فلسفه ) را شروع کردم. غیر از بنده، در قم آقای خمینی بودند که درس فلسفه ای داشتند و چند نفری از آقایان در درس ایشان شرکت می کردند.

ایشان[ اسفار] درس می دادند. بعد آن آقایان، درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند. سالها این درس ادامه داشت. مخصوصا مرحوم مطهری هوش فوق العاده ای داشت و حرف از او ضایع نمی شد. حرفی که می گفتم، می گرفت و به مغزش می رسید. هر چه می گفتم هدر نمی رفت و مطمئن بودم که نمی رود.

وقتی که ایشان در جلسه درسم حاضر می شدند. ( این عبارت، عبارت خوبی نیست ولی مقصود را بیان می کند ) بنده از شوق و شعف، حالت رقص پیدا می کردم، به جهت اینکه می دانستم هر چه بگویم هدر نمی رود و محفوظ است. به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافا هم کتابهایش خیلی عالی است.

در زمانی که عده ای خواندن فلسفه را حرام می دانستند, عمده کارهای استاد مطهری فلسفی بود.

توصیف علامه طباطبایی (ره) از شهید مطهری

علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود؟

او انسانی برهانی بود و برهانی فکر می کرد و به برهان علاقه داشت. از این جهت، ایشان به حکمت علاقه مند شده بود و در این زمینه کارهایی هم کرد و خوب هم از عهده برآمد.

استاد مطهری علاقه و دلبستگی خاصی به شما داشتند. شما نسبت به ایشان چه احساسی داشتید؟

در مقابل احساسات ایشان، من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده ای به ایشان داشتم، به جهت خوش فکری و هوش سرشار و قلم بارز ایشان. خود فلسفه اسلامی که از دست علمای اسلام رد شده و به ما رسیده است، خالی از معنویت نیست. طوری است که خود به خود برای انسان متوجه، حالت معنویت می آورد و تقوا را تأیید می کند و توفیق می دهد و به هدایت می رساند. این فلسفه ای است که از دست علمای اسلام درآمده است. طبعا ایشان هم مردی با تقوا بود، تقوایی که از فلسفه به دست آورده باشد. تمام هم و نیرویش صرف فلسفه می شد و خوب بار آمده بود.

وقتی که ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند، حدودا در چه سنی بودند؟

در حدود بیست و پنج یا بیست و شش سال داشتند، بعد، مباحث و مقالاتی را که در کتاب [اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده، شروع کردیم؛ در آن مطالب هم یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمی رود، ایشان بودند.

قدری که گذشت، نوشتن پاورقی بر کتاب [اصول فلسفه] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند. آن جلدهایی که منتشر شده، از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد. جلد چهارم هم که باقی مانده، ایشان نوشته و حاضر است. آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم و گفتم کتاب دیگری تألیف شده است.

توصیف علامه طباطبایی (ره) از شهید مطهری

در رساله قوه و فعل، آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وارد کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث کنیم، زیرا مطالب آن برای ایشان حل نشده بود. یک هفته تمام، شب و روز با ایشان سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت می کردیم.

اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت، یعنی حکم می کرد. بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت.

ضرورتی که برای شرح [اصول فلسفه] احساس کردید، چه بود؟

ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله های فشرده، و من می خواستم باز شود و مطلب روشن شود. کسی هم که می توانست این کار را بر عهده بگیرد، مرحوم آقای مطهری بود. او شروع کرد و به بهترین وجهی هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود که من دو دستی کار را به او می دادم. خدا ان شاءالله بیامرزدش.

در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهری چه احساسی به شما دست داد؟

دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من، تأثر در مرگ یکی از عزیزان است. از دست رفتن ایشان ضایعه ای بود. خداوند کسانی را که این طور جنایات را جایز می شمارند، نابود کند.

لطفا درباره روابط معنوی ایشان بفرمایید.

خواهش می کنم راجع به معنویت و روابط معنوی ای که با ایشان داشتم و مطالبی که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم، نپرسید. به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم.

منبع: کتاب پاره ای از خورشید؛ ص ٣٥٦

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha