به گزراش خبرگزاری حوزه، فرمانده علمیاتی کربلای ۴ در یکی از خاطرات خود نحوه شهادت طلبه شهید رضا عمادی را اینگونه نقل میکند:
آقا کریم مطهری میگفت: موقعی که بعثیها متوجه ما شدند، دیگر موقع وقت تلف کردن نبود، باید زودتر پناه میگرفتیم تا تیر به ما نخورد؛ آتش خیلی سنگین بود، همینطوری تیربار را گرفته بودند در ساحل بچهها را میزدند.
میگفت همان لحظه رضا عمادی افتاد روی سیم خاردارها و گفت از روی من رد شوید و سریع عبور کنید.
میگفت هیچکس دلش نیامد پا بگذارد روی رضا.
یک نگاه به من که فرمانده بودم کرد و قسمام داد، گفت آقا کریم به بچهها بگو رد بشوید، الان همه کشته میشوید، باید بچهها سریع میرفتند لابه لای نیها و نخلها پناه میگرفتند...
بازم دلم راضی نشد دستور دهم بچهها از روی رضا رد بشوند.
در همین لحظه دیدم همینطور که دراز کشیده روی سیم خاردارها، دوباره داد زد و گفت: «چی شده! نکند روتون نمیشود که از روی من رد بشوید، باشه، برعکس میشوم که چشمم در چشم شما نباشد، سریع خودش را برعکس کرد و به شکم خوابید روی سیم خاردارها.
آنجا بود که منور زدند که همه را شهید کنند، مجبور شدم سریع دستور دادم بچهها از روی رضا رد شدند.
فقط نفر اول که رد شد رضا آخ گفت، دیگر تا نفر ۷۰ نفر بعدی هیچ چیزی نگفت، این را فقط میدیدم که هر نفر رد میشد، سیم خاردار نیم سانت بیشتر فرو میرفت به سینه رضا»
مثل امشب رضا که شهید شد برای اینکه پیکرش رو آب نبرد، دستهایش را با چفیه بستم به میلگردهای کنار ساحل.
دست رضا باز شد و پیکرش رفت در گِل و لای ساحل جزیره امالرصاص.
آقاکریم میگفت تا شش ماه نمیتوانستم از سر کوچه رضا و خانوادش رد شوم در همدان.
منبع: کانال خاطرات شهدا